یکشنبه 3 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

او که يک موجود انسانی ماند، علی کلائی

اين زمان و زمانه را که ميبينيم بدجور جهان وطنی شده . انگار ديگر وطن پرستی و علاقه به مام ميهن طرفدار ندارد و در روزگار آن سوی خواهی و آن سوی دانی ديگر اين سوی جهان و اين وطن و اين ملک جذبه ای ندارد که تو را و ما را و همه را به سوی خود بکشد . اما در اين ميانه نااميدی که خبر از مرگ آنچه دوست داری ميدهد ناگهان ستاره برايت روی نماياند که نورش بر تمامی اين ياس و سياهی و پليدی دست بطلان ميکشد . ستاره ای که حتی امروز و پس از ده سال از تلاش جلادان برای خاموشی اش ، گرچه خود ديگر در ميان ما نيست و به ديار بيداران سفر کرده (ناظر به حديث الناس نيام . فاذا ماتوا انتبهوا) اما نور حضورش همچنان هست که اگر بپذيريم شهيد است و شاهد پس نمرده است و عند ربش يرزقون است . مردی که تب و تاب ((بازگشت به ميهن)) سلولهای وجودش را در حال تحريک دائمی نگاه ميدارد تا بيايد و ايجا از بيداران تاريخ بگويد . و پس از سه سال سخن و انديشه و نفس کشيدن و پاک کردن هوای ايران با نفس گرمش به دست شب پرستان جلاد به شهادت ميرسد . شهادتی که پيام دارد و سخن . سخن اينکه و سوال اينکه چرا حاکميت ايران از ميان اين همه انديشمند مجيد شريف را به قتل ميرساند ؟ مگر مجيد شريف چه خصوصيتی دارد ؟ مگر چه ميگويد ؟ ای کاش دوستان شريف زمانی برسد که شجاعانه به اين سوال پاسخ دهند و البته بدخواهانش هم به اين واقعيت برسند که تلاش برای حذف نام شريف تلاشی بيهوده است . چه حقيقت مداران تاريخ خود را بر صفحه روزگار هک کرده اند و برای اين هک کردن از اين حضرات مدعی اجازه نميگيرند .
وقتی سخنانی را که در طول اين سالها در باب شهيد دکتر مجيد شريف مرور ميکنی به سخنی زيبا ميرسی که در ۵ سالگی شهادت مجيد شريف ، فرزند معلم شريف به زبان ميراند . بانو دکتر سوسن شريعتی در پنجمين سالگرد شهادت دکتر شريف اينگونه ميگويد که : ((شريف از جمله روشنفکرانی بود که شريعتی آنها را روشنفکران آواره می ناميد، روشنفکرانی بی صاحب، قالب ناپذير و در جست وجوی معناهای جديد که آوارگی علامت شجاعت ايشان است . و باز در ستايش بازگشت شجاعانه شريف ميافزايد : ((اين شجاعت را در هنگام بازگشت نيز نشان داد، زيرا علاوه بر پذيرش خطر بازگشت، از دعای خير دوستانش نيز نصيبی نبرد و کشته شدن او دقيقا به منظور ايجاد ترس در انديشه کسانی مانند ما بود که سودای بازگشت به کشور را در سر داشتند، و اين شانسی بود که بسياری از هموطنان ما در غربت از آن محروم مانده و در آرزوی آن دور از وطن جان باختند.)) شريف شجاعانه بازگشت و سبعانه توسط امنيت بانان ولايی شهيد شد و بی معرفتانه تلاش شد توسط مدعيان همکاريش که فراموش شود . شريف هجرت کرد در روزگاری که ميکشتند و سبعانه هم ميکشتند و آمد به اميد تغيير برای ايران و ۱۲ سال غربت برای او مدرسه ای شد و وقتی بازگشت ظرف سه سال کاری کرد کارستان و شهادت هم جنايتی بود افشاگر جباران .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اما شريف را بانو دکتر شريعتی روشنفکر آواره ناميد . روشنفکر آواره ای که خود معلم شهيد دکتر شريعتی مصداق آن بود و شريف دنباله رو اين راه . ((اينان کوتاه مدتی پس از تن دادن به اين هجرت ناخواسته، همين قدر که توليدی می کنند ديگر به سادگی امکان بازگشت به وطن ندارند. ميليون ها مردم ديگر، مگر فعالان سياسی، همين که بخواهند راه بازگشت و دست کم ديداری از زادگاه برايشان فراهم است و برای روشنفکر آواره نيست مگر با تحمل خطرها چنان که مجيد شريف کرد.)) سياست بازان مصلحت محور کجا و روشنفکر آرمان دار بار دار انديشه دار حقيقت محور کجا .
سال ۱۳۲۹ متولد شد . دکترای جامعه شناس بود و به راستی دکتر جامعه ايران و ميدانست دوای درد جامعه ايرانی چيست . و همين بود شايد يکی از اسرار قتلش به دست کوته بينان جنايتکار . در ميانه دهه ۵۰ کتابی را به نام ((اسلام تولدی دوباره می يابد)) در آمريکا منتشر ميکند و اينگونه است که بسياری که بعدها از دوستان دکتر شريف ميشوند با نام او آشنايی می يابند . امير رضايی دوست و يار و همراه مجيد شريف شهيد در باب شروع همکاری او با دفتر تدوين مجموعه آثار شريعتی چنين ميگوشد :((پس از انقلاب در سال ۵۸ با او آشنا شدم و اين آشنايی ما منجر به همکاری در دفتر تدوين مجموعه آثار شريعتی شد. اين همکاری از سال ۵۸ تا ۶۲ ادامه داشت. در اين چهار سال ۲۷ مجلد از ۳۵ مجلد آثار شريعتی تدوين شد.)) سال ۵۸ است و دوستداران شريعتی همه دغدغه ماندن انديشه او دارند . ((سال ۱۳۵۸ ما جلساتی به همراه مجيد شريف و برخی ديگر از دوستان داشتيم و بر روی آثار دکتر شريعتی مطالعه و سعی می کرديم آن آثار را بازخوانی کنيم. در همين دوران بود که احسان شريعتی (فرزند دکتر شريعتی) با اين جلسه ارتباط برقرار کرد. در آن سال ها من در تحريريه نشريه «امت» کار می کردم، ديدم احسان به آنجا آمد و به من گفت که کادر اوليه تدوين آثار شريعتی در اروپا وقتی برای ادامه کار ندارند و ضروری ترين کار تدوين آثار شريعتی است)) و بعد هم ميافزايد که : ((آقای حسن حبيبی و آقای نواب و چند نفر ديگر بودند که اين کادر ۸ مجموعه آثار را تدوين کردند و به دنبال اين پيشنهاد دفتر تدوين آثار شريعتی با مديريت خانم دکتر پوران شريعت رضوی تاسيس شد.)) سال ۵۸ است که دفتر تدوين آثار دکتر شريعتی تاسيس ميشود و مجيد شريف به صورت تمام وقت در آن شروع به کار ميکند . روزی ۱۷ ، ۱۸ ساعت کار مداوم و خستگی ناپذير و با عشق و انديشه و اثر و سخن و دم معلم شهيد . تلاش ميکرد خود و يارانش که عميق ترين و دقيق ترين بازخوانی ها از اسلام که از کلام و انديشه و قلم شريعتی بر ميآمد را در سالهای پس از شهادت شريعتی حفظ و حراست کند تا امروز و پس از بيش از ۳۰ سال از شهادت شريعتی به دست نسل جوان ايرانمان برسد . نسلی که امروز و بطور اخص در سالهای دهه ۷۰ توسط اسلام ارسطويی حوزه و فرد گرايی مفرط و دين حداقلی پوپريست ها محاصره شد و امروز اگر اميدی به اين نسل متفرد اتميک است جز به اين دليل نيست که انديشه شريعتی و طالقانی و حنيف شهيد و يارانش هنوز در بخشی از نسل جوان ما حضور دارد و اين حداقل در بخش مربوط به متاثرين از انديشه شريعتی جز به مدد اين عزيزان ميسور نميافتاد به قول شهيد دکتر کاظم سامی (که خود از قربانيان منيت بانان ولايی است) که خطاب به امير رضايی گفته بود ((کار شما به واقع يک انقلاب فرهنگی است.)) . انقلاب فرهنگی اين بود نه کودتايی شبه نظامی که منجر به تصفيه استاد و دانشجو شد و نامش را مزورانه انقلاب ناميدند . در آن روزها و هنوز هم ((افکار شريعتی تشنگی بسياری از مخاطبانش را رفع می کرد (ومی کند)و هر اثری که از شريعتی منتشر می شد، فضايی را برای خوانندگان باز می کرد (و ميکند).)) .
وقتی سخنان ياران مجيد شريف را ميبينی و ميگذاری کنار اين واقعيت که در بين اين همه فعال اين نحله امنيت بانان ولايی تنها مجيد شريف را به مسلخ ميبرند اين جمله استاد امير رضايی برايت بيشتر معنا ميابد که : ((به طور مشخص ويژگی های مجيد بود که روز به روز علاقه افراد را به او زياد می کرد. دقت نظر مجيد، توانايی ذهنی، توانايی قلمی او، نظم او و قدرت ذهنی و تحليلی او بسيار بالا بود. مجموعه اين ويژگی ها باعث شد که تدوين اين مجموعه آثار، آسان شود و اگر آن ويژگی ها نبود تدوين آثار شريعتی به زمان های بعدی موکول می شد و حتی خطراتی آثار او را تهديد می کرد.))
هنوز نميدانم چرا شريف ايران را ترک گفت . قطعا اين چرايی به ترس از جان او بر نميگشت که اگر اينگونه بود ۱۲ سال بعد و در شرايطی که دوستان خارج از کشورش نيز موافق بازگشت او به ايران نيستند به ايران باز نميگشت . مجيد شريف به نقل امير رضايی در آنجا شعری ميسرايد با عنوان ((ورای فاجعه و رسوايی.)) ((منظور اين بوده که ماندن در غرب رسوايی است، او در آنجا روشنفکری بی مخاطب بود و بازگشت نيز گونه ای ديگر. او می گفت من در آن روزها کشمکش و چالش درونی بين ماندن و رفتن داشتم، «عقل می گفت بمان و احساس می گفت برو.» او در اين چالش از احساسش پيروی می کند و به رغم همه مخالفت هايی که با بازگشت او می شود، او برمی گردد و خود اين بازگشت يک بازگشت شجاعانه بود.))
اين دانستن اما از کم کاری است . از اين است که امروز و پس از ده سال از شهادت شريف هنوز حتی يک بيوگرافی کامل از او وجود ندارد . هنوز مجموعه شعرهايش که بسيار بودند و او نيز علاقه داشت به شعر و موسيقی مانند هر انسانی که هنوز انسان است (نه مانند ددان که شعر را کفر ميدانند و موسيقی را حرام) را در جايی نميتوان يافت . نسل جوان ما امروز دکتر مجيد شريف را از پس لايه ای از ابهام ميشناسد . ابهامی که دوستان شهيد و يارانش و همفکران مقصران اصلی اند که اين شناساندن و ابهام زدايی را برای نسل جوان تشنه ايران انجام ندادند .
مجيد شريف به ايران باز ميگردد .
((مجيد يک تلفيقی از کار فرهنگی و کار سياسی بود و همواره اين دو را به موازات هم انجام می داد. البته يک کشش سياسی در او ديده می شد ولی او نه فردی مطلقاً سياسی بود و نه فردی مطلقاً فرهنگی، ترکيبی بود از شورمندی سياسی و علاقه مندی فرهنگی.
)) و در سه سال تنفسش در هوای ايران پرکاری را و مرد کار بودن را به نمايش ميگذارد . حدود ۷ کتاب ترجمه و منتشر ميکند . «تاريخ يک ارتداد، اسطوره های بنيانگذار اسرائيل» اثر روژه گارودی، «تاريخ يهود، مذهب يهود» اثر اسرائيل شاهاک، «زن شورشی (زندگی و مرگ رزا لوکزامبورگ)» اثر ماکس گالو، «اراده قدرت» اثر نيچه، «فلسفه در عصر تراژيک يونانيان» اثر نيچه، «مقاله مفصل از کتاب مذهب» اثر ژاک دريدا (چاپ نشده) و «سپيده دمان» اثر نيچه (ترجمه ناتمام) اما به نظرم زن شورشی ماکس گالو از شاهکارهای ترجمه اوست و زيباست که او در اين ترجمه ها و بطور اخص در ترجمه زندگانی زن شورشی خود شورشی اش را ميابد . او در مورد رزا در مقدمه ای که بر اين کتاب نگاشته صفاتی اين چنين را بر ميشمرد و به راستی که اين صفات بر خود او نيز برازنده است . چه اگر برازنده نبود پس از پايان هر فصل ، ان فصل را با اشکهايش بدرقه نميکرد . دکتر شريف رزا را اينچنين ميخواند : ((صميمی ، فداکار و وفادار به ايمان و آرمان خويش ، مبارز پيگير راه آزادی و عدالت ، نظريه پردار خلاق و ژرف انديش و در همان حال عاشق انسان و طبيعت ، حساس و ظريف و موشکاف و بهره مند از جوهره عرفانی و معنوی )) (صفحه ۱۱ ترجمه مجيد شريف از زن شورشی اثر ماکس گالو – موسسه خدمات فرهنگی رسا – چاپ اول ۱۳۷۷)
اما در اين سه سال شريف تنها کار فرهنگی و ترجمه نکرد . او در آن سال ها در يک ميزگرد به همراه مهندس سحابی شرکت کرد و جسته گريخته با مطبوعات نيز مصاحبه های سياسی انجام داد . شريف نمی پذيرفت که ((روشنفکر بايد به عنوان نهادی آگاهی بخش خارج از حوزه قدرت بماند)) و بر اين سر اين موضوع و قطعا موضوعات مبنايی ديگر با دوستان در ايران بوده اش اختلافاتی داشت . مجيد شريف ((يک روشنفکر سياسی و مستقل بود اما با نيروهای ملی _ مذهبی همدلی داشت و با آنها يک نزديکی فکری و سياسی را احساس می کرد ولی با ديگر جريانات سياسی چنين ارتباطی را احساس نمی کرد. او با طيف «ايران فردا» احساس همسويی بيشتری داشت و از موسسين دفتر «پژوهش های دکتر علی شريعتی» بود.)) به واقع مجيد شريف آمده بود تا تغييرانی بنيادين را در نوع نگرش نيروهای همسوی خود ايجاد کند که کرکسان ناظر بر احوال ايران مهلتش ندادند و جانش ستاندند .
و بعد قتل شريف . اما قبل از فتح باب فصل قتلش بگذاريد به نوع نگرش او در باب کسی بپردازيم که سی سال هم شاه و هم حکومت روحانيت سعی دارد از شر او خلاص شود . زمانی طرح ميکند که فتنه شريعتی است و زمانی ديگر او را دارای اشکالاتی ميداند که هنوز نميگويد اين اشکالات کجاست . بگذاريد از انديشه شريف شهيد در باب شريعتی شهيد سخن بگوييم .
خود شريف در سالگرد شهادت شريعتی ميگويد : ((خرداد هر سال يادآور خاموشی مردی است که با ايمانی بی تاب و روحی آتشناک و اراده ای بی باک به قصد اصلاح دين و فرهنگ جامعه ای که مردمش را شديدا دوست می داشت ، کمر همت بست و پای به عرصه عمل نهاد . عملی که در کلام آتشينش تجلی يافت و دگرگونی فکر و روان انسان را نشانه رفت . چرا که او به درستی می دانست تا جان تغيير نکند جهان نيز تغيير نخواهد کرد . ديری نپاييد که دم مسيحايی او که پس از مرگ بيش از زندگيش تاثير گذاشت ، به طيف گسترده ای از جوانان اين مرز و بوم روحی تازه دميد و موجب گشت تا آگاهی و بيداری که نويد بخش شکوفايی و نوزايی فرنگی جهت تحقق جامعه انسانی توحيدی است ، به تدريج جوانه زند .)) اما شريف در شريعتی نميماند و نماند . او صراحتا از فاصله ميان ما و شريعتی بع اندازه يک انقلاب سخن ميگويد و می افزايد : ((به ارزيابی تحليلی – انتقادی افکار و اعمال او بپردازيم و بدين طريق ضمن بزرگداشت و بهره گيری از مواريث پر بار فرهنگ گذشته مان پاسخ هايی برای سوال ها و نيازهای امروزی مان بيابيم و ببينيم شريعتی درميانه اين ميدان چه جايگاهی دارد .)) و البته برای شريعتی جايگاهی بس والا قائل است و از انديشه او ميپرسد و پاسخ ميگيرد . ((شريف معتقد بود شريعتی به کليات پرداخته است و نبايد در اين کليات ماند . اين جاست که عبور شکل می گيرد، او کليت انديشه شريعتی را هضم ‏کرد و کم کم به عرصه جزئيات وارد شد.‏ )) (مصاحبه علی طهماسبی با نشريه نامه – شماره ۳۳) اما عبور شريف نه به معنای گذشتن از شريعتی که به معنای ايستادن بر دوش شريعتی است . به اين معناست که بايد با چراغ راهی که شريعتی برافروخته ادامه راه را رفت و به سر منزل مقصود رسيد . شريف ميگفت که : ((شريعتی تلاش می کرد بر خلاف بسياری که می خواستند دين و ‏مفاهيم دينی را آسمانی و دست نيافتنی جلوه دهند، او سعی می کرد که اين مفاهيم را ‏زمينی و قابل دسترسی کند.)) (همان منبع) و اين سير در تلاش شريف نيز به عينه قابل مشاهده است . شريف نيز مانند شريعتی خدا و مذهب را زمينی ميخواست نه آسمانی . او نيز به مانند شريعتی شهيد معتقد بود که دينی که به درد دنيا نخورد به درد اخرت نيز نخواهد خورد .
اما قطع بدانيد که انديشه شريف در باب شريعتی بسيار وسيع تر از اين حرفهاست . و باز ماييم و نداستن ها و نداشتن ها و قصور از سوی ياران شريف که کاش در طی اين ده سال حداقل سالی يک مصاحبه در باب اين شهيد سعيد ميکردند تا امروز حداقل ده مصاحبه با محوريت جان و جهان مجيد شريف داشتيم .
۲۸ آبان ۱۳۷۷ است . مجيد شريف صبحگاهان برای ورزش با لباس گرمکن از خانه خارج ميشود . منتظرش هستند . نميآيد . تلاش ميکنند . او را نمی يابند . چهارشنبه چهار آبان اما پيکر مجيد شريف را در پزشکی قانونی تهران شناسايی ميکنند . بهانه پس از کالبد شکافی ايست قلبی است . آنهم در شرايطی که شريف اصلا يابقه بيماری قلبی ندارد . اصلا مگر معلم شهيد شريف را نيز به انگلستان نکشتند و به نام ايست قلبی تلاش کردند که تمامش کنند ؟ اصلا بگذاريد باز هم مثال بزنم . سعيدی سيرجانی را مگر در ۶ آذر ۷۳ توسط شياف پتاسيم در بند وزارت اطلاعات به قتل نرساندند ؟ ملا محمد ربيعی (ماموستا ربيعی) امام جمعه اهل سنت کرمانشاه و ماموستا فاروق فرساد از شاگردان احمد مفتی زاده به ترتيب در ۹ آذر ۷۵ و در سال ۷۴ با تزريق هوا و ايست قلبی به قتل نرسيدند ؟ و اصلا بگذاريد سوالی بپرسم . مگر اين جلادان اصلا اهل عاطفه و مهر و انسانيت هستند ؟ اگر بودند چرا حميد حاجی زاده ، شاعر و نويسنده کرمانی و کودک ۹ ساله‌اش «کارون» که در آغوش پدرخفته بود، در حريم امن آنان يعنی در خانه شان قطعه قطعه شدند ؟ داريوش و پروانه فروهر دشنه آجين شدند ؟ ابراهيم زال زاده مدير موسسه نشر ابتکار نيز دشنه آجين شد ؟ و بسياری و به قول مهندس معين فر در مراسم سالگرد فروهرها در حسينيه ارشاد بيش از ۸۰ تن مقتول اين قتلهای به اصطلاح زنجيره ای . نفراتی بازداشت ميشوند . سعيد امامی و يارانش . سعيد امامی که بنا به نامه افشا شده توسط روزنامه سلام که موجب توقيف آن شد تئوريسين اصلی به قول حکومتی ها ((تهاجم فرهنگی)) است . اما حاج سعيد امامی يا اسلامی در زندان با داروی نظافت خودکشی ميشود . آمران و مفتيان پرونده مخفی ميمانند و علنا پرونده مختومه ميشود . همان بلايی که بر سر پرونده قتل شهيد دکتر کاظم سامی ميآيد . ميکشند و بعد گردن يک بيمار روانی مياندازند .
اما بگذاريد يک درد دل بکنم . در پائيز ۷۷ ، پنج باز جامعه روشنفکری ايران خبر مرگ ميشنود . داريوش فروهر – پروانه اسکندری (فروهر) – محمد مختاری – محمد جعفر پوينده – مجيد شريف . اما تنها چهار در ليست بررسی امنيتی ها قرار ميگيرد که مثلا شناسايی قاتل کنند . (بخوانيد ماستمالی پرونده و مخفی کردن قاتلين اصلی) چرا مجيد شريف در آن ليست قرار نميگيرد ؟ مسلما مشکل افزايش قطر پرونده نبوده است . اما سوال اينجاست . چرا پرونده قتل مجيد شريف سالهاست که اصلا حتی در ميان قتلهای زنجيره ای نيز توسط حکومتيان آن روز اصلاح طلب به ميان نميآيد ؟ آيا اگر شريف يک روشنفکر مذهبی با صبغه چپ و شجره فکری منتسب به شريعتی و طالقانی و حنيف بنيانگذار نبود باز هم چنين امری برايش روی ميداد ؟ چه عاملی برای شريف باعث شد که اصلاح طلبان آن روز حاکم که امروز باز به دنبال جمع کردن رای مردم اند برای خود و باز ميخواهند هشت سال ديگر بر سرير قدرت باشند ، او را در جمع مقتولين قتلهای زنجيره ای نياورند و نگذارند پرونده او در کنار آن چهار شهيد عزيز ديگر که احترامشان برای همه ما واجب است قرار بگيرد ؟ اين سوالی که مرتب در گوش تاريخ زنگ ميزند . تا کی جواب گيرد .
شريف ميخواست همچون رزا جهانی را از بن دگرگون کند . او يک موجود انسانی بود و ماند . به قول رزا ((يک موجود انسانی ماندن يعنی اگر نياز باشد ، تمام زندگی خود را ، شادمانه ، بر ترازوی بزرگ سرنوشت افکندن اما در همان حال از هر روز آفتابی ، از هر ابر زيبا به وجد آمدن.)) . شريف يک موجود انسانی بود . آرمانگرا بود ميخواست چنين بماند . آزادی را همواره دست کم آزادی کسی ميدانست که ديگر گونه می انديشد . شريف به دنبال ((رشد و تعميق آگاهيهای اجتماعی و سياسی و انسانی ، بويژه در قلمرو مسائل مربوط به زنان و از برای زنان آزاده و حق طلب و روشن بين ميهن ما)) بود . و شريف در اعماق وجودش بيشتر به گنجشکها تعلق داشت تا به رفقا . و باز ميپرسم هزار باره تکرار ميکنم . چه شد که رژيم تصميم به قتل مجيد شريف گرفت ؟ چه شد که او را انتخاب کرد تا پيش پای زر و زور تزوير قربانی شود ؟ چه شد که نام او را در ميان پرونده قتلهای سياسی پائيز ۷۷ نياوردند ؟ کاش تاريخ به اين سوالات پاسخ گويد .
ياد همه شهدای قتلهای سياسی پائيز ۷۷ و همچنين همه شهدای عقيدتی در دهه ۷۰ و در اين سه دهه گذشته از حاکميت جمهوری ولايی گرامی باد .

منابع :
- آذر ، ماه برگزاری مراسم يادبودها - روزنامه شرق – ۵ آذر ۱۳۸۴
- مجيد شريف – ويکی پديا
- گفتگوی نشريه نامه با علی طهماسبی – شماره ۳۳
- گفتگوی امير رضايی با عنوان بازگشت به وطن ، بازخوانی مجيد شريف با پروين بختيار ن‍ژاد – عبدالرضا تاجيک – روزنامه شرق – ۲۸ آبان ۱۳۸۳
- دهمين سالگرد فاجعه قتلهای زنجيره ای – اخبار روز – قسمت نظرات – ۶ آبان ۱۳۸۷
- بيانيه جمع مشورتی کانون نويسندگان ايران (در تبعيد) به مناسبت شب يادبود جان باختگان راه آزادی و قلم (لندن) – ۲۴ نوامبر ۲۰۰۶
- بخش اول مقاله کاريکاتور عدالت از شهرام رفيع زاده – ۲۰ نوامبر ۲۰۰۷
- مقاله کشتن انکه برای زندگی رفته بود – مسعود بهنود – نيمروز – ۱۴ آذر ۱۳۸۲
- زن شورشی – ماکس گالو – ترجمه مجيد شريف – موسسه خدمات فرهنگی رسا – چاپ اول ۱۳۷۷ – صفحه ۳ و همچنين پيشگفتار مترجم





















Copyright: gooya.com 2016