پنجشنبه 14 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جبهه مشارکت نيروی سياسی مطلوب غرب است، گفتگوی کارگزاران با مهدی محمدی، دبير سرويس سياسی روزنامه کيهان

- اسناد امنيتی را به مسئولان نمی‌دهيم؛ در روزنامه منتشر می‌کنيم!

محمدرضا يزدان‌پناه :اينکه اعضای هيات تحريريه و مسوولان روزنامه کيهان درباره احزابی مانند جبهه مشارکت چگونه می‌انديشند، شايد چندان دور از ذهن نباشد. اما آگاهی از اين طرز فکر در يک گفت‌وگوی جداگانه می‌تواند لااقل بخشی از استدلالات کيهانيان در اين‌باره را مشخص کند. گفت‌وگو با «مهدی محمدی» دبير سرويس سياسی روزنامه کيهان هم با اين هدف صورت گرفته هرچند به علت ضيق وقت ايشان، فرصت طرح بسياری از پرسش‌های ما فراهم نشد.

آقای محمدی! شما به عنوان مسوول گروه سياسی روزنامه کيهان که از بدو تشکيل جبهه مشارکت، مطالب فراوانی درباره اين حزب منتشر کرده‌ايد، تجربه فعاليت سياسی جبهه مشارکت را چگونه ارزيابی می‌کنيد؟
ترديدی نيست که نهادمند شدن فعاليت‌های سياسی، کمکی است به قاعده‌مند شدن آن، کارکرد حزب در تمام دنيا، تلاش برای انجام دادن فعاليت‌های سياسی در چارچوب‌های قابل نظارت و پاسخگو کردن فعالان سياسی نسبت به اظهارات و عملکردشان است. از سوی ديگر، احزاب شناخته‌شده‌ترين مکانيسم موجود در جوامع برای دستيابی به قدرت است. از ديد من، حزب مشارکت يک ويژگی اصلی و يک ويژگی تبعی دارد که باعث شده اين حزب نه از لحاظ رعايت قواعد عمومی بازی سياسی در ايران و نه از حيث تلاش موفق برای رسيدن به قدرت، عملکرد موفقی نداشته باشد.

اين ويژگی‌ها چه هستند؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اولين ويژگی دولت‌ساخته بودن جبهه مشارکت است. در واقع حزبی است که دولت نساخت بلکه دولت آن را ساخت. اين حزب با تجمع نيروهايی که به هر دليل وارد ساخت دولت اصلاحات شده بودند، شکل گرفت و در عمل به نوعی رفتار کرد که به حزبی بی‌رقيب در جبهه اصلاحات تبديل شود و بتواند نقش برادر بزرگ‌تر را برای ديگر احزاب اين جبهه ايفا کند، همانطور که اين کار را کرد. هيچ نمونه موفقی از تلاش منفرد اين حزب برای رقابت در صحنه سياسی کشور در ۱۰ سال اخير که ما فعاليت‌های اين حزب را رصد می‌کرديم وجود ندارد. حزب مشارکت حتی بايد به اين فکر کند که تا چه حد توانايی شکل دادن به ساخت‌های سياسی جديد را دارد نه به استخدام در آوردن ساخت‌های سياسی که از قديم وجود داشته‌اند.

منظور شما از شکل‌دهی به ساخت‌های سياسی جديد چيست؟
روشن‌تر اين سخن اين می‌شود که حزب مشارکت بتواند با استفاده از مکانيسم‌هايی که درون قوانين کشور تعبيه شده، امکان‌های بيشتری را برای حضور در حاکميت برای خود فراهم کند. اين اتفاق تاکنون نيفتاده چون اين دوستان نه پايبندی به قوانين فعاليت سياسی در ايران داشته‌اند و نه سن جبهه مشارکت به اندازه‌ای است که بتوان چنين توقعاتی را از آن داشت.

اين قوانين بازی سياسی در ايران که به اعتقاد شما جبهه مشارکت به آن عمل نکرده، چيستند و کجا نوشته شده‌اند؟
عرض می‌کنم! نکته کليدی درباره جبهه مشارکت که به عقيده من بايد به آن توجه کرد و قلب هرگونه ارزيابی درباره فعاليت سياسی اين حزب است، تبديل شدن حزب مشارکت به محبوب‌ترين جريان سياسی برای غرب در داخل ايران است. من می‌توانم ادعا کنم که حزب مشارکت عملا مجری برنامه‌هايی شد که غربی‌ها مايل به اجرای آن در ايران بودند اما بازوی اجرايی کردن آنها را در اختيار نداشته‌اند.

شواهد و اسناد شما برای اثبات اين ادعا چيست؟
من اندکی از آن را خدمت‌تان عرض می‌کنم و تفصيل آن به امانت نزد ما می‌ماند تا سر وقتش ان‌شاءالله. نگاهی اجمالی به اظهارنظرات و توصيف‌هايی که طرف‌های غربی درباره جامعه سياسی ايران انجام داده‌اند، ترديدی در اين‌باره باقی نمی‌گذارد که آن بخش از جريان اصلاح‌طلب که درون حزب مشارکت سازماندهی شده‌اند، نيروی سياسی مطلوب غرب برای حاکميت در ايران هستند.

من از شما شواهد و اسناد خواستم ولی شما باز هم ادعای خودتان را تکرار کرديد. بنده پرسيدم شما سندی برای اثبات اين مسائل داريد يا نه؟
غربی‌‌ها تقريبا از هيچ امکانی برای کمک به اين نيروها در راستای ورود به ساخت قدرت ايران دريغ نکرده‌اند و در مقابل در موارد متعدد سعی کرده‌اند رقبای آنها را محدود کنند يا وضعيتی به وجود بياورند که نيروهای رقيب با نيروهای مطلوب آنها جايگزين شوند. من به طور مشخص فقط به يک مورد اشاره می‌کنم: از حدود دو سال پيش دولت آمريکا، استراتژی‌ خود برای مهار نظام جمهوری‌ اسلامی را در شبکه‌سازی از خرده‌جنبش‌های اجتماعی ايران تعريف کرده است و ايده‌هايی مثل NGOسازی در ايران يا شکل‌گيری نوعی جامعه مدنی که ارتباط ارگانيکی با همتايان خود بيرون از ايران دارد که عملا به عنوان حائلی بين حاکميت و مردم عمل کند، برنامه اصلی غرب برای مهار نظام جمهوری اسلامی از درون است.

با استناد به اين اسناد ارائه شده توسط شما، نقش جبهه مشارکت در اين ميان چه بوده است؟
عرض می‌کنم! حزب مشارکت در فواصل زمانی کوتاه اين استراتژی‌ را تئوريزه می‌کند.

مثال می‌زنيد؟
به عنوان مثال، اگرچه الان تاريخش را به خاطر ندارم اما فکر می‌کنم يک بيانيه از سوی حزب مشارکت که بلافاصله پس از دستگيری هاله اسفندياری و کيان تاجبخش منتشر شد، به تفصيل و با جزئيات ايده‌های مربوط به تشکيل شبکه خرده جنبش‌های اجتماعی در ايران را نه فقط تاييد می‌کند بلکه به عنوان برنامه‌های آينده اين حزب اعلام می‌کند.

همان هاله اسفندياری و کيان تاجبخش که جاسوس بودند ولی آزاد شدند؟!
من قصد ندارم شخص يا گروهی را متهم کنم که از آمريکا خط گرفته است.

ولی شما گفتيد جبهه مشارکت، جريان محبوب غرب برای حکومت در ايران است.
حالا همين‌جوری که من گفتم شما بنويسيد ايراد ندارد.

بالاخره متهم می‌کنيد يا نمی‌کنيد؟
حداقل چيزی که می‌توان گفت اين است که يک همزبانی و نوعی اشتراک تفکر استراتژيک بين حزب مشارکت و کسانی که بيرون از ايران به مهار ساخت سياسی جمهوری اسلامی می‌انديشند، وجود دارد. در نتيجه معتقدم حزب مشارکت بيش از آنکه برای تبديل شدن به يک نيروی سياسی بومی در ايران تلاش می‌کند، سعی کرد مجموعه‌ای از برنامه‌ها را تعقيب کند که اين برنامه‌ها در واقع از داخل جامعه سياسی ايران نجوشيده بود. به همين دليل گمان نمی‌کنم تا زمانی که اين پيوند حداقل فکری بين گردانندگان اين حزب و طرف خارجی قطع نشود، جبهه مشارکت بتواند توفيق سياسی قابل‌توجهی در رژيم حقوقی قدرت ايران به دست بياورد.

شما اصل لزوم توسعه سياسی در ايران را پذيرفتيد يا خير؟
من نمی‌دانم منظور شما از توسعه سياسی چيست؟

تعريف من از توسعه سياسی، طی فرآيندی است که در پايان آن، شاهد برقراری دموکراسی در کشور و آزادی احزاب، سنديکاها، سازمان‌های غيردولتی و آزادی بيان، عقيده و مطبوعات باشيم.
من خيلی روشن به شما می‌‌گويم. من با کلمات بازی نمی‌کنم برادر عزيز! آنچه مشخص است اين است که شبکه‌سازی از خرده جنبش‌های اجتماعی و سازمان دادن آنها در قالب تشکل‌های غيردولتی، قبل از اينکه پيش‌نياز توسعه سياسی در ايران باشد، يک برنامه امنيتی از ناحيه غربی‌ها در داخل ايران است. با توجه به شفاف نبودن قوانين حاکم بر چنين فعاليت‌هايی در کشور، زمينه‌های وسيع سوءاستفاده از آنها وجود دارد و نمونه‌های بسيار زيادی از آنها همين حالا برای ما آشکار است. گمان می‌کنم تلاش برای چنين اقداماتی در حالی‌که روشن است طرف غربی چه ايده‌ای را با طرح اين مسائل تعقيب می‌کند، قابل شک است. ضمن اينکه قرائنی وجود دارد که بر منبای آن بايد از شک فراتر رفت و به يک هماهنگی عملياتی انديشيد.

اگر شما می‌گوييد چون برخی مواضع جبهه مشارکت و به طور کلی اصلاح‌طلبان در راستای اهداف غربی‌هاست، پس ميان اين دو اشتراک استراتژيک وجود دارد، پس می‌توان گفت چون مواضع دولتمردان دولت نهم در حوزه سياست خارجی، بهانه لازم را برای اتخاذ سياست باب ميل خود به کشورهای غربی می‌دهد، بين دولت‌ آقای احمدی‌نژاد و مثلا دولت آمريکا هم اشتراک استراتژيک وجود دارد؟
عذرخواهی می‌کنم اما اين يک سوءتفاهم کودکانه است که شما دوستان اصلاح‌طلب دچار آن هستيد.

اگر قرار باشد از اشتراکات استراتژيک نتيجه بگيريم که اين مثال کاملا صادق است.
به هيچ‌وجه ادبيات به کار گرفته شده از سوی مسوولان سياست خارجی دولت نهم به سياست‌های جنگ‌افروزانه غرب کمک نکرده است بلکه برعکس من معتقدم کسانی به اين سياست‌های غرب خصوصا آمريکا و اسرائيل کمک می‌کنند که از جانب ايران آدرس‌های غلط مبنی بر ضعف و معامله به خارجی‌ها می‌فرستند.

اگر بحث معامله و سازش از جانب ايران باشد که ديگر صحبت از جنگ توجيهی ندارد.
اتفاقات طرف غربی زمانی اراده خودش برای فشار به شما را تشديد می‌کند که بداند شما آمادگی کافی برای مقاومت در برابر فشارها را نداريد. به عقيده من غربی‌ها در شرايط فعلی صرفا به علت اينکه فهميده‌اند رفتار ايران تابع تهديدات آنها نيست، به الگوی غير تهديد‌آميز خصوصا مذاکراتی روی آورده‌اند و حجم پيشنهاداتی که آنها برای معالات سودمند به ما می‌دهند، غيرقابل مقايسه با دوران قدرت اصلاح‌طلبان است. الان پيشنهاداتی روی ميز ايران است و منتظر يک بله از جانب ماست که دوستان اصلاح‌طلب حتی خوابش را هم نمی‌ديدند.

نمی‌شود اين پيشنهادات را بگوييد تا حالا که در خواب نديديم‌شان در بيداری ببينيم.
من الان در موقعيتی نيستم که در مورد جزئيات صحبت کنم. اگر از آقايان بپرسيد به شما می‌گويند. ما الگوی رفتار غرب را تغيير داديم.

اما تهديدات طرف‌های خارجی که کماکان ادامه دارد.
اين تهديدات در حد حرف است. من و شما بايد بيش از آنکه به آنچه در رسانه‌ها می‌گذرد توجه کنيم بايد به واقعيات توجه کنيم.

شما می‌گوييد طرف غربی متوجه شده نمی‌تواند ايران را تهديد کند اما همين چند روز پيش بود که بيانيه تروئيکای اروپا عليه کشورمان با لحنی سراسر تهديد منتشر شد. پس اين تهديدات جديد به چه علت است؟
کدام بيانيه؟

همين بيانيه‌ای که دو روز پيش توسط نمايندگان آلمان، فرانسه و بريتانيا در آژانس بين‌المللی انرژی اتمی عليه ايران منتشر شد.
شما بايد توجه کنيد که ما و غربی‌ها فقط در رسانه‌ها با هم حرف نمی‌زنيم. آنچه در عالم واقع در جريان است اين است که مجموعه دنيای غرب به اين نتيجه رسيده که قدرت ايران غيرقابل مهار است.

از بحث خارج نشويم. شما در نهايت هيچ سندی از ارتباط ميان جبهه مشارکت با دولت‌های غربی به جز تکرار سخنان خودتان ارائه نکرديد.
اين خيلی پيچيده نيست. بخش عمده‌ای از کسانی که حزب مشارکت آنها را به عنوان ايدئولوژيگ فرهنگی خود می‌شناخت، امروز در سايت‌های رسمی وابسته به سرويس‌های اطلاعاتی غربی مشغول به کارند.

مثلا کی؟
مشخص است. شما يک نگاه به سايت گويانيوز بيندازيد تا متوجه شويد.

شما نام ببريد که کدام يک از اعضای رسمی جبهه مشارکت الان در سرويس‌های جاسوسی غربی کار می‌کنند؟
شما اگر به روزنامه‌های حزب مشارکت مراجعه کنيد، می‌بينيد ستون‌نويسان آنها چه کسانی بودند و الان کجا هستند.

اگر قرار باشد انتشار اظهارنظر افراد در مطبوعات، نشان‌دهنده وابستگی متقابل آنها و گردانندگان رسانه‌ها باشد، پس الان که ما سخنان شما را در روزنامه کارگزاران منتشر می‌کنيم، می‌توان گفت که شما با اين حزب ارتباط داريد؟
به هر حال بخشی از کسانی که روزی حقيقتا ليدرهای ژورناليسم اصلاح‌طلب بودند، امروز تکليف‌شان را نه‌فقط با نظام جمهوری اسلامی بلکه با اصول و اعتقادات مردم مسلمان ايران روشن کرده‌اند. به همين دليل است که آقای خاتمی امروزه علاوه بر مرزبندی با جريان اصولگرا، با اين آدم‌ها هم مرزبندی می‌کند و بايد اين مرزبندی را به فال نيک گرفت که آقايان پس از ۱۰ سال به اين فکر افتاده‌اند بايد با امثال اکبر گنجی مرزبندی داشته باشند.

آقای خاتمی گفته‌اند که با آقای گنجی مرزبندی دارند؟
همين اخيرا آقای حاجی گفته‌اند کاری که آقای خاتمی در بنياد باران می‌کند برای مرزبندی با دو دسته است: يک دسته اصولگرا و دسته ديگر جريانات تندروی اصلاحات.

به عنوان يک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب لازم می‌دانم توضيح دهم که اين مرزبندی از ابتدا بين اصلاح‌طلبان وجود داشته اما اصلاح‌طلبان عميقا به آزادی انديشه و بيان اعتقاد دارند و به همين علت است که رسانه‌های آنها در حد توان خود، فضا را برای اظهارنظر نمايندگان جريانات مختلف فکری باز گذاشته‌اند و تاوان آن را هم داده‌اند و می‌دهند. اما انتشار نقطه‌نظرات مختلف در مطبوعات اصلاح‌طلب، نشانه پذيرش آنها نيست. به عنوان مثال روزنامه‌های اصلاح‌طلب، نظرات افرادی مانند آقای حسنی و آقای مصباح‌يزدی را هم به طور مرتب منعکس می‌کردند و هنوز هم می‌کنند. آيا اين به معنای قبول داشتن نظرات آنهاست؟
به هر حال آنچه واضح است اين است که در يک زمان طولانی، اين آقايان گردانندگان اصلی ارگان‌های فکری و مطبوعاتی نزديک به احزابی مانند مشارکت بودند و امروز توسط اين احزاب يا لااقل آقای خاتمی رانده می‌شوند. ما هم به زودی به تفصيل منتشر خواهيم کرد که تبارشناسی بعضی از آنهايی که امروز حقوق‌بگير سازمان سيا هستند ما را به کجا می‌رساند.

يعنی می‌خواهيد بگوييد روزنامه کيهان هنوز از اين قبيل مسائل را منتشر نکرده است؟!
خير هنوز نکرديم.

اين سوال جدی برای مردم وجود دارد که اگر کيهان چنين اسناد و مدارک مهمی را در اختيار دارد، چرا آنها را به نهادهای مربوطه ارائه نمی‌کند تا مثلا تکليف جبهه مشارکت را برای هميشه روشن کند؟
اين وظيفه ما نيست.

شما ادعا می‌کنيد اسناد ارتباط جريانات سياسی داخل کشور با بيگانگان را در اختيار داريد و اگر اينگونه باشد، وظيفه ملی شماست که آنها را در اختيار نهادهای مسوول بگذاريد.
ما اين اسناد را منتشر می‌کنيم آن وقت نهادهای مسوول تکليف خودشان را می‌دانند.





















Copyright: gooya.com 2016