سه شنبه 8 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شيعه‌ احمدی نژادی، به مناسبت سی‌امين سال‌گرد پيروزی انقلاب اسلامی، مهدی معتمدی مهر

مهديمعتمديمهر
اسلام و تشيعی که ملت ايران در طول تاريخ پذيرفته است، اسلامی است که نظام طبقاتی کهن را فرو می‌ريزد، انسان را فی‌نفسه و به رغم تمايزات نژادی، جنسيتی و اعتقادی واجد کرامت بر می‌شمارد و رعايت اخلاق را در خصوص همگان اعم از مسلمان و غير مسلمان واجب می‌داند. در اين آموزه، هيچ عاملی موجب امتياز و تبعيض نيست

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]

سی سال پيش در چنين روزهايی، پس از يک دوره‌ی دو هزار و پانصد ساله، تومار نظام سلطنتی در ايران در هم پيچيد و چنين بود که نظام جمهوری اسلامی به مثابه‌‌ی نتيجه‌ی انقلاب اسلامی شکوفا و پابرجا شد. ترديدی نيست که در پيروزی انقلاب ۱۳۵۷ عموم اقشار مردم، اعم از مذهبيون و غيرمذهبی‌ها و حتی مارکسيست‌ها نقش اساسی داشتند، پرسش کليدی آن است که اين وصف اسلامی که بر عنوان انقلاب و متعاقب آن، نظام سياسی جديد سايه افکند از چه رو مورد استفاده و اجماع قرار گرفت؟
چنان‌چه بخواهيم به اين سوال پاسخ دهيم، گزيری نيست مگر آن که به پيشينه‌ی تاريخی و نحوه‌ی ورود اسلام در ايران توجه داشته باشيم:
به رغم تبليغاتی که برخی ناسيوناليست‌های افراطی و تعدای از طرفداران نظام سلطنتی مطلقه‌ی پهلوی در اين خصوص ارايه می‌دهند، به نظر می‌رسد که طرح آرمان عدالت‌خواهی و آزادی‌گرايی و جايگاه آن در آموزه‌های دين جديد، از مهم‌ترين عللی محسوب می‌شود که منجر به پذيرش اسلام از سوی ايرانيان عهد ساسانی شد. عدم مقاومت جدی مردم ايران در برابر قوای نظامی خليفه‌ی دوم به رغم سنتی که در تاريخ اين سرزمين ريشه داشته و نماد اساطيری آن آرش کمان‌گر است، نشان از اعتراضی بنيادين به نظام کاستی و خودکامه‌ی ساسانی دارد که البته موبدان زرتشتی، قدرت‌مداران واقعی آن به شمار می‌آمدند و بدين جهت می‌توان باور داشت که عدم مقاومت جدی ايرانيان در برابر ارتش اسلام، نوعی مقاومت منفی ِ آگاهانه در واپس نهادن نظم کهنه‌ی ساسانی و رويارويی با هنجارها و ارزش‌هايی بوده که منشا آن را تنها در مدل سياسی حکومت خلاصه نمی‌ديدند و بر اين مبادی، چه بسا اگر هر ارتش ديگری به‌جز لشکر مسلمانان به ايران حمله می‌کرد، تاريخ به گونه‌ای ديگر نوشته می‌شد، همان‌گونه که ارتش عرب اگرچه نظام سياسی و اعتقادی حاکم بر ايران را شکست داد اما از تفوق بر اروپا و تمدن يونانی و حکومت روم بازماند و با وجود استيلا بر مرکز مهمی مانند آندلس ( اسپانيای کنونی ) نه تنها نتوانست بر اين سلطه دوام بخشد که از توان محو و تاثيرگذاری اساسی بر فرهنگ مسيحی رايج و جايگزينی باورهای اسلامی برخوردار نشد و حال آن که با سقوط ساسانيان، نه تنهاحاکميتی نو پديد آمد که فرهنگ زرتشتی نيز به نحوی غير قابل تفکيک با فرهنگ اسلامی در هم آميخت؛ به گونه‌ای که امروزه بسياری از داستان‌های مذهبی، به ممزوجی از وقايع تاريخی سرنوشت امامان شيعه و اساطير ايرانی بدل گشته و از اين رو شايد حتی در جهان اسلام نيز ايران تنها کشوری باشد که تفکيک بعد ملی و مذهبی از فرهنگ آن کاملا غيرممکن می‌نمايد.
در اين‌جا دو نکته را بايد از هم تفکيک کرد: يکی انقراض سلسله‌ی ساسانی و ديگری، گسترش، شيوع و پذيرش بينش و ايمان اسلامی در ايران. به ديگر سخن با وجود سقوط ساسانيان و ايجاد حاکميت نوپای اسلامی، تا حدود دو قرن پس از اين تاريخ، اسلام هنوز در ايران به نحو گسترده‌ مورد پذيرش عام قرار نگرفته و به رغم عدم مقاومت اوليه، در اين دو سده شاهد ايجاد گروه‌های مقاومت و نشو قيام‌های ضد عرب و نوعی ناسيوناليسم ايرانی هستيم. حداقل يکی از علل بنيادين اين امر، آن است که امرا و خلفای عرب با انحراف از آرمان‌های نخستين خود و تشبه به نظام‌های امپراتوری، زمينه‌ی اين نارضايتی را فراهم کرده بودند و با نشر آموزه‌ی شيعی و به ويژه تاثير ظلم‌ستيزانه‌ای که قيام امام حسين(ع) ايجاد کرد، پاگردی تاريخی رقم خورده و انديشه‌ی اسلامی و پيرو آن آموزه‌ی شيعه در ايران به باوری عمومی تبديل می‌شود.
به عبارت ديگر اسلام در ايران نه به وسيله‌ی نيروی نظامی عرب که از طريق نشر انديشه‌ی شيعی و تبليغ و تعليم ارزش‌های آن رواج می‌يابد. شرط عدالت امام، فقيه، والی و حاکم شرع، شرطی مترقی و انقلابی است که به مردم مجوز قيام عليه حکومت‌های خودکامه را می‌دهد و حال آن که فقهای اهل تسنن در اين دوره‌ی زمانی به شدت با هرگونه قيام عليه حاکميت مخالفت ورزيده و حتی خروج بر حاکم ستم‌گر را نيز خلاف مصلحت دانسته و از اين رو معارض با مبانی شرع برمی‌شمردند. از اين منظر، مهم‌ترين مصلحت، حفظ حکومت اسلامی و تداوم ثبات و امنيت حاکمان تلقی می‌شود.۱
فريضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر در انديشه‌ی شيعه آن‌قدر جدی مطرح شده و از چنان جايگاهی برخوردار است که امام اول شيعيان اعلام می‌کند در جامعه‌ای که امر به معروف و نهی از منکر مغفول ماند، افراد شرور بر سرنوشت مردم حاکم می‌شوند و از اين رو به نظر می‌رسد که بينش شيعه در مواجهه با اين فريضه، کاملا در راستای تقويت حقوق مردم و تحديد قدرت حاکمان قرار می‌گيرد و رواياتی از اين دست که" هر زمان که امت من از بانگ زدن بر روی ظالم عاجز شود، مرگ آن فرا رسيده است "۲، از جمله رواياتی هستند که در طول تاريخ اسلام، بيش‌تر از سوی علمای شيعه ترويج شده‌اند. « سنت شيعی مفتخر است که برخلاف برخی مکاتب ديگر، همواره حق آزادی نظر را برای همه‌ی واجدان صلاحيت پذيرفته و باب اجتهاد را در مسايل دين باز نگه داشته است. »۳
اسلام و تشيعی که ملت ايران در طول تاريخ پذيرفته است، اسلامی است که نظام طبقاتی کهن را فرو می‌ريزد، انسان را فی‌نفسه و به رغم تمايزات نژادی، جنسيتی و اعتقادی واجد کرامت بر می‌شمارد و رعايت اخلاق را در خصوص همگان اعم از مسلمان و غير مسلمان واجب می‌داند. در اين آموزه، هيچ عاملی موجب امتياز و تبعيض نيست. حتی مقام نبوت نيز پيامبر (ص) را نسبت به ديگران از حقوق ويژه برخوردار نمی‌سازد و خداوند بارها به فرستاده‌اش تاکيد می‌کند: " و ما انت عليهم بوکيل "۴، " فما ارسلناک عليهم حفيظا ان عليک الا البلاغ "۵، " و لست عليهم بمصيطر "۶ . به عبارت ديگر خداوند حتی پيامبر اکرم (ص) را نيز مسلط و واجد قدرت مطلقه بر مردم قرار نداده و او را به رعايت قوانين و دستورات الهی که منشا مشخصی دارند، يعنی قرآن مجيد و قرارداد اجتماعی ( عرف )، فرا می‌خواند و باز هم شيعه‌ی ايرانی در طول قرون با اعتقاد به قرآن باور داشته است که " در دين اجباری نيست "۷ و با اين برهان عقلی و اعتقادی که " اگر پروردگار می‌خواست هر که در روی زمين است ، همه‌شان يک‌جا ايمان می‌آوردند، پس شما ای آدمی - اعم از پيامبر و غير او - با وجود اين مساله چگونه می‌خواهی آنان را که جز تو می‌انديشند به ايمان خود مجبور سازی"۸، لحظه‌ای از آزادی‌خواهی دست بر نداشته است.
و از اين روست که در قرائت ايرانی از فرهنگ و سنت شيعی، آزادی و کرامت انسان از جمله‌ حقوق بديهی بوده و پذيرش اين حقوق، در راستای بينش توحيدی وی قرار دارد. بر اساس چنين نگرشی است که علمايی مانند مرحوم نايينی و زنده‌ياد مجاهد نستوه آيت الله سيد محمود طالقانی باور دارند که: " استبداد مصداق شرک است " و باز هم بر مبادی اين آموزه است که مهندس مهدی بازرگان می‌گويد: " خدا در محيط استبداد، پرستيده نمی شود. استبداد از کفر هم بدتر است ".
اما آيا تمام تشيع همين انديشه‌ی پاک است که گفتيم؟ متاسفانه بايد اذعان داشت که اين انديشه همواره از دو سو مورد هجمه و تخديش قرار داشته است. از يک سو مخالفان و عاملان بيرونی که مصداق امروزين آن را طرفداران مارکسيسم، صهيونيسم و لاييسيسم غربی می‌توان بر شمرد. يعنی کسانی که اسلام و تشيع را به مثابه‌ی عقب‌ماندگی، ترورسيم، خشونت و استبداد معرفی می‌کنند و از سوی ديگر افرادی که با ظاهر اسلامی و حتی شيعی بر خلاف هنجارها و ارزش‌های اصيل آن راه می‌پويند. بديهی است که در طول تاريخ اين سرزمين، منافع واپس‌گرايان مذهبی و حاکمان خودکامه و ماهيت حکومتی که دل‌خواه اين اقشار بوده نيز، هرگز در راستای ارزش‌های ياد شده قرار نداشته است و از اين رو حاکميت‌های تماميت‌خواه برای تداوم خويش، لحظه‌ای از خصومت و رويارويی با نظام ارزشی شيعه فرو ننشسته و همواره از تخريب اين آموزه سود جسته‌اند؛ گاه با برخورد و سرکوب شيعيان و گاه با طرح مسايل انحرافی و در تعارض با هويت شيعی. قمه‌زنی، غلوگرايی، خرافه‌‌پرستی، حماسه‌سرايی، مرثيه‌خوانی و عوام‌زدگی، ساده‌ترين سازوکارهايی بوده‌اند که می‌توانسته مانع طرح و نهادينه‌سازی اهداف قيام عاشورا و نهضت عدالت‌طلبی شيعيان شود. شيوع و گسترش فرقه‌گرايی شيعی نيز حاصل همين واقعيت بوده است.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
صرف نظر از گوناگونی ِ فرقه‌های شيعه، حايز اهميت است که هر فرقه و مرامی که از ارزش‌های اصيل يادشده يعنی ظلم‌ستيزی و آزادی‌خواهی فاصله گرفته است، به تدريج محتوايی انحرافی و در تعارض با بالندگی و تکامل تاريخی يافته و در نهايت نيز با ايجاد هزينه‌های سنگين، سرنوشتی محکوم به نابودی برای خود و پيروانش رقم زده است. به عنوان نمونه می‌توان از نحله‌ی اسماعيليه نام برد که با جايگزين ساختن روابط مريد و مرادی و کاريزماتيزاسيون مقام پيشوا و رهبری خود و فراشرعی دانستن شان اين مقام، از بينش توحيدی فاصله گرفته و در نهايت به چنان معرکه‌ای گرفتار آمدند.
انقلاب مردمی ۱۳۵۷ بر اساس چنين نگرش و برداشتی از اسلام و تشيع شکل گرفت و به پيروزی رسيد و به نظر می‌رسد که چنين برداشتی از شيعه آن‌قدر مترقی و ممدوح بود که حتی انقلابيون غير مسلمان نيز به تعارض با آن برنخاستند و چنين بود که اسلاميت، وصفی شد که قاعدتا بايد يکی از دو بعد نظام نوپا را تشکيل می‌داد.
متاسفانه رشد و گسترش انديشه‌ی تماميت‌خواهی پس از پيروزی انقلاب اسلامی به حذف مخالفان و دگرانديشان انجاميد، به گونه‌ای که تاريخ معاصر اين مملکت، گويی از پانزده خرداد ۱۳۴۲ آغاز می‌شد و پيش از آن به تعبير افسانه‌سرايان، " غير از خدا هيچ کس نبوده است ". چنين نگرشی منجر به ايجاد يک شکاف عميق ميان حاکميت نوپا و تاريخ چند هزار ساله‌‌ی اين سرزمين شد. انگار انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ايران، جزيره‌ای است که نه در طول و بلکه در کنار تاريخ اين کشور قرار داشته و ارزش‌های آن از تداوم تاريخی برخوردار نيستند.
از همان سال‌های نخست ِ پس از انقلاب، تصاوير رهبران انقلاب که اينک ديگر از جمله اپوزيسيون تلقی می‌شدند از صفحات کتاب‌های درسی و تصاوير تلويزيونی حذف شدند. صحنه‌های تاريخی مانند پياده شدن رهبر فقيد انقلاب از هواپيما و يا سخن‌رانی ايشان در بهشت زهرا به گونه‌ای تحريف ‌شد که گويی به جز جريان هيات‌های موتلفه و چند نفر ديگر که عمدتا هم روحانی بودند کس ديگری در کنار ايشان قرار نداشته است و حتی بردن نام انقلابيون دگرانديش از رسانه‌های عمومی، در زمره‌ی خطوط قرمز قرار گرفت.
بی‌ترديد يکی از نتايج اين تماميت‌خواهی، ظهور دولت نهم بود؛ اما ساده‌انگاری است که پيامدهای اين دولت را تنها به برخورد سياسی با مخالفان و رقبای سياسی جناح ديگر و به طور کلی در عرصه‌ی سياست محدود دانست. اگرچه يک سری اقدامات اين دولت مانند نقض حقوق بنيادين ملت، تعميق شکاف دولت – ملت، رشد روزافزون فاصله‌ی طبقاتی، عدم پاسخ‌گويی در برابر نهادهای مردمی و به ويژه مجلس شورای اسلامی، بحران‌سازی‌های تعمدی در عرصه‌ی داخلی و بين‌المللی و بسياری موارد مشابه ديگر، آشکارا نوعی رقابت و رويکرد سياسی ويژه تلقی شده و در راستای استحاله‌‌ی نظام از آرمان‌های اصيل انقلاب اسلامی قرار دارد اما بخش ديگری از اقدامات اين دولت، مانند ممانعت از برگزاری مراسم نمازهای عيد فطر و عيد قربان، بر هم زدن تجمعات مذهبی و مراسم يادبود شخصيت‌های ملی و مذهبی، تخريب اماکن مذهبی اعم از مساجد اهل تسنن و حسينيه‌های دراويش گنابادی، ممانعت از برگزاری نمازهای جماعات و جمعه‌ی گروه‌های مذهبی که به گونه‌ای ديگر از قرائت هيات حاکمه می‌انديشند، تخريب مزار مخالفان سياسی و بی‌حرمتی به اموات، نشر خرافات، گسترش فعاليت‌های مداحی و جايگزينی فرهنگ مداحی به جای بينش‌ خردگرايانه نسبت به دين، تاکيد بيش از حد و استفاده‌ی تبليغاتی گسترده از انديشه‌ی ظهور قائم آل محمد (ص) و موارد بسيار ديگری از اين دست که بر کارنامه‌ی دولت نهم سنگينی می‌کند، نشان از شکل‌گيری پروژه‌ای دارد که فراتر از ابعاد سياسی و در راستای هويتی محافظه‌کارانه، در پی تهی‌سازی انديشه‌ی شيعه به مثابه‌ی مبنای نظری اصلاح‌طلبی، از آرمان‌های اصيل آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی و فلسفه‌ی وجودی آن قرار دارد.
تاريخ چنين می‌نماياند که وجوه انحرافی فرقه‌های شيعی، همواره از مقاطعی صورت پذيرفته است که انديشه‌ای افراطی، اعتقاد به تشيع را برتر از ديانت به اسلام و در تعارض با بينش توحيدی، حکمت نبوت و آزادی و کرامت انسان قرار داده و فاجعه‌ی اصلی آن گاه رخ می‌دهد که چنين نگرشی زمام قدرت را در دست گرفته و خود را يگانه برداشت موثق و معتبر دانسته و به نفی ديگران کمر همت می‌بندد.
از اين منظر، ممانعت مقامات امنيتی دولت نهم از برگزاری مراسم يادبود مهندس مهدی بازرگان معنايی ديگر را به ذهن متبادر می‌سازد و افزون بر اختلافات سياسی آشکار ميان دو جريان سياسی نهضت آزادی ايران و حزب پادگانی حاکم بر دولت، به نظر می‌رسد که علت اساسی رفتارهايی از اين دست، هراس از انديشه‌ای است که مهندس بازرگان و يارانش در عرصه‌ی دين‌داری تئوريزه کرده و از اسلام و تشيع، برداشتی سازگار با حقوق طبيعی انسان و مبتنی بر عقل‌گرايی، آزادی‌خواهی و کرامت آدمی مطرح ساختند. در اين‌جا جنگ حجت و قدرت مطرح می‌شود و اين تضاد، تاريخ مبارزه‌ی ميان تشيع علوی و تشيع صفوی را باز می‌گويد.
امامی که شيعه‌ی ايرانی بر وی اقتدا می‌کند، کسی است که از پذيرش ردای سنگين حکومت از سوی شورای منصوب خليفه سر باز می‌زند و رنج ۲۵ سال سکوت را به جان می‌خرد تا به آوای دعوت خلق، منشاء وحدت شود و مردم وی را انتخاب کنند و حال آن که تئوريسين‌های دولت نهم ابايی ندارند از آن که بگويند ارزش آرای مردم در تعيين بالاترين مقام رسمی کشور، تنها از باب کشف است، ورنه او منصوب الله است و بی‌نياز از پذيرش مردم. اقدامات و سياست‌گذاری‌های بی‌مانند دولت نهم که حتی حق نماز خواندن و يادبود اموات را نيز از مخالفان خويش سلب می‌کند و مجوز امکان برگزاری مراسم مذهبی را منوط به پذيرش دربست و تام و تمام قرائت هيات حاکمه از دين می‌داند، قرينه‌ای است دال بر آن که جريانی در حال شکل‌گيری است که افزون بر وجهه‌ و پيامدهای سياسی، بدعتی در ساحت دين محسوب شده و در کنار انواع نحله‌های مقلوب شيعه‌ی يک امامی ( علی اللهی ) ، شيعه‌ی پنج امامی ( زيديه )، شيعه‌ی شش امامی، شيعه‌‌ی هفت امامی ( اسماعيليه ) و غيره، هيچ نامی برای آن زيبنده‌تر از " شيعه‌ی احمدی‌نژادی " نمی‌توان سکه زد.
« و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابی واستکبر و کان من الکافرين »۹
و ابليس، نخستين موجودی بود که از تکريم آدمی سر باز زد.

والعاقبه للمتقين

مهدی معتمدی مهر
رييس کميته آموزش نهضت آزادی ایران

پانوشت‌ها:
۱. برای اطلاعات بيشتر رجوع شود به بيانيه‌ی رسمی نهضت آزادی ايران به شماره ۲۰۷۵ مورخ ۱۸/۸/ ۱۳۸۷ پيرامون بررسی تحليلی لايحه جرم سياسی
۲. بلاغی، سيد صدر الدين: پيامبر رحمت ( ترجمه )، ص۹۳
۳. مدرسی طباطبايی، دکتر سيد حسين: مکتب در فرآيند تکامل، انتشارات کوير، چاپ دوم، ص۱۷
۴. سوره‌ی انعام، آيه‌ی ۱۰۷
۵. سوره‌ی شوری، آيه‌ی ۴۸
۶. سوره‌ی غاشيه، آيه‌ی ۲۲
۷. سوره‌ی بقره، آيه‌ی ۲۵۶
۸. ‌سوره‌ی يونس، آيه‌ی ۹۹
۹. سوره‌ی بقره آيه‌ی ۳۴





















Copyright: gooya.com 2016