چهارشنبه 7 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رقص مرگ در دانشگاه ها، فواد شمس، سلام دمکرات

در اين جا نه کاری به آسيب شناسی جنبش دارم ونه دنبال دليل می گردم که چرا اندک شده ايم که چرا هم دانشگاهی های ما در زمانه ای که بچه ها را به زندان می اندازند و دانشگاه را قبرستان کرده اندُ، همچنان به فکر مدل جديد لباس، مو، ماشين، موبايل، آخرين آهنگ ساسی مانکن و... هستند. در زمانه ای که ما مشغول کلی بحث های گنده گنده سايسی هستيم از تحليل رشد فزاينده فرهنگ مصرف گرايی و بی تفاوتی و بی خيالی در ميان هم دانشگاهی های خود عاجز مانده ايم. در زمانه ای که ما مشغول اين ها هستيم مسئولان عزيز امر آموزش عالی به راحتی بومی سازی را کليد زدند و فردا هم خصوصی سازی را کليد خواهند زد، تا دانشگاه مختص چند بچه پول دار بالا شهر تهران شود که ديگر خيال آقايان از هرگونه اعتراض و مبارزه و... نيز راحت شود. فعلا با هيچ کدام از اين ها کاری ندارم تنها نکته آخر را صميمانه و دوستانه به همه می گويم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


۱- ابتدا صريحا بگويم که با تمامی دانشجويان مبارز در داخل دانشگاه های ايران با هر نوع گرايش و موضع گيری سياسی با وجود تمام اختلاف نظر ها و عمل ها و تضاد های منافع و... که با آنان دارم. احساس همبستگی می کنم و نه تنها زندانی شدن آنان و سرکوب شان را به هر شکلی و با هر نام و وبهانه ای محکوم می کنم که هر آن چه که از دستان کم توانم برای آزادی شان بر می آيد انجام می دهم. همچينن مقصر اصلی در داستان های پيش آمده در دانشگاه های ايران در چند سال اخير را حاکميت می دانم. البته اين امر چيز عجيبی نيست دولت ها هم واره ابزار سرکوب و سلطه بوده اند و دولت کنونی ايران نيز مشغول انجام وظيفه ذاتی خود است. اين چند خط را در همين ابتدا متن نوشتم که از نوشتارم سو تفاهمی پيش نيايد. اگر انتقادی به دانشجويان و هم دانشگاهی ها و رفقای خودم می کنم بدين معنا نيست که دستگاه سرکوب گر را می خواهم تبرئه کنم و يا وظيفه دفاع از حقوق ابتدايی و انسانی رفقای و دوستا دربند و محروم از تحصيل و سرکوب شده را از دوش خودم بردارم. به هيچ عنوان چنينی نيست و مباد!
۲- اما به نظرم اين گزاره را هم که انتقاد ها را در شرايط سرکوب بيان نکنيم و اين نصيحت ها که الان وقت آن نيست که به هم گير بدهيم! الان بايد متحد بود! الان بايد بی خيال نقادی بی رحمانه شد! را هم قبول ندارم. به نظرم درست در اين لحظات فرود جنبش دانشجويی در لحظاتی که داريم سرکوب می شويم و در لحظاتی که رخوت و سستی سرتاسر بدنه دانشجويی را گرفته است بايد تلنگری بسيار محکم بخوريم تا شايد فردايی بهتر را در پيش رو داشته باشيم.
۳- سريع می روم سر اصل مطلب به نظر شرايط کنونی جنبش دانشجويی در ايران شبيه به چيزی مثل " رقص مرگ" است به ظاهر پرشکوه و زيبا تحسين بر انگيز که بغض غرور انگيزی در گلو های ما ايجاد می کند و شور و هيجانی به ما می دهد. ستاره ها و قهرمانانی را دوباره به عرصه آسمان و زمين اين سرزمين می آورد. ما در بيرون گود نشسته برای آنان سرود می سراييم تحسين شان می کنيم فرياد زنده بارد دانشجوی مبارز سر می دهيم.
اما اين ها همه يک "رقص مرگ" هرچند زيبا و شور انگيز بيش نيست و بسيار کوتاه و گذرا می نماياند.
دو مثال ملموس مربوط به وقايع اخير می زنم، دانشجويان دانشگاه شيراز تجمع بزرگی برگزار می کنند همه رسانه ها پوشش می دهند همه فرياد می زنند چپ در دانشگاه نمرده است. زنده باد ها دوباره شروع می شود. اما چند روز بعد ده ها تن از بهترين و زبده ترين فعالانی که می توانستند در چند صباح آينده کادر های ورزيده ی يک بازوی دانشجويی برای جنبش دگرگونی طلب ايران باشند به زندان افکنده می شوند و به همه ی شما قول می دهم که رفقای مان در دانشگاه شيراز از اين سرکوب کمر راست نخواهند کرد. (لااقل در کوتاه مدت)ّّ
دانشگاه پلی تکنيک که همواره به "رزم گاه" و سنگر آزادی در دانشگاه معروف بوده است با چند دسته زنجير زن و سينه زن فتح می شود. بچه ها شرفتمندانه(تاکيد می کنم شرافتمندانه) مقاومت می کنند اما ده ها تن از بچه ها را بازداشت می کنند و به گمانم ديگر کسی در پلی تکنيک نمانده باشد که سياسی باشد و تاکنون بازداشت نشده باشد. پلی تکنيک هم در عمليات والفجر "گمنام" فتح می شود. " رقص مرگ" در دانشگاه ها با تدفين چند تابوت تکميل می شود.
۴-در اين جا نه کاری به آسيب شناسی جنبش دارم ونه دنبال دليل می گردم که چرا اندک شده ايم که چرا هم دانشگاهی های ما در زمانه ای که بچه ها را به زندان می اندازند و دانشگاه را قبرستان کرده اندُ، همچنان به فکر مدل جديد لباس، مو، ماشين، موبايل، آخرين آهنگ ساسی مانکن و... هستند. در زمانه ای که ما مشغول کلی بحث های گنده گنده سايسی هستيم از تحليل رشد فزاينده فرهنگ مصرف گرايی و بی تفاوتی و بی خيالی در ميان هم دانشگاهی های خود عاجز مانده ايم. در زمانه ای که ما مشغول اين ها هستيم مسئولان عزيز امر آموزش عالی به راحتی بومی سازی را کليد زدند و فردا هم خصوصی سازی را کليد خواهند زد، تا دانشگاه مختص چند بچه پول دار بالا شهر تهران شود که ديگر خيال آقايان از هرگونه اعتراض و مبارزه و... نيز راحت شود. فعلا با هيچ کدام از اين ها کاری ندارم تنها نکته آخر را صميمانه و دوستانه به همه می گويم.
۵- به نظر شخص من ماندن و استمرار بخشيدن به کار اجتماعی و سياسی هر چند بی شکوه هر چند کم سرو صدا هر چند نحيف هر چند آرام آرام اما راديکال، به مراتب از ستاره شدن و درخشيدن يک لحظه ای در آسمان شب تار جامعه و در نهايت به زودی خاموش شدن بهتر است. دوستان عزيز فعال دانشجو! ماندن در ميان بدنه اجتماعی دانشگاه هر چند اگر لازم باشد اندکی سر خود را خم کنيم و اندکی سکوت کنيم به مراتب از "رقص مرگ" بهتر است. بگذاريد تابوت های شان را چال کنند، بگذاريد عربده های شان را بکشند، اما نگذاريد صدای چکمه های شان آهنگ شور انگيزی شود تا شما را به "رقص مرگ" وادارد.





















Copyright: gooya.com 2016