انتخابات در سرزمین عجایب!، حبیب تبریزیان، راهبرد
سفر نامه گالیور، اثر جاناتان سویفت( 1667 ـ1745) سیاستمدار، حقوقدان، شاعر و نویسنده طنز نویس انگلیسی، حکایت فانتزیک و طنزآمیز یک پزشک در کشتیهای اکتشافاتی است که در حین سفرهایش، در اثر کشتی شکستگی، گذرش به سرزمین های عجیب و غریب می افتد. طی این سفرها گالیور با ملتها و جوامعی بر میخورد که همه چیزشان با آدمهای معمولی فرق دارد. حتی قد و قواره اشان. در سرزمین کوتوله های نیم وجبی، او با آدم های نیم وجبی روبرو میشود و در سرزمیین غولها با آدمهائی که قدشان به پانزده مترمیرسد و از قضای روزگار، این غولها خباثت و بد طینتی آن کوتوله ها را ندارند.
او از چهار سرزمین عجیب و غریب دیداری ناخواسته میکند و حکایت خود را از رفتار نابهنجار آنها با قلم طنزداستانی به تصویر میکشد. د رهریک ازاین سرزمینها؛ ارزشهای اخلاقی و ُنرم های رفتاری، موازین حقوقی، رابطه آدمها و هنجارهای اجتماعی و فردیشان تحت کُدها و مفاهیم مشابه، معانی کاملاً متفاوت و متضادی باهم می یابند. زبان ها نه به لحاظ صوری بلکه معنائی با هم شباهتی ندارند و ارزشهائی هم که این زبانها می نمایانند نیزمتفاوت است. مثلاً در یکی از آنها جنگهای طولانی بر سر اینکه تخم مرغ را از سر یا از ته باید شکست و کدام روش بحق و درست و کدامیک نابحق و نادرست است، سر تخم مرغ کدامین طرف و ته آن کجاست، جنگهای متوالی و خونباری رخ میدهد، بدون اینکه یکی بر دیگری بتواند، بقیمت آن همه کُشته ُپشته، نحوه شکستن و پختن تخم مرغ خویش را به دیگری بقبولاند. در پس این نقد سطیریک و طنزآلود، نمایاندن ابله وارگی جنگهای طولانی آنزمان انگلیس و فرانسه و دلایل و نتایج مخرب آن جنگها قرار دارد. سفر نامه گالیور یکی از آثار شناخته شده ادبی عصر روشنگری و نقد سیاه اندیشی دوران کهن سلطه مرعی و نامرعی کلیسا، و تنگا تنگ با آن، اشرافیت فتودالی آنروز اروپا قرار دارد.
قریب سیصد سال پس از جاناتان سویفت و اثرماندگارش از دوران تاریک اندیشی قرون وسطائیی اروپا، مملکتی وجود دارد که حکایت پردازان سطیریست و طنزآفرینان معاصر را از زحمت فانتزی بافی و سیر و سلوک در وادی تخیل برای آفرینش مصنوعی و تخیلی سرزمینهائی آنچنانی بی نیاز میکند. این سرزمین عجیب و غریب، به یُمن و اعتبارِ نوع حکومتش، جمهوری اسلامی نام دارد. مثلاً، در این سرزمین حقوق بشر از بهترین نوعش رایج است یعنی نوع اسلامیش. ولی این سرزمین ابولبشری، به نسبت سرانه اعدام در جهان، بویژه اعدام جوانان در ردیف اول در دنیا قرار داردو در آن سنگسار زنان بجرم تخلف رسمی تعهد زناشوئی و یا زنا عادیست ولی همین نوع تخلف برای مردان هم راه قانونی دارد و هم بی جرم است. در این سرزمین که تاج اخلاقیت اسلامی بر تارک نظام الهی آن از درخشش خود، چشم اجانب را کور میکند، مدیران موسسات آموزشی آن برای قبولی و یا ردی و یا عدم اخراج و یا پذیرش دختران دانشجو، بجای تست های کتبی و شفاهی آموزشی، در اطاق های مدیریتی خود تست جنسی و سرویس سکسی ازآنان میطبیند. در این دیار اخلاق سالاری، دست دله دزدان قطع ولی کلان دزدی میلیارد دلاری باصفت بد اخلاقی نهی و یا مجازاتی خفیف میشود. در این دیار، وزیر کشوری* مأمورانتخابات ریاست جمهوری میشود که ظرف چند سال سوپر میلیاردر (دلاری) شده است. سرزمینی که سرمایه داران بینوا و مستضعفش درچنگال بلیه الهی بحران اقتصادی غرب میلیاردها میلیارد دلار، فقط در دوبی از دست داده اند**. در این دیار برای دکتر شدن به زحمت درس و مشق نیازی نیست و کافیست به یکی از موسسات دلالی فروش دکتر مراجعه شود چون با چند ده هزار دلار میتوان دکتر شد و از مواحب مادی آن عنوان و مدرک بهره جست، حتا اگر آدم روضه خوانی اکابر نرفته و یا پاسداری فقط اکابر رفته باشد. در این سرزمین که جمهوری است، هر چند سال یک بار، رئیس جمهوری با آرای دشمن شکن توده میلیونی بر اریکه ریاست جمهوریی تکیه میزند که، نه به آن توده های میلیونی رأی دهنده بلکه فقط به رهبری «معظم مقام» پاسخگو است. پیشوائی که اقتدارش را از عالم علیا گرفته است و به آن توده میلیونی سفلا نشین فقط بچشم تکبیر گویان مجانی و پر کننده صندوق های اوراق بی ارزش انتخاباتی مینگرد و نه بیش. رئیس جمهوردر این سرزمین، مشروعیتش را از مردم میگیرد حال آنکه در برابر کسی مسئول و پاسخگوست که خود، از روضه خوانی صدقه بگیر از همین سفلی نشینان، به آخوندی وجوهات بگیر و منبر و محراب نشین و از آنجا به سّمتِ آیت اللهی سهم امام گیر و سپس به مقام معظم رهبری صعود کرده است. رهبریتی که نبردبان صعودش، ابتدائاً ازالیاف خرافه پرستی و باورمندی ساده اندیشانه دینی مردم ساخته و پرداخته شده و سپس با ساروج و سیمان قوای نظامی و انتظامی و امنیتی گوناگون به کمک پترودلار بتونیزه شده است.
در این سرزمین که اطلاق نام جمهوری به آن، حتی استخوان های پوسیده افلاطون را هم، در گور هزاران ساله اش بخود میلرزاند، جمهوریت، با اسلامی اجین شده است که آنرا عملاً چنان از خصوصیت جمهور خود ازاله کرده است که به همه چیز شباهت دارد جز جمهوریت.
در این جمهوری عجیب الخلقه، مدت سی سال است که نمایشات ادواری انتخاباتی، ملت بزرگی را در شطرنج سیاست این کشورآفت زده دینی به چنان آچمزِ تباهی و تنزل همه جانبه کشانده است که نه راه گریز از این نمایش خود ـ تحقیر کننده ادواری را دارد و نه تا به حال نتیجه ائی از رویگردانی تحریم آمیز آن گرفته است.
رقابت انتخاباتی خود ویژه در جمهوری اسلامی!
از ریاستِ«خود رئیس جمهور خوانده هائی» از طراز عمرالبشیر و مرحوم موبوتوسسکوی زئیری بگذریم، مفهوم فرایند انتخاب ریاست جمهوری تداعی کننده فرایند هائی است که درکشور هایئ که د رآنها آرای مردم شایسته اتلاق عبارت «آرای مردم» را دارد، هر چند سال رخ میدهد. طی چنین انتخاباتی آن رئیس مملکت پس از انتخاباتی رقابتی و شفاف برای دوره ائی زمام امور را دردست میگیرد.
فرایند انتخاباتی در این سرزمین های«نا» عجیب و غریب با این شروع میشود که هر کاندیدائی بی پروا به نقد سیاست ها و برنامه های رقیب درون حزبی خود میپردازد و این نقد در مباحث علنی و شفاف درون حزبی، همه کاستی ها و توانمندیهای رقبا را به معرض قضاوت و بحث درون حزبی میگذارد، در این فرایند کاندیدای حزبیی که باید به صحنه پیکار انتخاباتی بیاید برگزیده میشود. دومین دور پیکار، مبارزه کاندید های احزاب و ائتلافهای حزبی رقیب است. در این مرحله رقابت، بحث های عمومی رسانه ائی روی برنامه طرف مقابل به معرض قضاوت عموم گذاشته میشود. مردم از طریق رسانه های گوناگون وبازدیدها و سفر های انتخاباتی در جریان وعده و وعید ها و برنامه های انتخاباتی و انتقاد طرفین از هم قرار میگیرند. در این فرایند است که اقشار گوناگون و احاد مردم نسبت به برنامه ی هر طرف و همچنین ایرادات هر طرف پی برده و هر کس متناسب با منافع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود به پای صندوق های رأی میرود. هیچ کاندیدائی در این فرایند نمیتواند، با پاکت های سر بسته و سر بمهر کلی گو ئی های سیاسی و یا اخلاق نمائیهای ارزان قیمت و بی پشتوانه، به صحنه پیکار قدم نهد. سابقه، جایگاه و آینده سیاسی احزابی که عمرشان بمراتب طولانی تر از چندین نسل است و حیثیت جمعی آنان ضامن برنامه های کاندیداهای های آنان است و نه قسم و آیه های اشخاصی که جز گذرنده هائی در بازار همیشه زنده سیاست نیستند. در چنین فرایندی مخاطبین، مردم هستند و آنانند که احزاب و کاندیدای مورد حمایتشان، به آنها پاسخگو هستند و نه محافل درون گروهی و کمسیونهای اختصاصی درون حزبی.
انتخابات اخیر آمریکا و اسرائیل، رقابت نفس گیر هیلاری کلینتون با اوباما و رقابت طولانی اوباما با مک کین و در اسرائیل رقابت لیبر من، نتانیاهو، اهودبرک ، سیپیلین و احزاب شاس، کدیما ، کارگر، اسرائیل خانه ماست و.. نمونه چنین فرایندی است که شایسته اتلاق عنوان انتخابات هستند. حال این فرایند تا چه حد پاسخگوی آن تعریف و یا مفهومی است( انتخاب رئیس جمهور) که میخواهد معرفی کند، مسئله دیگریست. اگر کسی یا حزبی و یا کشوری تعریفی دیگر وپروسه دگرگونه ی دیگری را ، معرفی میکند ، باید با روش شناسی خود به میدان بیاید و از عاریه گیری مفاهیم نهادینه شده در این روشناسی انتخاباتی از جمله اصطلاح جمهور و جمهوریت اجتناب کند تا خلط مفهوم و مبحث نشود.
درسیاست دین زده و ایدئولوژیزه شده میهن ما ، این فقط اقتدار گرایان و انحصار طلبان نیستند که مردم را چون گله هائی مطیع که باید هم مطیع باشند میبینند، مدعیان مردم سالاری دینی و اصلاح طلبان هم برغم دم زدنشان از مردم عملاً قادر به پنهان کردن دم خروس بی اعتنائی به مردم نشده اند. برای صحت این مدعا کافیست به معاشقه ها و مغازله ها و تعارفات و من بمیرم توبمیری های کاندیداتور های اصلاح طلبان بنگریم. شخصی مثل آقای خاتمی از یکطرف برای نجات مملکت، عزم جبهه رزم انتخاباتی میکند، بدون اینکه اولاً توضیح دهد نجات مملکت از کی و چی؟ اگر شخص رهبری مسئول بیشتر این فلاکت نیست پس کیست؟ ایشان وارد پیکار انتخاباتی میشوند بدون اینکه کاستی برنامه ائی، راهبرد های استراتزیک و تاکتیک انتخاباتی و… دیگر ناجیان جبهه خودی و فاجعه آفرینی دولت فعلی را مشخصاً به نقد کشند. ایشان عقب نشینی میکنند بدون اینکه توضیحی روشنگر و قابل فهم ازعلل و بهانه بمیدان آمدن و سپس عقب نشینی خود بدهند. تو گوئی مسئله کاندیداتوری ایشان مسئله ای است خصوصی که فقط به ایشان، آقای موسوی و بعداً کروبی مربوط میشود. تقلیل دادن یک رویداد ملی به مسئله ائی خصوصی جزء استهزای انتخابات نیست که البته دیگر کاندیداها هم در زمینه شخصی سازی مسئله انتخابات هیچ دست کمی از آقای خاتمی ندارند. آقای خاتمی پس از یک شور و مشورت شخصی با رقیب! رقیبی که باید نقد شود، نقدی که باید به مردم مطالبات تنظیم شده اشان را یاد آوری کند و در آنها انرژی مطالبه کردن بیافریند و به آنها آگاهی دهد پس میکشد.
رقیب دوم هم، آقای موسوی، پس از وعده هائی مبنی بر احیای ارزشهای انقلاب و حمایت «صله رحمی» از مستضعفین، پس از چندی به دیدار دیگر رقیب باقی مانده انتخاباتی در جبهه اصلاحات میرود و پس از راز و نیاز و بده بستانی که محتوایی آن برای آن توده میلیونی رأی دهنده معلوم نیست با هم تصمیم میگیرند که هردو، درجبهه ائی که در آن یکی و فقط یک میباید جلو بییفتد وبماند باقی بمانند! در این پروسه، زد وبند پشت پرده برای خنثی کردن حریف اصلی، جای کار تبلیغی، آگاه سازی و سازماندهی انتخاباتی مردم و بسیجیدن آنان را میگیرد.
آنچه در این میان به حساب نمی آید قضاوت و مشارکت فعال مردم و در میان گذاشتن مسائل با آنان است. مردمی که حق دارند از این همه زمزمه های حیاط خلوتی به آنان چیزی توضیح داده شود.
از درون چنین مکانیسم عجیب الخلقه ولی تنظیم شده انتخاباتی بوده است که طی ده دوره شبه انتخابات در ایران اسلامی ما، میدان بازی و تعین قوانین و مقررات آن میدان، در انحصار دو گروه از حکومتیان و نیم حکومتیان باقی مانده است که خلاصه و نتیجه آن، این شده است که، رأی و مشروعیت از مردم گرفته میشود ولی مسئولیت و پاسخگوئی نسبت به ارگان های فراقانونی و در رأس آن سید علی خامنه ائی روضه خوان به عنوان « مقام معظم رهبری!» وظیفه میشود.
تحت چنین شرایطی است که، چه رئیس جمهور سابق مملکت اعتراف بکند و چه نکند، مقام ریاست جمهوری در این دیار تا حد کارپردازتشکیلات اردنانش دربار قبله عالم، سید علی خامنه ائی، تنزل یافته و می یابد! من واژه ائی بهتر از آچمز سیاسی در چنین فرایندی برای مردم نمیتوانم پیداکنم.
مردم گرسنه به ضیافت پر شکوهی دعوت میشوند که درسراسرسفره آن جز آش کشک خاله و شوربای شور زن بابا خوردنی دیگری نیست که صرف شود. حال نامیدن این سفره حقیر و فقیر چه ارتباطی با کلمه ضیافت شام یا نهار دارد، فقط دکترهای حکومتی می توانند به آن پاسخ گویند.
تحریم یا شرکت!
متأسفانه در این فرایند آچمز سیاسی؛ چه آنها که ساده اندیشانه به امید پروژه ها و یا جریانهای فصلی، به امید گشایشی در تنگنای خفقانزای زندگی در این ناجمهور، در انتخابات های نمایشی آن شرکت کرده اند و چه آنها که همواره این نمایشات را تحریم کرده اند هیچکدام نتوانسته اند از این فرصت های نمایشی استفاده لازم را، برای گفتمان سازی و چهره سازی تحول طلبانه ببرند. همچنین هیچکدام از این دو جریان نتوانسته اند، در شرکت و یا تحریم خود از چنان راهبردهای بهره گیرند که عقب نشینی های مختصری را به رژیم تحمیل کنند. اگر رژیم اینجا و یا آنجا هم، اندکی کوتاه آمده است، نه دست آورد این یا آن جریان سیاسی بلکه فشار پر دامنه و مقاومت ناپذیر جامعه مدنی و عکس العمل تدافعی خود بخودی جامعه بوده است، نه این و نه آن جریان سیاسی. شرکت کنندگان بویژه بخش شرکت کننده از اقشار متوسط شهری با شرکت خود در این انتخاباتها، به این رژیم نا مشروع مشروعیت داده اند و از آنسو تحریم گران با غیبت خود در صحنه، بر وزن نسبی آرای فتوائی و اقشارعقب مانده و فرودست جامعه ( بمعنای وسیع کلمه آن) افزوده اند و با این کار خود عملاً میدان را برای باند های مافیائی رژیم خالی نموده اند. جریان تحریمگر، با تحریم صرفاً سلبی خود در حقیقت بر خلاف آنچه در نگاه نخست بچشم میخورد، همواره موضعی انفعالی در پیش گرفته است. اگر تحریم گران با تحریم، انفعال خود را نسبت به رژیم نشان داده اند، شرکت کنندگان نیز با دنباله روی و دل بستن به وعده های آنها که جلو افتادند و مشخصاً جریان اصلاح طلبی عملاً دست و چشم بسته به ذخیره تبلیغات مشروعیت ساز رژیم تبدیل شدند.
البته نگارنده این را نیز قبول دارد که: معما چو حل گشت آسان شود. شکل گیری چنین استدلالی مستلزم پیدائی زمینه هائی بود که رخدادها و فرایند شکل گیری کارزار انتخابات حکومتی کنونی، تا حدی آنرا فراهم کرده است.
آقای خاتمی با طرح نجات مملکت بعنوان یک ناجی به میدان میاید، سپس با بهانه هائی نپذیرفتنی پس مینشیند. بعد از وی چهره فراموش شده ائی چون میر حسین موسوی که هنوز چیزی جز کلیاتی نامفهوم و بعضاً تاریخ گذشته نگفته است بعنوان اصلاح امور و بازگشت به آرمانهای امام و انقلاب و اسلام ناب محمدی و… پا به صحنه میگذارد و آنگاه کاندیدای ثابت قدمی چون آقای کروبی که همچنان مدعی پست ریاست جمهوری است و در آنسوی جبهه نیز اردوی رسمی حکومتی قرار دارد که هنوز کارت های خود را بازی نکرده است. همه اینها، از این حکایت دارد که این بار، فشار بحران همه جانبه اقتصادی، اجتماعی، سیاست خارجی و منطقه ائی اجازه نمی دهد و نخواهد داد که مقام معظم رهبری همه مسائل را یک تنه حل کنند. این بار«هم رژیم» به مشروعیتی تا «حدی واقعی نیاز» مند است و «هم جامعه» مطالبات خود را به ازای اوراق رأی خود دارد و هم تشت مماشات یک جانبه از بام اصلاحات فرو افتاده است و هم چنین بنظر میرسد که در درون اقتدارگریان هم اجماعی وجود ندارد .
تلاش رژیم برآنست تا بهر قیمتی که شده از بسیج شدگی و تحرک سیاسی و اجتماعی مردم در این انتخابات جلوگیری کرده و شرکت آنها را در همان حد رأی دهی منفعلانه محدود سازد ولی از طرف دیگر این امکان برای نیروهای تحول طلب فراهم شده است تا با طرح شعار ها و مطالبات مشخص سیاسی و اقتصادی مردم، بنای آنچنان گفتمانسازی، و توأم باآن چهره سازی سیاسیی را بگذارند که در فردای این انتخابات فرمایشی و نمایشی، نیروهای تحول طلب بتوانند شاد باشند که اگر یکبار دیگر این پروسه دردناک را طی میکنند اقلاً توانسته اند شعار های خود را بمیان جامعه برده و گفتمان سیاسی خود را بنیان نهند. توانسته اند در این پروسه چهره های قابل اطمینان سیاسی خود را به مردم معرفی کنند تا برای حرکت بعدی ، باچه کنم و چه نکنم روبرو نباشند.
موضعگیری عجولانه در برابر انتخابات پیش رو اشتباهی است که باید از آن پرهیزکرد. نیروهای تحول طلب باید بدانند: رژیم بر خلاف بی نیازو بی خیال نشان دادن خود، هم به آرای شرکت کنندگان مخالف و یا مخالفین شرکت کننده ی درون نظام نیاز مند است و هم به تحریم کردن تحریمگران. مشارکت گروه اول را برای نمایش و اثبات مشروعیت خود میخواهد و تحریم گروه دوم را برای بهم زدن موازنه آراء کنونی و جلوگیری از ورود عناصر مزاحم به دورون ساختار قدرت ولو در حد اندکش. لذا باید راهکار و راهبردی را برگزید که به این سوء استفاده رندانه رژیم از هر دو اردوگاه مخالفین به نفع خود نقطه پایان گذارد.
اگر آقای کروبی و موسوی در برنامه های مردمی و اصلاح طلبانه اشان صادق اند میتوانند روی موارد استرتژیک آن بایستند ولو سلب صلاحیت شوند. هزینه سلب صلاحیت این آقایان برای رژیم ، در شرایط فعلی، صد ها بار بیشتر از هزینه آن برای خود این اقایان است و شاید حتا برای آنان اعتبار آفرین هم باشد!
اگر که مفتی شهرم به کفر فتوا داد
خود این نشان زاعتقاد من منست
…
هیچ لغزشی نا بخشودنی تر از این نیست که عقب نشیبنی در برابر ارگان های فرا قانونی با احتمال خطر! رد صلاحیت توجیه شود! بگذار کار گران ایران، زنان، جوانان و همه مردم بدانند که فلان کاندیدا بخاطر دفاع از آنان سلب صلاحیت شده است.
و هیچ اشتباه که نه، گناه سیاسیی بالا تر از این نیست که این کاندیدها، بین اسلام و رهبر علامت تساوی بگذارند و گناه بزرگتر آنکه این دو را با ایران مساوی بگیرند! ایران اسلام نیست و اسلام هم قبله عالم سید علی خامنه ائی نیست!
خلاصه چنین میتوان نتیجه گرفت که: نیروهای تحول طلب در انتخابات کنونی ضمن اجتناب از موضع گیری عجولانه باید در کشاندن بحث بمیان مردم و طرح انتظاراتشان در میان خودشان لحظه ائی درنگ نکنند، چه اصل بر مشارکت باشد و چه تحریم. با نیم نگاهی میتوان گفت که مبرم ترین خواستهای جامعه میتواند به شرح زیر باشد. اگر کاندیداها قصد خدمت به مردم را دارند، این خدمت را با طرح این مطالبات و برداشتن پیشگامهای های نخستین در راستای طرح آنها، میتوانند به مردم نشان دهند
1 ـ کارگر ایران مستضعف نیست! کار گر است! مثل همه کار گران دیگر در سراسر جهان! و برای احقاق حقوق خود آزادی اتحادیه های صنفی خود را میخواهد تا در چهار چوب تشکل سندیکائی خود، از کاهش دستمزد خود، اخراج خودسرانه ، ملا خور شدن بیمه های بازنشستگی خود، فرسایش دستمزد خود در اثر تورم و… جلو گیری کند.
تشکل کارگران دریک جنبش سندیکائی واحد و مستقل نه تنها در برابر یک دولت مردمی نیست بلکه بازوی قدرتمند اجتماعی آن نیز میتواند در یک اصلاحات بنیادی باشد. فقط یک دولت ضد مردمی از چنین تشکلی هراس دارد. نخستین جنبش جدید سندیکائی ما سندیکای شرکت واحد است که باید برسمت شناخته شده و طرف اصلی مذاکره با کارفرما باشد، سندیکای شکر هفت تپه ، سندیکای لاستیک سازی و سندیکای خبازان سنندج و…
2 ـ زنان ایران خواهان حقوق برابر در همه زمینه ها و بدون استثناء، با مردان هستند و از جمله الغای رسم بربر منشانه چند همسری، ارث، حضانت، مجازات عمومی، انتخاب شغل از جمله قضاوت و… کمپین یک میلیون امضاء نماینده ملی خواست جنبش زنان میهن ماست و این کمپین است که بیشترین هزینه را برای احقاق زنان میهن داده است.دولت آینده باید این جنبش را به رسمیت بشناسد و آنرا در تنظیم قوانین خانواده و مسئله زنان شرکت دهد.
3ـ جمهوری اسلامی نمیتواند با تبدیل کردن دانشگاه به اکابر و تقلیل جایگاه علمی و فرهنگی آنان پز بدهد که چندین و چند میلیون دانشجو دارد! این دانشجویان از دولت آینده میخواهند: کمک هزینه تحصیلی متناسب با مخارج شود، خوابگاه کافی دانشجوئی و سایر امکانات رفاهی ایجاد گردد ودانشجویا در برابر اخراج های خود سرانه مصونیت یابند، آنها میخواهند آزادانه اتحادیه دانشجوئی خود را داشته باشند، میخواهند بر ساز و کار اداره دانشگاهی و بکمک اساتید خود در اداره دانشگاه و تعین روسای دانشگاه و هیت امنای آن نظارت داشته و د ر برنامه های دانشگاهی زی اثر باشند و.. .
دانشگاه قبرستان شهدا نیست و اگر قرار است قبری در آنجا، چه بطور نمادین و چه واقعی قرار گیرد، این فقط و فقط حق انحصاری سه چهره شهید دانشجوئی 16 آذر، شریعت رضوی ، قند چی و بزرگ نیاست که باید در دانشگاه دفن شوند. دانشجویان حق دارند بطلبند تا مجسمه این سه چهره تاریخی جنبش همیشه زنده دانشجوئی در مکانهای دانشگاهی بجای شهدای جنگ که جایشان قبرستان شهداست، نصب شود.
3 ـ اقلیت های دینی، قومی حق دارند حقوق فدرالی خود را طلب کنند و حد وحدود این اتونومی فقط از طریق مشارکت نمایندگان واقعی و نه ساختگی آنان ممکن است.
5ـ و سر انجام همه ملت میطلبد، به ماجراجوئی هسته ائی حکومتی آفریده پایان داه شود و بلند پروازیهای فرامرزی باند های حکومتی، از جمله مداخله در فلسطین، لبنان و عراق نیز پایان یابد و دلار های کمکی به حزب الله صرف درمان بد بختی های مردم خودمان شده و میزان کمک های، تا کنون داده شده، به حماس و حزب الله و سایرین به اطلاع مردم برسد.
مردم میطلبند به خود سریهای دستگاه های امنیتی، قضائی، نظامی و انتظامی پایان داه شده و قاتلین و شکنجه گران به مردم معرفی شوند. مردم میطلبند تا به حبس، بازداشت ، شکنجه و کشتن دگر اندیشان پایان داده شود.
6ـ همه مردم میطلببند تا به انحصار رسانه ائی و بگیر و ببند روزنامه نگاران خاتمه داده شود.
6 ـ این فهرست را میتوان ادامه داد و شعار های محوری انتخاباتی را از میان آنان دست چین کرد و دست چین شده این مطالبات را در برابر احزاب مشتاق به خدمت مردم و کاندیدای آنان قرار داد.
به عنوان تبصره و بدیل برخی شعار های فوق میتوان افزود که؛ از آنجائیکه در این مملکت شخص سید علی خامنه ائی همه کاره است، رئیس جمهور، از قبل، یا خود را از مسئولیت سیاست خارجی، مسئله ی هسته ائی و دخالت های منطقه ائی آزاد کند و یا اجازه ندهد قبله عالم از فراز سر او در این مسایل کلیدی تصمیم گیری کرده و پیامدهای سخت آنرا برای رئیس جمهور بگذارد. ریاست جمهور آینده اگر ادعای جمهوریت دارد نمیتواند اجازه دهد تا دست و یا آستین او مورد استفاده رهبر و سایر نیرو های فراقانونی قرار گیرد.
• * آقای محصولی به سوپر میلیاردر معروف است که ثروتش را بقول خودش در مدت چند سال فراهم کرده است
• ** سایت تابناک، هفته گذشته خبری را از در تنگنا افتادن سرمایداران ایرانی مقیم دوبی به خاطر بحران مسکن گزارش کرده بود که در فقط یک مورد ، سرمایه در دست انداز افتاده سرمایه دار مربوطه 2 میلیارد دلار است .