نامه زيباکلام به رئيس قوه قضائيه: من هم شريک جرم صابری هستم!
دکتر صادق زيبا کلام؛ استاد علوم سياسی دانشگاه تهران در نامهای سرگشاده به آيتالله هاشمی شاهرودی، رئيس قوه قضائيه درباره نحوه رسيدگی به پرونده رکسانا صابری نکاتی را يادآور شده است.
متن اين نامه بدين شرح است:
محضر حضرت آيتالله هاشمی شاهرودی
رياست محترم قوه قضائيه شيدالله ارکانه
داستان اين مرقومه همچون سرنوشت موضوع آن، خانم رکسانا صابری، بسيار پر فراز و نشيب گرديد. در ابتدا آن را به صورت يادداشت برای يکی از روزنامههای مدافع جامعه مدنی، حقوق شهروندی، قانون و قانونگرايی ارسال داشتم. بالطبع به دليل حساسيت موضوع، يادداشت مدتی سرگردان بود تا النهايه تصميم به درج آن گرفته میشود. اما پس از حروفچينی مطلب و درست اندکی قبل از به زير چاپ رفتن، سردبير محترم روزنامه عاقبتانديشی کرده و يادداشت را برداشتند.
به ناچار آن را اندکی تغيير داده و در قالب يک نامه سرگشاده به محضر حضرتعالی درآوردم. اما درست در هنگام ارسال نامه به محضرتان که روز شنبه، ۲۹ فروردين بود، رأی دادگاه خانم رکسانا صابری اعلام گرديد و معلوم شد مشاراليها به هشت سال زندان به جرم جاسوسی محکوم شدهاند. به ناچار باز مجبور شدم که متن نامه را مجدداً تغيير دهم.
جالب است که همان روزنامه که هر روزه به مناسبت انتخابات پيرامون الزام به آزادی، ضرورت قانون و قانونگرايی، احترام به دگرانديشی و... کلی يادداشت و تحليل چاپ میکند، حتی از درج خبر ارسال نامه سرگشاده به محضر جنابعالی در مورد خانم رکسانا صابری خودداری کردند بدون آنکه در خبر ذرهايی اشاره به موضوع و کم و کيف نامه سرگشاده شده باشد.
البته مباحثی همچون دفاع از حقوق بشر، حق برخورداری از آزادی بيان و گردش سيال اطلاعات، حقوق شهروندان، دفاع از اصحاب قلم، رسانه، مطبوعات و ساير مطالبی از اين دست البته که از نظر سردبير محترم آن روزنامه لازم، بلکه برای روزنامهای دگرانديش واجب است.
منتها مادام که اين بحثها صرفاً در چارچوبهای نظری، تحليلی، گفتمانی و از سوی دوستان، نزديکان و چهرههای اصلاحطلب، آنهم جهت زينتبخشی در صفحات روزنامه و منور ساختن سيمای نامزد مورد نظرمان باشد. و الا در عمل، آنقدر محتاط و دست به عصا هستيم که حتی در درج خبری کوتاه پيرامون ارسال يک نامه سرگشاده به رئيس قوه قضائيه پيرامون رکسانا صابری هم خودداری میکنيم.
حضرت آيتالله، بازداشت رکسانا صابری و سپس کشيده شدن پای اتهام جاسوسی واقعاً نگران کننده بود اما محکوميت مشاراليه به هشت سال زندان واقعاً به دور از انتظار بود. در اينکه مخالفين، دشمنان و رقبای هر کشوری از جمله ايران، همواره درصدد هستند که اخبار، اطلاعات و مطالب محرمانه و طبقهبندی شده را از کشور رقيب يا دشمن به دست آورند ترديدی نيست.
اما متأسفانه ظرف سالهای اخير سنت مذمومی در جامعه ما رواج يافته که عبارت است از وارد نمودن اتهاماتی همچون «جاسوسی»، «همکاری با بيگانگان»، «تلاش در جهت براندازی نظام»، «ايجاد انقلاب مخملی» و نظائر اينها به افراد همچون آب خوردن، و در مواردی راحتتر از صدور يک برگ جريمه. بدون آنکه مبانی حقوقی جدی چندانی برای اين اتهامات سنگين وجود داشته باشد.
پرونده مرحومه زهرا کاظمی، حسين موسويان، هاله اسفندياری، رامين جهانبگلو و هم پروندههايشان از جمله مثالهای بیّن میباشند. در جملگی اين موارد، اتهامات خيلی جدی به متهمين اين پروندهها وارد گرديد که بعداً معلوم شد واقعيتها خيلی هم آنگونه نبوده.
آن همه جار و جنجال پيرامون خانم هاله اسفندياری و همکارانشان وارد شد، حتی متهمين پشت صفحه تلويزيون به ارتکاب «جرم»هايشان «اقرار» و «اعتراف» نمودند بعد هم که آبها از آسياب ريخت، متهمين ساکت، آرام و بیسر و صدا آزاد شده و به کشورشان بازگشتند.
حاصل آن همه سر و صدا و آن همه تبليغات در عرصه بينالمللی بجز بدنامی و آب به آسياب مخالفين نظام ريختن آيا سود ديگری برای ما در برداشت؟ يا مورد مرحومه زهرا کاظمی که آنقدر در حرفهاش ناشی و ناوارد بود که در روز روشن آن هم در سالروز ۱۸ تير در جلوی زندان اوين مشغول عکس گرفتن بوده، چگونه میتوانسته جاسوسه باشد؟
يا حسين موسويان که رياست محترم جمهوری و سخنگوی دولت که معالاسف حقوقدان هم هستند، مُصِر بودند که جاسوسی میکرده و بعد هم معلوم شد که چنين نبوده. تا برسيم به مورد اخير، خانم رکسانا صابری.
من باور دارم که پرونده ايشان هم خيلی متفاوت از پروندههای امثال زهرا کاظمی، هاله اسفندياری، رامين جهانبگلو و حسين موسويان نمیتواند باشد. چرا که مشاراليها را قريب به دو سال است که میشناسم و از دور و نزديک شاهد فعاليتهای ايشان بودهام.
فی الواقع اگر رکسانا صابری واقعاً جاسوس باشد، بنده هم در همان دادگاه و به عنوان شريک جرم میبايستی محاکمه شوم. چرا که بارها و بارها ايشان با بنده مصاحبه کردهاند، بارها و بارها سرمقالهها و يادداشتهای حقير در مطبوعات يا رسانههای ديگر را ترجمه کرده و به سايتهای خارجی ارسال داشته بودند.
آشنايیام با ايشان زمانی بود که مشاراليه برای دفتر بیبیسی در تهران کار میکردند. مدتی هم به عنوان خبرنگار آزاد کار میکردند. يکبار که جهت گرفتن مصاحبه برای يکی از روزنامههای آمريکايی به دفترم در دانشگاه آمده بودند، گفتند که نگران ادامه فعاليتشان در ايران هستند چون وزارت ارشاد کارت خبرنگاریشان را تمديد نکرده است. بنده هم گفتم که اگر از مسير معمولی نشد، من سعی میکنم ببنيم کسی را میتوانم در ارشاد واسطه قرار دهم.
من نمیدانم خانم رکسانا صابری به کدامين اطلاعات، اسناد محرمانه، طبقهبندی شده و پنهانی دسترسی داشته که برای دشمنان ايران (فیالمثل آمريکا يا ديگران) با اهميت بوده؟ خبرنگاری که حتی قادر نبود کارت خبرنگاریاش را تمديد کند، يا مدتها با بیبیسی در تهران کار میکرده، نمیدانم چقدر برای دستگاههای اطلاعاتی غربی و يا آمريکايیها میتوانسته عنصری مطلوب و با ارزش باشد که از طريق وی به اطلاعات محرمانه دست يابند.
احتياجی نيست که انسان شم اطلاعاتی و امنيتی داشته باشد يا سالها دورههای ويژه جاسوسی و ضد جاسوسی را گذرانده باشد تا بتواند تشخيص دهد که فردی همچون رکسانا صابری يقيناً آخرين کسی میبوده که آمريکايیها يا ديگران برای جاسوسی در ايران به سر وقتش ممکن است رفته باشند. مگر اينکه بپذيريم عقل و درک مقامات امنيتی، اطلاعاتی و جاسوسی آمريکا از درک اين نکته بیّن هم عاجز است.
حضرت آيتالله شاهرودی، اتفاقاً مشاراليها مجرم هستند، اما جرمشان نه جاسوسی که امر ديگری است. رکسانا صابری تنها جرمی که دارد عشق و علاقه بيش از حد به ايران است. همان عاطفهای که سرانجام کار دستش داد و گرفتارش کرد.
او از پدری ايرانی و مادری ژاپنی قريب به سی سال قبل و همزمان با پيروزی انقلاب اسلامی در آمريکا متولد شد. در همانجا به مدرسه، کالج و دانشگاه میرود. او خيلی راحت میتوانست با بیبیسی جهانی، سیانان، سیبیاس (CBS) و ساير غولهای رسانهای دنيا کار کند و خيال پدر و مادرش هم آسوده باشد. اما عشق او به ايران مانع میشد. همان عشق و علاقهای که آخر هم کار دستش داد.
میرسيم به «اعترافات» و «اقرارهای» وی که ممکن است يکی از اين شبها زينتبخش تلويزيونهايمان هم شود. همانطور که اعترافات هاله اسفندياری، رامين جهانبگلو و... را شاهد بوديم. زندان اوين چنان عظمت و شکوهی دارد که خيلی از غولها را به آسانی تشويق و ترغيب به اقرار و اعتراف مینمايد.
چه رسد به رکسانا صابری که شخصيتی بسيار معمولی دارد و در مملکتی غريب زندگی میکرد. اوين که جای خود دارد، رکسانا صابری که بنده میشناسم اگر حتی يک شب در کلانتری نزديک منزلشان هم به سر میبرد، احتمالاً صبح به بسياری از جرمها و گناهانش اعتراف میکرد.
من نمیدانم نظام ما تا به کی میبايستی برای اين دست پروندهها از محل منافع ملیمان هزينه نمايد؟ کمترين هزينه پرونده زهرا کاظمی آن بود که کشور کانادا را که اگر همراه ما نبود دست کم مخالف ما هم در عرصه بينالمللی نبود بدل ساخت به دشمنی که در بسياری از مراکز بينالمللی بغض و کينهاش عليه ايران حتی بعضاً از آمريکا هم بيشتر است.
مطلب زياد شد. جدهای داشتم که خداوند رحتمتش کند، هميشه به ما ياد میداد که تفاوت دوست و دشمن آن است که دشمن میگويد «میخواستم بگويم»، اما دوست میگويد «گفتم». انشاءالله که خداوند سبحان به همه ما افتخار دوستی اين نظام را اعطا فرمايد.
الامراليکم
ايام بکام باد
ارادتمند صادق زيباکلام
استاد دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران