گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! محمود دولتآبادی: فقط در آستانه انتخابات است که حق داريم به عنوان ملت مطرح شويم، انقلاب فرهنگی تقليد از يک شناعت بود، سرواختصاصی سرو: نشست شاعران و اديبان حاميان ميرحسين موسوی که عصر روز ۲۲ ارديبهشت در تالار مسجد اميرالمومنين بلوار مرزداران توسط اعضای ستاد ۸۸ برگزار شد، ميهمان ويژه ای داشت. همه آنهايی که گوش به اشعار شاعران سپرده بودند به يکباره متوجه ورود ميهمانی شدند که چند نفر او را همراهی می کردند و هر قدم که پيش می آمد سالن به احترامش از جا بلند می شد. محمود دولت آبادی کنار ديوار تالار را که منقوش به تصاوير ميرحسين موسوی بود طی کرد و کنار حاضران نشست. قرار بر سخنرانی دولت آبادی نبود ولی شور و درخواست حاضران او را مجاب کرد تا چند دقيقه ای در جمع دوستداران ميرحسين موسوی سخنرانی کند. با تشويق حضار روی سن رفت و بعد از ذکر جمله "خدايا مسجد من کجاست... ای ناخدای من" حرف هايش را اين گونه بر زبان آورد: اگر من اينجا هستم به اعتبار احترامی است که برای دعوت کننده خود قائلم. آقای مسجد جامعی يادآور دورانی از مديريت فرهنگی هستند که دوره خوبی بود. من نيامده ام برای کسی تبليغ کنم چرا که اينکاره نيستم. اگر هم چيزی به ذهنم رسيده، در مطبوعات بيان کرده ام. فقط می خواهم مروری داشته باشم بر دورانی که در آن به طرز مضاعفی پير شديم؛ يعنی ما را پير کردند و خواستند که بميرانند. و اين بيش از آنکه از نظر من امری تراژيک باشد، يک سوال است.
دولت آبادی که با لحنی غم آلود و اعتراضی سخن می گفت ادامه داد: ما در کجا زندگی می کنيم؟ چه مناسباتی با يکديگر داريم؟ چند سالی است که شده ايم ملت ايران. قبلا امت بوديم. حالا هم در عين اينکه ملت ايرانيم، بخشی از امت محمدی هم هستيم. ولی اين چگونه ملتی است که در آن هيچ کس از ديگری خبری ندارد؟ اين چگونه ملتی است که هيچ گونه مناسبات انسانی فيمابين در آن برقرار نيست و فقط در آستانه انتخابات است که حق داريم به عنوان ملت مطرح شويم و در جايی جمع شويم و احيانا حرفی بزنيم. وی خطاب به مخاطبانش گفت: من نويسنده مملکت شما هستم. معمولا به مناسبت، برنامه های فرهنگی تلويزيون را نگاه می کنم. و وقتی که دکتر محسن پرويز به عنوان معاون وزير ارشاد در آن صحبت می کند بيشتر دقت می کنم. در آخرين گفتگوی او که با آقای حيدری در تلويزيون انجام شد، وقتی از وی پرسيدند که چگونه ممکن است که معدود افرادی بر تمام نويسندگان و شاعران و محققان و انديشمندان اين مملکت اشراف داشته باشند، او اول پاسخ داد که ما بايد اين بحث را در جای ديگری مطرح کنيم ولی بعد گفت که ما بر اساس آيين نامه انقلاب فرهنگی در مورد کتاب تصميم می گيريم. دولت آبادی سپس با لحنی رسا و پرطنين ادامه داد: من نويسنده مملکت ايران هستم. از نظر من انقلاب فرهنگی اقدامی غيرقانونی بوده است و به هيچ وجه مشروعيت ندارد. من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران رای دادم و تنها آن قانون را می پذيرم و آثار ادبی و فرهنگی ما بايد بر اساس همين قانون مورد قضاوت قرار بگيرد. پای اين قضاوت هم می ايستيم. انقلاب فرهنگی که شيخ آن دکتر سروش بود تقليدی مضحک از امری سخيف بود که در چين انجام شده بود. آن انقلاب فرهنگی دامن يکی از چهره های معاصر جهان را برای هميشه لکه دار کرد؛ يعنی مردی که مردم پريميتيو کشوری را به دنيای بزرگ معرفی کرد، با آن انقلاب در چين به لکه ای سياه دچار شد. بنابراين تقليد از آن انقلاب تقليد از يک شناعت بود. نويسنده رمان های "کليدر" و "جای خالی سلوچ" تاکيد کرد: من به مسئولين ارشاد می گويم که آن آيين نامه نه قانونيت دارد و نه مشروعيت. ما قانون اساسی داريم. آن انقلاب فرهنگی باعث شد تا جامعه فرهنگی ايران از مغز تهی شود. وی سپس عبدالکريم سروش را خطاب قرار داد و گفت: آقای سروش، شما علمدار رفتار شنيعی شديد که باعث شد بهترين فرزندان اين مملکت بگذارند بروند تا شما شعر مولانا را حفظ کنيد و به ما تحويل بدهيد و تحويل بدهيد و بازهم تحويل بدهيد. دولت آبادی به انتخابات هم اشاره کرد و گفت: من به کسی رای می دهم که از تمام ايرانيان فرهيخته ای که از اين کشور بيرون رانده شدند، اعاده حيثيت کند و به کسی رای می دهم که به انسجام ملی معتقد باشد. ما را نسبت به هم غريبه کرده اند. اگر کسی که اين ستاد مال اوست چنين قابليتی دارد از رای دادن به او پشيمان نخواهيم شد. مسئله اشخاص نيستند، مسئله يک ملت است. ملت دارد از برکت رفتار آقايان به جان هم می افتد. مملکت داری يعنی مردم را نگه داشتن. زخم زدن به مردم و تاب زخم را آوردن از سوی مردم بايد تا به حال حوصله آقايان را هم سر برده باشد. شما با چه مرهمی می توانيد به اين زخم ها التيام ببخشيد؟ Copyright: gooya.com 2016
|