گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
10 تیر» کنفرانس خبری با حضور رکسانا صابری و با نمايندگان سازمان نظارت برحقوق بشر: سازمان ملل هيئتی به ايران اعزام کند، صدای آمريکا5 تیر» احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران: قوه قضائيه، قاطعانه و بیرحمانه برخورد کند! قتل ندا کار اعتشاشگران است، ايلنا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تنها دليل سکوت در برابر کشتار مسلمانان ارومچی: نکند به کشور دوست و برادر، چين بر بخورد، تابناکمردم امروز در کوچه و خيابان اين پرسش را از هم میپرسند که چه فرقی ميان مسلمانان فلسطين و چين هست؟ اين پرسش بسياری از مردم کشورمان است که بیپاسخ ماندن آن در درازمدت، نوعی بیاعتمادی را در آنها تقويت خواهد کرد... آيا دولت احساس نمیکند که تعلق بسيار به دوستان چينی، به سياست نه شرقی و نه غربی و به آزادگی نظام جمهوری اسلامی ايران، در عرصه بينالمللی لطمه میزند؟
به گزارش خبرنگار «تابناک»، درگيریها ميان مسلمانان ترکتبار «ايغور» و «هان»های چينی دو قوميتی که بيشترين جمعيت منطقه صنعتی «سين کيانگ» را تشکيل میدهند از يکشنبه گذشته آغاز شد و تاکنون نيز ادامه دارد. درگيری از آنجا آغاز شد که چند هفته پيش بين چينیهای نژاد هان و چند ايغور، هزاران کيلومتر دورتر در يک کارخانه اسباب بازی، در استان گوانگ دونگ رخ داد و در آن چند ايغور کشته شدند. ايغورها میگويند مقامات دولتی موارد خشونت عليه ايغورها را به طور جدی دنبال نمیکنند. البته اقدام چند هزار زن ايغوری مسلمان در اعتراض به بازداشت بيش از ۱۴۰۰ نفر از همسران و بستگان خود در ناآرامیهای روز يکشنبه که با راهپيمايی مسالمتآميز و با شعار «لا الله الا الله» انجام و البته مورد حمله پليس واقع شد، به اين ناآرامیها دامن زد. گستردگی اين ناآرامیها، به گونهای بوده است که يکی از مقامهای دولتی، آن را «مرگبارترين شورش از زمان بنياد نهادن چين جديد در سال ۱۹۴۹» عنوان کرد و برخی منابع ديگر مدعی شدهاند که اين رويداد، حداقل خونينترين درگيریها در بيست سال اخير در اين کشور بوده است. جدای از تلاش ايغورها برای خودمختاری کامل، مسلمان و غير چينی تبار بودن آنها و اينکه سين کيانگ، يکی از ثروتمندترين ايالات و مرکز صنايع تسليحاتی چين نيز هست، از عواملی است که سبب شده مسائل اين بخش از چين که حدود يک ششم از وسعتش را تشکيل میدهد، همواره با حساسيت روبهرو باشد. اما آنچه پس از اين ناآرامیها در چين در ميان مردم کشورمان محل بحث واقع شده، نوع رويارويی دولت، جنبشهای به اصطلاح مستقل دانشجويی اسلامی و رسانه ملی با اين رخدادهاست. بنا بر اين گزارش، با گذشت پنج روز از آغاز اين واقعه تاکنون، وزارت امور خارجه، هيچ موضعگيری در اين باره نکرده است. همچنين خبرگزاری رسمی دولت (ايرنا) هرچند به پوشش اخبارش مبادرت کرده، اما کمترين اشاره ای به مسلمان بودن کشتهها و مظلوم واقع شدن آنها در اين ناآرامیها نکرده است. صدا و سيما نيز که در ايام حمله به غزه در شبانه روز به اطلاعسانی و تحليل در اين باره میپرداخت، اکنون حتی پخش کامل خبر اين ناآرامیها را لازم نمیداند و ديگر خبری از جنبشهای دانشجويی و به ويژه عدالتخواههای اين جنبش که در حادثه غزه در فرودگاه مهرآباد بست نشستند، نيست. در اينکه به قياس اين حادثه با ماجرای غزه پرداختيم، توجه به دو نکته ضروری است؛ نخست اين که نقد به عملکرد دستگاهها و جريانهايی که در غزه فعال بودند، به معنی اشتباه بودن آن کارها نبوده است، چه بسا که اگر دفاع از مسلمان و عامتر از آن مظلوم از اصول و ارزشهای مردم و نظام ماست، اين اقدام شايسته بوده است و دوم آنکه حمله به غزه نزديکترين حادثه ای بوده است که پيش از حوادث اخير چين رخ داده و میتوان به آن استناد کرد. در حمله نظامی اسرائيل به غزه در مدت بيست روز، نزديک به هزار نفر جان باختند و به عبارتی در هر روز پنجاه نفر، اما در کشتار اخير مسلمانان چين، در يک روز، نزديک به صد مسلمان کشته شده است. مردم فلسطين به واسطه داشتن دين، زبان و نژاد مشترک با بيشتر مردمان کشورهای همسايه خود و حتی در منطقه نسبت به مسلمانان غريب افتاده چينی از پشتوانههای بيشتری برخوردار بوده و هستند؛ در غزه، تشکيلات نظامی منسجمی به نام حماس هست که در عمل، کنترل نظامی و انتظامی غزه را بر عهده داشته، اما مسلمانان سين کيانگ در چين، دارای هيچ يک از اين امکانات نبوده و نيستند و ديگر اينکه در جريان غزه، پوشش گسترده رسانهای با حمايت از مردم غزه رخ داد، اما با سياستهای چينیها در حال حاضر، کمترين امکان اخبارگيری از وقايع اخير در اين کشور هست. بر اين مبنا، سکوت طولانی بخش دولتی و حتی غيردولتی فعال در اين گونه موارد، نشانگر نبود راهبردی مشخص در سياست خارجی ما برای روبهرو شدن با مسائل مسلمانان جهان است. راهبردی که بر پايه آن در اوايل انقلاب، سبب شد بخش ويژهای در وزارت خارجه برای حمايت از نهضتهای آزادی بخش ايجاد شده و به صورت رسمی و تشکيلاتی به حمايت از چنين نهضتهايی هر چند از نوع غير مسلمانش بپردازد و البته به ظاهر، امروز اينگونه طراحی شده است که جلوی يک کشتار آشکار سکوت میکنيم. اين موضوع که سکوت ما در اين باره درست بوده يا نه و يا منافع ملی ما را تأمين میکند يا خير، در درجه دوم اهميت است، اما در درجه نخست، پرسش اساسی اين است که ما در سياست خارجی خود بنا بر ارزشهايمان رفتار میکنيم يا منافع ملی؟ پاسخ هر چه باشد، در قياس ماجرای غزه و ارومچی، تنها چيزی که ديده میشود، يک تناقض آشکار است. آيا روابط نزديک دولت ما با چين اين قدر اهميت دارد که در برابر کشتار مسلمانان آن کشور به دست دولت کمونيست حتی يک اشاره کوچک هم نکنيم که مبادا به دوستان کمونيستمان بر بخورد؟ مردم امروز در کوچه و خيابان اين پرسش را از هم میپرسند که چه فرقی ميان مسلمانان فلسطين و چين هست؟ اين پرسش بسياری از مردم کشورمان است که در دراز مدت، نوعی بی اعتمادی را در آنها تقويت خواهد کرد. مصيبتبارتر اينکه در اين ماجرا، رسانهها و جريانهای به اصطلاح غير حکومتی ما و مدافع مظلومان و مسلمانان نيز سکوت محض کردهاند و اين موضوع غير مستقيم اين پيام را میدهد که اصولا اين استقلالها، تنها روی کاغذ مطرح است و البته در مواقع خاص و بر پايه مصالح خاص و البته در عمل، مهم چيز ديگری است. در اين روزها، بسياری از رسانههای خارجی، با اشاره به روابط نزديک ايران و چين و اشاره به حجم قراردادهای ميان دو کشور که تا دو سال پيش به بالای صد ميليارد دلار رسيده و البته پيشبينی شده است که تا دويست ميليارد دلار افزايش يابد، سکوت محض ايران و ايرانيان در اين باره را تنها به دليل منافع ملی مطرح میکنند، که اگر در واقع، هم اينگونه باشد اين پرسش مطرح میشود که چرا ما به ديگران در ماجرای غزه خرده گرفتيم و شماتتشان کرديم؟ هرچند اين همه روابط يک سويه و تعهد ايجاد کردن با دولتی مانند چين که سياستهای شفافی حتی در قبال حمايت از ايران در مجامع بينالمللی نداشته، جای پرسش اساسی است، اما آيا دولت احساس نمیکند که تعلق بسيار به دوستان چينی، به سياست نه شرقی و نه غربی و به آزادگی نظام جمهوری اسلامی ايران، در عرصه بين المللی لطمه میزند؟ به هر روی، آنچه مطرح است، سياست مبهم دولت در عرصه سياست خارجی درباره اصول اساسی در اين حوزه است. مقايسه اين سياستها در رخدادهايی همچون فلسطين، لبنان، پاراچنار پاکستان، ارومچی چين و در گذشته دور چچن که البته مربوط به دولتهای پيشين بوده است، به ما اين پيام را میدهد که نيازمند بازتعريف اساسی درباره سياستهای ارزشگرا در برابر سياستهای منافعگرا در اصول سياست خارجیمان هستيم تا امروز شاهد چنين تناقضهای آشکاری نباشيم. در ضمن، بخش غير حکومتی ما هم بايد بداند که فلسفه وجوديش به پر کردن خلأهايی است که دولت بنا به هر دليل و مصلحتی از آن عاجز مانده، نه پيروی بی چون و چرا از دولت. Copyright: gooya.com 2016
|