یکشنبه 18 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بنابر کیفرخواست دادستان؛ هر ایرانی یک برانداز، مسیح علی نژاد، شبکه جنبش راه سبز

دادگاه اول و دوم حرف های بزرگ برای اقرار و اعتراف نداشت اما چهره های بزرگ داشت تا قواره کوچک برگزار کنندگان در پشت آن پنهان بماند. یعنی آنچه در کیفرخواست و اعترافات محور بود بسیار کوچک و بدیهی و حقیر بود و آنچه جهان را شگفت زده کرد به صف کردن انسان های بزرگ در یک صحنه کوچک است ورنه حکایت این قصه ها که در متن کیفرخواست و اعتراف نوشته می شود آنقدر سطحی و ساده و بدیهی است که مشمول حال همه ایرانیان می شود .

مسیح علی نژاد

شبکه جنبش راه سبز (جرس): دومین جلسه دادگاهی که بی عدالتی در آن بیداد می کند، در پایتخت ایران برگزار شد تا کسانی به نام متهمان پرونده پر اما و اگر انتخابات، معرفی شوند و جماعتی سرگرم شوی تلوزیونی این اعترافات شوند و در نهایت پرونده پرننگ یک انتخابات، بنا بر اقدامات تعریف شده و از پیش تعیین شده حاکمیت بسته شود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دادگاه نخست، چون مقدمه برگزاری تنفیذ و تحلیف احمدی نژاد بود، می باید پربار باشد بر این اساس تمامی چهره های سرشناس احزاب و گرو های سیاسی را با لباسی زار و نزار بر صندلی های سخیف بیدادگاه خویش نشاندند تا به زعم خویش، تحقیر و حقیرشان کنند و آنگاه در اوج بزرگی، جشنی برای رییس جمهور شدن مردی با بیست و چهارمیلیون رای کذایی ترتیب دهند. کار را که تمام کردند، برگزاری دادگاه دوم دیگر از چنان ضرورتی برایشان برخوردار نبود. به دودلیل. دلیل اول: میدان دادگاه اول را حتی با تمامی ابزار و امکانات تبلیغاتی که در اختیارشان بود، کاملا باخته بودند و این باختن تنها محصول تحلیل و نظر شخصی معترضان نیست، بلکه مراجع بزرگ و چهره های شاخص اصولگرا و رسانه ها و چهره های شاخص دنیا همگی بر نامشروع بودن و بی اعتبار بودن و غیر واقعی بودن اعترافات و کیفرخواست این دادگاه رسوا اتفاق نظر داشتند. تا آنجا که اگر تمامی معترضان هم در برابر این دادگاه نمایشی سکوت می کردند، بی شک در مجموعه خودشان آنقدر چند دستگی و بی باوری نسبت به تغییر منش و پشیمانی غلوآمیز زندانیان سیاسی به وجود آمده بود که فریاد خودشان بر سر خودشان هم کافی بود تا گوش جهان کر شود از این بازی باخت- باخت درون حاکمیتی، که بخش هایی از بنیانگذاران نظام جمهوری اسلامی را اینک به عنوان متهمان ردیف اول براندازی همان نظام به دنیا معرفی می کنند.

با این توصیف، دانستند که اگر دعوای خانوادگی شان (تعبیر آقای خامنه ای از جنگ پس از انتخابات) به جا ماندن رد دندان بر صورت بزرگان این فامیل، منجر شود، آنگاه در قضاوت افکار عمومی داخلی و خارجی، آنچه متلاشی می شود خود فامیل است و نه یک یا دو فرزند نا خلف این خانواده خانه خراب.

دلیل دوم: دایره توهمات بازجویان در برابر شعاع بزرگ مقاومت زندانیانی که تنها اتهامشان فعالیت معمولی انتخاباتی بوده است، روز به روز تنگ تر و ننگ تر می شد. تا آنجا که دیگر بازیگردانان اصلی نمایش مجبور شدند در متن کیفرخواست دوم، راه رفتن، تلفن زدن ، کار خبری کردن، دیدار های معمولی ، راه اندازی شبکه های رسانه ای و احتمالا نحوه آب خوردن زندانیان را نیز براندازانه و در راستای انقلاب مخملی تعریف کنند.

انقلابی که وقوع آن در ایران به کرات توسط تیوریسین های گروههای اصلاح طلب ناممکن اعلام شده است . اما از آنجایی که در قاموس معرکه گردانان این انتخابات رسوا، انکار متهم اهمیتی ندارد و اصرار متهم سازان اصل است، بر این اساس مواردی مضحک و خنده دار را به عنوان مستندات نقش داشتن زندانیان سیاسی برای شکل گیری این انقلاب در ایران اعلام کرده اند. چنانچه یکی در این محکمه چند تلفن معمولی به صدای آمریکا و بی بی سی براندازی و انقلاب تعریف می شود و کارمند ایرانی سفارت انگلیس در ایران به دلیل دیدار با اصلاح طلبان جاسوس معرفی می شود. به نظر می رسد حکایت به خنده افتادن مرغ پخته از این اعترافات در دادگاه دوم مصداق بیشتری یافته است . خصوصا آنجا که متهمی را می نشانند تا ریز ریز توضیح دهد که در بچگی هایش چه کسی را دیده و آنچه از استادش در دوران جوانی یاد گرفته است را چگونه در ایران به کار گرفته است و او هم شرح می دهد که در جزیره کیش با اصلاح طلبان مصاحبه می کرد و مصاحبه ها را بر روی وب سایت قرار می داد و با این شیوه براندازی می کرد. همانگونه که مازیار بهاری خبرنگار نیوزویک نیز فروختن خبر به بنگاه های خبری خارجی را در صندلی اجبار آقایان جرم تعریف می کند.

در دادگاه دوم آنقدر فقر استدلال و اسناد بیداد می کرد که ناگزیر شدند عبارات کلی زنان و جوانان و روزنامه نگاران را به عنوان شاخه های اصلی انقلاب مخملی در ایران معرفی کنند تا ذهن توده مردم را نسبت به این گروه حساس کنند. برای حساس کردن ذهن جامعه نسبت به فیس بوک نیز کافی بود تا یکبار دیگر کار خود کرده را به دیگری نسبت دهند. ابتدا در دادگاه اعلام می شود فیلمبرداری کردن از آشوب های بعد از انتخابات و قرار دادن آن روی فیسبوک جرم است و سپس برای خنثی کردن این استدلال بی پایه و خنده دار ، مجبور می شوند اعترافی بسازند مبنی بر اینکه در فیس بوک آموزش ساختن گازهای فلفل و گاز اشک آور به مردم داده می شد.

آنان که مرگ ندا را به گردن ملت بی اسلحه می اندازند حتی کشته شدن فرزند همفکر و هم اندیش خودشان ( محسن روح الامینی) در زندان را هم کار دیگران می دانند، بی شک به آسانی می توانند پرتاب گازهای اشک آور از سوی ماموران خودشان به مردم را هم با وقاحتی بی نظیر به گردن خود مردم بیاندازند و بعد برای این ادعایشان هم کیفرخواست و اعتراف تولید کنند.

دادگاهی که در آن شرکت در آزمون یک رسانه(بی بی سی) جرم تلقی می شود معلوم است بخش دیگری از کیفرخواست و اعتراف باید به گونه ای تعریف شود که راه اندازی یک شبکه ماهواره ای برای حزب اعتماد ملی نیز « تلاش وسیع » برای بر اندازی تعبیر شود . کاری که یک حزب شناسنامه دار در ایران رسما به دنبال اجرای آن بود و نیاز به اعتراف در دادگاه هم نبود و به کرات در روزنامه اعتماد ملی نیز عنوان شد و مقاومت شورای عالی امنیت ملی اگر نبود شبکه صبای کروبی یکی از فعالیت های آشکار حزب اعتماد ملی بود.

مصادیق دیگر براندازی را آموزش خبرنگاران برای ایجاد شبکه های خبری و جمع آوری اطلاعات تحلیل در ایران دانسته اند که این هم نیاز به اعتراف نداشت و در تمام دنیا مرسوم است که شبکه های خبری نسبت به جمع آوری تحلیل نویسندگان آن جامعه اقدام می کنند تا سیاست های خودشان را بر اساس واقعیت های آن جامعه تنظیم کنند اما ظاهرا بولتن سازان داخلی چون کافران همیشه قاضی، همه را به کیش خویش پنداشته اند و گمان برده اند هر سایت و شبکه ای که به صورت علنی هم راه اندازی می شود، هدف اش مشابه همان هدفی است که در تمام این سالها بولتن سازان داخلی در مواجهه با دگر اندیشان در پی گرفته اند.

دادگاه اول و دوم حرف های بزرگ برای اقرار و اعتراف نداشت اما چهره های بزرگ داشت تا قواره کوچک برگزار کنندگان در پشت آن پنهان بماند. یعنی آنچه در کیفرخواست و اعترافات محور بود بسیار کوچک و بدیهی و حقیر بود و آنچه جهان را شگفت زده کرد به صف کردن انسان های بزرگ در یک صحنه کوچک است ورنه حکایت این قصه ها که در متن کیفرخواست و اعتراف نوشته می شود آنقدر سطحی و ساده و بدیهی است مشمول حال همه ایرانیان می شود . یعنی بنا بر مصادیقی که دادستان تهرن تعیین کرده است دیگر مقاومت بی فایده است همه باید اعتراف کنند که انقلاب مخملی صورت گرفته است . خودشان علیه خودشان انقلاب کرده اند. دو دادگاه و تمامی استدلال های آن ثابت کرده است که اگر جناب دادستان و بازجویان و گردانندگان اصلی این نمایش رسوا، زحمتی هم به خودشان ندهند، جمعیت زیادی از ایرانیان داخل و خارج اعتراف می کنند که براندازند و همه هدف شان این است که این قاعده بیمار در سیستم قضایی و نظامی و اجرایی کشور براندازند و طرحی نو دراندازند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016