دوشنبه 19 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"محاکمات و اعترافاتِ" انبوه، گفتگوی راديو بين المللی فرانسه با فرج سرکوهی، علی افشاری و روزبه ميرابراهيمی

فرنگيس حبيبی - زمينه ها و زمانه ها - چنين به نظر می رسد که ايران پس از انتخابات وارد فصل محاکمات شده باشد. محاکماتی از نوع خاص و همراه با اعترافات متهمينی که پيش از بازداشت، افکار و عقايدی کاملاً متفاوت با محتوای اعترافاتشان داشته اند.

هر چند از زمانيکه گاليله در دادگاه کليسا اعتراف کرد که زمين ساکت است و خورشيد به دور آن می گردد تا به حال در نقاط مختلف دنيا و در دوران های گوناگون تاريخ، به ويژه در سی - چهل سال اخير در ايران، صحنه های اقرار به کرات مشاهده شده، اما اين مانع از آن نيست که هربار در برابر چنی محاکمات يا مصاحبه های تلويزيونی، بيننده از خود نپرسد تغيير عقيده و گفتار با چنين سرعتی چگونه ممکن و قابل باور است و اصلاً به چه دردی می خورد و به کار چه کسی می آيد؟ بازجويانی که به چنين "ورزش اعتراف گيری" می پردازند چه روانشناسی و ذهنيتی دارند؟ با خشونتی که اعمال می کنند چگونه کنار می آيند، متهمان بار اين اعترافات را چگونه حمل می کنند؟ و محاکماتی اين چنين بر جسم و جان جامعه چه تأثيری می گذارد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در ميزگردی با آقايان فرج سرکوهی، علی افشاری و روزبه ميرابراهيمی که هريک در دوره ای، در سيزده سال اخير، تجربۀ بازداشت، زندان و اعتراف اجباری را خود زندگی کرده اند، گوشه ای از اين پرسش ها را مطرح کرده ايم.

علی افشاری، زندانی سال ۱۳۸۱، نخست دربارۀ تعريف بازجويی ميگويد: " در نظام های قضايی سالم و مبتنی بر اجرای عدالت نقش بازجو کشف حقيقت است. اما در شکل ديگری از بازجويی واقعيت کمترين اهميتی ندارد بلکه بازجو سعی می کند به سناريويی که به او سفارش داده شده است، در خلال بازجويی همراه با شکنجه، دست يابد. دو عامل در اين تعريف از بازجويی اهميت دارد. يکی عامل ساختار سياسی است که چنين مأموريتی را به بازجو ميدهد و ديگری عامل فردی و شخصيتیِ بازجو است که می پذيرد از کلیۀ ابزار و روش های غير انسانی برای رسيدن به اين هدف استفاده کند. در حکومت های توتاليترجملۀ معروف استالين مصداق دارد که گفته بود اگر واقعيات با اهداف و خواسته های ما سازگار نباشد وای به حال واقعيات. بدين ترتيب است که اين گونه رژيم ها آن چه را که می خواهند به خورد جامعه بدهند، از زبان متهمان در می آورند و در اين راه همۀ ارزش های اخلاقی ئ انسانی را می شکنند. اما در سطح بازجو، اين افراد از نظر روانشناسی افرادی بيمار هستند و مشکل روانی خود را می خواهند با قربانی کردن افراد جبران کنند. البته پيوستگی ايدئولوژيک نيز با حکومت دارند و گاه نيز برای ترقی شخصی در سلسله مراتب قدرت به اين کار دست ميزنند. در محاکمات کنونی اين عامل سوم نقش پررنگ تری دارد".

علی افشاری دربارۀ اعتبار چنين اعترافات و محاکماتی می گويد که نه از نظر قانونی، حتی از ديد قانون اساسی جمهورس اسلامی ايران، اعترافاتی که به زور شکنجه گرفته شده باشد بی اعتبار است. از نظر فقهی نيز کلیۀ فتاوی عليه چنين شيوه هايی حکم می کنند. او معتقد است که چنين اعترافات و محاکماتی حتی برای خود حکومت بی اعتبار است زيرا بار ها ديده شده است که متهمانی که به " جرم" جاسوسی به نفع بيگانه اقرار کرده اند پس از چند ماه از زندان آزد و به خارج سفر کرده اند.

فرج سرکوهی، زندانیِ سال ۱۳۷۵-۷۶، اين اصل را ياد آور می شود که اگر در نظامی، فردی را به خاطر عقايد سياسيش به زندان بيندازند، اين نظام، نظامی ديکتاتوريست و اين کار عملی غير انسانی. او می گويد شرايط زندان شرايط عادی نيست بنابراين اگر کسی، حتی بدون شکنجه، در زندان عقايدش را تغيير دهد، اين تغيير بی اعتبار است. در زندان و انزوا مکانيسم های بسياری وارد عمل می شوند: شکنجه های جسمی که کارآترين آن ها شلاق است، بی خوابی که در مرز ميان شکنجۀ جسمی و روانی است و بالاخره شکنجۀ روانی. او می گويد: "بازجوها انسان هايی باورمند هستند و کارشان را در خدمت به نظام انجام می دهند". او از بازجوهايی ياد می کند که بعدها متحول و اصلاح طلب شدند و خيلی هم مشکل روانی نداشتند. به نظر او " در اطاق بازجويی، بازجو خداست و متهم هيچ. بازجو همه چيز را در بارۀ متهم ميداند. از افکار و فعاليت هايش تا خصوصی ترين سليقه هايش. او از آنچه در اطاق خواب متهم، هنگام همآغوشی با معشوقش می گذرد، خبر دارد و از همۀ اين اطلاعات به عنوان حربه ای برای خرد کردن متهم استفاده می کند. در مقابل متهم هيچ چيز، حتی اسم بازجو را نمی داند و لخت و کتک خورده با چشم بند در مقابل او قرار دارد. بازجو می خواهد زندانی را بشکند. بنابراين از تناقضات رفتاری که در همه هست، از عيب ها و يا خطاهای انسانی متهم استفاده می کند، آن ها را بزرگ ميکند. بازجوها بحث اقناعی هم می کنند به ويژه در مورد کسانی که می توانند مشترکاتی با بازجو داشته باشند. مثلاً هردو به اسلام يا به مبانی نظام اعتقاد دارند و يا در نمونه هايی در سال های شصت، به مبارزه با امپرياليسم. بر سر اين مشترکات بحث اغنايی شروع می شود و تحت فشار اين نکات مشترک به همه چيز تعميم داده می شود. اگر اين بحث در شرايط عادی درگير شود و دو طرف بحث برابر باشند و نه يکی بازجو و ديگری قربانی، چه بسا بازجو مجاب شود ولی در شرايط زندان و شکنجه اين بحث همواره به خرد شدن متهم می انجامد".

به نظر فرج سرکوهی محاکمات و اعترافاتی که هم اکنون در ايران جريان دارد يک دست آورد داشته است و آن اينکه امروز شخصيت های بانفوذ حکومت، مثلاً آيت الله صانعی، بدون ابهام هرگونه شکنجه و اعتراف گيری را محکوم می کنند. زيرا می بينند که کسانی که سال ها به نظام خدمت کرده اندخود قربانی چنين شيوه هايی شده اند. فرج سرکوهی کارآيی اين شيوه ها را در جامعه کم اهميت می داند و می گويد شايد اين اعتراف ها به در هواداران دو جناح رقيب در حکومت بيايد ولی در هرحال اختلافات را ميان آن ها بازهم تشديد خواهد کرد.

روزبه مير ابراهيمی، زندانی سال ۱۳۸۳، معتقد است که در دوره های مختلف می توان شاهد مدل های متفاوتی از بازجويی بود. در دوران اواخر رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و اوائل محمد خاتمی، وزارت اطلاعات يکدست بود، تصفيه شده بود و بخشی از آن به شبکه های موازی اطلاعاتی منتقل شده بود که در آنجا منطق و دانشی که ميبايست در يک نهاد اطلاعاتی متمرکز شود وجود نداشت. "ما، گروه وبلاگ نگاران، توسط بخشی از تصفيه شده ها که به اطلاعات ناجا منتقل شده بودند دستگير و بازجويی شديم. ناجا در آنزمان پروژۀ برخورد با فعالان اينترنتی را داشت. می خواستند سناريويی از پيش آماده شده را پياده کنند و از طريق بازجويی و اعترافات ما کنترل اينترنت را بدست بگيرند". آتچه به نظر اين روزنامه نگار مقيم کانادا در همۀ اين دوره ها مشترک است، شيوۀ شکستن شخصيت انسان هاست. آنها می خواستند از متهمان انسان های خرد شده و مطيعی درست کنند تا در پرونده هايی که به هيچ وجه حقوقی نبود از آن ها به عنوان ابزار استفاده کنند. " بازجوها صريحاً می گفتند که اين پرونده اصلاً حقوقی نيست. ما می خواهيم اين افراد را در سيستم بزنيم و شما به خاطر گناهانی که کرده ايد و برای جبران اين گناهان بايد اين اعترافات را بکنيد. اعترافات اول عليه خودمان بود و بعد عليه کسانی که متأسفانه الان در زندان هستند مثل بهزاد نبوی و تاجزاده. آن ها اول می خواستند برای ما دادگاه تشکيل بدهند ولی نتوانستند بخش هايی از قوۀ قضايی را باخود همراه کنند. پس محاکمه ای نتوانست برگزار شود. لذا به توبه نامه و مصاحبۀ تلويزيونی اکتفا کردند". به نظر ميرابراهيمی پرونده های جمعی هميشه برای زدن بخشی از افراد سيستم است که يا مزاحم هستند و يا غير خودی شده اند. او متذکر می شود که اينکه امروز کسانی مثل دادستان کل کشور می گويند اعترافات به تنهايی پایۀ صدور حکم دادگاه قرار نمی گيرد، چندان معتبر نيست زيرا از آن جا که همۀ اين کيفر خواست ها واهی و غير مستند است و چيزی در پرونده ها جز همين اقارير وجود ندارد، احکام تنها بر پایۀ آن صادر می شود.

روزبه ميرابراهيمی می گويد امروز کمتر کسی نمايش اعترافات را باور می کند ولی تجربۀ شخص او نشان می دهد که بسياری از نخبگان به کسانی که با اعتراف بعد از مدت ها آزاد می شدند به ديدۀ بی اعتمادی می نگريستند. و کسانی که در اين شرايط آزاد می شوند علاوه بر اينکه ماه ها تحت فشار مستقيم بازجويان قرار دارند بايد شخصيت خود را بازسازی کنند و فضايی برای خود ايجاد کنند تا در آن بتوانند از خود دفاع کنند و آنچه را که بر آنان رفته است، بازگو کنند. فضايی که در زندان و در هنگام بازجويی به کلی نابود شده بود. او می گويد اينکه افراد تا چه حد بتوانند اعتماد به نفس خود را بازيابند بستگی به عوامل مختلف دارد ولی امروز ذهنيت جامعه بسيار تغيير کرده است و شايد اين کار آسان تر شده باشد.

[برای شنيدن اين گفتگو اينجا را کليک کنيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016