گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
30 شهریور» از ورود تماشاگران سبزپوش به ورزشگاه آزادی ممانعت به عمل آمد، موج سبز آزادی28 شهریور» بازداشت گسترده سبزپوشان مشهدی در روز قدس 20 شهریور» سايتی ديگر برای زنده نگه داشتن ياد شهيدان سبز: هرگز فراموشمان نکنيد، موج سبز آزادی 19 شهریور» تقی رحمانی: نه بايد در جنبش سبز محو شد و نه در مقابل آن ايستاد، بايد در عين حفظ استقلال با آن تعامل کرد، تغيير برای برابری 15 شهریور» زمين و هوا و دريا در استکهلم به رنگ سبز درآمد، موج سبز آزادی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چگونه می توان به ارتقاء جنبش "سبز" ياری رساند، ابوالقاسم گلستانیاز آغاز جنبش دموکراتيک "سبز"، که از زمان حمله ی وحشيانه رژيم کودتا به مردم بی دفاع در تظاهرات ميليونی شان در ۲۵ خرداد ۸۸ رنگ انقلابی به خود گرفت و ظرفيت های فراوان و مثال زدنی آن برای جهانيان نمايان شد، حرف و حديث های زيادی در خصوص جنبش وجود داشته است که به اعتقاد نگارنده طرح کردن برخی از آنها در شرايط کنونی برای جنبش بسيار زيان بار است. کوشش من اين است که در دو بخش ذيل به آن جزييات بپردازم و در پايان پيشنهادهايم را برای جلوگيری از اين انحرافات عنوان کنم. الف- شعارهای غير ضروری يا انحرافی در روز قدس، که مردم شريف کشور ما به راستی آن را به "روز سبز" مبدل کردند، در کنار شعارهای کاملاً به مورد و هوشمندانه چون "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران" و "پول نفت گم نشده، خرج فلسطين شده"، که جملگی هماهنگی کامل با اين مناسبت داشته اند، شعارهای غير ضروری نيز وجود داشته است. برخی تظاهرکنندگان پلاکاردهای کوچکی حاوی شعارهای "مرگ بر امريکا" و "مرگ بر اسراييل" حمل می کردند که روی کلمات امريکا و اسراييل ضربدر کشيده شد و به جای شان روسيه و چين نوشته شد. ضمن اينکه به ويژه شعار "مرگ بر روسيه" به صورت پر رنگ تری در تظاهرات فرياد شد که در خصوص آن خواهم گفت، حضور آن پلاکاردها که به صورت متمرکز در يکی دو نقطه توسط افرادی معدود حمل می شد، واقعاً جای تامل دارد.
بديهی است که واکنش مردم در قبال روسيه که از نخستين کشورهايی بود که "انتخاب" مجددِ رييس جمهور کودتا محمود احمدی نژاد را به رسميت شناختند، درست و هوشمندانه بوده است به ويژه انکه رژيم سرمايه داری روسيه خود به دنبال کودتای خونين ۱۹۹۱ عليه دولت اتحاد شوروی به قدرت رسيد، کودتايی که توسط عوامل نفوذی سی آی اِِی در حزب کمونيست شوروی به رهبری بوريس يلتسين به اجرا در آمد. محکوم کردن موضع شتابزده و فرصت طلبانه ی روسيه در قبال نتيجه ی رسوا و کاملاً مردود انتخابات خرداد ۸۸ از جهتی ديگر هشداری بود به قدرت های جهانی ديگر که اجازه دهند مردم ايران سرنوشت شان را خود تعيين کنند. با وجود اين، خط باطل کشيدن روی نام امريکا و اسراييل در شعارهای نوشته شده روی پلاکاردها و جايگزين کردن روسيه و چين معنای ديگری می تواند داشته باشد. مقصود نگارنده از طرح اين نکته بدان معنا نيست که هواداران جنبش سبز نيز همانند رژيم رياکار و در ظاهر ضد امپرياليست ج ا طرح شعارهای ضد امريکايی و ضد اسراييلی را اولويت خود قرار دهند. خير! حال که قدرت لايزال مردم ايران در مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت، دولت های غربی را وادشت که به جای دولت ضدمردمی، ملت ايران را به رسميت بشناسند، ما نيز با طرح شعارهای "مرگ بر اين يا آن کشور غربی" نبايد ايجاد حساسيت کنيم. مقصودم از عنوان کردن موضوع فوق چيز ديگر است که در ذيل به آن اشاره می کنم. چنين حذف و جايگزينی ولو اينکه از سر احساسات و کم اگاهی باشد، می تواند اين معنا را القا کند که امريکا و اسراييل دوستان "استراتژيک" مردم ايران هستند، حال انکه ملت ايران هيچگاه از ياد نمی برد که کشور ما چه لطمات سهمگينِ جبران ناپذيری از کشورهای امپرياليستی و در رأس آنها امريکا ديده است. مثلاً از ياد نبرديم که دولت منتخب دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳)، نخستين دولت ملی در خاورميانه بود که با کودتای امريکايی-انگليسی ساقط شد. بديهی است که اگر اين دخالت امپرياليستی در کشور ما را رخ نمی داد و جنبش ملی در آن زمان سرکوب نمی شد، ميهن ما بيش از ۵۰ سال به عقب نمی افتاد و اين همه مصيبت را پشت سر نمی گذاشت. بايد توجه داشت که کودتای امپرياليستی ۲۸ مرداد که حتی در کتب دانشگاهی غرب از جمله امريکا و انگليس به منزله ی يک تراژدی برای کشور ايران معرفی می شود، چنان زيان بار بود که حتی رييس جمهور کنونی امريکا باراک اوباما نيز در سفر اخيرش به مصر به آن اذعان کرده است. برای نمونه های ديگر، مايلم اين مطلب را بيفزايم که "امريکا از ۱۹۴۵ بيش از ۷۰ عمليات نظامی مداخله جويانه و تجاوزکارانه در کشورهای مختلف جهان داشته است. اين عمليات که تمامی با ادعای صدور دموکراسی، "حفظ منافع" امريکا و مبارزه با تروريسم صورت گرفت، جدای توطئه های بيشمار ديگری است که سازمان جاسوسی امريکا، سيا، انجام داده است. ايالات متحده تنها در ۲۰ سال گذشته ۱۶ عمليات نظامی تجاوزکارانه تنها در خاورميانه داشته است" [۱]. (همان طور که ملاحظه می کنيد، اين امار تا سال ۲۰۰۱ را شامل می شود که هنوز جنگ امپرياليستی ناتو در عراق به سرکردگی امريکا، ۲۰۰۳- ...، آغاز نشده بود، جنگی که برای نمونه به ازای هر سرباز انگليسی، جان ۴۰۰۰ شهروند عراقی را گرفته است.) کشور ما دستخوش بيشترين طوفان های اجتماعی و سياسی در آسيا قرار گرفته است که دلايل آن يکی عزم پايدار مردم ما در کسب استقلال و دموکراسی است و ديگری تلاش آنان برای کسب هويت پايمال شده ی ايرانی است که از زمان سلطه ی اسلام بر ايران بر آنان تحميل شده است. اما، سرنوشت تکراری و دردبار مردم ما در سده های اخير همواره اين بوده که با هر گذار به ظاهر موفقيت آميز از يک طوفان، از زير سلطه ی قدرتی در آمدند و به دامن ديگری در غلتيدند! شکی نيست که هيچ يک از جزييات جنبش ملی ما که فيلسوفی چون نوام چامسکی آن را به خاطر دموکراتيک و در عين حال مستقل و قائم به ذات بودنش درس و الگويی يگانه برای جهانيان تعبير می کند، از زير ذره بين قدرت های جهانی خارج نيست و هر خطای جنبش می تواند مورد سوء استفاده ی اين يا آن قدرت قرار گيرد. به سخن ديگر، در شأن جنبش متين و بزرگ "سبز" نيست که به قدرت های فرصت طلب جهانی اين اجازه را بدهد که انان تصور کنند که ما هنوز پيروز نشده دست تسليم يا گدايی به سمت شان دراز کرده ايم. طرح شعارهای ذکر شده چنان تامل بر انگيز است که نگارنده با توعی ترديد اين تلاش را به تئوريسين های کودتای پس از انتخابات نسبت می دهد که با رسوخ دادن اينگونه شعارهای انحرافی در صفوف جنبش، بتوانند ادعا کنند که بی جهت نيست که آنها رهبران جنبش "سبز" را به "بيگانگان" نسبت داده اند. قدر مسلم اين است که رژيم ج ا مثل هر رژيم ديکتاتوری ديگر خواهد کوشيد جنبش عظيم کنونی را در بی پيرايه ترين شکل خود به قدرت های جهانی منتسب کند تا با چنين دستاويزی به سرکوب مردم شدت بخشد. بنا بر اين، بايد هشيار باشيم که در دام تبليغات برخی رسانه های فارسی يا غير فارسی زبان قرار نگيريم که با پيش کشيدن و دامن زدن به اينگونه شعارهای غير ضروری و انحرافی، جنبش ملی را به بيراهه ببرند و خون های ريخته شده ی عزيزان مان را هدر دهند. علاوه بر اين، نگرانيم آن است که جنبش دانشجويی ما که، به زعم من، با وجود توده ای شدن، تحت تأثير القائات ليبراليسم قرار دارد، همچنان در همين مسير ناصحيح و "راست روانه" اش باقی بماند. گرايش ليبراليستی در ميان جوانان و دانشجويان يکی به دليل تبليغات گروه ها و رسانه های سلطنت طلب و شبه سلطنت طلب و ديگری به واسطه استبداد بيش از حد خشن حکومتی است. جوانان بايد با عميق تر کردن شعارهای خود بيشتر به دموکراتيسم روی آورند و با ترويج اين گرايش در ميان مردم، توده های زحمتکش به ويژه کارگران را که پيگيرتر از هر طبقه و قشر ديگر وارد کارزار مبارزه خواهند شد، به جنبش بکشانند. تنها با حضور زحمتکشان در عرصه ی مبارزه و گسترش اعتصابات کارگری است که ماشين سرکوب رژيم درهم خواهد شکست. دوشنبه، ۶ مهر ماه، سعيد قاسمی از فرماندهان سپاه ضمن اعتراف به حضور ۲ ميليون نفری هواداران جنبش سبز در راه پيمايی روز قدس تهران، به کنايه گفت: "اعتراض کسانی که در مناطق بالای پارک وی می نشينند، چندان مهم نيست، ولی اگر شوش و ... هم پشت سر ما نبودند، بايد فرار می کرديم." بنابراين، خود ارتجاع هم از ترکيب جنبش واقف است و به راستی معترف است که وقتی زحمت کشان تهيدست پای در خيابان بگذارند و همزمان با اعتصابات خود چرخ توليد را متوقف کنند، ديگر کاری به جز تسليم از رژيم ولايت فقيه ساخته نيست. از جمله کاستی های جنبش نپرداختن به مساله ی صلح و تحريم های اقتصادی است که بايد به صورت پر رنگی مطرح شود. از آنجايی که مردم ما به حمايت هرچند ضمنی و ضعيف از دولت های غربی و سازمان های بين المللی نياز دارند، بی آنکه عليه کشورهای خاصی شعارهای حساسيت برانگيز مطرح شود، بايد به جهانيان فهماند که مردم ما با تحريم های اقتصادی و هر گونه دخالت نظامی مخالف هستند. اگر قرار است تحريم های جديدی به خاطر ماجراجويی های اتمی ايران عليه کشور ما اعمال شود، بايد از نوع تحريم سياسی يا تحريم کالاهای "اطلاعاتی" باشد زيرا زحمت کشان ايران ديگر رمقی برای تحمل فشارهای اقتصادی تازه ندارند. هر گونه تهديد و دخالت نظامی نيز تنها می تواند به تسليح شدن هر چه بيشتر حکومت از يک طرف و بهانه دادن به رژيم برای سرکوب هرچه خشن تر مخالفان از طرف ديگر بيانجامد. مردم ما بايد با هشياری تمام با نظريه ی امپرياليسم- ساخته و نوليبراليستی "انقلاب از بالا" به شدت برخورد کنند که می گويد دخالت نظامی کشورهای عضو ناتو، نظير آنچه در کشورهای همسايه ی ما افغانستان و عراق اتفاق افتاده، کار "مبارزه" را آسان خواهد کرد و استقرار رژيمی دموکراتيک را برای ما به ارمغان خواهد آورد. ب- تبليغات و شايعات تفرقه جويانه نکته ی مهم ديگر که بی ارتباط به مساله ی فوق نيست، انتشار تبليغات يا شايعاتی است که عليه رهبران جنبش عنوان می شود. مثلاً اين سخنان نادرست که آنان مردم را به حال خود رها کرده اند و پشت پرده با کودتا گران در حال سازش هستند. صرف نظر از اين واقعيت که هر يک از رهبران جنبش ظرفيت های خاص خود را دارند که مردم ما در کوران حوادث آنان را محک خواهند زد، ليکن ايجاد محدوديت برای رهبران جنبش سبز به ويژه منتخب مردم آقای موسوی سبب شده است که آنان نتوانند آنگونه که در خور است با هوادارانشان پيوند برقرار سازند و اين خود می تواند تزديدهايی را برانگيزد که آيا آنان قابليت های کافی برای اداره کردن جنبش را دارند يا خير. فراموش نکنيم که رژيم با در اختيار داشتن آن همه امکانات رسانه ای قادر است بسياری از زحمات آنان را بی اثر سازد. بايد بدانيم که کودتاگران با به خدمت گرفتن کارکشته ترين تئوريسين ها می توانند به انواع نيرنگ ها دست بزنند که پخش شايعات دروغ در ميان مردم عليه رهبران جنبش، چاپ نشريات دروغين و حتی سوپر انقلابی نمونه هايی از آنهاست. ما که به همين رهبران اصلاح طلب رای داده ايم و يا در صورت عدم شرکت در انتخابات با جنبش اجتماعی پس از آن همراه شديم که اين خود بيانگر حمايت آشکار يا حداقل ضمنی ما از جريان اصلاحات است، بايد به وظايف خود درست عمل کنيم که از آن جمله اند:- ۱- رهبران جنبش سبز را با کاستی های شان که خود پيش تر از آنها با خبر بوده ايم، همچنان پذيرا باشيم. ۲- از زياده خواهی و پيش کشيدن شعارها و رهنمودهای غير ضروری دست برداريم. ۳- ضمن طرح پيشنهادها و انتقادهای به جا و شايسته، با آنان مدارا کنيم تا آنان پشتوانه ی عظيم مردمی را همواره احساس کنند و به آن دلگرم شوند. ۴- رهبران برجسته ی اصلاح طلب تمامی در محدوديت و بند و شکنجه اند و همانند مردم تنها ابزارشان مبارزه ی مسالمت آميز با دست های خالی است. آنان را با ارتجاع دولتی که با چنين لايه گسترده و زمختی از قوای نظامی، شبه نظامی، انتظامی و امنيتی به قلع و قمع خشن مردم معترض و از جمله خود رهبران جنبش مشغول است، يکسان و از "يک قماش" نپنداريم و پيروزی مردم را برای کسب حقوق از دست رفته شان دشوارتر نکنيم و به تأخير نياندازيم. ۵- مشکل عظيمی که، به گواه تاريخ، مردم ايران دارند، عدم پيگيری لازم خواسته های شان است. به بيان ساده تر، ملت ما در جنبش ها اغلب هيجانی، طوفانی و حتی عصبی عمل می کند. نمونه ی بارز، چگونگی رفتارشان با حکومتگران پس از انقلاب بهمن ۵۷ است که پيگيری و در عين حال طمأنينه لازم را در کسب خواسته های مشروعشان نشان ندادند. اگر جز اين می شد، کار ميهن مان به اينجا نمی انجاميد. حال که جنبش کنونی ظاهراً بيشتر به اين درک رسيده که درست عمل کند، بی آنکه رهبران جنبش را سراسيمه کنيم، ضمن حمايت از آنان، وادارشان کنيم در رسيدگی به مطالبات مردم پايداری و هشياری به خرج دهند. ۶- مشکل عظيم تر اين است که اغلب تشکل های سياسی در ايران نه تنها در جهت وحدت گام برنمی دارند، بلکه با سنگ اندازی و کارشکنی مانع از اتحاد عمل احزاب و سازمان هايی می شوند که سريعتر و برخی خيلی سريعتر از آنها به اين درک حياتی رسيده اند. دلمان برای مردم و به خصوص جمعيت حداکثری جوانان مان بسوزد که اين همه تنگناها را متحمل شده اند. دلمان برای آن کارگر بسوزد که از شدت فشار زندگی جلوی چشم همقطارانش در کارخانه خود را به دار کشيده است. دلمان برای آن جوانان مان بسوزد که از شدت نا اميدی و بی آيندگی، خود را زير قطارهای مترو انداخته اند. دلمان برای آن جانباز بسوزد که جلوی "خانه ی ملت" و مقابل ديدگان مردم تن دردمندش را به آتش کشيده است. بنابراين، عاجل ترين وظيفه ی ملی و انقلابی سازمان ها و احزاب سياسی مترقی چه مذهبی و چه غير مذهبی اين است که هر چه سريعتر بر سر ميز مذاکره بنشينند، با تعديل خواسته های سازمانی خود بر سر منشوری با هم به تفاهم برسند و به صورت يک جبهه ی متحد فراگير از جبهه ی "راه سبز اميد" که به ابتکار مهندس مير حسين موسوی و يارانش پديد آمد، به حمايت از جنبش دست بزنند. اين علاوه بر پشتگرمی رهبران جنبش، مزيت بزرگ ديگر نيز دارد: جنبش ارتقا می يابد و جلوی کاستی ها و انحراف آن می تواند گرفته می شود. ابوالقاسم گلستانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|