گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
8 مهر» پروين اردلان با دو سال تأخير جايزه گرفت، راديو زمانه7 مهر» اعطای جايزه حقوق بشر بنياد لخ والسا به سه زن ايرانی، راديو بين المللی فرانسه 5 مهر» احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای بايد برای کشتارها، بازداشت ها، شکنجه ها و تجاوزهای جنسی در زندان پاسخگو باشند، کمپين بين المللی حقوق بشر 3 مهر» شادی صدر نامزد دريافت جايزه ساخاروف شد، شهرزاد نيوز 1 مهر» مروری بر ۴ سال عملکرد دولت احمدی نژاد در حوزه زنان: از تبعيض تا تبعيض، محبوبه حسين زاده، تغيير برای برابری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارش کوتاهی از مراسم اهدای جايزه لخ والسا در لهستان به شادی صدر، لادن و رويا برومند (همراه با عکس)، شادی امين، شبکه
عکس و گزارش از: شادی امين - [سايت شبکه سراسری همکاری زنان ايرانی] همانگونه که در اخبار چند روز گذشته طرح شده بود، جايزه لخ والسا در سال ۲۰۰۹ به شادی صدر، لادن برومند و رويا برومند اعطا شد. اين جايزه در روز ۲۹ سپتامبر طی مراسمی در شهر دانسيگ لهستان در حضور لخ والسا و بيش از ۱۵۰ نفر از شخصيتهای سياسی، علمی و مطبوعاتی اين کشور به برندگان داده شد. اين جايزه به خاطر تلاشهای اين سه نفر در راستای احقاق حقوق زنان و حقوق بشر در ايران به آنها تعلق گرفته است. پس از دريافت جايزه هر کدام از برندگان طی سخنانی به تشريح اوضاع سياسی امروز ايران پرداخته و بر اهميت چنين جوايزی به عنوان پشتيبانی از مبارزات مردم ايران برای دموکراسی و آزادی و طرح آن در افکار عمومی پرداختند. در اين مراسم علاوه بر لخ والسا، سه تن از استادان تاريخ و علوم سياسی نيز به بررسی تاريخ مبارزات مردم لهستان و تجربه سنديکای همبستگی پرداختند.
انعکاس خبر دريافت جايزه توسط سه زن ايرانی در مطبوعات لهستان با بحث و تحليل حول اوضاع امروز ايران و جنبش مردمی برای آزادی و دموکراسی توام بود. گزارش اين مراسم علاوه بر انتشار در کليه روزنامه های رسمی، در تلويون سراسری کشور نيز پخش شد.
سايتهای متفاوت ايرانی نيز به درج خبر پرداختند. در اين ميان، کيهان رژيم نيز با ابراز خشم و توهين به دريافت کنندگان اين جايزه، اين خبر را مفصلا درج کرده است: *** ترجمه فارسی سخنرانی شادی صدر در مراسم اهدای جایزه خانم ها، آقايان، بسيار مفتخرم از اينکه هيات داوران جايزه لخ والسا، مرا شايسته دريافت اين جايزه دانسته است و نيز، همراه بودن با بنيانگذاران بنياد برومند، در گرفتن اين جايزه، خوشحالی ديگری است که نصيب من شده است. گرفتن اين جايزه، نه فقط افتخار آميز که بسيار مهم نيز هست. و اين اهميت نه فقط برای شخص من، که برای مبارزاتی است که سه دهه است در ايران در جريان است: مبارزه برای آزادی و دموکراسی. جايزه لخ والسا، که برای حمايت از کسانی که با ترور سياسی و اجتماعی می جنگند اعطا می شود، در واقع يکی از راههايی است که از طريق آن، مبارزه روزمره مردم ايران عليه ترور سياسی و اجتماعی، برای آنهايی که خبرها را از روزنامه ها و راديوها و تلويزيونها دنبال می کنند، يادآوری می شود و برای آنهايی که هنوز نمی دانند، شايد آغاز دانستن و همبستگی باشد. و همه اينها، پشتوانه ای است دلگرم کننده برای همه آنهايی که در خيابانهای تهران، باتوم و گلوله و چاقو می خورند، همه آنهايی که پشت ديوارهای بلند زندان اوين و زندانهای ديگر ايران، روز را شب می کنند و همه آنهايی که با ترس و ناامنی، مبارزه در راه آزادی را ادامه می دهند؛ معنای اين جايزه، ديدن همه آن ميليونها ايرانی است که نمی خواهند بيش از اين ديکتاتوری و نقض حقوق بشر را تحمل کنند و از اين روست که اهميت دارد. دو ماه پيش، زمانی که در يکی از خيابانهای تهران و به شکلی وحشيانه توسط چند مامور لباس شخصی دستگير شدم تا برای دومين بار سر از زندان اوين در بياورم، فکر نمی کردم به همين زودی روزی برسد که بتوانم در فضايی آزاد و بدون ترس از اتهام اقدام عليه امنيت ملی، از نقض سيستماتيک حقوق بشر در ايران سخن بگويم. زمانی که مرا به همراه حدود ۱۵ نفر از مردان زندانی، به ساختمانی جدا از بند ۲۰۹، زندانی که در اختيار وزرات اطلاعات ايران است بردند و در آنجا شروع به بازجويی و کتک زدن شديد هم زمان آن ۱۵ نفر کردند تا مرا نيز از طريق شنيدن صدای ناله ها و التماسهای آنان شکنجه کنند، فکر نمی کردم به اين زودی روزی برسد تا بتوانم از شکنجه روحی و جسمی زندانيان برای شکستن آنان، کشاندن آنها به اعتراف عليه خود و عليه اعتراضات مردمی صحبت کنم. روزهايی که با چشم بند در راهروی بند ۲۰۹ زندان اوين به سمت اتاق بازجويی برده می شدم، تا متقاعد شوم همه فعاليتهايم در دفاع از حقوق زنان، جزيی از پروژه آمريکا برای براندازی بوده است و من و ساير فعالان جنبش زنان و حقوق بشر، عروسکهايی بوده ايم در دست دولتهای غربی که در کارگاه هايشان، فکر تغيير را به ما آموزش می داده اند، با جايزه هايشان، از ما شخصيتهای اجتماعی معتبر می ساخته اند و در نهايت، تغيير، سکولاريزم و برابری زنان و مردان را از طريق ما به خواست جامعه ايرانی تبديل می کرده اند، هيچگاه فکر نمی کردم زمانی برسد که اينجا باشم و بخواهم از جايزه لخ والسا تريبونی بسازم برای افشاگری عليه تمامی آن استدلالهای پوچ و بی اعتبار.
اما امروز، بسيار خوشحالم که برای اين اينجا هستم که آزادانه از فقدان آزادی در ايران سخن بگويم. بسيار خوشحالم که فرصتی به من داده شده که به همگان يادآوری کنم که سی سال است در ايران، تقض سيستماتيک حقوق بشر ادامه دارد و تاکيد کنم که سی سال است در ايران، مقاومت عليه نقض سييتماتيک حقوق بشر نيز ادامه دارد. من، به عنوان يکی از فعالان جنبش زنان در ده سال گذشته، شاهد بودم که اين جنبش و ساير جنبش های ديگر اجتماعی مانند جنبش دانشجويی، جنبش کارگری، جنبش قومی، چگونه در تمام سالهای گذشته، سعی کردند از پنجره های کوچکی که گاه، لحظه ای در فضای سرکوب و ديکتاتوری باز می شد، برای طرح خواسته های خود و عمومی کردن آنها استفاده کنند. فعالان جنبش های اجتماعی در تمام اين سالها، به قيمت تهديد، ناامنی، ممنوع الخروج شدن، ممنوع الکار شدن، حبس و ...، شعله های مقاومت را زنده نگه دارند و نگذارند جامعه يکسره زير فشار سرکوب، منفعل و خاموش شود. اما پس از علام نتايج انتخابات رياست جمهوری در ژوين امسال، ميليونها ايرانی نشان دادند که همواره و در تمام اين سی سال، اگر چه به حساب نيامدند، اگر چه تحقير شدند، اگر چه سرکوب شدند، اگر چه زندانی شدند، کشته شدند يا مورد تجاوز قرار گرفتند اما هرگز نمرده اند. آنها، هزاران هزار، به خيابانها آمدند تا خواست خود را فرياد بزنند و اگر پيش از اين، ما تنها گروه اندکی بوديم که علنا "نه" می گفتيم، حالا ديگر ميليونها نفر، دستهای خود را به علامت پيروزی نهايی همه "نه" گويان به ديکتاتوری و نقض حقوق بشر بالا آورده بودند. پاسخ همه آن "نه" های بی شمار، برقراری عملی حکومت نظامی در خيابانها، کتک خوردن، بازداشت، شکنجه جسمی و روحی، تجاوز جنسی و بالاخره، مرگ بود. و همه اينها، بيش از سه ماه است که در خيابان و در زندانهای ايران، ادامه دارد. وقايعی که يادآور دهه ۶۰ است: دهه ای که در آن، هزاران نفر از مخالفان سياسی در زندانهای ايران، به شکلی بی رحمانه سرکوب شدند. تنها تفاوت وقايع دهه ۶۰ با وقايع پس از انتخابات ۲۰۰۹، اين است که در آن دهه، فعالان وابسته به تشکيلات سياسی بودند که ربوده می شدند، به زندان می افتادند، شکنجه می شدند، مورد تجاوز قرار می گرفتند و اعدام می شدند و هم اکنون، همه اين اتفاقات برای زنان و مردانی می افتد که انسانهايی عادی هستند، نه عضو تشکيلاتی سياسی. تفاوت ديگر اين است که به مدد اينترنت و رسانه های مردمی، تصاوير و اخبار مربوط به نقض روزانه حقوق بشر در ايران، در سه ماه گذشته، آنچنان به سرعت در سراسر جهان پخش شد که برخلاف دهه ۶۰، آگاهی و حساسيت جهانی درباره آنچه در ايران می گذرد به حداکثر ميزان ممکن رسيد. اما آگاهی جهانی به خودی خود کافی نيست، ما نياز به اقدام جهانی داريم. به عنوان يک فمينيست می خواهم يک بار ديگر بازگردم به مساله تجاوز و شکنجه های جنسی عليه زندانيان سياسی و به خصوص زندانيان سياسی زن و خواستاز يک اقدام جهانی درباره آن شوم. بسياری از شواهد و مستندات حاکی از آن است که نه فقط در وقايع پس از انتخابات امسال، که در تمامی سی سال گذشته، تجاوز و ساير شکنجه های جنسی، نه به عنوان اموری اتفاقی، که به عنوان يک نوع شکنجه سيستماتيک برای ارعاب، تحقير و درهم شکستن زندانيان سياسی زن و يا گروه يا عقيده ای که از آن دفاع می کردند و نيز اعتراف گيری از آنان اعمال می شده است. اين نوع از شکنجه که تا سالها نسبت به آن پرده پوشی و سکوت شده بود، هم اکنون با سخن گفتن قربانيان آن و نيز افشاگری شخصيتهای سياسی درون نظام حکومت ايران، به موضوع گفت و گوی اجتماعی تبديل شده است. اما اين تازه آغاز راهی است که هيچگاه بدون يک همبستگی جهانی به سرانجام نخواهد رسيد. امروز، همه ما، در مقابل تمامی موارد بی شمار نقض سيستماتيک حقوق بشر در سی سال گذشته در ايران، که تجاوز و شکنجه زندانيان سياسی زن يکی از مهمترين آنان است، مسئوليتی جهانی داريم. من از تجربه شما در لهستان ياد می گيرم که چگونه بايد تمامی موارد نقض حقوق بشر را، بدون هيچ اغماض و چشم پوشی، از طرق حقوق پيگيری کرد و به خود و ديگران يادآوری می کنم مسئوليت جمعی مان را برای به محاکمه کشاندن تمامی آمران و عاملان نقض سيستماتيک حقوق بشر در ايران. جنبش اعتراضی در ايران، با دادن صدها کشته و مجروح و زندانی، صدای خود را به گوش مردم جهان رسانده است؛ شنيدن صدای اين جنبش، همبستگی جهانی با خواست آزادی و دموکراسی در ايران ايجاد می کند که پايه آن حس مسئوليت نسبت به نقض حقوق بشر در ايران است و اقدام جهانی برای محاکمه و به مجازات رساندن عاملان تجاوز به حقوق مردم ايران، لازمه اين همبستگی جهانی است. تنها فکر کردن به قربانيان شکنجه، به زنانی که بدن و ذهنشان، تنها به دليل داشتن عقيده يا سبک زندگی مخالف خواست جمهوری اسلامی مورد تجاوز قرار گرفته اند، کافی نيست؛ هر روز صبح که بيدار می شويم به اين فکر کنيم که با تجاوز کنندگان چه بايد کرد؟ متشکرم! برگرفته از [سايت شبکه سراسری همکاری زنان ايرانی] Copyright: gooya.com 2016
|