فاجعه ۶۷ علل، عواقب آن؛ همراه با نگاهی به مسئله زندان ها در شرايط کنونی، بيژن
گيرم که ميزنيد
گيرم که ميبريد
گيرم که ميکشيد
با رويش ناگزير جوانه
چه می کنيد“!
در نخستين ساعات يک جمعه در اولين ماه تابستان ۱۳۶۷ اولين گامهای فاجعه در راهرو ها ودهليزهای نفرتکدهای که بدان نام زندان نهاده بودند طنين انداز شد.
برای اولين بار در تاريخ معاصر ايران و منطقه مردان وزنانی که "طبق قوانين" جمهوری اسلامی دوره محکوميت خود راميگذراندند يا حتی آنرا بپايان رسانده بودند بارديگر دربرابر قضاتی قرارگرفتند که ميبايست نه جرم انان بلکه وفاداريشان به نظام يا محارب بودن انان) درمورد مجاهدين( ويا ارتداد شان ) دررابطه با گروههای چپ( را ارزيابی کنند.
تمام اين باصطلاح ارزيابی گاه تا چند دقيقه بيشتر بطول نمی کشيد فقط کافی بود در مقابل سوال سازمان بگوئی مجاهدين واگر چپ بودی در پاسخ به" بهشت وجهنم معتقدی"؟ بگوئی "اين مسئله شخصی من است". انگاه دادگاه خاتمه يافته بود و شما را به دست جلادان نقاب پوش می سپردند.
بدين گونه در سرزمين خيام, مولوی و حافظ در انتهای قرن ۲۰ در عرض چند ماه هزاران تن از فرهيخته ترين, پاکترين زنان و مردان ايرانی به وحشيانه ترين وجه ممکن به چوبه دار اويخته شدند. " ايت الله منتظری“ در کتاب خاطرات خود اين تعداد را ۲۵۰۰ ذکر ميکند.
رژيم برخلاف اعدامهای ۶۰-۶۱ که در نهايت غروری بربرگونه در رسانه های عمومی به اعلام ان پرداخته بود در اين مورد به توطئه سکوت دست زد. توطئه ای که هدف از ان اينبار نه حذف فيزيکی بلکه جذف اين عزيزان از حافظه مردم و زحمتکشان بود. بايد قراموش گردد که چنين عزيزانی روزی دراين سرزمين زيسته اند.
„گورستان را چنان بی مرز شيار کردند
که بازماندگان راهنوز از چشم
خونابه روان است“. شاملو
توطئه سکوتی که متاسفانه يکی از اثرات ان نا شناخته ماندن ابعاد اين فاجعه در خارج وحتی در داخل کشور است.
يکی از اولين سوالاتی که در اين رابطه درذهن نقش می بنددچراست به راستی چرا انها به اين جنايت هولناک دست يازيدند؟ انهم در سالهائی که رژيم دوران متلاطم و بحرانی پشت سر گذاشته بود. و چه عواملی به رژيم اجازه داد بدين ددمنشی مبادرت کند؟
چرا رژيم به جنايت ۶۷ دست زد؟
پاسخگوئی بدين چرا را با سخنان "هاشمی رفسنجانی" در يکی از نماز جمعه های بعد از فوت خمينی اغاز می کنيم:
„هنگامی که پزشکان به ما گفتند امام بزودی از ميان ما خواهند رفت سه موضوع عمده همه ما را شديدا به خود مشغول کرد
۱-جنگ
۲-جانشينی
۳- زندانها“
(پايان نقل به معنا)
او درقسمت ديگر از همين سخنرانی اشاره می کند که حمله مجاهدن به غرب کشور برای ما يک فرصت تاريخی ايجاد کرد.
به نظر نگارنده " رفسنجانی " مسئله بسيار مهمتری را که حل همه اين مسائل بايد در خدمت آن باشد را ناديده ميگيرد وآن مسئله اينده نظام بود.
بسياری از ما خاطره روزهای پر تب وتاب و فراموش ناشدنی تابستان ۱۳۵۹ را بخاطر داريم. روزهائی که به تجاوز نظامی عراق به ايران ختم شد .روز هائی که تمام کشور در کوران چه بايد کرد می گداخت: رابطه با امريکا, "بلوک شرق“, تجارت خارجی, کشاورزی, سنديکا و شورا, احزاب وروزنامه ها. "چه بايد کرد "?سوالی بود که ايران می خواست بدان پاسخ گويد.
اما در اخرين روز شهريور ۵۹ اختاپوس جنگ چنگال های مخوفش را بر پيکر ايران جوينده افکند. آن انديشه های پويا و بازوان سازنده که تا ديروز در کارخانه و مزرعه در دانشگاه وروزنامه در انديشه ساخت وطن بودند يا روانه خط مقدم جبهه گرديدند ويا در سحرگاهان, انگاه که خورشيد نور زندگی واميد می تاباند, در مسلخ شيطان قربانی گرديدند.
در يک کلام اختاپوس جنگ ۸ سال مجاری رشد و تکامل جامعه و انقلاب را مسدود کرد اما اشکار بود که عليرغم اين حمام خونها کار تمام نبود تنها وجود "ايت الله منتظری" در کنار گوش اقايان که فرياد سرداده بود" چرا زنها و دختران را اعدام ميکنيد" "؟ جنبش مجاهدين يک طرز فکر است. شما می خواهيد يک طرز قکر را با اعدام محو کنيد"؟ "عراقی ها را از کشور بيرون کرديم شما در انطرف مرز ها چه می کنيد"؟ و دهها چرای ديگر کافی بود به انان نشان دهد در فردای پايان جنگ با چه کورانی از سوالات روبرو خواهند شد. (تمام نقل قولها به معنا و از کتاب خاطرات ايت الله منتظری)
بعلاوه مهمترين مسئله اين بود چه کسی پس از خمينی سکان اين کشتی طوفان زده را در دست خواهد گرفت و به چه سمت و سوئی راهبرش ميشود اين ها همه سوالاتی بودند که خواب از چشم حاکمان ربوده بودند.
خمينی قبلا استادی خود را در انتخاب شعار های عوام فريبانه اماهمه گير بار ها به اثبات رسانده بود, فراموش نکنيم چگونه با شعار تسخير لانه جاسوسی توانست نيروی عظيمی را در کشور بسيج کند و در عرض چند روز دولت "نهضت آزادی" را ايزوله سازد.
اين بار او تصميم گرفت تاکتيکی در پيش بگيرد که همه را مجبور به اتخاذ يک موضع مشخص کند. يا با او و انقلاب اش يا در مقابلش. يا در جبهه راديکاليسم اسلامی در منطقه و در کنار او يا در صف دشمنان.
دو حادثه داخلی و بين المللی درابن راه ياريش کردند. حمله مجاهدين به غرب کشور و انتشار کتاب "آيات شيطانی" و بلواهايی که درميان مسلمين برسرآن برخاست.
اولی به او ياری رساند مسئله زندان ها را بگونه ای راديکال "حل کند ". و هرانکه حاضر نشد در کنارش باشد را ازصحنه خارج نمايد ودومی به صدور فتوائی انجاميد که سايه خود را برای سالهای متمادی بر سياست خارجی کشور افکند وکشور را در مسيری راديکال و غيراصولی سوق داد.
زمينه ايدئولوزيک اعدام های ۶۷
بيشتر زندانيان اوين سخنرانی معروف ايت الله گيلانی که مکرر از بلندگوهای زندان پخش ميشد را به خاطر دارند: "ای پسر زندانی !ای دختر زندانی! حکم همه شما از نظر اسلام اعدام است اما ان „پير“ گفت ترمز " (اوکلمه ترمز راطوری کشيده بيان می کرد که گويی هر لحظه ميتواند جای خود را به گاز بدهد).
نگا رنده پاسخ "لاجوردی" (مسئول زندان اوين) را درسال ۶۲ به يکی از زندانيان که خواستارروشن شدن وضع بلاتکلبف ها و دادگاه نرفته ها بود فراموش نمی کند :":اگر منتظريد که دادگاه رفته و هر کدام ۱۰-۲۰ سال يا ابد گرفته و بياييد اينجا بنشينيد به اميد روزی که روی دوشها به عنوان قهرمانان خلق بيرون رويد اين پنبه ها را از گوش در اوريد ما به زودی ترتيبی می دهيم که همانند دوره „عارف“ در عراق کمونيستها به دو صف راست و چپ تقسيم شوند, راست ستون ميروند خانه و چپ ها را در جا اعدام ميکنيم. "
بعلاوه ادبيات متداول ورسمی زندان صريحا ذکر می کرد:" اسلام زندان ندارد ".
زمينه های اجتماعی - سياسی اعدام های ۶۷
آنچه در مورد زمبنه های ايدئوزيک گفته شد بيانگر آنست که از ديدگاه ارتجاعی- سنتی طرح قتل عام زندانيان سالها بود که اماده شده اما بنا به مصلحت در در دستور کار روز فرار نداشت. اما چرا اين مصلحت به ناگاه عوض شد کدام زمينه های اجتماعی -سياسی در سال ۶۷ حاکم بودند که اجازه چنين جنايتی را می دادند؟
براستی چرا رژيم چنين راه حلی رابرگزيد؟. اگر بقول رفسنجانی مسئله زندانها يکی از مسائل رژيم بود که بايد روزی حل می شد و چه بهتر به کمک خمينی . چرا رژيم بگونه ای ديگر درصدد حل ان برنيامد؟
چرا با يک رشته تخفيفها سعی نکرد درچند مرحله زندانها را خالی يا تعداد زندانيان را به نصف برساند؟ ايا زندانيان در صورت ازادی در شرايط آن روز ميتوانستند خطری جدی و آنی برای رژيم ايجاد کنند؟
متاسفانه امار رسمی از تعداد اعتصابات و جنبش های مردمی در اين مقطع دردست نيست ولی به غير از "سازمان مجاهدين خلق" هيچ گروه ويا سازمان سياسی در اين مقطع از احتمال يک خيزش همگانی سخن نمی گفت. بنابراين و با توجه به اين زمينه های اجتماعی پاسخ من به سوالات فوق منفی است.
پس چرا اين "راه حل" انتخاب شد؟ خمينی بايد اين مسئله رابگونه حل و فصل می کرد که با حل مسئله ديگر يعنی جانشينی هماهنگی ميداشت تخفيف در زندان ها ازادی افرادی که محکوميت پايين داشتند يا فقط بخاطر حفظ شخصيت انسانی خود حاظر به پذيرش و امضا فرمها ی زندان نشده بودند. از خواسته های ايت الله منتظری و جناحهای معتدل درون حاکميت بود (مراجعه کنيد به خاطرات ايت الله منتظری)
حل مسئله بدين صورت در واقع به تقويت اين جناح در درون حاکميت کمک می کرد که بهيچوجه خواسته خمينی و مثلث سيد احمد, خامنه ای و رفسنجانی نبود.برعکس راه حل راديکال نه تنها رژيم را ازدست پارهای دشمنان برای هميشه راحت می کرد بلکه و مهمتر از ان غسل خونی برای حاکميت ايران می شد و از درون اين غسل خون انها بيرون می امدند که او می خواست و چنين هم شد.
ايت الله منتظری و جناح او با تلاش های مستمر ولی بقول خودش بی فايده درابتدا کوشيدند جلوی حمام خون را با تمهيداتی "مثل ماه محرم شروع شده و بهتر است فعلا دست نگاه داريد " بگيرند که البته بهيچوجه موثر واقع نشد. نتيجتا او استعفا داد.. البته علنی و عملی شدن ان چند ماهی به درازا کشيد. (يکی از منابع ارزشمند در اين زمينه کتاب پروفسور ابراهاميان " tortured confessions" بخصوص فصل پنجم آن "قتل عام ۱۹۸۸" است.)
درس هايی از فاجعه ۶۷ و نگاهی به وضع فعلی زندان ها
چرا رژيم توانست به چنين جنايتی دست زند؟
فراموش نکنيم اعدام ها در ۲۸ تير (۱۹ جولای ۱۹۸۸) شروع شدند يعنی اگر چه خمينی اعلام داشته بود که ايران“ اتش بس“ را ميپذيرد اما کشور هنوز خود را از زير سايه شوم اختاپوس جنگ نرهانيده بود. .بعلاوه ديکتاتوری مخوفی که از سال ۶۰ ارام ارام هر چه بيشتر بر کشور سايه افکنده بود, اکنون در اوج خود بود در ست يک سال قبل از ان يعنی در سال ۱۳۶۶ به اشاره ايت الله خمينی حتی "حزب حمهوری اسلامی" تعطيل گرديد و متعاقب ان" ولايت فقيه" جای خود را به "ولايت مطلقه فقه" داد وبرای انکه اين تصوير کامل گردد به فقدان يک جنبش مدنی نيرومند در ان روز کشور بايد اشاره کرد. ولی دستاويز رژيم چنانکه رفسنجانی به صراحت از ان ياد کرد محاسبات اشتباه "مجاهدين خلق" و عمليات" فروغ جاويدان" بود.
زندان ها پس از سال ۶۷ تا به امروز
پس از قتل عام ۶۷ زندان های رژيم چند بار ديگر دسته های وسيعی از مبارزان راه ميهن ,آزادی و عدالت اجتماعی را در خود جا دادند. که مهمترين و گسترده ترين ان موارد اعتراضات گسترده داشجويی در ۱۳۷۸ بود. اما هيچگاه زندانها ها چون امروز انباشته نگشتند. در چند ماه پس از انتخابات بارديگر چون دهه ۶۰ سلولها و حتی راهرو ها پرشدند (حتی بند „مهد کودک“ زندان اوين انباشته از زندانيان گرديده رژيم خود تعداد دستگير شدگان را بيش ۴۰۰۰ نفر برشمرد)
اما مسئله مهم ومتمايز جنبش اين بار نه کميت بلکه کيفيت انست. يعنی اينکه يک جنبش اجتماعی بزرگ و نيرومند در صحنه است. رژيم اينبار نه با يک گروه هرچند نيرومند بلکه با يک جنبش وسيع اجتماعی روبروست. کودتاگران براستی با مسئله مرگ و زندگی روبرو هستند.بنا به ارزيابی های داخلی رژيم يا ميبايست در عرض چند روز ستون فقرات جمعيت تظاهر کننده شکسته ميشد يا فاتحه رژيم خوانده بود. به همين جهت سبعيت وتوحشی بيش از هرگاه بکار رفت.
رژيمی که ۳۰ سال پيش زرق و برق داعيه های ايدئولوزيک و سياست مبتنی برايده ال های ارمانيش حتی" فوکو" فيلسوف فرانسوی را هم مجذوب خود کرده بود برای بقا بيمارگونه اش در زندانها به طرقی توسل جست که کمتر ارتش اشغالگری مرتکب ان می شود. اينبار به جز شکنجه , دارو های روانگردان; شکنجه شخص ثالث و تجاوز جنسی انهم به نحوی سيستماتيک وگسترده مورد استفاده قرارگرفت.
اين روش اخرين بار در اروپا دز"بوسنی" توسط صربها بکار رفت. آنهم به فصد اينکه مسلمانان "بوسنی" خود محل سکونتشان را ترک کنند .بنابراين در کنار اعدام و شکنجه به تجاوز جنسی بطور جمعی و سيستماتيک روی اوردند.
موارد ثبت شده تجاورها در ايران تا انجا که مطبوعات و سايت ها گواهند از ۵-۶ مورد فراتر نمی روند (نحوه برخورد رژيم با "ابراهيم شريفی" و دفتر حزب "اعتماد ملی" ترس و حساسيت بيش از حد رژيم را از افشا موارد اين رسوايی می رساند) اما بر اساس همين گزارش ها و بر اساس اخبار پراکنده ای که از ايران می ايند اشکار است که ابعاد جنايت بسيار بيش ازاين موارد است (مراجعه کنيد به گزارش روزنامه "تايمز"، " رضا شاهد زنده مدعای کروبی"). آيا جنبش موفق به ثبت اکثر اين موارد خواهد شد؟ ۱۹۸۸ آيا جنبش موفق به سازماندهی اعتراضات و اکسيون های مناسب در اين رابطه خواهد گرديد؟ (چنانکه از جانب" کانون نويسندگان ايران" شاهد بوديم).
درمورد "شکنجه شخص ثالث" مراجعه شود به اطلاعيه های جنبش در اين باره و همچنين مقاله" مسيح علی پور" در "جرس" که به ذکر موارد متعددی در اين رابطه می پردازد.
جان کلام, پس از گذشت چند هفته اول ومحو سيستماتيک تظاهرات خيابانی و تجمعاتی چون نماز جمعه و "مسجد قبا" در تهران و شهرستانها ,زندانها تبديل به يکی از عرصه های اصلی نبرد جنبش با کودتاگران شدند :خوک های بی فرهنگی که تا حلقوم خوب خورده و خوابيده اند در مقابل فاضل ترين و فرهيخته ترين انسانهائی ,که حداقل روز ها و هفته ها از حداقل نياز های اوليه محروم بوده اند, قرار گرفتند. نبردی به مراتب وحشيانه تر از انچه "ژان پل سارتر" از زير زمين های گشتاپو در قرانسه ترسيم می کند. نبرد گوشت و پوست و اعصاب در مقابل کابل داغ و تجاوز.
کودتاگران که در توهمات اهريمنيشان نبرد را در عرصه خيابان ها برده اند اکنون برآن شدند تا با در هم شکستن سر گل جنبش در زندان ها اين پيروزی خود را برای "۲۰ سال" ديگر تثبيت کنند.
زهی خيال باطل! در اينجا اجازه می خواهم فبل از آنکه بحث خود را در رابطه با موقعيت کنونی ادامه دهم چند کلمه به مقوله مقاومت وتسليم در زير شکنجه بپردازم:در اين شکی نيست که زندانهای ما چه در گذشته و چه حال شاهد نمونه های برجسته ای از مقاومت بوده اند. انسان هايی که توان يا سعادت انرا داشته اند که تا آخرين لحظه دم برنياورند.
. اما شايد ما نيز بايد ديد خود را نسبت به مقاومت در مقابل شکنجه عوض کنيم . و فراموش نکنيم توان هيچ فردی نا محدود نيست و همچنين فراموش نکنيم اين سخنان حکيمانه "برتولت برشت" را: "وای بر ملتی که منتظر قهرمانان است".براستی که ستون های عظيم تاريخ بشری را همانا غير قهرمانانی پای ريخته اند که "گاليله وار" روزی درهم شکسته وديگر روز باز به پای خواسته اند.
کما اينکه دختران و پسران ، مردان و زنان شجاع ما عليرغم نمايشات تلويزيونی واعتراف گيری ها, ابتدا در اعتراض به تعطيل روزنامه "اعتماد" به خيابان آمدند تا کيان آزادی سخن را پاس بدارند. وبعد از آن مادران, خواهران وهمسران زندانيان سفره های افطار خود را پشت در های بسته "اوين" پهن کردند و به راه پيمايی پعد از افطار در شهر پرداختند. وبالاخره با راه پيمايی شکوهمند روز قدس تمام نمايشات کودتاچيان را به مسخره گرفتند.
اگر کودتاچيان شيپور را از سر گشادش ميزنند و بر آنند تا با نبرد گوشت, پوست وشلاق سرنوشت جنبش را رقم بزنند, جنبش ميداند که نتيجه نهايی اين نبرد نه در سياهچال های"کهريزک" بلکه در کوچه های "نازی اباد" , "يافت آباد" , "ولی عصر" و "انقلاب", در دانشگاه ها, مدارس و کارخانه های ما رقم خواهد خورد.
اکنون جنبش پس از وقفه ای کوتاه خود را برای مرحله جديدی آماده می کند. مرحله ای که گرچه فراز ونشيب ها و درازی آن بر کسی بدرستی روشن نيست. اما روشن است که زمان تنفسی طولانی چون گذشته را به کودتاگران نخواهد داد. و سرنوشت اين نبرد ست که سرنوشت زندان و زندانيان را هم رقم خواهد زد. (مقالهرا در روزهايی به پايان ميبرم که خبر آزادی "حجاريان" را ميشنويم. اگر بخاطر بياوريم که در ابتدا قرار به نگاهداشتن او حداقل بمدت ۵ سال در زندان بود بايد آزاديش را يک موفقيت برای جنبش و از ثمرات روز قدس دانست).
بيژن - از زندانيان سياسی دهه شصت