ما که میگفتيم اين اختلافات نه تنها جدیست، بلکه بر سر مشروطه و مشروعه است، الاهه بقراط، کيهان لندن
کيهان لندن ۱۰ دسامبر ۰۹
www.alefbe.com
و می گفتيم که اين اختلافات جدی و ادامه نبرد مشروطه و مشروعه بر سر قدرت است. اما اشتباه نکنيد. نه تنها جنگ قدرت درون حکومت، بلکه جنگ قدرت بين حکومت و مردم! بين نظامی که قدرت را در دست گروههای ممتاز خود قبضه کرده و مردمی که جايی برای حق و رأی و حاکميت خود در اين نظام نمیيابند. شرايط فلاکتبار اقتصادی و فشارهای خارجی را که بر اين جنگ بيفزاييد، آنگاه خواهيد ديد که ما در ميانه يک جنگ تمام عيار بسر میبريم که برای تبديل ابزارش از سرکوب مسلح در سياست داخلی تا ورود هواپيماهای جنگنده در سياست خارجی، راه درازی در پيش نيست.
افسانه وحدت کلمه
اين رفسنجانی است که از «مشکل اختلاف، جديست» سخن میگويد. رفسنجانی از ستونهای نظام جمهوری اسلامی، عامل اصلی رساندن خامنهای به مقام رهبری و ولايت فقيه، رييس مجلس خبرگان رهبری و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است. وی که تا چندی پيش مانند ديگر زمامداران رژيم اصرار میورزيد اينها «اختلاف خانوادگی» است، سرانجام روز پنجشنبه ۱۲ آذر در مشهد اعلام کرد اختلافات درون هيئت حاکمه جدی است.
وی گفت:
«ما شرايط مشکلی در ايران داريم». «مسائل خارجی وضعيت را بغرنجتر کرده است». «اجماعی عليه ايران شکل گرفته است».
و توصيه کرد:
«در اين شرايط ما در داخل کشور مهمترين نياز را وحدت و اتحاد میدانيم».
و در توضيح اينکه چرا اين وحدت لازم است گفت:
«امروز جای مخفی کردن نيست، واقعا مشکل اختلاف، جدی ا ست».
اما نگفت چه اختلافی و ميان چه کسانی؟ و از همين رو اين را نيز نگفت «وحدت و اتحاد» بين چه کسانی؟ چند جمله بعد اما به نقش «روحانيت» میپردازد و میگويد: «روحانيت در همه ادوار تاريخ پناهگاه و يار و ياور مردم بودهاند. بايد مراقبت کنيم، فاصله بين مردم و روحانيت نيفتد به خصوص بين قشر تحصيلکرده که افکار جامعه را تحت تأثير قرار میدهد».
تا اينجا اين گمان در شنونده به وجود میآيد که «اختلاف» از يک سو بين روحانيت و «غيرروحانيت» است که ما نمی دانيم کيستند و از سوی ديگر بين روحانيت و مردم، چرا که رفسنجانی نسبت به «فاصله» بين آنها هشدار میدهد. وی اما بدون توضيح کافی در مورد طرفين اختلاف، در فکر چاره است و میخواهد يک بار ديگر دست به دامان جادوی «وحدت کلمه» شود که ديگر به افسانه تبديل شده است. رفسنجانی دست کمک دراز میکند. اما به سوی چه کسی؟ نه به سوی مردم، بلکه به سوی «رهبری انقلاب» که خودش يک طرف سنگين اختلاف است!
رفسنجانی میگويد: «غير از رهبری انقلاب ديگران نمیتوانند وحدت را ايجاد کنند و همه بايد به رهبری کمک کنيم تا فضای همدلی به وجود بيايد تا رضايت مردم فراهم شود». همدلی؟ بين چه کسانی؟ رضايت مردم؟ نسبت به چه؟!
زمامداران اصلی رژيم، از جمله رفسنجانی، در اينکه ظاهرا با مردم سخن بگويند ولی پيام خود را به رقيب برسانند، مهارت ويژه دارند. آنها همواره از مردم به قول خودشان «استفاده ابزاری» (اين هم از آن ترکيبات زاده جمهوری اسلامی است که در واژهنامه آن خواهد ماند) کرده و میکنند. آنها به در میگويند تا ديوار بشنوند ولی هستند سادهانديشانی به ويژه در ميان نيروهای سياسی که خود را مخاطب احساس میکنند و رفسنجانی برايشان به يک شخصيت «مخالف»، «معترض»، «عملگرا»، «واقعگرا»، «معتدل»، «ميانهرو» و کمی که جلوتر برويم «اصلاحطلب» و حتی «ليبرال» و «دمکرات» تبديل میشود. «انقلابی» هم که رفسنجانی هميشه بوده است!
نيمی از اختلاف
رفسنجانی اما از چه نگران است و وحشت دارد؟ خودش میگويد: «خدا نکند روزی که استعمارگران به فکر جدايی بين روحانيت و مردم باشند زيرا در مشروطه هم همين اتفاق افتاد».
تمام جان کلام در همين نکته است. اگر کسی اين هراس تاريخی و مزمن را دريافت، آنگاه چه بسا هرگز به اين فکر نيفتد که گويا منظور رفسنجانی «نظامیها» و «امنيتیها» است. دست کم اين را همه میدانند که در مشروطه چنين اتفاقی نيفتاد که نظامیها و امنيتیها دست روحانيت را از امتيازات و انحصارات آنها کوتاه کنند! رفسنجانی هم اين اندازه از تاريخ معاصر ايران خبر دارد که بداند در مشروطه و پس از آن چه روی داد. پس اين مخاطبان هستند که بايد اطلاعات خود را درباره مشروطه مرور کنند و کمبودها را از ميان بردارند.
رفسنجانی در لفافه از خطری که نظام مشروعه را تهديد میکند سخن میگويد. او نمیخواهد روی مردم را باز کند و به صراحت از اين خطر حرف بزند. اين خطر اتفاقا نه از سوی برنامه اتمی و آن گونه که رفسنجانی ادعا میکند «اجماع» جهانی عليه برنامه استفاده صلحآميز جمهوری اسلامی از انرژی اتمی است. حتی اگر فرض کنيم که رفسنجانی واقعا خطر را در همين «اجماع» جهانی در رابطه با برنامه اتمی میبيند، از «رهبری انقلاب» میخواهد که چه کند؟ مگر نمیگويد «همه بايد به رهبری کمک کنيم تا فضای همدلی به وجود بيايد تا رضايت مردم فراهم شود»؟ اين همه چه ربطی به خطری که وی از آن ابراز نگرانی میکند و ظاهرا از آن سوی مرزهای ايران در کار است، دارد؟ مگر نظام بر سر برنامه اتمی «وحدت و همدلی» ندارد؟ مگر مردم اساسا در سياست اتمی رژيم نقشی دارند که رفسنجانی آرزو دارد «رضايت» آنها در اين زمينه فراهم شود؟
خير، رفسنجانی فقط نيمی از اختلاف را بيان میکند و آن اختلافی است که درون هيئت حاکمه بر سر تقسيم مجدد منابع سياسی و اقتصادی و خوان يغمای ايران بين صاحبان انقلاب اسلامی که هنوز در قيد حياتند و فرزندان آنها که قصد تقسيم ارثيه را در زمان حيات آنها دارند، به راه افتاده است. ايدئولوژی مذهبی البته در اين ميان نقشی مهم بازی میکند. ليکن يکی که «عملگرا» و «واقعگرا»ست میتواند بر سرش معامله کند ولی آن يکی که به «اصولگرايی» و «آرمانگرايی» بيمارگونه دچار است، برای حکومت «انسان صالح» بر جهان تا فشردن دکمه بمب اتم نيز پيش میرود.
به هر روی، اختلاف مورد نظر رفسنجانی هر اندازه هم که جدی باشد ظاهرا میتواند توسط «رهبری انقلاب» حل شود که وی از او کمک میخواهد. يعنی خامنهای ميانجیگری کند تا طرفين روی يکديگر را ببوسند و «رضايت مردم» هم فراهم شود! ليکن به نظر نمیرسد رفسنجانی تا اين اندازه سادهانديش باشد که معنای رويدادهای چند ماه اخير ايران را حتی از روی غريزه سياسی هم که شده دريافت نکرده باشد.
واقعيت اين است که زمامداران جمهوری اسلامی هيچ اطمينان ندارند از اين که مردم در برابر يک «اجماع» جهانی عليه جمهوری اسلامی يک بار ديگر مانند هشت سال جنگ ايران و عراق، پشت رژيم قرار گيرند. از سوی ديگر، با پيوستن صريح و بدون شرح و تفسير روسيه و چين به جبهه مقابل رژيم (چيزی که از نخست مانند روز روشن بود و زمامداران نظام گمان میکردند چون زيادی به چين و روسيه رسيدهاند پس آنها رويشان نمیشود عليه نظام اقدامی بکنند!) رابطه ايران با جهان وارد مرحله ديگری شده است که راهی جز يا تسليم (کاپيتولاسيون) و يا رودرويی کامل ندارد.
بمب اصلی اما درون جامعه ايران در حال تيک تاک کردن است. جامعهای که فقط همان شعارهايش يک زاويه صد و هشتاد درجهای با سياستهای جاری و تماميت نظام را به نمايش میگذارد.
اختلافات جدی است. بسيار هم جدی ا ست. اما اختلاف درون هيئت حاکمه تنها يک وجه اين اختلافات است. وجه مهمتر آن همانا اختلاف ميان حکومت و مردم است که متقابلا بر اختلافات درون حکومت تأثيرات تعيينکننده میگذارد و آن را تا نهايیترين مرحله که چيزی جز تعيين تکليف نهايی زمامداران آن نيست، پيش میراند. رفسنجانی میخواهد به کمک «رهبری انقلاب» از اين روند جلوگيری کند و يا آن را به مسير ديگری هدايت نمايد. نه آينده دور، بلکه همين هفتهها و ماههايی که در پيش داريم، نشان خواهد داد «عملگرايی» و «واقعگرايی» او که به ويژه غربیها درباره وی ادعا میکردند تا چه اندازه صحت دارد. بگذريم از اين که ادعای واقعگرايی و عملگرايی درباره يک «روحانی بلندپايه» که عقايدش اساسا بر پديدههای غيرواقعی و غيرعملی تکيه دارد، خود حکايت دايره چهارگوش است!