پنجشنبه 1 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نيروی محرکه جنبش سبز کدام است؟ رضا علامه زاده

رضا علامه زاده
آنان که گمان می‌کنند برای حفظ همبستگی در جنبش سبز بايد پشت زبان و ادبيات يکی از نيروهای متشکله‌ی اين جنبش، يعنی اصلاح‌طلبان پنهان شد ناخواسته رنگی از اين رنگين کمان زيبا را حذف می‌کنند؛ رنگين کمانی که نه تنها در گام به گام جنبش بايد مقابل چشم جهانيان بدرخشد بلکه بويژه بايد در فردای رسيدن اين جنبش به اهدافش،‌ يعنی در ايرانی دموکراتيک، مثل تخم چشم از آن محافظت شود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تا آنجا که از نوشته‌ها و اظهار نظرهای مختلف برمی‌آيد کسی در خصلت چندصدائی بودن جنبش مردم ايران پس از انتخابات رياست جمهوری اخير، ترديد ندارد. يکی آن را تکثرگرا می‌خواند و ديگری تنوع‌گرا. يکی آن را چندوجهی می‌نامد و ديگری چندگرايشی. ولی همه يک معنا را مد نظر دارند؛ اين که ترکيب اين جنبش، يعنی نيروهائی که در اين جنبش وجود دارند از يک خواستگاه اجتماعی و عقيدتی برنيامده‌اند.

ولی مگر خواستگاه اجتماعی و عقيدتی نيروهای حاضر در جنبش‌های ديگر، يا مشخصا در جنبش انقلابی ضد سلطنتی ايران سی سال پيش از اين، برآمده از يک منشاء بود؟ به هيچوجه. آنچه کمر رژيم پادشاهی را شکست شرکت وسيع نيروهای متنوع، از کارگر و کارمند، دانش آموز و دانشجو، روستائی و شهری، مذهبی و بی‌مذهب، ملی‌گرا و جهان‌وطن گرفته تا روحانی و بازاری، کپرنشين جنوب و آپارتمان‌نشين شمال بود. حالا از تشکلات و سازمان‌ها و احزابی که بخش کوچکی از اين توده وسيع را سازماندهی کرده بودند می‌گذرم.

طبيعی است که هر دسته و گروهی از اين نيروهای پوينده‌ی جنبش سی سال پيش با خواسته‌هائی معين، گرچه ناروشن، ولی به هر حال متفاوت با ديگران به ميدان آمده بودند. بنابراين تا آنجا که به خصلت جنبش انقلابی ۵۷ مربوط می‌شود آن را نيز نمی‌توان جنبشی تک صدائی، تکثرگريز، تنوع‌گريز، تک وجهی يا تک‌گرايشی ناميد. نکته قابل ملاحظه در اين بحث البته اين است که آن جنبش که پس از پيروزی، انقلاب اسلامی ناميده شد، از وقتی آقای خمينی به فرانسه رفت و رهبريش بر جنبش تثبيت شد روز به روز به سمت و سوی خواست يک نيرو از نيروهای موجود در جنبش تمايل يافت تا وقتی که با ورود خمينی به ايران، حتی چند ماه پيش از سقوط رژيم پادشاهی، نيروی مذهبی متشکل از روحانيت سنتی شيعه و بازاريان به نيروی محرکه‌ بلامنازغ جنبش بدل شد، بدين معنا که از آن پس اين نيرو حتی بدون حمايت نيروهای ديگری که تا آنزمان با آن همگام بودند می‌توانست جنبش را به سرانجام مورد نظرش، يعنی سقوط پادشاهی و ايجاد جمهوری اسلامی، راهبر باشد.

اينکه چگونه شد که عليرغم آن طيف وسيع نيروهای درون جنبش، ملی‌گرايان، ملی-مذهبی‌ها، مجاهدين، فدائيان، توده‌ای‌ها و و ... مذهبيون سنتی - ترکيبِ روحانيت سنتی شيعه و بازاريان طرفدار آن‌ها - توانست نه تنها رهبری را به دست بگيرد که حتی به نيروی محرکه جنبش بدل شود تا کنون موضوع صدها مقاله و کتاب بوده است که اغلب در يک پاسخ با هم مشترکند: سرکوب شديد نيروهای ملی و دموکراسی طلب، و چپ گرايان از هر دسته و گروهی، در طول ربع قرن پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، و همزمان با آن بازگذاردن دست مذهبيون سنتی در ايجاد تشکل‌های مذهبی؛ تشکيلات وسيعی که با آغاز جنبش اعتراضی مردم در سال ۵۶ توانست در غياب احزاب سياسی واقعی جای خالی آن را به راحتی پر کند.

چه با تحليل فوق موافق باشيم چه نه، اين واقعيت را بايد بپذيريم که گرچه جنبش انقلابی سال ۵۷ نيز با چندصدائی آغاز شد اما به تدريج خواست نيروی مذهبيون سنتی به عنوان نيروی محرکه انقلاب که چيزی جز ايجاد جمهوری اسلامی ايران نبود به خواست اصلی انقلاب بدل شد. حال ببينيم نيروی محرکه جنبشی که سبز ناميده می‌شود کداميک از نيروهای متفاوت موجود در درون اين جنبش، و خواست اصلی اين نيرو کدام است؟

بی‌آنکه در تقدم و تاخر سياهه زير قصدی نهفته باشد به راحتی می‌توان فعالين گروه‌های مختلف ملی‌گرا، چپ سوسياليست، طرفداران پادشاهی مشروطه، مذهبيون سکولار، اصلاح‌طلبان مذهبی و روحانيت غير دولتی را در صفوف متحد جنبش سبز از يکديگر تشخيص داد که تماما، چه آشکارا و چه با کمی مِن و مِن، خواست اصلی‌اشان را جدائی دين از دولت، رعايت حقوق شهروندی، آزادی احزاب و اجتماعات، و در يک کلام، دموکراسی اعلام می‌کنند. در ميان همين صفوف که با حاکميت اسلامی رودررو ايستاده‌اند البته نيروهای ديگری نيز قابل تميزند که خواسته‌هائی متفاوت از اين جمع دارند مثل چپ سنتی يا به قول خودش انقلابی که خواستار استقرار ديکتاتوری پرولتارياست، يا مذهبيون غيرسنتی مثل مجاهدين خلق که روزی خواستار برپائی جامعه بی‌طبقه توحيدی بودند و حالا نمی‌دانم خواهان چگونه جامعه‌ای هستند، و يا طرفداران سلطنت مطلقه پادشاهی که آرزوی بازگرداندن ايران به دوران استبداد پهلوی‌ها را دارند.

پاسخ خود من به پرسشی که در عنوان اين مطلب طرح شده به روشنی اين است که نيروی محرکه جنبش سبز ترکيبی است از گروه‌هائی از جامعه امروز ايران که عليرغم خواستگاه‌های مختلف اجتماعی و نگرش‌های سياسی متفاوت، رسيدن به دموکراسی را بعنوان خواست اصليشان مطرح کرده‌اند. سی سال پيش جنبشی چندصدائی به انقلابی تک‌صدائی فرو غلتيد چرا که خاموش کردن صدای دگرانديشان لازمه‌ی استقرار رژيم تماميت خواه جمهوری اسلامی ايران بود. اما امروز خصلت چندصدائی جنبش سبز در هيچ مرحله از تکاملش نمی‌تواند به تک‌صدائی کاهش يابد چرا که تک صدائی با روح خواست اين جنبش که همانا دموکراسی‌طلبی باشد در تناقض خواهد افتاد. ايرانِ دموکراتيک يعنی ايرانِ چندصدائی. مگر اينکه مثل گذشته به دموکراسی باور نداشته باشيم و آن را مرحله‌ای برای گذار به شکل ديگری از تماميت‌خواهی ببينيم.

از آنجا که من خود از يکسو برآمده از چپ، و از سوی ديگر تلاشگر جنبش دموکراسی‌طلبی مردم ايران هستم تمايل دارم در برخورد برخی از سرشناسان چپ با جنبش سبز بيشتر باريک شوم. گروهی از ميان چپ‌های طرفدار دموکراسی وجود دارند که کلا به اين نکته باور ندارند که جنبش سبز با گرايش دموکراسی‌طلبانه همخوانی دارد. آن‌ها با تکيه بر برخی از اظهار نظرات چهره‌های شاخص جنبش، اين حرکت را تلاشی برای بازگشت به معيارهای آغازين انقلاب اسلامی و در يک کلام عقب‌گرد بيشتر ارزيابی می‌کنند. اما دسته‌ای هم وجود دارند که به خصلت دموکراسی‌طلبانه جنبش سبز باور دارند و با تمام امکانات به آن ياری می‌رسانند اما با پنهان کردن خواست‌های روشن و قابل دفاع خويش به نوعی تقيه دست می‌زنند. مشکل اين نگاه يکی هم اين است که به اصلاح‌طلبان اين تصور غلط را می‌دهد که آن‌ها از امتيازاتی برخوردارند که ديگر نيروهای جنبش سبز از آن بی‌بهره‌اند. اين برخورد موجب می‌شود که نقد اصلاح‌طلبان از طرف نيروهای ديگر جنبش سبز، به عنوان سنگ اندازی در راه اتحاد تمامی نيروها تلقی شده، و اين گروه از موهبت اصلاح‌پذيری محروم بماند. و از اين نيز بدتر تصوير مخدوشی است که اينان از خود و جنبش چپ دموکراسی‌طلب ايران به مردم می‌دهند؛ تصويری از کسانی که همواره چيزی برای پنهان کردن از مردم دارند.

و حرف آخر اينکه: آنان که گمان می‌کنند برای حفظ همبستگی در جنبش سبز بايد پشت زبان و ادبيات يکی از نيروهای متشکله‌ی اين جنبش، يعنی اصلاح‌طلبان پنهان شد ناخواسته رنگی از اين رنگين کمان زيبا را حذف می‌کنند؛ رنگين کمانی که نه تنها در گام به گام جنبش بايد مقابل چشم جهانيان بدرخشد بلکه بويژه بايد در فردای رسيدن اين جنبش به اهدافش،‌ يعنی در ايرانی دموکراتيک، مثل تخم چشم از آن محافظت شود.

رضا علامه زاده


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016