جمعه 2 آبان 1382   صفحه اول | درباره ما | گویا

بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌؛ گذر از الگوي‌ حاكم، محمد مهدي فرقاني، ايران و جامعه اطلاعاتي‌

جامعه اطلاعاتي فرصت ها و در عين حال تعارض هايي را با خود به همراه آورده است، تصويري دو لبه از واقعيت مجازي که با زندگي امروزه ما انسان ها سرو کار دارد. اين مقاله با رويکردي انتقادي جامعه اطلاعاتي و جهاني سازي و مفاهيمي جديد از اين دست را به چالش مي کشد.


تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




الف‌. مقدمه‌
اين‌ مقاله‌، رويكردي‌ انتقادي‌ است‌ به‌ الگوي‌ «جامعه‌ اطلاعاتي‌»1 و همزاد آن‌؛ «جهاني‌ سازي‌»2. ادعاي‌اصلي‌ اين‌ مقاله‌ آن‌ است‌ كه‌ حدود 45 سال‌ پس‌ از ارائه‌ الگوي‌ مشهور توسعه‌ جهان‌ سوم‌ توسط «دانيل‌ لرنر»3،جامعه‌شناس‌ و نظريه‌پرداز آمريكايي‌ توسعه‌ و داعيه‌ جهان‌‌شمولي‌ آن‌، و نزديك‌ به‌ ربع‌ قرن‌ پس‌ از به‌ چالش كشيده‌ شدن‌ اين‌ الگو از سوي‌ برخي‌ صاحب‌‌نظران‌ منتقد جهان‌ سوم‌ و نيز پاره‌اي‌ نظريه‌پردازان‌ آمريكايي‌ ازجمله‌ «اورت‌، ام‌. راجرز»4 در اثر انتقادي‌ معروف‌ خود تحت‌ عنوان‌ «گذر از الگوي‌ حاكم»5، «الگوي‌ حاكم‌» ديگري‌ در راه‌ است‌ كه‌ بسيار جذاب‌تر، فريبنده‌تر و حتي‌ مشروع‌تر از الگوي‌ لرنر جلوه‌ كرده‌ و بر آن‌ است‌ كه‌دستيابي‌ به‌ توسعه‌، جز از طريق‌ حركت‌ در بزرگراه‌هايي‌ كه‌ طراحان‌ اين‌ الگو برپا كرده‌اند، ميسر نيست‌. پس‌مقاومت‌ يا مخالفت‌ در برابر چند و چون‌ آن‌ نيز، نه‌ مقدور است‌ و نه‌ ممكن‌.
الگوي‌ جديد كه‌ اينك‌ چگونگي‌ پيشبرد آن‌ در دستور كار مهمترين‌ اجلاس‌ بين‌المللي‌ آغاز هزاره‌ سوم‌ يعني‌«اجلاس‌ جهاني‌ سران‌ درباره‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌» (WSIS) قرار دارد چيزي‌ نيست‌ جز ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌ در گستره‌اي‌ به‌ وسعت‌ زيست‌‌بوم‌ انسان‌. به‌ ديگر سخن‌، راه‌هاي‌ ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌ به‌عنوان‌ دستور توسعه‌ در قرن‌ بيست‌‌و‌يكم‌ و ارزيابي‌ چالش‌هاي‌ پيش‌رو، در اجلاسي‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ بار از دهم‌ تا دوازدهم‌دسامبر 2003 ميلادي‌ (19 تا 21 آذرماه‌ 1382) در ژنو برگزار خواهد شد، مهمترين‌ موضوع‌ مورد بحث‌ سران‌ و رهبران‌ كشورهاي‌ مختلف‌ طي‌ اين‌ سه‌ روز سرنوشت‌ساز براي‌ آينده‌ جهان‌ خواهد بود. اما آيا اين‌ اجلاس مي‌تواند خاطره‌ دومين‌ سمينار دانشگاه‌ هاوايي‌ در تابستان‌ 1975 پيرامون‌ «ارتباطات‌ و توسعه‌»6 را زنده‌ كند و به‌ بازسازي‌ تفكر ضرورت‌ «گذر از الگوي‌ حاكم‌» توفيق‌ يابد؟

اين‌ مقاله‌ به‌ هيچ‌روي‌ در پي‌ نفي‌ يا ناديده‌ انگاشتن‌ فرصت‌ها و دستاوردهاي‌ مثبت‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، همچون‌ ظرفيت‌هاي‌ بالقوه‌ آن‌ براي‌ بسط و تعميق‌ دموكراسي‌ و مردم‌ سالاري‌، آزادي‌ بيان‌، تسريع‌ فرايند توسعه‌، ارتقاي‌ كيفيت‌ زندگي‌، ايجاد فرصت‌هاي‌ گفت‌وگو براي‌ اكثريت‌ خاموش‌ جهان‌، بالا بردن‌ قدرت‌ و تأمين حق‌ انتخاب‌هاي‌ دموكراتيك‌، تأمين‌ حق‌ دسترسي‌ آزاد و همگاني‌ به‌ اطلاعات‌، تقويت‌ مشاركت‌ اجتماعي‌ و به‌اشتراك‌‌گذاري‌ توليد علم‌ و فناوري‌ نيست‌، اما در عين‌ حال‌ بر اين‌ باور است‌ كه‌ به‌ ويژه‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌مي‌بايست‌ در برابر اين‌ دستور جديد جهاني‌ براي‌ توسعه‌ كاملا هوشيار و واقع‌بين‌ باشند و پيشبرد جامعه‌اطلاعاتي‌ را به‌ عنوان‌ مفهوم‌ و چهره‌ ديگري‌ از پروژه‌ جهاني‌‌سازي‌ مورد نقد و كنكاش‌ قرار دهند. به‌ بيان‌ ديگر، پيشنهاد اصلي‌ اين‌ مقاله‌ آن‌ است‌ كه‌ سران‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ و نيز سران‌ آزاديخواه‌ كشورهاي‌ غيرآمريكايي‌، اجلاس‌ ژنو را به‌ عرصه‌ تعامل‌ اين‌ دو ديدگاه‌ يعني‌ نگرش‌هاي‌ مطلقاً خوش‌بينانه‌ و افراطي‌پيرامون‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ در برابر رويكردهاي‌ انتقادي‌ تبديل‌ كنند و سهم‌ خود را در طراحي‌ نقشه‌ توسعه‌ جهان‌آينده‌، مطالبه‌ نمايند. در عين‌ حال‌ اين‌ اجلاس‌، فرصتي‌ است‌ براي‌ آنكه‌ رهبران‌ جهان‌ سوم‌، ضرورت‌ بازنگري‌عملكرد و تفكر گذشته‌ خود را در طراحي‌ و اعمال‌ سياستهاي‌ داخلي‌، بيش‌ از پيش‌ احساس‌ كنند و دست‌ به‌اصلاحات‌ ساختاري‌ به‌ منظور تعديل‌ گرايش‌هاي‌ افراطي‌ داخلي‌ در زمينه‌ پذيرش‌ چشم‌ بسته‌ عضويت‌ در باشگاه‌ جهاني‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ و برخورد خلاق‌ و آگاهانه‌ با اين‌ پديده‌ بزنند، وگرنه‌ دير نخواهد بود كه‌ نرد خود را در اين‌ «قمارخانه‌ الكترونيك»7 ببازند.

بي‌شك‌ آرمان‌ آزاديخواهان‌ و برخي‌ مجامع‌ بين‌المللي‌ همچون‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، اتحاديه‌ بين‌المللي ارتباطات‌‌دور و يونسكو، در طراحي‌ نقشه‌ شكل‌گيري‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، در تعارض‌ ذاتي‌ با هدفهاي‌ طراحان‌اصلي‌ آن‌ يعني‌ آمريكاييها خواهد بود. پس‌ همكاري‌ و هماهنگي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ ويژه‌ كشورهايي‌كه‌ از لحاظ تاريخي‌ و فرهنگي‌، وجوه‌ اشتراك‌ بيشتري‌ دارند، با يكديگر و با سازمان‌هايي‌ چون‌ يونسكو براي‌شكل‌ دادن‌ به‌ يك‌ الگوي‌ متناوب‌ جديد توسعه‌ يعني‌ پيشبرد جامعه‌ اطلاعاتي‌ مبتني‌ بر رعايت‌ تنوع‌فرهنگ‌ها، زبان‌ها و منافع‌ ملت‌ها و گروه‌هاي‌ اجتماعي‌ با حق‌ برداشت‌ برابر از منابع‌ بشري‌، ضروري‌ و تعيين‌كننده‌ خواهد بود. و بالاخره‌ شايد بتوان‌ با كاستلز، هم‌ صدا شد: كه‌ «قرن‌ بيست‌ و يكم‌، قرني‌ تاريك‌ نخواهد بود، نعماتي‌ را نيز كه‌ شگفت‌انگيزترين‌ انقلاب‌ تكنولوژيك‌ تاريخ‌ به‌ اكثر مردم‌ نويد داده‌ است‌ به‌ آنان‌ ارزاني‌ نخواهدداشت‌. چه‌ بسا ويژگي‌ آن‌، سردرگمي‌ آگاهانه‌ باشد».8


ب‌. جامعه‌ اطلاعاتي‌ و جهاني‌ سازي‌؛ ديدگاه‌ها و روابط
1- جامعه‌ اطلاعاتي‌
ظهور جامعه‌ اطلاعاتي‌ كه‌ صاحب‌نظران‌، آغاز جدي‌ آن‌ را به‌ ابتداي‌ دهه‌ 90 ميلادي‌ و بعد از فروپاشي‌شوروي‌ سابق‌ نسبت‌ مي‌دهند بيش‌ از هر چيز مرهون‌ گسترش‌ جهاني‌ ارتباطات‌ الكترونيك‌ و ورود اينترنت‌ به‌ساختار اجتماعي‌ است‌. اينترنت‌ در واقع‌، باشگاهي‌ جهاني‌ از كاربران‌ كامپيوتر و بانك‌هاي‌ جهاني‌ ايجاد كرد به‌نحوي‌ كه‌ امروز «غيبت‌ يا حضور در شبكه‌ و پويايي‌ هر شبكه‌ در برابر ديگر شبكه‌ها، منابع‌ حياتي‌ سلطه‌ و تغيير در جامعه‌ ما هستند.»9
فرانك‌ وبستر جامعه‌شناس‌ برجسته‌ انگليسي‌ و صاحب‌نظر در مباحث‌ مربوط به‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ در تعريف‌اين‌ مفهوم‌ بر پنج‌ معيار براي‌ تشخيص‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ تكيه‌ مي‌كند : تكنولوژيك‌، اقتصادي‌، شغلي‌، مكاني‌، فرهنگي‌. او معتقد است‌ كه‌ در دوران‌ حاضر هنوز انفجار اطلاعاتي‌ غيرقابل‌ ترديدي‌ در حال‌ وقوع‌ است‌ و بنابراين‌ «تصور يك‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، نابه‌هنگام‌ است‌ و بايد ترجيحاً بر «اطلاعاتي‌ سازي‌» مناسبات‌ حاكم‌تاكيد نماييم‌.»10 مدافعان‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ در توصيف‌ مزايا و آثار مثبت‌ آن‌ بسيار گفته‌ و نوشته‌اند. آنها رشد شبكه‌هاي‌ اطلاعاتي‌ و ارتباطات‌ جمعي‌ را عامل‌ نزديكي‌ ملت‌ها و مردم‌ به‌ يكديگر دانسته‌ و معتقدند كه‌ اين‌امر به‌ تفاهم‌ متقابل‌ و صلح‌، ميدان‌ خواهد داد. آنها مي‌گويند : «جامعه‌ اطلاعاتي‌، جامعه‌اي‌ خواهد بود بي‌اندازه هم‌آهنگ‌، دهكده‌اي‌ كه‌ سرتاسر سياره‌ را شامل‌ خواهد شد. آرمان‌ و كمال‌ مطلوب‌، همان‌ جامعه‌ شفاف‌ و بي‌تعارضي‌ است‌ كه‌ با خود از در آشتي‌ در آمده‌ است‌.»11 اما مخالفان‌ جامعه‌ پساصنعتي‌ يا جامعه‌ اطلاعاتي‌، آن‌ را مرحله‌اي‌ در تاريخ‌ سرمايه‌داري‌ مي‌دانند كه‌ «با تضادهاي‌ خود روبروست‌».12 آنان‌ معتقدند كه‌ جامعه‌ اطلاعاتي به‌ جاي‌ آن‌ كه‌ ما را از قيدهاي‌ مادي‌ رها سازد، مبارزه‌ براي‌ بقا را شدت‌ مي‌بخشد و انحصار ريشه‌اي‌ فعاليت‌اقتصادي‌ را بر ساحت‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ما تحكيم‌ مي‌كند. به‌ باور آنها «تكنولوژي‌هاي‌ جديد ارتباطي‌ به‌جاي‌ توسعه‌ هم‌آهنگي‌ ميان‌ مردم‌، از خود بيگانگي‌ را تشديد مي‌كنند و نظامي‌ بسيار ناپايدار و بالقوه انفجار‌آميز پديد مي‌آورند.»13

كنفرانس‌ منطقه‌اي‌ آسيا ـ اقيانوسيه‌ كه‌ از 13 تا 15 ژانويه‌ 2003 به‌ منظور طرح‌ ديدگاه‌هاي‌ اين‌ دو قاره‌پيرامون‌ اجلاس‌ جهاني‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ (WSIS) در توكيو برگزار شد در بيانيه‌ پاياني‌ خود موسوم‌ به‌ اعلاميه‌توكيو، جامعه‌ اطلاعاتي‌ را چنين‌ تعريف‌ مي‌كند: «مفهوم‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ اين‌ است‌ كه‌ شبكه‌هاي‌ توسعه‌ يافته‌تكنولوژي‌هاي‌ ارتباطي‌ ـ اطلاعاتي‌ با فراهم‌ آوردن‌ دسترسي‌هاي‌ موثر، مناسب‌ و مساوي‌ به‌ اطلاعات‌ و مضامين‌ مناسب‌ با قابليت‌ دسترسي‌ بالا مي‌توانند به‌ مردم‌ در نيل‌ به‌ استعدادهاي‌ خود، تسريع‌ توسعه‌ اقتصادي‌و اجتماعي‌، بالا بردن‌ كيفيت‌ زندگي‌، از بين‌ بردن‌ فقر و گرسنگي‌ و تسهيل‌ فرايند تصميم‌گيري‌هاي‌ مشاركتي كمك‌ كنند».

بدين‌ ترتيب‌ اگر توسعه‌ را مفهومي‌ در خدمت‌ ارتقاي‌ كيفت‌ زندگي‌ بشر و شكوفايي‌ استعدادهاي‌ او بدانيم‌، نگاه‌ خوش‌بينانه‌ و مثبت‌ اعلاميه‌ توكيو، پيشبرد جامعه‌ اطلاعاتي‌ را به‌ عنوان‌ الگوي‌ توسعه‌ جهان‌ شمول‌، رخ‌مي‌نمايد. اعلاميه‌ مذكور، البته‌ توصيه‌ها و شرايطي‌ را براي‌ موفقيت‌ اين‌ الگو در منطقه‌ آسيا ـ اقيانوسيه‌، بيان‌مي‌كند كه‌ عمدتاً بر نقش‌ زير ساخت‌هاي‌ شبكه‌هاي‌ اطلاعاتي‌ و ارتباطي‌ و استفاده‌ از فناوريهاي‌ مزبور به‌عنوان‌ نيروي‌ محرك‌ توسعه‌ اقتصادي‌ و افزايش‌ توليد ناخالص‌ ملي‌ از طريق‌ نوآوري‌هاي‌ تكنولوژيك‌ و كاهش‌سطح‌ فقر، تاكيد دارد. اين‌ اعلاميه‌ هم‌چنين‌ توجه‌ به‌ خصوصيات‌ منحصر به‌ فرد اين‌ منطقه‌ را براي‌ ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌، ضروري‌ مي‌شمارد.

اما در رأس‌ سازمانهاي‌ بين‌المللي‌، بايد از تلاش‌ها و مساعي‌ يونسكو و اتحاديه‌ بين‌المللي‌ ارتباطات‌ دور (ITU) در جهت‌ پيشبرد اهداف‌ توسعه‌اي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ به‌ويژه‌ براي‌ كشورهاي‌ پيرامون‌ ياد كرد. سازمانهاي‌مذكور ضمن‌ پذيرش‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ به‌ عنوان‌ الگوي‌ توسعه‌ جديد، با برگزاري‌ كنفرانس‌هاي‌ متعدد در مناطق‌و كشورهاي‌ مختلف‌ كوشيده‌اند تا به‌ شناسايي‌ و بررسي‌ چالش‌ها و فرصت‌هاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ براي‌ تمام‌گروه‌هاي‌ جوامع‌ و مناطق‌ مختلف‌ جهان‌ نايل‌ آيند. اين‌ سازمانها در بطن‌ فعاليت‌هاي‌ خود، رسيدن‌ به‌ درك‌كاملي‌ از جامعه‌ اطلاعاتي‌ و مزايا و مشكلات‌ و دستيابي‌ به‌ رهيافت‌هايي‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ «شكاف‌ ديجيتال‌»14را دنبال‌ مي‌كنند.

يونسكو با وقوف‌ به‌ چالش‌ها و مشكلاتي‌ كه‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ مي‌تواند براي‌ مناطق‌ و كشورهاي‌ مختلف همراه‌ داشته‌ باشد در پي‌ دستيابي‌ به‌ قوانين‌ و اصول‌ جهاني‌ قابل‌ اجرا براي‌ حل‌ اين‌ مشكلات‌ بوده‌ است‌ تا ازاين‌ طريق‌ به‌ توافق‌ و رضايت‌ بين‌المللي‌ در رابطه‌ با جامعه‌ اطلاعاتي‌ برسد و در نهايت‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ وسيله‌اي براي‌ توسعه‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌، موتوري‌ براي‌ رشد و توسعه‌ ستون‌ مركزي‌ ساخت‌ يك‌ اقتصاد و جامعه‌ جهاني بر پايه‌ علم‌، معرفي‌ كند. يونسكو حتي‌ از اين‌ شعار نيز فراتر رفته‌ و معتقد است‌ كه‌ به‌ جاي‌ ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌بايد جامعه‌ علمي‌15 ايجاد شود تا از طريق‌ به‌ اشتراك‌‌گذاري‌ علم‌ و دانش‌ و گسترش‌ علوم‌ ميان‌ مردم‌ بتوان‌ به‌اهداف‌ اجلاس‌ جهاني‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ دست‌ يافت‌.

بنابراين‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ اگر اهداف‌ نظري‌ و شعارهاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ در عمل‌ تحقق‌ يابد و يا اساساً قابل‌تحقق‌ باشد، تصوير آينده‌ زندگي‌ انسان‌ بر كره‌ خاك‌، قطعاً تصويري‌ انساني‌تر، كيفي‌تر، دموكراتيك‌تر، صلح‌آميز‌تر، كامياب‌تر و عادلانه‌تر خواهد بود. پيش‌نويس‌ اعلاميه‌ اصول‌ كه‌ براي‌ تصويب‌ در اجلاس‌ جهاني‌جامعه‌ اطلاعاتي‌ به‌وسيله‌ كنفرانس‌سران‌ مختار اتحاديه‌ بين‌المللي‌ ارتباطات‌ دور تهيه‌ شده‌ نيز مبين‌ چنين‌خوشبيني‌ يا دست‌ كم‌ طرح‌ آرمانگرايانه‌ آرزوهاي‌ نه‌ چندان‌ در دسترس‌ است‌. در اين‌ اعلاميه‌، فن‌آوري‌هاي اطلاعاتي‌ و ارتباطي‌، ابزارهاي‌ در دسترس‌ همگان‌، فرض‌ شده‌ است‌ كه‌ «براساس‌ انسانيت‌ مشترك‌، و با همه‌تنوع‌ آن‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ جهاني‌ صلح‌آميزتر كامياب‌تر و عادلانه‌تر به‌كار مي‌آيند».16 تدوين‌ كنندگان‌ اعلاميه‌ با يادآوري‌ عزم‌ مشترك‌ خود كه‌ در اعلاميه‌ هزاره‌ بيان‌ شد، اراده‌ خود را مبني‌ بر ارتقاي‌ مردم‌ سالاري‌ و احترام‌ به همه‌ حقوق‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ شده‌ جهاني‌ و آزادي‌هاي‌ اساسي‌ از جمله‌ حق‌ توسعه‌ با تاكيد بر توسعه‌ پايدار، بازگو كرده‌اند و از خطر جاماندگي‌ و به‌ حاشيه‌ رانده‌ شدن‌ اكثريت‌ مردم‌ جهان‌ كه‌ در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ زندگي مي‌كنند ابراز نگراني‌ كرده‌اند.

در بيانيه‌ مذكور، احترام‌ به‌ همه‌ آزادي‌هاي‌ اساسي‌ و حقوق‌ انساني‌، به‌ ويژه‌ حق‌ آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌، و حق‌دسترسي‌ بدون‌ مانع‌ به‌ رسانه‌ها و منابع‌ اطلاعاتي‌، و نيز تعهد به‌ مردم‌سالاري‌، وجود رسانه‌هاي‌ ارتباطي‌مستقل‌، متكثر و آزاد، وفاداري‌ به‌ ميثاق‌هاي‌ بين‌المللي‌ در خصوص‌ صلح‌ و امنيت‌، توسعه‌ پايدار، برابري‌، همبستگي‌، مدارا، عزت‌ انساني‌، پيشرفت‌ اقتصادي‌ و حفظ محيط زيست‌ به‌ عنوان‌ شرايط ايجاد جامعه‌اطلاعاتي‌ عادلانه‌، ياد شده‌ است‌.

حال‌ سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ آيا چنين‌ شرايطي‌ در بخش‌ اعظم‌ جهان‌ فراهم‌ است‌؟ آيا مي‌توان‌ ادعا كرد و يا حتي‌اميدوار بود كه‌ جهان‌ در آينده‌اي‌ نزديك‌، چنين‌ شرايطي‌ را تجربه‌ خواهد كرد؟ اگر پاسخ‌، منفي‌ است‌ ـ كه‌ هست‌ـ آيا بايد از پيش‌ شرطها گذشت‌ يا از جامعه‌ اطلاعاتي‌؟ ظاهراً عزم‌ به‌ ايجاد و پيشبرد جامعه‌ اطلاعاتي‌، هم‌جهاني‌ است‌ و هم‌ قدرتي‌ جهاني‌ از آن‌ حمايت‌ مي‌كند. تشكيل‌ اجلاس‌ جهاني‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، مبين‌ اين‌واقعيت‌ است‌ كه‌ ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌ دستوري‌ است‌ كه‌ براي‌ حركت‌ كشورها و ملت‌ها در دهه‌ آغازين‌ هزاره‌سوم‌، تدارك‌ شده‌ است‌. به‌ بيان‌ ديگر، گويي‌ سرنوشت‌ محتوم‌ و مقدر ورود به‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ براي‌ بشريت‌تشنه‌ صلح‌، عدالت‌ و پيشرفت‌، رقم‌ خورده‌ است‌، اما آيا در اين‌ سيروسلوك‌ تازه‌، گمشده‌هاي‌ بشر، نمايان‌خواهند شد؟ در شرايط فقدان‌ اين‌ عناصر در جغرافياي‌ قلمروزدايي‌ شده‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، آيا ادعاي‌ عبور راه‌توسعه‌ كشورها از مسير جامعه‌ اطلاعاتي‌، قابل‌ ترديد نيست‌؟ آيا در غياب‌ اين‌ عناصر در بخش‌ اعظم‌ جهان‌ كه‌در اعلاميه‌ اصول‌، به‌ عنوان‌ «شرط ايجاد جامعه‌ اطلاعاتي‌»، عنوان‌ شده‌، توسعه‌ اساساً محقق‌ خواهد شد و آيا جامعه‌ اطلاعاتي‌ خالي‌ از اين‌ عناصر كيفي‌، جامعه‌اي‌ بي‌روح‌، تكنيك‌زده‌، در قيد حاكميت‌ ضرورت‌ و در عين‌حال‌، توسعه‌ نيافته‌ نخواهد بود؟ پيش‌ از آنكه‌ پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ها بازگو شود بررسي‌ اجمالي‌ رابطه‌ جامعه‌اطلاعاتي‌ با جهاني‌ سازي‌17، ضروري‌ مي‌نمايد، چرا كه‌ هيچيك‌ از اين‌ دو را نمي‌توان‌ منفك‌ از ديگري‌، به‌درستي‌ بازشناخت‌.

2- جهاني‌ سازي‌
هر توصيف‌ و تعريفي‌ را كه‌ از جهاني‌ سازي‌ يا به‌ تعبيري‌ خوش‌ بينانه‌ جهاني‌ شدن‌ بپذيريم‌ نقش‌ كليدي فن‌آوريهاي‌ نوين‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ را در آن‌ نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت‌، تا جايي‌ كه‌ در بخش‌ اعظم‌ ادبيات گسترده‌اي‌ كه‌ در اين‌ دو حوزه‌ شكل‌ گرفته‌، اين‌ دو مفهوم‌ يعني‌ جهاني‌سازي‌ و جامعه‌ اطلاعاتي‌ غالباً به‌ يك‌معنا يا در امتداد يكديگر به‌ كار رفته‌اند. در واقع‌ با نوآوريها و تغييرات‌ تكنولوژيك‌ در عرصه‌ ارتباطات‌، جهاني‌سازي‌ چه‌ در بعد اقتصادي‌ و چه‌ از منظر ساختارهاي‌ اجتماعي‌، امكان‌ شكل‌گيري‌ و رشد و نمود يافته‌است‌. جهاني‌سازي‌، چه‌ به‌ عنوان‌ «پروژه‌»18 يعني‌ طرح‌ مديريت‌ شده‌ و چه‌ در قالب‌ پروسه‌19 (فرايند خودبخودي‌)بر بستر ارتباطات‌ نوين‌ و از مجراي‌ جامعه‌شبكه‌اي‌20 جريان‌ مي‌يابد.

«اي‌. سيونندان»21، نظريه‌پرداز انتقادنگر اروپايي‌ معتقد است‌: «اگر ماشين‌ دستي‌، جامعه‌اي‌ با ارباب‌ فئودال‌ به‌بار مي‌آورد و ماشين‌ بخار، جامعه‌اي‌ با سرمايه‌دار صنعتي‌، محصول‌ ريز تراشه‌ هم‌ سرمايه‌دار جهاني‌ است‌ ـسرمايه‌داري‌ اطلاعاتي‌22» سيونندان‌، فرهنگ‌ پسامدرنيستي‌ را بياني‌ از سرمايه‌داري‌ اطلاعاتي‌ مي‌داند وهمچون‌ «هات‌ وايرد»23 براين‌ باور است‌ كه‌ روزگاري‌ كه‌ به‌ نظر مي‌آمد اينترنت‌، بيرون‌ از قوانين‌ سرمايه‌داري‌ قراردارد، كم‌ و بيش‌ به‌ سر آمده‌ است‌. مانوئل‌ كاستلز نيز پارادايم‌ نوين‌ تكنولوژي‌ اطلاعات‌ را موجد بنيان‌ مادي فراگير آن‌ در سرتاسر ساختار اجتماعي‌ مي‌داند و بر اين‌ باور است‌ كه‌ «در حال‌ حاضر جامعه‌ شبكه‌اي‌ در جلوه‌هاي‌ نهادي‌ متنوعش‌، جامعه‌اي‌ سرمايه‌داري‌ است‌.»24 سرمايه‌داري‌ از ديدگاه‌ او داراي‌ دو ويژگي‌ بارز بنيادين‌ يعني‌ «جهاني‌» بودن‌ و سازمان‌ يافتگي‌ پيرامون‌ شبكه‌اي‌ از جريانهاي‌ مالي‌ است‌. كاستلز معتقد است‌كه‌ «جهاني‌ شدن‌ و اطلاعاتي‌ شدن‌ كه‌ به‌ دست‌ شبكه‌هاي‌ ثروت‌، تكنولوژي‌، و قدرت‌ انجام‌ مي‌گيرند، جهان‌ ما را دگرگون‌ مي‌سازند.»25

بدين‌ ترتيب‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ جهاني‌ شدن‌ بدون‌ نوآوري‌هاي‌ گسترده‌ در زمينه‌ ارتباطات‌ و داده‌پردازي اساساً محقق‌ نمي‌شد. به‌ بيان‌ ديگر، اطلاعات‌ و ارتباطات‌ را بايد به‌ عنوان‌ مصالح‌ جهاني‌ سازي‌ در نظر گرفت‌. اما جهاني‌سازي‌ را نيز همچون‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ مي‌توان‌ از دو منظر انتقادي‌ و خوش‌بينانه‌ نگريست‌. از ديدگاه‌خوش‌ بينانه‌، جهاني‌سازي‌ با توسعه‌ قلمرو نفوذ فناوريهاي‌ ارتباطي‌ و امكان‌ شكل‌گيري‌ جامعه‌ مدني‌ مجازي‌،حركت‌ به‌ سوي‌ نوعي‌ دموكراسي‌ شهري‌ همراه‌ با كثرت‌ فرهنگي‌ و اقتصادي‌ را ميسر ساخته‌ است‌ كه‌ در آن‌كنترل‌ ايدئولوژي‌ فرهنگ‌ توسط دولت‌هاي‌ ملي‌، محدود يا ناممكن‌ مي‌شود، افراط گرايي‌ و خشونت‌، به‌ تعديل‌مي‌گرايد، و نهادهاي‌ مدني‌ و عرصه‌ عمومي‌ گسترش‌ مي‌يابند. اما از ديدگاه‌ انتقادي‌، جهاني‌ سازي‌ به‌ مدد تكنولوژي‌هاي‌ نوين‌ ارتباطي‌، به‌ پيدايي‌ جامعه‌ نظارتي‌ مي‌انجامد، حريم‌ خصوصي‌ افراد به‌ شدت‌ تهديد مي‌شود، تا جايي‌ كه‌ انسان‌ يا بايد در انزواي‌ كامل‌ زندگي‌ كند و يا در مجاورتي‌ تحمل‌ناپذير.

آنتوني‌ گيدنز جامعه‌شناس‌ برجسته‌، جهاني‌ شدن‌ را فرايند وابستگي‌ متقابل‌ فزاينده‌ جامعه‌ جهاني‌ مي‌داند ومعتقد است‌ كه‌ توسعه‌ روابط اجتماعي‌ جهاني‌، دربردارنده‌ نابرابريهاي‌ زياد ميان‌ جوامع‌ صنعتي‌ و جوامع‌ جهان‌سوم‌ است‌. گيدنز معتقد است‌: «امروز احساس‌ زندگي‌ در يك‌ جهان‌ تا حد زيادي‌ نتيجه‌ برد بين‌المللي رسانه‌هاست‌... [در چنين‌ شرايطي‌] يك‌ نظام‌ جهاني‌ اطلاعاتي‌ (نظام‌ بين‌المللي‌ توليد، توزيع‌ و مصرف‌كالاهاي‌ اطلاعاتي‌) به‌ وجود آمده‌ است‌ و بسياري‌ معتقدند كه‌ كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ در معرض‌ شكل‌ جديدي‌ از امپرياليسم‌ رسانه‌اي‌ هستند.»26

تحت‌ تأثير تحولات‌ ارتباطي‌ و روند جهاني‌ سازي‌ است‌ كه‌ سرژلاتوش‌، استاد و محقق‌ برجسته‌ فرانسوي‌ با رويكردي‌ انتقادي‌، اصطلاح‌ «غربي‌سازي‌ جهان‌»27 را به‌ كار مي‌گيرد و در كتاب‌ خود كه‌ به‌ همين‌ نام‌ منتشر كرده‌، نوشته‌ است‌: «غرب‌ با ادغام‌ بخش‌هاي‌ مختلف‌ جهان‌ در بازار جهاني‌، بيشتر شيوه‌هاي‌ توليد آنها را تغييرداد. او جهت‌ نظام‌ اجتماعي‌ آنها را ويران‌ ساخت‌ تا اين‌ شيوه‌ها شديداً به‌ آن‌ وارد شود.»28 لاتوش‌، توسعه‌ را نه‌يك‌ الگوي‌ قابل‌ تعميم‌ بلكه‌ بيشتر يك‌ ابزار سلطه‌ جهاني‌ مي‌داند و معتقد است‌ كه‌ غربي‌سازي‌ جهان‌، بيش‌ از هرچيز، فرهنگ‌زدايي‌ است‌. يعني‌ تخريب‌ بي‌ قيد و شرط ساختارهاي‌ اقتصادي‌، اجتماعي‌ و بينش‌هاي‌ سنتي‌، تا در نهايت‌، تل‌ عظيمي‌ از آهن‌پاره‌ زنگار گرفته‌، جايگزين‌ شود. او مي‌گويد: «انسان‌ جنوب‌، بر اثر خواسته‌ها و تأييدات‌ انگاره‌اش‌، تأثيرگذاري‌ نيرومند شهر و الگوهاي‌ مصرف‌ مركز روي‌ زندگي‌ روزانه‌اش‌، غربي‌ شده‌است‌.»29 با اين‌ وجود لاتوش‌، پروژه‌ غربي‌سازي‌ را تا حد زيادي‌ شكست‌ خورده‌ مي‌داند و معتقد است‌ غرب‌نمي‌تواند يك‌ فرهنگ‌ فني‌ و صنعتي‌ ارائه‌ دهد كه‌ جهان‌ را از نو افسون‌ كند و بدان‌ معنا بخشد.

علي‌ بغدادي‌، سردبير عرب‌ ژورنال‌ كه‌ در شيكاگو منتشر مي‌شود، جهاني‌ شدن‌ را «هماهنگي‌ در توليد، طراحي‌، بازاريابي‌ و امكان‌هاي‌ مديريتي‌ چندگانه‌ با هدفهاي‌ انحصاري‌ كردن‌ بازار بين‌المللي‌»30 مي‌داند كه‌متضمن‌ دخالت‌ در امور داخلي‌ دولت‌هاي‌ جهان‌ سوم‌ و كنار گذاشتن‌ هرگونه‌ قانوني‌ است‌ كه‌ از تجارت‌ آزاد ممانعت‌ مي‌كند، بدون‌ آنكه‌ ثبات‌ اجتماعي‌ و حاكميت‌ اين‌ دولت‌ها را در نظر بگيرد.

جهاني‌ سازي‌ در بسياري‌ از آثار نويسندگان‌ و تحليل‌گران‌ غربي‌ و غيرغربي‌ معادل‌ «اطلاعاتي‌سازي‌جهان‌»31 تلقي‌ شده‌ است‌، زيرا به‌ گفته‌ يان‌ آرت‌ شولت‌، استاد علوم‌ سياسي‌ در دانشگاه‌ وارويك‌ انگلستان‌، از ميان‌ پنج‌ عامل‌ عمده‌اي‌ كه‌ جهاني‌ شدن‌ را به‌ وجود آورد و آن‌ را وسعت‌ بخشيد، يكي‌ هم‌ «خلاقيت‌هاي فن‌آوري‌ در عرصه‌ ارتباطات‌ و اطلاعات‌»32 است‌.

به‌ اين‌ ترتيب‌ سؤال‌ مقدر آن‌ است‌ كه‌ آيا پيشبرد جامعه‌ اطلاعاتي‌ در عمل‌ به‌ معناي‌ تسهيل‌ جهاني‌ سازي‌به‌ ويژه‌ در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ نيست‌؟ آيا اين‌ دو پروژه‌ در كار بازسازي‌ الگوي‌ حاكم‌ جديد براي‌ توسعه‌جهان‌ نيستند و آيا قرائت‌ تازه‌ و نوسازي‌ شده‌ اين‌ الگوي‌ جهان‌شمول‌ را عرضه‌ نمي‌كنند؟ آيا سالها بعد بر اين‌الگوي‌ جديد توسعه‌، همان‌ نخواهد رفت‌ كه‌ بر الگوي‌ لرنر رفت‌؟
شكي‌ نيست‌ كه‌ شرايط زمان‌ و مكان‌ يا در واقع‌ قلمرو بي‌زمان‌ و بي‌مكان‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، و ويژگي‌هاي‌ آن‌در قياس‌ با الگوي‌ توسعه‌ لرنر، تفاوت‌هاي‌ بارزي‌ را حكايت‌ مي‌كند، به‌ علاوه‌ در سالهاي‌ آغازين‌ ارائه‌ نظريه‌توسعه‌ بخشي‌ ارتباطات‌ توسط دانيل‌ لرنر، از فعاليت‌هايي‌ كه‌ امروز توسط يونسكو و برخي‌ سازمانهاي‌ بين‌المللي ديگر براي‌ وارد كردن‌ ملاحظات‌ ملي‌ و منطقه‌اي‌ در پارادايم‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ شاهديم‌، خبري‌ نبود. قصد اين‌مقاله‌ نيز مشابه‌سازي‌ كامل‌ اين‌ دو الگو نيست‌، اما براين‌ باور است‌ كه‌ ملاحظه‌ برخي‌ شباهت‌ها و ويژگي‌هاي مشترك‌، مي‌تواند هوشياري‌، خلاقيت‌ و ابتكار عمل‌ ما را به‌ ويژه‌ در آستانه‌ برپايي‌ اجلاس‌ جهاني‌ جامعه‌اطلاعاتي‌ برانگيزد. از همين‌ روي‌ در ادامه‌ به‌ مروري‌ كوتاه‌ بر مشخصه‌هاي‌ الگوي‌ لرنر و مقايسه‌ آن‌ با الگوي‌جامعه‌ اطلاعاتي‌ مي‌پردازيم‌.

ج‌. الگوي‌ لرنر و جامعه‌ اطلاعاتي‌
دانيل‌ لرنر از نخستين‌ نظريه‌پردازان‌ است‌ كه‌ نقش‌ توسعه‌ بخشي‌ ارتباطات‌ و وسايل‌ ارتباط جمعي‌ را براي‌جهان‌ سوم‌، وارد الگوي‌ خود كرد. الگوي‌ چهار مرحله‌اي‌ لرنر با تأكيد بر ضرورت‌ دگرگوني‌ نظام‌ ارتباطي‌ جوامع‌سنتي‌، شاخص‌هاي‌ اصلي‌ نوسازي‌ و مراحل‌ آن‌ را اينگونه‌ مطرح‌ مي‌سازد: 1ـ شهرنشيني‌، 2ـ سوادآموزي‌، 3ـ استفاده‌ از وسايل‌ ارتباط جمعي‌، 4ـ مشاركت‌هاي‌ سياسي‌ و اقتصادي‌33. اين‌ شاخص‌ها در سال‌ 1958 با انتشار كتاب‌ معروف‌ او تحت‌ عنوان‌ «گذر از جامعه‌ سنتي‌؛ نوسازي‌ خاورميانه‌»34 براي‌ نخستين‌ بار عرضه‌ شد.

اشكال‌ اساسي‌ الگوي‌ نوسازي‌ لرنر، تكيه‌ بيش‌ از حد بر نقش‌ تحرك‌ فردي‌ و غفلت‌ آن‌ از ضرورت‌ تحولات‌ساختاري‌ در جوامع‌ جهان‌ سوم‌ از جمله‌ كشورهاي‌ خاورميانه‌ است‌. گرچه‌ لرنر در مورد موانع‌ نوسازي‌ و تحقق‌الگوي‌ توسعه‌ خود به‌ درستي‌ بر عدم‌ تعادل‌ و ثبات‌ سياسي‌ در كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ و تكيه‌ رژيمهاي‌ سياسي‌اين‌ كشورها بر آثار نمايشي‌ برنامه‌هاي‌ نوسازي‌ تأكيد مي‌ورزد و در نيمه‌ اول‌ دهه‌ 60 ميلادي‌ در مقاله‌ تكميلي‌خود در زمينه‌ دگرگوني‌هاي‌ كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ از حيث‌ برخورد ارتباطات‌ با نوسازي‌، سه‌ مرحله‌ «انقلاب آرزوهاي‌ فزاينده‌، انقلاب‌ سرخوردگيهاي‌ فزاينده‌، و قدرت‌يابي‌ نظامي‌ها» را به‌ عنوان‌ عوارض‌ توجه‌ بيش‌ از حد رژيمهاي‌ سياسي‌ جهان‌ سوم‌ به‌ آثار نمايشي‌ برنامه‌هاي‌ نوسازي‌ مطرح‌ مي‌سازد، اما هيچگاه‌ از ادعاي‌عملياتي‌ و جهان‌ شمول‌ بودن‌ الگوي‌ توسعه‌ خود براي‌ جهان‌ سوم‌، عقب‌نشيني‌ نكرد. لرنر معتقد بود كه‌ نوسازي جهان‌ سوم‌، تنها يك‌ راه‌ ميان‌ بر و كم‌ هزينه‌ دارد: تقليد از الگوي‌ غربي‌ توسعه‌ و پياده‌سازي‌ بي‌كم‌ و كاست ‌مراحل‌ چهارگانه‌ آن‌ در كشورهاي‌ مزبور.

حاكميت‌ اين‌ الگو در طول‌ كمتر از ده‌ سال‌ (از سال‌ 1958 ميلادي‌) كافي‌ بود تا الگوي‌ لرنر به‌ نام‌ «الگوي‌حاكم‌» در تاريخ‌ ثبت‌ شود، گرچه‌ بسيار زودتر از آنچه‌ تصور مي‌رفت‌ مورد چالش‌ و انتقاد قرار گرفت‌. نخستين‌انتقادها در سال‌ 1965 يعني‌ هفت‌ سال‌ پس‌ از ارائه‌ الگوي‌ لرنر در يك‌ سمينار بين‌المللي‌ كه‌ براي‌ ارزيابي‌نظريه‌ها و الگوهاي‌ غربي‌ نوسازي‌ و توسعه‌ بخشي‌ ارتباطات‌ در آمريكا برگزار شد، مطرح‌ گرديد و در سال‌ 1975با انتشار مقاله‌ معروف‌ اورت‌، ام‌. راجرز استاد و محقق‌ معروف‌ آمريكايي‌ كه‌ خود ابتدا در شمار طرفداران‌ نظريه‌نوسازي‌ لرنر بود، اوج‌ گرفت‌. راجرز در اين‌ سال‌ به‌ ارائه‌ يك‌ مقاله‌ انتقادي‌ عليه‌ الگوي‌ واحد غربي‌ در مورد توسعه‌، تحت‌ عنوان‌ «گذر از الگوي‌ حاكم‌» پرداخت‌ و بدين‌ترتيب‌ پايان‌ دوران‌ حاكميت‌ الگوي‌ لرنر را اعلام‌ كرد. راجرز در اين‌ مقاله‌ با عده‌اي‌ از محققان‌ جهان‌ سومي‌ از جمله‌ «چودري‌ عنايت‌‌الله‌» بنگلادشي‌ هم‌ صدا شد و كارآمدي‌ و اثربخشي‌ الگوي‌ حاكم‌ را زير سؤال‌ برد. وي‌ در مقاله‌ خود به‌ ضرورت‌ اجراي‌ الگوهاي‌ متناوب‌ توسعه‌با توجه‌ به‌ شرايط، نيازها و تجربه‌ تاريخي‌ هريك‌ از كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ اشاره‌ كرد. بعدها محققان‌ ديگري‌نظير «الهيوكاتز»35 استاد دانشگاه‌ كلمبيا در نيويورك‌ نيز بر لزوم‌ استفاده‌ از الگوهاي‌ متناوب‌ و مبتني‌ بر حفظ‌اصالت‌، هويت‌ فرهنگي‌ و ويژگيهايي‌ مختلف‌ كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ در كاربرد توسعه‌ بخشي‌ ارتباطات‌، پاي‌فشردند.

به‌ اين‌ ترتيب‌ مي‌توان‌ دلايل‌ اصلي‌ شكست‌ الگوي‌ لرنر يا الگوي‌ حاكم‌ را اينگونه‌ برشمرد:
1ـ تأكيد بر جهان‌ شمولي‌ و يگانه‌ بودن‌ يا اعتبار جهاني‌ اين‌ الگو؛
2ـ توجه‌ عمده‌ به‌ تغييرات‌ رفتار فردي‌ و غفلت‌ از ضرورت‌ تغييرات‌ ساختاري‌ در كشورهاي‌ جهان‌سوم‌؛
3ـ عدم‌ توجه‌ به‌ تفاوت‌هاي‌ سياسي‌، اجتماعي‌، فرهنگي‌، اقتصادي‌ و تاريخي‌ كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌و يكدست‌ ديدن‌ آنها؛
4ـ اهميت‌ ندادن‌ به‌ حافظه‌ تاريخي‌ ملت‌هاي‌ جهان‌ سوم‌ در مورد سوابق‌ استعماري‌ غرب‌ در اين‌كشورها؛
5ـ بي‌توجهي‌ به‌ اشكالات‌ دروني‌ الگو و نسبت‌ دادن‌ صرف‌ علل‌ عدم‌ كاميابي‌ آن‌ به‌ سوءتدبيرهاي برخي‌ از رژيمهاي‌ سياسي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌؛
6ـ خطي‌ ديدن‌ توسعه‌؛
7ـ عدم‌ توجه‌ به‌ هويت‌ و اصالت‌ فرهنگي‌ و بومي‌ اين‌ كشورها.
اما الگوي‌ لرنر در عين‌ حال‌ نقاط قوتي‌ هم‌ داشت‌، از جمله‌:
1ـ توجه‌ به‌ نقش‌ توسعه‌ بخشي‌ ارتباطات‌ و وسايل‌ ارتباط جمعي‌ براي‌ نخستين‌ بار؛
2ـ اشاره‌ به‌ توجه‌ رژيمهاي‌ سياسي‌ جهان‌ سوم‌ به‌ آثار نمايشي‌ برنامه‌هاي‌ نوسازي‌ و پذيرش سوءتدبير، ناكارآمدي‌ دولت‌ها، عدم‌ ثبات‌ سياسي‌ و بطور كلي‌ موانع‌ نوسازي‌ در اين‌ كشورها؛
3ـ توجه‌ به‌ عواقب‌ كاربرد منفي‌ وسايل‌ ارتباط جمعي‌ توسط نظام‌هاي‌ سياسي‌ جهان‌ سوم (انقلاب‌آرزوهاي‌ فزاينده‌، انقلاب‌ سرخوردگيهاي‌ فزاينده‌، قدرت‌يابي‌ نظامي‌ها).

البته‌ در نظريه‌ لرنر، هوشمندي‌ها و ظرافت‌هاي‌ خاص‌ نيز ديده‌ مي‌شود. لرنر با زيركي‌ در پاسخ‌ به‌ انتقادهاي چودري‌ عنايت‌الله‌ مبني‌ بر سابقه‌ استعماري‌ غرب‌ در جهان‌ سوم‌، تحميلي‌ بودن‌ الگوي‌ حاكم‌ و مبتني‌ بودن‌ آن‌بر قوم‌ مداري‌ غربي‌ و تاريخ‌ و تجربه‌ غرب‌، ضمن‌ متهم‌ ساختن‌ شرقي‌ها به‌ قوم‌ مداري‌، مي‌گويد: «ما در كمكهاي‌ خود به‌ جهان‌ سوم‌ هيچ‌ غرض‌ خاصي‌ نداريم‌. اگر هم‌ در گذشته‌، غرض‌هايي‌ بوده‌ است‌ امروز ديگر وجود ندارد.»36 هوشمندي‌ ديگر لرنر، تاكيد او بر ضرورت‌ پرهيز از به‌ كار بردن‌ اصطلاحاتي‌ چون‌ «غرب‌ گرايي‌»يا «غربي‌ شدن‌» و «آمريكايي‌ گرايي‌» يا «آمريكايي‌ شدن‌»، به‌ جاي‌ نوسازي‌ و تجدد است‌، زيرا به‌ باور او اصطلاحات‌ غرب‌ گرايي‌ و آمريكايي‌ شدن‌ باعث‌ تحريك‌ احساسات‌ ناسيوناليستي‌ و نيز تشديد كينه‌ و خصومت‌تاريخي‌ ملت‌هاي‌ جهان‌ سوم‌ با غرب‌ و آمريكا مي‌شد. به‌ هر حال‌، الگوي‌ لرنر را از برخي‌ جهات‌ ـ گرچه‌ كاملا محدود ـ مي‌توان‌ با الگوي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌ و نيز پديده‌ جهاني‌ سازي‌، كه‌ در اين‌ مقاله‌ به‌ عنوان‌ الگوي‌حاكم‌ جديد يا دوم‌ مطرح‌ شده‌ است‌، مقايسه‌ كرد.


د. جامعه‌ اطلاعاتي‌؛ الگوي‌ جديد توسعه‌
آيا اساساً مي‌توان‌ پارادايم‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ و همزاد آن‌ جهاني‌سازي‌ را، به‌ عنوان‌ نسل‌ جديد نظريه‌ توسعه‌يا «الگوي‌ حاكم‌ دوم‌» معرفي‌ كرد؟ به‌ زعم‌ عده‌اي‌ بسياري‌ از اصحاب‌ نظر و انديشه‌، شايد اين‌ قياس‌ از اساس بلاموضوع‌ و به‌ اصطلاح‌ «مع‌‌الفارق‌» باشد. نويسنده‌ نيز شايد در حال‌ حاضر دلايل‌ و شواهد كافي‌ براي‌ اثبات‌اين‌ ادعا نداشته‌ باشد، اما به‌ نظر مي‌رسد در شرايطي‌ كه‌ حتي‌ بسياري‌ از جوانان‌ و مردم‌ جوامع‌ غربي‌ از بيم‌عواقب‌ جهاني‌سازي‌ كه‌ برخي‌ آن‌ را اطلاعاتي‌ سازي‌ جهان‌ نيز ناميده‌اند، هر روز به‌ گونه‌اي‌ اعتراض‌ و نارضايتي‌ خود را ابراز مي‌دارند، جهان‌‌سومي‌ها حق‌ دارند به‌ ديده‌ ترديد ـ ترديدي‌ هوشيارانه‌ و آگاهي‌بخش‌ ـ به‌ اين‌ پديده‌ بنگرند و سؤالاتي‌ را كه‌ در بخش‌هاي‌ پيشين‌ مقاله‌ به‌ آنها اشاره‌ شد در ذهن‌ خود مرور كنند. نگرش‌ انتقادي‌، و نه‌ سلبي‌، امكان‌ ترديد در چند و چون‌ مديريت‌ و پيشبرد اين‌ پارادايم‌ را فراهم‌ مي‌سازد. الگوي‌ لرنر، ويژگي‌هايي‌ داشت‌ كه‌ شايد برخي‌ رگه‌هاي‌ آن‌ را در پيكره‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌ نيز بتوان‌ يافت‌. اين‌ مقاله‌، فراخواني‌ است‌ به‌ تامل‌ در ارائه‌ پاسخ‌ براي‌ پرسش‌هايي‌ كه‌ به‌ چند نمونه‌ آنها اشاره‌ مي‌شود:
- آيا الگوي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ همچون‌ الگوي‌ لرنر، داعيه‌ اعتبار جهاني‌ ندارد؟ و آيا به‌ محو و كم‌ رنگ‌شدن‌ تفاوت‌ها، هويت‌ها و اصالت‌هاي‌ محلي‌ و منطقه‌اي‌ كمك‌ نمي‌كند؟
- شكل‌گيري‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ آيا به‌ معناي‌ بسترسازي‌ عملي‌ جهاني‌ سازي‌ نيست‌؟ و آيا جهاني‌سازي‌ به‌ معناي‌ فراگير ساختن‌ ايدئولوژي‌ سرمايه‌داري‌ و الگوي‌ غربي‌ توسعه‌ نيست‌؟
- آيا جهاني‌ سازي‌، عملا تنوع‌ فرهنگي‌ را تهديد نمي‌كند؟
- آيا سكان‌دار اصلي‌ كشتي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ و جهاني‌سازي‌، غرب‌ و در رأس‌ آن‌ آمريكا نيست‌؟
- توليد ساختار و محتواي‌ اصلي‌ در جامعه‌ اطلاعاتي‌ در دست‌ چه‌ كساني‌ است‌؟ بيشترين‌ سهم‌توليد، توزيع‌ و مصرف‌ اطلاعات‌، متعلق‌ به‌ چه‌ كشور يا كشورهايي‌ است‌ و تكنولوژيها را چه‌ كساني‌ صادر مي‌كنند؟
- آيا بازار اطلاعات‌، يك‌ بازار مشابه‌ ساير بازارهاي‌ آزاد نيست‌ و قوانين‌ تجارت‌ آزاد بر آن‌ حاكميت‌ندارد؟
- در شرايط حضور و حاكميت‌ شركت‌هاي‌ فرامليتي‌، بازار جهاني‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌، عملا دردست‌ كيست‌؟
- جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌، آيا صورت‌ مشروع‌ و بزك‌ شده‌ دكترين‌ جهاني‌سازي‌ نيست‌؟
- در جامعه‌ اطلاعاتي‌، آيا فاصله‌ ميان‌ فقير و غني‌ كاهش‌ يافته‌ يا عملا اين‌ شكاف‌، عميق‌تر شده‌است‌؟
- آيا آمار مهاجرت‌ نخبگان‌ از كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ كشورهاي‌ موطن‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌افزايش‌ نيافته‌ است‌؟
- آيا هدف‌هاي‌ جهاني‌ سازي‌ با شعارهاي‌ زيباي‌ يونسكو و ساير سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ نظيرپيشبرد كثرت‌گرايي‌، تنوع‌ فرهنگي‌، حق‌ دسترسي‌ آزاد و همگاني‌ به‌ اطلاعات‌، حفظ ميراث‌ فرهنگي‌،پاسداري‌ از محيط زيست‌، حق‌ برخورداري‌ همگان‌ از دانش‌ و دستاوردهاي‌ علمي‌ بشري‌، فعاليت‌ به‌ نفع‌صلح‌، مدارا و همزيستي‌ و تقويت‌ تفاهم‌ و وفاق‌، عملا در تعارض‌ نيست‌؟
فهرست‌ اين‌ پرسش‌ها را همچنان‌ مي‌توان‌ ادامه‌ داد، اما نگاهي‌ به‌ سير تحول‌ برخي‌ آمارهاي‌ اقتصادي‌، شايد اجزاي‌ تصويري‌ را كه‌ سؤالهاي‌ فوق‌ ترسيم‌ مي‌كنند، روشن‌تر سازد:

ـ ظهور اطلاعات‌ گرايي‌ در پايان‌ هزاره‌ دوم‌ با افزايش‌ نابرابري‌ و حذف‌ اجتماعي‌ در سراسر جهان‌ درهم‌ تنيده‌ شده‌ است‌؛
ـ نسبت‌ درآمد سرانه‌ ثروتمندترين‌ و فقيرترين‌ كشورها از سال‌ 1870 تا 1989، شش‌برابر شده‌ است‌؛
ـ در سال‌ 1993 از مجموع‌ 23 تريليون‌ دلار توليد ناخالص‌ داخلي‌ در سطح‌ جهاني‌، تنها 5 تريليون دلار سهم‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ بوده‌ در حالي‌ كه‌ 80 درصد جمعيت‌ جهان‌ در اين‌ كشورها زندگي‌مي‌كنند؛
ـ در 30 سال‌ گذشته‌، سهم‌ 20 درصد از فقيرترين‌ مردمان‌ جهان‌ از درآمد جهاني‌ از 2/3 درصد به‌1/4 درصد كاهش‌ يافت‌ و در همان‌ مدت‌، سهم‌ 20 درصد از ثروتمندترين‌ مردمان‌ جهان‌ از 70 درصد به‌85 درصد افزايش‌ يافت‌. به‌ اين‌ ترتيب‌ نسبت‌ سهم‌ ثروتمندترين‌ افراد به‌ فقيرترين‌ افراد، دو برابر شده‌است‌.37


آمارها را ادامه‌ مي‌دهيم‌:

ـ در فاصله‌ بين‌ سالهاي‌ 1980 تا 1993 تعداد مستخدماني‌ كه‌ مشاغل‌ خود را در 500 شركت‌آمريكايي‌ از دست‌ دادند 4 ميليون‌ نفر بود؛
ـ همانند كانادا، ايتاليا و بريتانيا، 20 درصد جوانان‌ آمريكايي‌ بين‌ سنين‌ 20 تا 24 سال‌ فاقد شغل‌ و تحصيل‌ هستند؛
ـ 95 درصد ثروت‌هاي‌ ملي‌ آمريكا در اختيار 5درصد مردم‌ قرار دارد در حاليكه‌ درآمد 20درصد فقيرترين‌ مردم‌ آمريكا از سال‌ 1970 به‌ اين‌ طرف‌ بطور مرتب‌ در حال‌ كاهش‌ بوده‌است‌؛
ـ تعداد ميلياردرهاي‌ جهان‌ به‌ رقم‌ 358 رسيده‌ است‌ كه‌ مجموع‌ ثروت‌ آنها بيشتر از ثروت‌2/5 ميليارد نفر از مردم‌ فقير دنياست‌؛
ـ امروزه‌ 20 درصد جمعيت‌ جهان‌، صاحب‌ بيش‌ از 70 درصد ثروت‌ جهان‌ بوده‌ و 86 درصد مصرف‌ جهان‌ را بخود اختصاص‌ داده‌اند، حال‌ آنكه‌ 20درصد مردم‌ جهان‌، تنها 1/3 درصد مصرف‌ دنيا را دارند.38


هـ . چه‌ بايد كرد؟
با توجه‌ به‌ آنچه‌ در بخش‌هاي‌ مختلف‌ اين‌ مقاله‌ مورد بحث‌ قرار گرفت‌ شايد بتوان‌ اين‌ فرضيه‌ احتياط‌آميز را تاييد كرد كه‌ پارادايم‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ جهاني‌، نسخه‌ ديگري‌ از الگوي‌ حاكم‌ لرنر را ارائه‌ مي‌كند. اما پيشنهاد و استنتاج‌ اين‌ مقاله‌ براين‌ باور استوار نيست‌ كه‌ مي‌توان‌ يا بايد واقعيت‌ جديد را ناديده‌ گرفت‌ يا با آن‌ از در تقابل‌و مخالفت‌ بي‌حاصل‌ درآمد. برعكس‌، نقطه‌ اتكاي‌ اين‌ مقاله‌، برخورد خلاق‌، آگاهانه‌ و خودسازانه‌ با اين‌ پديده‌است‌. شايد بتوان‌ محورهاي‌ عمده‌ استراتژي‌ رفتار با پديده‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ را در دو بخش‌ داخلي‌ و خارجي‌تنظيم‌ كرد:
1- اقدامات‌ در سطح‌ ملي‌
در سطح‌ ملي‌، به‌ نظر مي‌رسد دولت‌هاي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، راهي‌ جز رفتار انبساطي‌ با مقتضيات زندگي‌ در جامعه‌ جديد ندارند. نكته‌ اينجاست‌ كه‌ بسياري‌ از حكومت‌ها و رهبران‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ كه بعضاً موضعي‌ سخت‌، منتقدانه‌ و سلبي‌ در قبال‌ فراگير شدن‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ و جهاني‌ سازي‌ دارند حتي‌ بي‌آنكه خود بخواهند يا بدانند در عمل‌، شرايط تسليم‌ خود و كشورشان‌ را به‌ «شيطان‌ جهاني‌ سازي‌»39 فراهم‌ مي‌كنند. غيبت‌ مردم‌سالاري‌، حاشيه‌‌نشيني‌ نخبگان‌، تنگ‌ كردن‌ فضاي‌ تنفسي‌ مردمي‌، سلب‌ آزادي‌ بيان‌، عقيده‌ و ساير آزاديهاي‌ مدني‌، انقباض‌ فضا و شرايط مشاركت‌، نقد و زايش‌ فكري‌ نخبگان‌، و فقر نظريه‌پردازي‌ در حوزه‌هاي‌ اجتماعي‌، فرهنگي‌ و سياسي‌، عملا به‌ نازا شدن‌ نظام‌هاي‌ سياسي‌ اين‌ كشورها، از دست‌ دادن ابتكار عمل‌ و شهامت‌ رويارويي‌ با واقعيت‌هاي‌ تازه و محو خلاقيت‌ها انجاميده‌، فرار نخبگان‌ را به‌ سوي‌ غرب تشديد نموده‌ و آنها را به‌ زندگي‌ در مدينه‌ فاضله‌ ماوراي‌‌بحار بشارت‌ مي‌دهد. اين‌ اتفاق‌ به‌ معناي‌ پذيرش‌عوارض‌ منفي‌ اطلاعاتي‌سازي‌ و جهاني‌ سازي‌، محروم‌ ساختن‌ خود از دستاوردهاي‌ مثبت‌ اين‌ پديده‌ و كاهش‌ظرفيت‌هاي‌ داخلي‌ توسعه‌ است‌. تن‌ ندادن‌ به‌ اصلاحات‌ ساختاري‌ و عدم‌ توسعه‌ فضاهاي‌ تنفسي‌ مردم‌، گرايش آنها را به‌ جاذبه‌هايي‌ كه‌ امروز به‌ راحتي‌ بر بال‌ رسانه‌هاي‌ نوين‌ از فراسوي‌ مرزها مي‌گذرند، تشديد مي‌كند و عملا نگاه‌ به‌ خارج‌ را جايگزين‌ اميد به‌ داخل‌ مي‌كند. خروج‌ از انزوا و تبديل‌ شدن‌ به‌ عضو فعال‌ در باشگاه‌ جامعه‌اطلاعاتي‌ با استفاده‌ از استعدادهاي‌ از حاشيه‌ به‌ متن‌ آمده‌، شايد تنها گزينه‌ باشد. در يك‌ جمله‌، نمي‌توان‌ و نبايد قالب‌ دولت‌هاي‌ مدرن‌ را پذيرفت‌ اما رفتارهاي‌ غيرمدرن‌ و بيگانه‌ با واقعيت‌هاي‌ زمانه‌ را درون‌ آن‌ تعبيه كرد.

2- اقدامات‌ در سطح‌ فراملي‌
در سطح‌ فراملي‌، همكاري‌ با سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ فعال‌ در عرصه‌ انساني‌سازي‌ فضاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ به‌ويژه‌ يونسكو و شكل‌ دادن‌ به‌ هويت‌ها و پيمان‌هاي‌ منطقه‌اي‌ و ميان‌ منطقه‌اي‌، فعال‌ ساختن‌ سازمان‌غيردولتي‌ ملي‌ در عرصه‌ بين‌المللي‌ و مشاركت‌ فعال‌ در فرايندهاي‌ در حال‌ تكوين‌ و گفت‌وگوي‌ استدلالي‌ و منطقي‌ با همه‌ طرف‌هاي‌ ذيربط را مي‌توان‌ توصيه‌ كرد. تنش‌زدايي‌ به‌ عنوان‌ سياستي‌ كه‌ مي‌تواند شرايط گفت‌وگو، مصالحه‌ و تفاهم‌ را فراهم‌ آورد و سهم‌ دولت‌هاي‌ ملي‌ را در تعامل‌هاي‌ جهاني‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ ارتقا دهد بايد به‌ وسيله‌ دولت‌هاي‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، دنبال‌ شود. هم‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌ و هم‌ جهاني‌سازي‌، عليرغم‌تاثيرات‌ منفي‌ و زيانبار، آن‌قدر فرصت‌ و امكان‌ جديد براي‌ رشد و توسعه‌ فراهم‌ مي‌كند كه‌ هر كشوري‌ بتواند كم‌و بيش‌ به‌ اندازه‌ استطاعت‌ خود از آن‌ سود و سهم‌ ببرد، فقط يك‌ مديريت‌ مبتني‌ بر دانايي‌ مي‌تواند تن‌ به فرصت‌سوزي‌ ندهد. به‌ قول‌ كاستلز، هيچ‌ چيز نيست‌ كه‌ نتوان‌ آن‌ را با عمل‌ اجتماعي‌ آگاهانه‌ و هدفمند كه‌ از پشتيباني‌ اطلاعات‌، و مشروعت‌ برخوردار است‌، تغيير داد. اگر مردم‌ آگاه‌ و فعال‌ باشند و در سراسر جهان‌ با يكديگر ارتباط برقرار كنند، اگر رسانه‌ها پيام‌آور باشند نه‌ پيام‌، اگر كنشگران‌ سياسي‌ در برابر بدگماني‌ واكنش‌نشان‌ دهند و ايمان‌ به‌ دموكراسي‌ را احيا كنند، اگر فرهنگ‌ از روي‌ تجربه‌ بازسازي‌ شود، اگر پس‌ از برقراري‌ صلح‌در ميان‌ خود، راهي‌ كاوش‌ در درون‌ خويش‌ شديم‌، اگر همه‌ اينها با تصميم‌ هوشيارانه‌، آگاهانه‌ و مشترك‌ ماممكن‌ شود، اگر هنوز وقتي‌ باشد، شايد آنگاه‌ شايد، در نهايت‌ بتوانيم‌ زندگي‌ كنيم‌ و بگذاريم‌ زندگي‌ كنند، عشق‌بورزيم‌ و محبوب‌ كسان‌ باشيم‌.40


منابع‌
ـ آرت‌ شولت‌، يان‌، نگاهي‌ موشكافانه‌ بر پديده‌ جهاني‌ شدن‌، ترجمه‌ مسعود كرباسيان‌، شركت‌ انتشارات‌علمي‌ و فرهنگي‌، تهران‌: 1382.
ـ بغدادي‌، علي‌، «جهاني‌ شدن‌: تهاجم‌ جديد عليه‌ جهان‌ سوم‌»، ترجمه‌ حميد تقوي‌پور، فصلنامه‌ نامه‌فرهنگ‌، سال‌ يازدهم‌، دوره‌ سوم‌، زمستان‌ 1380، تهران‌: وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌.
ـ دوپويي‌، ژان‌ پي‌ير، جامعه‌ انفورماتيك‌ و سرمايه‌داري‌، واقعيت‌ و اسطوره‌، گزينش‌ و ويرايش‌ خسرو پارسا،نشر آگه‌، تهران‌: 1379.
ـ رجايي‌، فرهنگ‌، پديده‌ جهاني‌ شدن‌، وضعيت‌ بشري‌ و تمدن‌ اطلاعاتي‌، ترجمه‌ عبدالحسين‌ آذرنگ‌، نشرآگه‌، تهران‌: 1380.
ـ سوئيزي‌، پل‌ و ديگران‌، جهاني‌ شدن‌ با كدام‌ هدف‌؟، ترجمه‌ ناصر زرافشان‌، نشر آگه‌، تهران‌: 1380.م‌
ـ فاكس‌، جرمي‌، چامسكي‌ و جهاني‌سازي‌، ترجمه‌ مزدك‌ انوشه‌، سازمان‌ چاپ‌ و انتشارات‌ وزارت‌ فرهنگ‌ وارشاد اسلامي‌، تهران‌: 1381.
ـ كاستلز، مانوئل‌، عصر اطلاعات‌، گروه‌ مترجمان‌، دوره‌ سه‌ جلدي‌، انتشارات‌ طرح‌ نو، تهران‌: 1380.
ـ گيدنز، آنتوني‌، جامعه‌ شناسي‌، ترجمه‌ منوچهر صبوري‌، نشر ني‌، تهران‌: 1373.
ـ لاتوش‌، سرژ، غربي‌ سازي‌ جهان‌، ترجمه‌ اميررضايي‌، انتشارات‌ قصيده‌، تهران‌: 1379.
ـ معتمدنژاد، دكتر كاظم‌، «جهان‌ سوم‌ در برابر سلطه‌ ارتباطي‌ و اطلاعاتي‌ غرب‌»، فصلنامه‌ رسانه‌، سال‌ دوم‌،بهار 1370، تهران‌، معاونت‌ امور مطبوعاتي‌ و تبليغاتي‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌.
ـ وبستر، فرانك‌، نظريه‌هاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، ترجمه‌ اسماعيل‌ قديمي‌، انتشارات‌ قصيده‌ سرا، تهران‌: 1380.
- www.Unesco.org
- www.irunesco.org - unesco@irunesco.org
- http://www.indote1.org.do/wsis
- http://www.escwu.org.Ib/wsis
- http://itu.int/wsis/preparatory/Prepcom1.html
- http:/www.geneva2003.org/bamako2002
- http//www.Itu.Int/dms-pub/Itu-s/md/03/Wsispc2/DOC/S03-Wsispc2-Doc-0012!RI!Msw-e.Doc (15 84 65)
- WWW.IranWsis.org
- www.iran-ict.org

پانوشت‌ها:
1. Information society
2. Globalization
3. Daniel Lerner
4. Everett M. Rogers
5. Passing of Dominant Paradigm
6. دكتر كاظم‌ معتمدنژاد، جهان‌ سوم‌ در برابر سلطه‌ ارتباطي‌ و اطلاعات‌ غرب‌، فصلنامه‌ رسانه‌، سال‌ دوم‌، بهار 1370، تهران‌، وزارت‌فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌ ، صفحه‌ 22.
7. مانوئل‌ كاستلز، عصر اطلاعات‌، جلد اول‌، ترجمه‌ احمد عليقليان‌/ افشين‌ خاكباز، انتشارات‌ طرح‌نو، چاپ‌ اول‌، تهران‌ 1380، صفحه‌ 546
8. مانوئل‌ كاستلز، عصر اطلاعات‌، جلد سوم‌، ترجمه‌ احمد عليقليان‌/ افشين‌ خاكباز، انتشارات‌ طرح‌نو، چاپ‌ اول‌، تهران‌ 1380، صفحه‌ 441
9. مانوئل‌ كاستلز، عصراطلاعات‌، جلد اول‌، صفحه‌ 543.
10. فرانك‌ وبستر، نظريه‌هاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌، ترجمه‌ اسماعيل‌ قديمي‌، انتشارات‌ قصيده‌سرا، تهران‌ 1380، صفحه‌ 7.
11. ژان‌ پي‌يردوپويي‌، «اسطوره‌هاي‌ جامعه‌ اطلاعاتي‌»، جامعه‌ انفورماتيك‌ و سرمايه‌دار، واقعيت‌ و اسطوره‌، گزينش‌ و ويرايش‌ خسرو پارسا،نشر آكه‌، تهران‌ 1379، صفحه‌ 11.
12. پيشين‌، صفحه‌ 11.
13. پيشين‌، صفحه‌ 12.
14. Digital Gap
15. Knowledge Society
16. ايران‌ و جامعه‌ اطلاعاتي‌، اسناد و گزارش‌ها.
17. Globalization
18. Project
19. Process
20. Network Society
21. A. Sivanandan
22. اي‌. سيونندان‌، «سرمايه‌داري‌ جهاني‌ شدن‌ و تغييرات‌ دوران‌ ساز: يك‌ تبادل‌ نظر»، جامعه‌ انفورماتيك‌ و سرمايه‌داري‌، واقعيت‌ واسطوره‌، صفحه‌ 175.
23. Hot Wired
24. مانوئل‌ كاستلز، عصر اطلاعات‌، جلد اول‌، صفحه‌ 546.
25. مان





















Copyright: gooya.com 2016