Mille et Une Têtes… d’Hormuz Kéy
PARC LA VILLETTE
PAVILLON PAULE DELOUVRIER
EXPOSITION GRATUITE
Jusqu’à 14 novembre 2004
کسی راجع به هزار و يک سر آونگان چيزی نگفت و ننوشت، شايد چون اين سر ها، هم خود کوچکند وهم در کادرهای کوچک جای گرفته اند. آخر ما بدنبال چيزهای بزرگيم و پر سر و صدا! سر انجام کسی در راديو فردا چيزی در باره اين نمايشگاه گفت، من هم چيزی نوشته و می فرستم شايد کسی آنرا خواند.
آنچه ديدم از شگفتی بود از شگفتی ها! چهره از پس چهره و سر از پس سر، هنگامه ای بر گذر*! هزار و يک سر آونگان! هم خون و خونچکان، که دار ها را بر نچيده اند و خونها را ناشسته اند و بر قداستش نيرنگ می بازند . سرهای پر از نگاه، هر نگاهی از نگاهی پيشی می گيرد و هر صورتی از پس صورت ديگر مشتاقانه خود می نمايد و ترا گواه و شاهد می گيرد که مباد فراموشش کنی که سرزمين ما، سرزمين سرها ست! سر های بلند، سرهای انديشمند، سرهای در گرو خاک، سرهای در گرو ايران، سرهای به هوا، سرهای در فلک و افلاک، سرهای بريده به تيغ کين، سرهای بريده بدستور دين، سرهای بريده ی بی جرم و بی جنايت: هزار و يک سر آونگان! و تو هزار و يک سر را هزار و يک بار در هم ضرب کن و از ضربان مکرر و مکرر آن تاريخمان را بساز که همه اين سرها و آن سرها را که من نگفتم وتو خود می دانی را باهم دارد!
وصف و ترجمان سرهای گرد آمده و چسبيده به ديوار، در آتليه « لا ويلت» در نمايشگاه «زن مسلمان مرد مسلمان» در پاريس از کادر و قاب خود درمی گذرد. و تو از خود می پرسی که اين سرها کجائيند؟ از کجا آمده اند؟ و پاسخ را شايد چنين می يابی، که اينان که از هر نژاد و رنگ و بو نشانه ای دارند، اينان که سياهند و هم سفيد، و هم از سياهند تا سفيد، هم زاغ و بورند و هم چقرميده و سياه چرده، گوئی از سراسر عالم آمده اند تا با آميزش با هم و تظاهر ، با گفتن و با نگفتن، همهمه ای در سکوت بيافرينند و جلوه ای از روح ايرانی را بنمايش بگذارند، که ايران، سرزمين ما، چهارراه حوادث و آميزش و اختلاط انسانهاست.
هزار و يک سر هرموز کِی گر چه «آونگان» هستند، ولی، و شايد از همين رو داستانگوی هزار يک فرهنگ مردمان سرزمين ما نيز باشند. فرهنگی که هميشه در بند افسار تنگ اين و آن بوده و خونين دهان و خونين چهره است. و از همين روست که اينان هزار و يک داستان دارند، هزار و يک شعر، و هزار و يک شادی و هزار و يک عزا، سوگ، ماتم، هزار و يک بهشت و هزار و يک دوزخ و هزار و يک شبِ منتظرِ سحر، و هزار و يک اميد.
و «هزار و يک» در زبان فارسی معنی «بسيار» و «زياد» و «خيلی» می دهد. و تو در ميان همهمه ی سرها، هر سری را جستجو کنی باز می شناسی. اززرتشت و کوروش و داريوش و خشايار گرفته، تا رودکی و خيام و حافظ و سعدی و فردوسی و رستم و سهراب، از نيما گرفته تا اخوان، از حلاج و عين القضات همدانی گرفته تا ميرزا آقا خان کرمانی و دهخدا و تا مصدق و داريوش و پروانه فروهر و تا اسلام کاظميه و هم قصاب و هم بقال سر کوچه وهم دهقان و برزگر روستايی و... و من سر های آن سوی مرز را ديدم که به کمک سرهای ما آمده بودند ولتر و بالزاک و ويکتور هوگو و روسو و لينکلن و گاندی و نلسون ماندلا و سياه های آزاديخواه همه بلاد و.. نيز همه اينها که من ديدم و همه آنها که تو بدنبالشان باشی را در ميان سرهای اين نمايشگاه غريب خواهی يافت.
نمايشگاهی که همراه با فيلم 15 دقيقه ای هرموز کِی « دختران ايران ...» و در ميان فيلم های ديگر چندی ست شروع شده و همراه با نمايشگاه «زن مسلمان؛ مرد مسلمان» تا چهاردهم نوامبر در پاريس پارک دولاويلت ادامه دارد.
رحيمی پاريس
*: نوشتم «بر گذر» چرا که شما هر ساعتی از شبانه روز را آنجا برويد می توانيد «هزار و يک سر آونگان» را از پشت شيشه آتليه ببينيد.