۱۳۲۱: تولد در تهران
۱۳۴۶: ورود به مركز آموزش تلويزيون ملى ايران
۱۳۴۹: ساخت نخستين فيلم مستند پژوهشى درباره پيشگامان تاريخ سينماى ايران با عنوان ؛ «سينماى ايران ؛ مشروطيت تاسپنتا»
۱۳۶۲: مهاجرت به استان سيستان و بلوچستان به مدت ۶ سال
۱۳۷۳: انتشار فيلمنامه «سينماى ايران ؛ مشروطيت تاسپنتا» كه برنده جايزه كتاب سال شد .
۱۳۷۶: از بنيانگذاران انجمن سينماى مستند
۱۳۸۱: انتشار كتاب «سينماى مستند ايران ؛ عرصه تفاوت ها» ، برنده جايزه «حافظ» به خاطر يك عمر فعاليت در عرصه ادبيات نوشتارى سينما، انتخاب به عنوان پژوهشگر نمونه سينماى مستند
از جمله فيلم هاى مستند «محمد تهامى نژاد» در مقام كارگردان مى توان به «دكتر فاطمى» ، «استاد عبادى» ، «دى ماه ۵۹ در بوشهر» ، «شب ميراب» ، «مهاجران و بحران مسكن» ، «قطع» ، «هورالعظيم»
و «بازگشت» اشاره كرد .
مريم منصورى: لبخند مى زند كه حالا اين گفت و گو وسيله اى شده تا او هم از كمى دورتر ، از بيرون به روايت زندگى اش نگاه كند . جوان لاغراندامى كه سال ،۵۰ در بازارچه زابل مى دويد، حالا مردى است با موهاى سپيد كه در آرامش اين خانه، گذشته را مرور مى كند و معلوم نيست از كجا به حلقه جمعيت ميان بازارچه زابل مى رسيم. به سال ۱۳۵۰ كه «محمد تهامى نژاد» با يكى از دوستانش به زابل رفته بود . ميانه بازارچه زابل جمعيتى بودند و صداى گريه زنى هم از آن ميان مى آمد. «تهامى نژاد» جلوتر رفت و ديد كه زنى زانو زده و مى گريد و بچه اى روى زمين خوابيده است . مى گفتند؛ «بچه مرده!» مى گفتند؛ «زن، مادر بچه است .» همه فقط نگاه مى كردند و دستها روى هم گره شده بود، معلوم نيست براى چه ! كه «محمد تهامى نژاد» از جمعيت كنده شد، بچه را بغل گرفت و دويد. مى گويد آن لحظه فرياد مى زد: بيمارستان كجاست؟ فقط همين و به هيچ چيز ديگر كارى نداشت و اجازه گرفتن از مادر بچه براى كمك؟! اصلاً فكر اين چيزها را نمى كرد. فقط يك لحظه به ذهنش رسيده بود كه بچه را بايد به بيمارستان برساند و اين كار را انجام داده بود كه در ميانه راه ، جوانى با موتور به او رسيد و گفت: «بپر! بالا !»
بچه را كه روى تخت بيمارستان گذاشت، سرش را انداخت پايين و آمد بيرون. دكتر اخم كرد كه ؛ كار چندانى مهمى هم انجام نداده اى ! اما مادر كه به بيمارستان رسيد ، بچه نفس مى كشيد و زنده بود و اين اتفاق ، دستمايه نوشتن داستانى براى يكى از دوستان شد .
تهامى نژاد معتقد است. « من محصول يك جهان متضاد بودم. خانواده خودم، جامعه ايرانى كه در آن زندگى مى كردم و جهان پُف كرده جامعه روشنفكرى كه به دنبال رؤياهاى هنرى خودش بود . اما من اين نگاه به واقعيت را بيشتر مى پسنديدم. »
و اما خيابان روزهاى كودكى «تهامى نژاد»ديگر وجود ندارد خيابانى معروف به اديب الممالك، مقابل بازارچه نايب السلطنه، در خيابان رى. كوچه باريكى كه خانه پدربزرگ مادرى در آن جاى داشت، كوچه كودكى هاى وى ، الآن در اتوبان محو شده است .
« محمد تهامى نژاد »آخرين فرزند خانواده است و تولدش مصادف است با وقايع بعد از جنگ جهانى دوم و مشكلات عمومى جامعه و فقر حاكم . كه بعدها كار تحقيقاتى مفصلى ، راجع به فيلم هايى كه متفقين، آن سالها در ايران گرفتند، براى فيلم خانه ملى انجام داد . كار مفصلى راجع به تاريخ بصرى آن دوران .
از اوايل دهه ۳۰ زندگى دشوارتر شد . با وجود اينكه پدر، سياسى نبود، اما بعد از ۲۸ مرداد، تعداد بسيارى از كاركنان كارخانه سيمان رى اخراج يا بازخريد شدند . پدر هم جزو آن دسته بود و پس از آن، آرامش زندگى اش به هم خورد و مجبور به انجام كارهاى دشوارى شد كه با روحيه شاعر مسلكش ، مغاير بود .
كارخانه معدن شمس آباد اراك ، يكى از جاهايى بود كه پدر براى كار ، به آنجا مى رفت .« تهامى نژاد»هم با پدر همراه بود در رفت و آمد به اين معدن سرب . وسيله نقليه ، يك جيپ بود كه پشت آن ديناميت هايى بسته بودند . ديناميت هايى براى انفجار و كشف رگه هاى سرب . اين خاطرات متعلق به دورانى است كه« محمد تهامى نژاد »فقط ناظر جهان بود و نبض هيجان حمل ديناميت را درك نمى كرد .
بعد از دوران سربازى ، اولين جايى كه وى به ادامه تحصيل در آن مشغول بود ،«مدرسه عالى روزنامه نگارى» متعلق به روزنامه كيهان بود. هميشه فكر مى كرد، نگاهش نسبت به جهان بيرون بايد ثبت شود . به همين خاطر روزنامه نگارى برايش دغدغه اى شد كه تمام زندگى اش را در برگرفت.
در دوره مدرسه روزنامه نگارى، «دكتر دبير سياقى »،« معتمدى »، «ناصحى»و ... از اساتيد تأثيرگذار بودند . البته« ابراهيم گلستان»هم سينما تدريس مى كرد .
توضيحاتى درباره هنر سينما و چيستى آن!
در پايان اين دوره ، «تهامى نژاد» يك خودنويس از «مصباح زاده» جايزه گرفت و جزو نفرات برتر كلاس شناخته شد و به همين خاطر به اتفاق دانشجويان ديگر به مدت ده روز ، مهمان مناطق نفت خيز بودند .
پس از آن در سرويس اقتصادى و شوراى سردبيرى روزنامه كيهان، مشغول به كار شد .
دوره اى هم در كتابخانه زيرزمينى گمرك، مشغول كار آمارگيرى صادرات و واردات وسايل سينمايى در ايران شد . به تدريج از سوى «مصباح زاده» وظيفه تازه اى به عهده اش گذاشته شد؛ تهيه يك سرى رپورتاژ آگهى هاى دولتى براى چاپ در روزنامه كيهان (فارسى) و اطلاعات (فرانسه) ، كه به اين ترتيب، رؤياى روزنامه نگارى فرو ريخت و يك روز، ناگهان تصميم مى گيرد كه ديگر به روزنامه نرود.
روز ۸ مرداد سال ،۴۶ در امتحان ورودى مركز آموزش فيلم سازى تلويزيون پذيرفته شد. البته وى از دوران دبيرستان به خاطر حضور برادرش در حوزه دوبله ، در فضاهاى سينمايى بود. فيلم هم ترجمه مى كرد اما هيچ علاقه اى به «به جاى ديگران حرف زدن» نداشت. بعد از اتمام اين دوره، «محمد تهامى نژاد» تنها كسى است كه به عنوان مدرس در اين مركز مى ماند و سپس به عنوان دستيار در فيلم «بيتا» با «هژير داريوش» . همكارى مى كند. و بعد از آن دستيار «پرويز كيمياوى» مى شود در «حفارى تپه هاى قيطريه» و «يا ضامن آهو» و البته دستيار «ناصر تقوايى» در فيلم «صادق كرده» .
«در آن دوره، دستيارى براى من اهميت داشت و« ناصر تقوايى »به عنوان يك كارگردان و كسى كه دكوپاژ دقيق دارد، برايم شخصيت برجسته اى بود. «تقوايى »، با گچ ، دكوپاژ را روى زمين مى كشيد و بعد من ، به جاى شخصيت هاى مختلف ، روى آن راه مى رفتم. اما از نظر نگاه به جهان در سينماى مستند،«پرويز كيمياوى» اهميت بسيارى داشت .»
اولين طرحى كه «تهامى نژاد» براى ساخت فيلم ارائه داد، تحقيقى در باره تاريخ سينماى ايران بود. اين ايده از دوران روزنامه نگارى و در زيرزمين كتاب خانه گمرك به ذهنش رسيده بود. از آن پس ، تمام تلاشش در آموختن سينما ، اين بود كه بتواند مستندساز شود و به نوعى جهان خودش را تبيين كند. هيچ وقت در پى جهان تخيلى نبود. هرچند كه نخستين فيلمى كه در مدرسه تلويزيون ساخت ، يك فيلم داستانى به نام «قصه ابهام» بود. اين فيلم را «ماه طلعت ميرفندرسكى» به عنوان كار برگزيده كلاس انتخاب كرد . «قصه ابهام» روايت مردى است كه يك شىء باستانى را پيدا مى كند و از پس فروش آن ، پولى به چنگ مى آورد كه مى تواند يك راديو و دوچرخه هم بخرد. با اين راديو مرد دچار توهم ثروت و پيشرفت مى شود.
«براى دريافت واقعيت ، نيازى به غرق شدن در رؤيا نيست . به همين خاطر است كه اولين كتابى كه نوشتم هم« سينماى رؤياپرداز ايران»نام دارد . زمانى كه ما نتوانيم ، واقعيت را به طور كامل بيان كنيم به سمت رؤيا مى رويم و از طريق رؤيا ، واقعيت ها را بيان مى كنيم. در سينماى مستند، من سعى كرده ام از اين رؤياها فرار كنم و به سوى« امر واقع »بروم . واقعيت هايى كه از طريق پژوهش قابل دسترسى هستند.
در فيلم« سينماى ايران ؛ از مشروطيت تا سپنتا»،« تهامى نژاد»كوشيده است مجموعه اى از شيوه هاى سينماى مستند را تجربه كند. از بازسازى واقعيت تا سينماى مستقيم. از اين رو اين فيلم را يك اثر تجربى مى داند. پس از آن« شيوه سينماى مستقيم »را براى ساخت فيلم مستند ، انتخاب كرد.
وى در اين باره مى گويد :« سينماى مستقيم ، مناسب ترين روش براى برخورد با جهان بيرونى است. براى تبديل يك كار پژوهشى به تصوير ، سينماى مستقيم ، بهترين شيوه است . اين روش، به شما مى گويد كه براى شناخت يك پديده بايد خارج از آن ، در حد يك شاهد باقى بمانيد. شما حق دخالت در امر واقع را نداريد. من به عنوان يك مستندساز ، هرگز برداشت شخصى خودم را ارائه نمى دهم . جهان بيرونى ، بازتاب جهان من نيست . سينماى مستند، زيبايى شناسى خاص خودش را دارد كه زيبايى شناسى واقعيت را در برمى گيرد.»
از دهه پنجاه به عنوان پژوهشگر ، در دو زمينه فعاليت كرد: يكى پژوهش در باره تاريخ سينما و ديگرى پژوهش در سينماى مستند. «تهامى نژاد» معتقد است كار پژوهش بايد وى را به يك نظريه برساند و نظريه اى كه آن زمان ، در پناه پژوهش در سينما ، مطرح كرد ، نظريه يأس در سينماى ايران بود. فكر مى كرد وضعيت فعلى سينماى ايران در آن دوره به وضعيت اجتماعى ايران دردهه ۴۰ و ريشه هاى تاريخى ما برمى گردد.
«در واقع هميشه ، سينما براى من يك دستاويز بود. فكر مى كردم اگر قصد بررسى وضعيت جامعه خودم را در دهه ۴۰ دارم ، بايد آن را در تاريخ و ساختارهايى كه بر آن تأثير دارند ، بررسى كنم. همواره فكر مى كردم ، شرايط فعلى سينماى ايران در دهه ۴۰ ، محصول يك گذشته ناكام و به نتيجه نرسيده است. گذشته اى كه همواره با راه بندان وسدهاى بسيار مواجه بوده است. فكر مى كردم با شناختن آن سدها و برخورد صريح با آنهاست كه من مى توانم راه را براى ورود دوباره اين مشكلات در آينده سد كنم. نمى دانم! شايد آن زمان نگاه من آرمانگرايانه بوده است.»
advertisement@gooya.com |
|
يكى از مسائلى كه «تهامى نژاد» در مقالاتش يا حتى فيلمى كه در باره تاريخ سينما ساخته ، به آن توجه داشته ، مسأله سانسور بوده است ، يا فداشدن انسان ايرانى كه نمى تواند مسير طبيعى زندگى اش را طى كند. درواقع سينما براى وى يك وسيله بيانى بود . چرا كه سينما به تمام جهان مى پردازد و او از طريق سينما مى توانست در تمام جهان غور كند. «تهامى نژاد» با اشاره به اينكه از ميان گونه هاى سينمايى ، «سينما مستقيم» و «سينما حقيقت» ، برخورد بهترى با جهان دارند، گفت : «سينماى مستند، دروغگوترين نوع سينماى جهان است. شما با اين تعريف كه مى گوييد ، «سينماى مستند، گزارش خلاق واقعيت است، دستاويزى براى دروغگويى خودتان مى سازيد. پس بايستى اين گزارش را افشا كنيد، چون گزارش ، بازنمودن واقعيت است . اگر من به دنبال سينماى مستقيم هستم اما از افشاكردن تصوير خودم هم پرهيز و گريز دارم ، در واقع ضدخودم عمل كرده ام. اما پس از يك پژوهش متوجه شدم كه بسيارى از فيلم هاى مستند، هيچ نسبتى با امر واقع و جهان بيرونى ندارند ، بلكه به شيوه اى با سينماى داستانى برخورد مى كنندكه در برابر مخاطب به عنوان سينماى مستند، نمايانده مى شود. از سوى ديگر ويژگى سينماى مستند ايران در دهه ۴۰ و اوايل دهه پنجاه اين است كه فيلمساز در پى ارائه مانيفست است. مى خواهند بگويند كه ما جهان را اين گونه مى فهميم ، شما هم همين طور بفهميد و هيچ راهى براى نگاه ديگرگونه مخاطب نمى گذاريم .»
پس از پيروزى انقلاب ،« تهامى نژاد »، مسؤوليت گروه كارگردانها را در شوراى سرپرستى تلويزيون به عهده داشت . شورايى كه توسط كاركنان تلويزيون ايران تشكيل شده بود. سابقه اين شورا به «شوراى مؤسس اتحاديه تلويزيون»در سالهاى پيش از انقلاب مى رسد. پيش از آن ،« پرويز كيمياوى »عهده دار مسؤوليت بود و پس از استعفاى وى ،« تهامى نژاد» عهده دار آن شد ، اما شوراى مؤسس در دوره انقلاب ، فكر مى كرد تازه وظايف جديدى بر عهده اش گذاشته شده و مسؤوليت حراست برخى از جريانها و امور را به عهده دارد ، اما سياست مديريت تلويزيون براين اساس بود كه نسل جديد ، تلويزيون را بچرخاند، برهمين اساس درست شب عيد ، نامه اى آمد كه برمبناى آن« محمد تهامى نژاد »به استان سيستان و بلوچستان منتقل شد. خودش هنوز هم كه گذشته را مرور مى كند، در كشف ريشه اين عمل با يك« نمى دانم»مواجه مى شود و شايد ساخت فيلم مستند« مهاجران و بحران مسكن »كه واقعيت آن براساس پژوهش در گودهاى اطراف تهران ، كاروانسراها ، حلبى آبادها و ... بود.
پس از آن بود كه دوران روزهاى آفتابى در زاهدان شروع شد. روزگار زندگى در خوابگاه تلويزيون و آموختن از« اشرف سربازى»در باره طوايف بلوچستان ، زبان بلوچى و ... و بازهم آنقدر اين امر« پژوهش» ، «تهامى نژاد »را با خودش برد كه ديگر مجله هاى بلوچى را هم برايش مى آوردند و ترجمه مقاله مفصلى از« اشرف سربازى» در باره« جى اندخان»يكى از قهرمان هاى طوايف بلوچ، پژوهش هايى در باره خط بلوچى و ... ماحصل زندگى در همان روزهاى آفتابى است .