شنبه 24 بهمن 1383

حكايت درد يك ملت از ديدگاه هنرمند آمريكايي و همكار ايراني او، خسرو شميراني، شهروند

[email protected]

نازك آراي تنش زير زنجير بولدوزرها؛
سايه ي سنگين ديوار بر سر كودكان

حكايت درد يك ملت از ديدگاه هنرمند آمريكايي و همكار ايراني او

دو سال گذشت. نان نميخواست، به دنبال آزادي و برابري نيز نبود. فقط حق حيات طلب ميكرد، نه براي خود، براي خود هيچ نميخواست، كه جان جوانش، با ارزش ترين سرمايه اش را نيز هديه كرد.
شايد برخي از ما به خاطر بياوريم:
از ريچل كري، دانشجوي 23 ساله اهل اليمپيا سخن ميگويم.
16 مارچ 2003 ريچل نيز مانند ديگر اعضاي "جنبش همبستگي جهاني" (ISM) در تلاش بود تا با پيكر نازك خود راه را بر بولدوزرهاي غول آساي اسرائيل كه در مسير تخريب يك خانه فلسطيني بودند، سد كند. اما راننده بولدوزر دستور "مقدس" تخريب داشت. و هيچ كس و هيچ چيز نميتوانست او را از ماموريت"آسماني" اش باز دارد.
ريچل سرباز جواني از سپاه خوارشدگان، پيروزي بي امان بولدوزر ارتش اسرائيل را دو ساعت به تاخير انداخت. پس از دو ساعت در مقابل چشمان بهت زده حاضران بولدوزر ارتش اسرائيل به حركت درآمد، تن جوان ريچل را درنورديد و محل سكونت سه كودك فلسطيني و والدين آنها را با خاك يكسان كرد. ماموريت "مقدس" بولدوزر ارتش اسرائيل پايان يافته بود.
پيتر شومان هنرمند هفتاد ساله آمريكايي يادآوري خاطره ي مرگ خونين ريچل را به هدف هنر و شايد زندگي خود تبديل كرده است. پيتر شومان 1934 در آلمان به دنيا آمد، در رشته ي مجسمه سازي تحصيلات خود را به پايان رساند و در سال 1961 به آمريكا نقل مكان كرد. او بنيادگذار گروه تئاتر "نان و عروسك" است. در دو سال گذشته كارهاي پيتر شومان در عرصه ي تئاتر و نقاشي وقف خاطره ي مرگ ــ و زندگي ــ ريچل شده است.
هنگامي كه ريچل كري در مقابل هيولاي آهنين ايستاده بود، سربازان ارتش "آزاديبخش" آمريكا رو به بغداد راهي بودند تا عراق نيمه ويرانه را به ويرانه اي "آزاد" مبدل سازند. بابك سالاري، دسامبر 2003، نزديك به 9 ماه پس از پايان زندگي ريچل و آغاز ابعاد نوين مرگ در عراق به بغداد رسيد. عكسهاي او از شهرها و روستاهاي عرب و كردنشين عراق از جنون و رسوايي جنگ حكايت ميكنند. ادامه ي سفر، او را از عراق به اسرائيل و فلسطين كشاند تا در اين نقطه "Off The Wall " او به Daughter Courage پيتر شومان تلاقي كرده تا هر دو با هم مرگ و زندگي، درد و لبخند و زجرخند كودك فلسطيني را به تصوير بكشند.
بابك سالاري كه در چندين نمايشگاه در پاريس، كاليفرنيا، مونتريال و ديگر نقاط جهان واقعيت افغانستان پس از طالبان و آمريكا را به بيننده ي غربي ارائه كرده بود در نمايشگاههاي اخيرش به عراق و فلسطين پرداخته است.
فرصتي دست داد تا با اين دو هنرمند كه هنر خود را وقف آشنايي دادن با رنج تحقيرشدگان و فراموش شدگان كرده اند بنشينم و درباره ي نمايشگاه مشترك آنها كه در 18 فوريه 2005 در مونتريال آغاز و تا اول مارچ، دو هفته پيش از سالمرگ ريچل پايان خواهد يافت صحبت كنيم.
از بابك سالاري و پيتر شومان سپاسگزاريم.

خ - ش

آقاي پیتر شومان لطفا كمي درباره نمايشگاه بگوييد!
ــ اين نمايشگاه از بخشهاي مختلفي تشكيل شده است. كار ما در اين نمايشگاه در حقيقت ادامه سلسله كارهايي است كه با الهام از مرگ و زندگي Rachel Corrie تهيه شده اند. اين نمايشگاه براساس يكي از آخرين مكاتبات ريچل و خانواده اش تنظيم شده است. او يك نامه (اي ميل) نويس سياسي بود. آخرين اي ميل او به خانواده اش چند ساعت قبل از مرگ وي فرستاده شده بود. متن اين نامه در بخش آغازين نمايشگاه همراه با موزيك به صورت دكلمه اجرا خواهد شد.

از قرار معلوم گروه تئاتر bread & puppet در روز گشايش نمايشگاه، قطعه كوتاهي را بر صحنه خواهد برد آيا اين نيز در ارتباط با مرگ ريچل است؟
ــ خير تيتر اين نمايش "جهان در آتش" است. اين كار به آتش كنوني كه دامنگير جهان شده است و واكنش هاي موجود به آن ميپردازد.

كارگردان؟
ــ نويسنده و كارگردان آن خودم هستم، اما احتمالا در هنگام نمايش قادر به حضور در محل نخواهم بود.

شما تيتر Daughter Courage را براي نمايشگاه خود برگزيديد كه ظاهرا بايد يك موازي با Mother Courage فرض شود. . .
ــ بله اين نام به كار برتولت برشت اشاره دارد و به نظر من ريچل به حق ميتواند اين نام را كسب كند. در اينجا اما يك تفاوت بزرگ نهفته است. شجاعت Mother Courage در جنگهاي سي ساله كه نمادين شده است نقطه ي اشتراك آن مادر و اين دختر است، اما "مادر" فقط شجاع نبود او عمل گرا نيز بود و براي حفظ جان فرزندانش پرچم خود را به سمت وزش باد ميچرخاند، اما ريچل نه پراگماتيست كه يك ايده آليست بود.

نمايشگاه شما مشتركا با Off the Wall بابك سالاري عرضه ميشود، نقطه ي تلاقي اين دو بخش چيست؟
ــ من، بابك و كار او را ميشناسم، ميدانم كه نمايشگاه او در ارتباط با فلسطين قرار دارد و نتيجه ي ملاقاتهاي او از آن سرزمين است، اما هنوز نمايشگاه را نديده ايم و نميتوانم دقيقا اظهارنظر كنم. اما خوب فلسطين طبيعتا نقطه ي تلاقي است.

آيا همزماني برقراري نمايشگاه با دومين سالمرگ ريچل كري حساب شده بود و يا يك تصادف؟
ــ اين بيشتر يك تصادف بود. ما آن را براي اولين بار در شهر كوچك و دانشگاهي "ورمونت" برپا كرديم. سپس به نيويورك رفتيم.

شنيدم كه دختر شما به گونه اي با ريچل در ارتباط بود. آيا آنها دوست و همراه بودند؟
خير! دختر من، ريچل را ملاقات نكرده بود. اما با او در يك مجموعه يعني همان «جنبش همبستگي جهاني»(ISM) فعاليت ميكرد. دختر من نيز مدتي را در فلسطين به سر برده است و همچون ريچل يكي از فعاليتهاي او جلوگيري از تخريب منازل فلسطيني ها توسط بولدوزرهاي ارتش اسرائيل بود.

تا آنجا كه ميدانم شما اخيرا در ايران بوده ايد. ميتوانيد درباره سفر خود توضيح دهيد.
ــ همراه با همسرم به مدت ده روز در ايران بوديم. هفت روز را در دانشگاه تهران با دانشجويان رشته تئاتر كار كرديم.
اين تجربه بسيار ويژه اي براي ما بود. دانشجويان و نه فقط آنها كه در رشته تئاتر مشغول بودند بلكه همه آنها به شدت سرزنده و پرشور بودند. ما نمايشگاه بزرگي در ميان زمين چمن دانشگاه برپا كرديم. دانشجويان با شور غريبي همراه ما بودند.

دقيقا كي در ايران بوديد؟ و چه برداشتي از كار با جوانان ايراني داشتيد؟
ــ ما از هفدهم تا بيست و نهم نوامبر گذشته در ايران بوديم. تصويري كه ما از جامعه جوان ايران دريافت كرديم به كلي از آن چه ماشين تبليغات امريكا درصدد تحميل آن به اذهان ما است، متفاوت بود. ما شاهد نقش فعال و وسيع زنان در زندگي آكادميك بوديم، رابطه زنان و مردان جوان نه آن چيزي بود كه در اينجا تبليغ ميشود. من و همسرم همچنان پر از تاثيرات مثبت اين مسافرت و كار با جوانان و دانشجويان ايراني هستيم. گروه هاي مشترك دختران و پسران با ما كار ميكردند و براي پيشبرد بخش هاي مختلف كار نيز شاهد شكل گيري گروه هاي مشترك دختران و پسران دانشجو بوديم.

آيا با نمايش عروسكي ايراني كه از سنتي بسيار قديمي برخوردار است در تماس قرار گرفتيد؟
ــ بله! اين براي ما به شدت تهييج كننده بود. زيرا تا پيش از اين اطلاع چنداني از آن نداشتيم. ما فكر نميكرديم كه در حوزه فرهنگ اسلامي چنين چيزهايي وجود داشته باشد اما شگفت زده با شاخه هاي متنوعي از نمايش هاي عروسكي روبرو شديم. در همين رابطه سفري به شيراز داشتيم و با «عروسك بازان» شيرازي ملاقات كرديم.

***

آقاي بابك سالاري ايده ي نمايشگاه مشترك با پيتر شومان چگونه متولد شد؟
ــ اين كار نتيجه ي ملاقات اخير من با پيتر در اكتبر گذشته بود. من در جريان نمايشگاه Daughter Conrage قرار گرفتم، و به او درباره ي كار فلسسطين خودم توضيح دادم. او را از سالها پيش در ارتباط با شوهاي "برد اند پاپت" (نان و عروسك) ميشناختم. اما اين اولين كار است كه در كنار او برپا ميكنم.

درباره ي نمايشگاه توضيح دهيد!
ــ سه بخش دارد. پيتر در بخش Daughter Courage تابلوهاي نقاشي خود را به نمايشگاه ميگذارد و گروه تئاتر او كه سابقه اي بسيار طولاني و اعتباري وسيع دارد در روز گشايش نمايش 20 دقيقه اي تدارك ديده است.
من در بخش خود يعني Off the Wall نمايشگاه عكسي دگرگونه ارائه خواهم داد. "دگرگونه" به اين مفهوم كه اولين بار است در اين فرم كار ميكنم و مشابه آن را تا به حال خودم مشاهده نكرده ام.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نمايشگاه از 5 قطعه بزرگ در سايز 30 در 40 و دهها قطعه كوچك كه در دسته هاي 4 تايي قرار دارند تشكيل شده است. پنج قطعه بزرگ با هم و هر دسته چهار تايي در حقيقت بخشهاي "كتابي" هستند كه شايد بتوان آن را "دردهاي سرزمين فلسطين" نام نهاد. نقاشي هاي پيتر و عكسهاي من همراه با نوشته هايي ارائه ميشوند. نقطه پيوند كارهاي ما همان موضوع نمايشگاه است. پيتر از مرگ ريچل حكايت ميكند كه ميخواست مانع از تخريب ديوارهاي خانه كودكان فلسطيني شود و من از ديواري ميگويم كه سايه سنگين آن از ديوار بلند و قطور برلين به مراتب خفه كننده تر است.

آيا فقط از «ديوار» ميگوييد؟
ــ بلي و خير! از ديوار ميگويم اما منظور تنها آن «ديوار» وحشت آفرين كه هر روز بر طول آن افزوده ميشود نيست. من همچنين از ديوار ميان محنت غم انگيز آدمي در آن سوي كره خاك و عدم آگاهي ما از آن رنج، حكايت ميكنم. از «عايشه»، پير زني عرب حكايت ميكنم كه خانه او را با تزوير از چنگ وي به در آوردند. و امروز با قامتي خميده و عصا در دست، نه در منزل اجدادي خود در «رمت گان» تل آويو بلكه در يكي از كپرنشينهاي اطراف آن زندگي ميكند.
از خانم عتاف فارغ التحصيل رشته علوم سياسي ميگويم كه در «حل هول» واقع در هبرون هر روز را در ترس آن به شب ميرساند كه آيا پسر جوانش به خانه برميگردد يا براي ايستادن در مقابل تحقير روزانه به شبه نظامياني كه جان خود را بر راه ميگذارند پيوسته است.

چرا فلسطين؟
ــ وقتي كه وادار به ترك ايران شدم در كويته پاكستان دو دانشجوي فلسطيني در خانه خود را به روي من گشودند. بسيار جوان بودم و به آوارگي خود مي انديشيدم، اما در اعماق غم آوارگي خود با درد بزرگتري آشنا شدم كه فلسطين نام داشت. ديرتر و از نزديكتر شاهد همين درد در ميان افغانها بودم.
اما راستي مگر نه اين كه بني آدم اعضاي يك پيكرند؟
پس درد فلسطين درد من است و درد افغانستان و عراق و ... نيز.

از شما سپاسگزارم

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18221

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'حكايت درد يك ملت از ديدگاه هنرمند آمريكايي و همكار ايراني او، خسرو شميراني، شهروند' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016