advertisement@gooya.com |
|
پنجاه و پنجمین جشنوارهء فیلم برلین روز یکشنبه 20 فوریه به پایان رسید . جایزهء خرس طلایی ، امسال به یک فیلم آفریقای جنوبی تعلق گرفت با عنوان کارمن در "خییلتشا"
این اولین بار است که جایزه اول برلیناله به یک کشور آفریقایی تعلق می گیرد.
ماجرای فیلم در آفریقای جنوبی امروز در یک "تاون شیپ" اتفاق می افتد. کارمن فیلمی است عمیق ، سرگرم کننده و موزیکال ، آواز ها به زبان رایج آفریقای جنوبی خوانده می شود؛ به زبان اکسوزا . نقش اول فیلم را پاولینه میل فین بازی می کند که به عنوان خوانندهء اپرا محبوبیت جهانی دارد.
کارگردان مارک دورن فورد مای سفید پوست و کارمن، بازیگر نقش اول رنگین پوست است و واقعا در "خییلتشا" زاده شده
جایزهء خرس نقره ای از آن یک فیلم آلمانی شد به نام آخرین روز های صوفی شول کار مارک روته موند. صوفی شول دختر دانشجویی است که نازی ها سال 1943 او را اعدام کردند. صوفی شول در یک گروه مقاومت بنام رز سفید فعالیت می کرد و پس از مرگش نماد مقاومت بود در برابر سرکوب نازی ها. یولیا ینچ به دلیل بازی خوبش در این فیلم جایزهء بهترین بازیگر زن را دریافت کرد.
جایگا ه آفریقا در جشنوارهء برلین
یکی از محور های جشنوارهء امسال برلین آفریقا است . دو فیلم در جشنواره به رویداد های این قاره پرداختند یکی هتل رواندا به کارگردانی تری جورج و تولید آفریقای جنوبی ، ایتالیا و انگلیس، که به جنگ داخلی در رواندا می پردازد . در سال 1994 سربازان هوتو یک میلیون از هموطنان خود را که متعلق بودند به طایفهء توتسی به قتل رساندند
در این فیلم کارگردان رویداد های تاریخی را به وسیلهء سرنوشت مردی نشان می دهد که جان خودش و خوانواده اش را به خطر می اندازد و درهای هتلی را که متعلق به اوست به روی پناهندگان توتسی می گشاید و منجی ایشان می شود.
دومین فیلم از آفریقا همه ساله در ماه آوریل تولید آمریکا و رواندا به کارگردانی رائول پک ماجرای دو برادر است که یکی از ایشان با اینکه سر باز است از آتش گشودن به روی توتسی ها سر باز می زند و دیگری که گوینده و برنامه ساز رادیو است ، مردم را به خشونت تشویق می کند. فیلم ماجرای رابطهء این دو برادر است به هنگام پایان جنگ و خشونت. برادری که مردم را تشویق به خشونت می کرده در زندان است و سرباز صلح جو در ابتدا از دیدار برادر خشونت پیشه خود داری می کند ، تا اینکه ...
پارادایس ناو
تولید مشترک آلمان ، فرانسه، هلند در جشنوارهء امسال از جانب تماشاگران به عنوان بهترین فیلم برگزیده شد . فیلم، آخرین روز های دو دوست قدیمی را نشان می دهد در فلسطین پیش ازاینکه به عملیات انتحاری دست بزنند. مردانی که در کمپ های پناهندگی بزرگ شدند و سران گروه های رادیکال ایشان را برای عملیات برگزیده اند. کارگردان فیلم هانی ابو اسد به کمک پیشینهء خانوادگی ، تجربیات و انگیزه های این دو دوست کوشش می کند با احتیاط به سوی شناخت عملیات انتحاری که تابوست نزدیک شود. ابو اسد آگاه است که بند بازی می کند . کافی است کمی به چپ و کمی به راست بچرخد و با مغز به جهنم خشونت سر نگون شود. اما تا پایان راه ، راست پیش می رود ، جانبداری نمی کند ، پند نمی دهد ، تنها آئینه در برابر واقعیات می گذارد ، از سوراخ کلید در های همیشه بسته به سیاه ترین چهرهء خشونت می نگرد ، زشتی را زیر ذره بین می برد ، بی آنکه داوری کند . با ظرافت و طنز چهره زشتی ها را چنان می پردازد که می توانی دمی در آن بنگری ، بی آنکه جانت را ویران کند.
پارادایس ناو جایزهء ویژه سازمان عفوء بین الملل را در جشنواره ربود.
هنرمندان ایرانی درجشنوارهء برلین
از ایرانی ها عباس کیارستمی ، محمود کلاری، بهمن قبادی ، غلامرضا رمضانی علی صمدی احدی و آزادهء رئیس دانا در جشنواره شرکت داشتند.
علی صمدی احدی یکی از کارگردانان فیلم "لوست چیلدرن" یا "کودکان از دست رفته" است.
فیلم در بارهء کودکانی است که ایشان را در دوران بچگی به شرکت در عملیات نظامی وامی دارند یاتشویق می کنند. "کودکان از دست رفته" در بخش پانورامای جشنواره به نمایش گذاشته شد. فیلم کوتاه آزادهء رئیس دانا که ساکن کانادا است با عنوان"صد روز" هم در بخش پانوراما به نمایش در آمد.
عباس کیارستمی
تیکت(بلیت)
عباس کیارستمی با فیلم تیکت حضور داشت که کار مشترکی است با ارمانو اولمی ایتالیایی ، کن لوچ انگلیسی. تیکت دارای سه اپیزود است ، ماجرا هایی جداگانه ولی به هم پیوسته ای که همگی در یک قطار اتفاق می افتد. ایدهء قطار از کیارستمی است و ایشان در گفت و گوی کوتاهی که داشتیم در پاسخ به این سوال که چرا قطار ؟ نیمی به طنز و نیمی جدی گفتند : "علاقهء من همیشه به لوکیشن های در حال حرکت است . تا بحال ماشین را انتخاب می کردم ، حالا پرسوناژ های فیلم آنقدر زیاد شده اند که دیگر در یک ماشین جا نمی گیرند و بنا بر این ناچار شدم قطار را انتخاب کنم. "
تیکت که مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت ، در بخش اصلی جشنواره به نمایش در آمد ولی در رقابت شرکت نداشت.
بهمن قبادی
لاک پشت ها هم پرواز می کنند
فیلم بهمن قبادی لاک پشت ها هم پرواز می کنند را در بخش نوجوانان جشنواره نمایش دادند . فیلم حال و هوای مناطق کرد نشین را در نوار مرزی ایران و عراق ، در نزدیکی مرز ترکیه نشان می دهد ، چند سال پس از حملهء شیمیایی صدام و چند روز پیش از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا. ساته لایت سر کردهء بچه های بی سر پرست است. بچه ها برای یافتن چند دینار به هر کاری تن می دهند ، آهن پاره ها و جنگ افزار های از رده خارج شده را جمع آوری می کنند و با دست های کوچک شان مین را از دل خاک بیرون می کشند . گاهی هم دست و پای خودشان را در این دنیای غریب و آشفته از دست می دهند . دخترکی از حلبچه هم در این ناحیه با برادر بزرگترش و فرزندی که بر پشت حمل می کند پیدا می شود . دخترک بچه را حرامزاده می نامد. حرامزاده یادگار حملهء سر بازان صدام است به خانواده اش .
همان سربازانی که پدر و مادرش را می کشند ، دسته جمعی به جانش می تازند . حالا دخترک تکلیف خود را نمی داند . تصمیم به خودکشی می گیرد، اما خیال پسرکش او را به زندگی بر می گرداند. نه با فرزندش می تواند بماند و نه تاب می آورد فرزند دوساله را به امان خدا بسپارد و به امید برادری که هر دو دست خود را از دست داده است .
قبادی در این فیلم با نابازیگران کار می کند ، و به قول خودش فیلمنامه ندارد.
بهتر است بگوئیم فیلمنامه را در ذهن خود دارد و با تاثیر از زندگی واقعی سر صحنه می نویسد . بچه ها با حضوردوربین یکبار دیگر تجربیات خود را زندگی می کنند
لاک پشت هم پرواز می کنند داستانی است سیاه . با اینهمه فیلمی که قبادی با نابازیگرانش از این داستان ساخته فقط تلخ و تیره نیست؛ شفاف است، سر شار از زندگی است و بی نهایت زیبا.
تلخی ها و زشتی ها در فیلم قبادی تنگ در آغوش زیبایی و زندگی نشسته اند. پسری که فقط یک پا دارد ، با چوبدستی اش چنان همراه بقیه می دود که باد به گرد پایش نمی رسد و آنکه می بینیم بر زمین خم شده و گلوله ای سیخ دار را به دندان می گیرد پسرکی است 13 چهارده ساله است که هر دو دستش را از دست داده و برای گذران زندگی خواهرش و بچه ء حرامزاده او مین را با دندان از خاک بیرون می کشد. در فیلم قبادی زشتی در نهایت زیباست. فرزند حرامزادهء دختر شیرین است و ساته لیت سر دستهء بچه ها که نقش دلال را بازی می کند و از حقه زدن وا نمی ماند، برای دختری که دوست دارد و غمگین است خود را به آب می زند و ماهی قرمز از دریاچه می گیرد و وارد زمین های مین گذاری شده می شود، پای خود را از دست می دهد تا جان حرامزاده را نجات بدهد
لاک پشت هاهم پرواز می کنند با صحنه های ویران و غیر واقعی و پرسوناژ هایی که حیرت آورند به رئالیسم جادویی نزدیک می شود .
غلامرضا رمضانی
حیات
بازی
امسال دو فیلم از غلام رضا رمضانی در بخش کودکان جشنواره نمایش دادند. حیات و بازی .
حیات دختر بچه ای است ده دوازده ساله که درس و مدرسه را دوست دارد و شاگر اول است. اگر بخواهد به تحصیل ادامه بدهد حتما باید در امتحان تیز هوشان شرکت کند ، تا او را با کمک هزینه در شبانه روزی تیز هوشان بپذیرند. اما حیات درست روز امتحان گرفتار خواهر کوچکش می شود که خودش هم مثل اسمش شیرین است . دیگر نمی تواند برود در امتحان شرکت کند. می خواهد برود، اما نمی داند با نبات چه کند . برادرش می گوید مگر من دخترم که بچه را خواب کنم و با شیطنت می خواند "حیات می شه رفوزه، یکسره می ره تو کوزه "
حیات می خواهد بچه را با شیشه شیر رها کند ، اما دو دل می شود، نکند شیر در گلویش بشکند . می خواهد او را به دست زنی بسپارد ، اما به هر که می رسد، آن کس گرفتاری های خودش را دارد . زنی به او می گوید مدرسه رفتن مال مرد هاست و او بهتر است خانه بماند و آشپزی یاد بگیرد تا مرد آیندهء زندگی خود را بدبخت نکند.
حیات 70 دقیقه ازاین فیلم 75 دقیقه ای یک گلوله آتش است ، بچه به بقل به هر سو می دود و به هر دری می زند . می خواهد به سوی مدرسه پرواز کند. برادر کوچک همدست او می شود ولی انگار همهء عالم و آدم جمع شده اند تا راه را بر حیات ببندند.
بازی هم فیلمی است ظریف و ساده و گیرا . دختری کوچک و شیرین از تنهایی خسته شده و می خواهد ییرون برود و با بچه ها بازی کند. مادرش که سرگرم خانه داری و گل سازی است، برای معاش خانواده ، به او اجازه نمی دهد از خانه خارج شود. دخترک آنقدر سماجت می کند ، پاپی مادر می شود و کلافه اش می کند ، تا عاقبت به آرزویش می رسد.
به نظر می رسید جنبه های نمادین بازی قوی است. دختری کوچک در حیاطی چند وجبی با دیوار های بلند تنها بازی می کند. دختر بچه می پرسد "چرا حرف باید فقط حرف شما باشد" کوشش های پنهانی دختر برای یافتن آنچه دوست دارد و از او پنهان می کنند، نمادین بنظر می رسد . بعد نوبت توپ بازی است با بچه های همسایه از روی دیوار. دخترک با مشقت زیاد توپ را از روی دیوار ردمی کند و به حیاط همسایه می اندازد . ایشان هم توپ را با سختی به این سوی دیوار می اندازند. آنقدر کوشش می کنند تا دمی دیگر توپ روان شود و از بالای دیوار به این سو و آنسو پرواز کند.
گفتهء مادر در فیلم بازی :" بچه های بد باید بروند بیرون بازی کنند" اگر نمادین نباشد ، به داستان فیلم نمی خورد. برای مادری که تمام کوشش خود رامی کند تا از بیرون رفتن دخترش جلوگیری کند ، این حرف اگر نمادین نباشد بی معناست.
در پایان نمایش بازی به غلامرضا رمضانی دو دسته گل می دهند. یک دسته گل توسط خانمی به ایشان داده می شود و دیگری توسط مردی. گردانندهء برنامه پشت بلند گو با افتخار مردی را دسته گلی بدست دارد معرفی می کند : نمایندهء سفارت جمهوری اسلامی . چند نفری در سالن با فریاد ی فرو خورده از حضور نا بهنگام "سیاست" ابراز تعجب یا ناخشنودی می کنند. از خودم سوال کردم چرا در 50 یا 60 فیلمی که دیده ام ، هیچ سفارتخانه ای بطور رسمی به کارگردان کشورش دسته گلی هدیه نکرد و باز از خودم می پرسم حالا که نمایندگی ایران در آلمان تصمیم به دادن دسته گل گرفته ، چگونه است که این دسته گل نثار کارگردانان دیگر ایرانی نمی شود ؛ مثل کیارستمی ، کارگردانی که با جوایز بیشماری ارزش هنری کارش را در جهان ستوده اند و بهمن قبادی که هژدهمین جایزه را برای لاک پشت ها هم پرواز می کنند در برلین ربود
چند لحظه بعد پاسخ سوالم را در یافتم .
یکی از تماشاگران آلمانی در گفت و گویی پس از نمایش فیلم یاد آوری کرد که "بازی" برای بزرگسالان بیش از کودکان جنبهء آموزندگی دارد و نه گفتن است به اعمال زور.
دختر بچه ای آلمانی از رمضانی سوال کرد چرا آن خانم وقتی می رفت در را باز کند روی سرش "پارچه" انداخت. مقصود چادری بود که مادر هنگام باز کردن در ؛ روی روسری خود انداخت. رمضانی در پاسخ گفت حجاب جزو فرهنگ ماست. هر کشوری فرهنگ خودش را دارد. هندی ها ساری می پوشند و ایرانی ها چادر سر می کنند. زنی بی اجازه از میان جمعیت گفت ؛ حجاب پوشیدن فرهنگ ما نیست ، قانون است ، زنان باید روسری سر کنند.