اين دو شعر پيش از اين به ترتيب در سايت های "اخبار روز" و "ايران امروز" منتشر شده اند. اکنون با ارسال مجدد آن ها، توسط شاعر به خبرنامه گويا، اقدام به انتشارشان کرديم.
-----------------------------
ويدا فرهودي
قلم بردار
صدايی دور می آيد، از اعماق پريشاني
قلم فرياد می سازد و گويد" از چه گرياني"؟
سرافرازانه، سر، تنها ، خمانـَد بر سپيدی ها
سياهی های دوران را، دهد تا رنگ ِ عرياني
ترا گويـد که باليـدن، شکست خدعـه ی دشـمن
به دست خامه ی سرخ است،گرش با عشق بر خواني
بخوان در گوش بيدارش- صدايت ازچه می لرزد؟-
به عصيانش دو صد آرش، کنـد برترس ارزاني
بگو تا عشق برخيزد، شهامت را برانگيزد
که لبريز است از گفتن، سکوت تلخ زنداني
هراس اهرمن بنگر، چوکبکی کرده پنهان سر
درون خدعه ای ديگر، و اوهامی زمستاني
چه می ترسی از اين سرما که می بارد کنون بر ما
نه خاموشی است در آتش ، نه در ايمان ، پشيماني
از آن خـُلواره می دانم، زبانه می کشد شادي
وزين، آهنگ ِ آزادي،گـَرَش پيغام، بستاني
قلم از جوهر آتـش، شود تا انتـها سرکـش
سرودش را بيا، برخوان، زبانش را که می داني!
صدا فرياد خواهد شد،غمت بر باد خواهد شد
قلم بردار تا با او، رهايـی را بـيفشاني
---------------------------
هنوز دخترِ بید...
ترانهای بر لب، اگر چه جاری نیست
سکوت کوچهی مان ز بردباری نیست
چنار پیر بزرگ، چو رستم است سترگ،
یـَلانه منوالش، جز استواری نیست
وجود بیتابش، چو شاعری سرکش
دمی تهی ز عطش و بیقراری نیست
هنوز برگانش، ز نورمینوشند
و هیچشان پروا، زمیگساری نیست
هنوزآغوشش پرنده میخواهد
دمی فراموشش، غم ِ قناری نیست
***
گر آسمان ابری است، رسالت خورشید،
به پاسخ تهدید، سیاهکاری نیست
پس ِضخامت ابر، به رغم سازش صبر
خروش تندرها، به قصد زاری نیست
به فکر باراناند، چو سیل، عصیانی
که در زدودن ِ ننگ، سرشک ، کاری نیست
***
هنوز دخترِ بید، جوانه میزاید
و شرمیاش هرگز، زبارداری نیست
جوانه میزاید، و سبز میپاید
اگر چه میداند، زمان بهاری نیست
خزان خزان اگرش، به خـُفت بر خوانند
سرشت آزادش، قبول خواری نیست
***
سکوت کوچهی مان، سرود خواهد شد
خموشی و بهتش، زبردباری نیست
ویدا فرهودی
تیرماه ٨٤