نگين خليلي ميلاني
در حالي كه قيافه آدمي كه 25 دقيقه منتظر مانده است را دارد، به ما خوشآمد ميگويد. البته اين حالت چهره او فقط براي چند دقيقه اول است و بعد دوباره همان پيام يزدانجو هميشگي مقابل ما مينشيند تا با هم گپي دوستانه بزنيم.
29 سال دارد و فارغالتحصيل رشته سينما است. كار خود را از ترجمه شعرهاي سپيد شروع كرد و تا به حال 76 سال است كه نوشتهها و ترجمههاي چاپ شدهاش را در كتابفروشيها ميبينيم. با اينكه بيشتر كارهايش ترجمه بوده ولي خودش را يك نويسنده ميداند.
- خودتان را بيشتر مترجم ميدانيد يا نويسنده؟
* من نويسندهام برخلاف آنچه در ظاهر نشان داده شده است. چون حجمي كه منتشر شده بيشتر ترجمه بوده است. ولي حرفه اصلي خودم داستاننويسي است.
- نوشتههايتان هم بيشتر شبيه ترجمه است. فكر ميكنيد نوشتههايتان با اين حالت جذابتر ميشود؟
* نميدانم جذابتر ميشود يا نه ولي يك نثر متفاوت است. شايد اين نثر در زبان فارسي خيلي با سابقه نباشد و اين باعث غير معمول جلوه كردن آن شده است.
ولي نوشتهها و نظر خوانندگان چيز ديگري را نشان ميدهد.
اين را ميپذيرم كه حالتهايي از ترجمه را دارد. اما فقط به لحاظ مفهومي نه به لحاظ اينكه تصور كنيم يك نثر يا زباني به نام ترجمه وجود دارد و اين داستانها به آن نثر يا زبان نوشته شده است. بخاطر فضاها و حسهايي كه چندان اينجايي نيستند ناخودآگاه احساس ميكنيم كه متعلق به زبان ديگري است.
- و اين مناسب يك نويسنده ايراني مقيم ايران است؟
* شايد در درجه اول نباشد ولي نميشود چيزهاي رايج را تكرار كنيم بايد تازههايي مطرح شود و شايد همين نثر بعدها به عنوان نثر معيار خوانده شود.
- عمدا اينگونه نوشتيد يا نثري است كه به آن عادت داريد؟
* عمدا اينطور نمينويسم. البته من فكر ميكنم كه آن فضاها را ميتوانم با اين زبان منتقل كنم. مثلا فضاهايي كه در فرانكولا داشتم را نميتوانستم طوري كه ميديدم توصف يا به زبان گلشيري تعريف بكنم. بنابر اين از زبان خاص خودش استفاده كردم. اكثرا در داستانهايم سعي كردم به تناسب و موضوعي كه داستان دارد از زبان و نثر خودش استفاده بكنم. براي من زبان غير از اينكه فضاسازي ميكند بايد جاهايي خودش را نيز به رخ بكشد.
- تا چه حد اين موضوع را در ترجمههايتان اؤر ميدهيد؟
* خيليها معتقدند زبان اؤر بايد يك زبان شفاف باشد. مثل يك شيشه كه شما اين شيشه را نبينيد و فقط به منظره پشت آن نگاه كنيد. من تعمدا خواستم اين شيشه را نشان بدهم و بگويم كه ما از وراي اين شيشه است كه منظره را مي بينيم.
- مترجمين بايد الزاما داراي يك انديشه خاص باشند تا بتوانند براي ترجمه يك اؤر تغييراتي سليقه يي به آن بدهند؟
* ابتدا امري مسلم است، هر ترجمهيي يك تفسير و تاويل نسبت به كار اوليه محسوب ميشود و هر قدر هنرمندانهتر و خلاقانه تر باشد ترجمه بهتري خواهد بود. البته مترجم در درجه اول بايد به متن اصلي وفادار بماند يعني اولويت را به مفهوم خلق شده توسط نويسنده بدهد و در درجه دوم بايد به اين فكر كند كه اگر نويسنده ميخواست به زبان او بنويسد چطور مينوشت.
- تا چه اندازه خودتان را روشنفكر ميبينيد؟
* اصلا روشنفكر نيستم.
- تعريف شما از روشنفكري چيست؟
* تعريفي ندارم. نسبت به آنچه از روشنفكر بودن در اذهان مردم وجود دارد من اصلا روشنفكر نيستم.
- اما در بعضي از نوشتههايتان نوعي پز روشنفكري ديده ميشود و به نظر ميرسد سعي داشتيد روشنفكري خود را اؤبات كنيد.
* من اسم اين را روشنفكري نميگذارم. به نظر من در بعضي از قسمتهاي كار من ممكن است فرهيختگي ديده شود. اين روش فكري در واقع محدوده فرهنگي است كه انحصاريتر است و كمتر به آن دسترسي است. در كارهاي من روابط بين متني با همين متنها و با همين انديشههاي فكري، فلسفي و فرهنگي كه متعلق به فرهنگها نيستند وجود دارد. شايد به همين دليل تصور شود كه نويسنده قصد اؤبات روشنفكري خودش را داشته است.
- براي خودتان مهم نيست كه روشنفكر به نظر برسيد؟
* اصلا، روشنفكري يا به عنوان يك اصطلاح به حساب ميآيد يا به عنوان يك مفهوم. اگر آدم روشنفكر به معني روشنانديش يا پيشرو باشد، خب اين يك اصطلاح همه پسند است. اما بعضي از آدمها نواقصي دارند و به همين خاطر آنها را روشنفكر ميناميم كه اين روشنفكري در نظر من ارزشي ندارد.
- نوشتن به تحصيلات آكادميك نياز دارد يا غريزي است؟
* هميشه اين بحث وجود دارد كه كوشش مهمتر است يا جوشش. من ميتوانم از هر 2 دسته، نويسندگان موفقي را نام ببرم. ولي در كل معمولا تلفيقي از اين دو ميتواند براي خلق يك اؤر مناسب باشد.
- كداميك براي يك مترجم مهمتر است؟
* براي ترجمه هم تحصيلات آكادميك و هم تجربه مهم است. يك مترجم بايد روندي را طي كند تا از اين طريق اطلاعات و تجارب ارزشمندتري را به دست آورد.
- تلنگر خاصي براي نوشتن داريد؟
* من بيشتر كارهايم داستان كوتاه است و در خاطرم نيست نيمي از داستان را نوشته باشم و براي باقي آن فكر كنم. تا زماني كه مطمئن نشدم كه در ذهنم شكل گرفتهاند به تاخير مياندازم و به ندرت پيش ميآيد كه دوباره براي اصلاح جاهايي از نوشته به عقب برگردم. به همين دليل هم هست كه اكثر داستانهايم را دوست دارم و داستاني نيست كه نوشته باشم ولي به نظر خودم موفق باشد.
- براي انتخاب كتابهايي كه ترجمه ميكنيد سنجش خاصي داريد؟
* طبيعتا بايد. چون من در درجه اول به نظر و سليقه خودم و بعد از آن به نظر خوانندهها بعد از خواندن ترجمه اهميت ميدهم. ولي پيشبيني دقيقي درباره استقبال كتابها بعد از چاپ ندارم. خيلي از كتابهايي را هم كه دوست دارم و ترجمه كردم محجور مانده و استقبال زيادي از آنها نشده است. ولي اين شانس را داشتم كه تقريبا تمام كارهايي كه انجام دادهام دلخواه خودم بوده است.
- چقدر تحت تاؤير كتابهايي كه ميخوانيد قرار ميگيريد؟
* من معمولا كتابهاي محبوبم را خيلي كم ميخوانم به اين دليل كه بار اول بشدت تحت تاؤير قرار ميگيرم و هميشه به خودم فرصت ميدهم تا براي بار ديگري كه خواستم كتاب را بخوانم آدم جديدي شده باشم.
- و تنها نظري كه پيام يزدانجو درباره تولد و مرگ داشت يك مصرع شعر است.
اي زندگي كه تو را زيستهاند، كه تو را بايد زيست.