نگين شيرآقايى
تقريباً دو دهه است كه «احمدرضا دالوند» در عرصه تصويرسازى و گرافيك در ايران فعاليت مى كند. براى بسيارى از مقالات در مجلات و نشريات ايرانى تصوير ساخته و به بسيارى از كلمات بى روح جان داده است. ۷ تا ۱۲ آبان ۸۴ «مرورى بر طرح ها و تصويرسازى» هايش را در گالرى سيحون برپا كرد و اين نمايشگاه بهانه اى شد تا با او به گفت وگو بنشينيم. از گذشته صحبت كنيم و تصويرسازى در سال هاى اخير. بعد هم از سرفصل هاى كلى ترى چون نگاه مطبوعات به هنر و گرافيك.
در نمايشگاهش از ميان ۴۱ تابلوى به نمايش درآمده ۱۸ تابلو به تصويرسازى هايش براى مجلات اختصاص دارد. اما از سال ۱۳۷۵ تا به حال ديگر براى مطبوعات تصويرسازى نكرده است. او مى گويد: «اين نمايشگاه تقديم شده به اهالى مطبوعات. چون در ميان تابلوها تصويرسازى هايى است كه پابه پاى تحريريه ها كشيده شده.»
در دو دهه گذشته بيش از يك هزار اثر در زمينه تصويرسازى چاپ كرده است و هدف بزرگش برگزارى نمايشگاه بزرگ تصويرسازى است از تصاويرى كه در طول دو دهه فراهم شده اند و پس از آن انتشار كتاب تصويرگرى. معتقد است برپايى چنين نمايشگاهى دوسال طول مى كشد. بايد از ميان اين هزار تصوير ۲۰۰ يا ۳۰۰ تا را انتخاب كرد. اما اگر كمك ها و حمايت هاى مالى از آن شود مى توان اين زمان را به شش ماه تقليل داد.
يكى از دلايلى كه سبب شده از سال ۷۵ تاكنون براى مطبوعات تصويرسازى نكند كاهش ميزان استفاده مطبوعات از طرح هاى گرافيكى است. او مى گويد: «مطبوعات ترجيح مى دهند از طرح هايى استفاده كنند كه از اينترنت پيدا كرده اند و ديگر تصويرسازى جايگاه گذشته اش را ندارد.»
دستمزدها هم در تصويرسازى پايين است. در سال ۱۹۹۲ تصويرسازى او براى يكى از مقالات ايرانى به عنوان طرح سال در اروپا برگزيده شد. اما دستمزدش يك هزار و ۲۰۰ تومان بود. اصل كار را هم اتفاقى در يكى از سطل هاى كاغذ باطله پيدا كرد.
با اين حال از تصويرسازى دور نشده است. هنوز هم طرح مى زند. اما براى دل خودش. كيفيت كارش هم خيلى بالا رفته است.
او معتقد است: «سال ها است كه تصويرسازى هاى اينچنينى ديگر در مطبوعات ما نيست. تصويرساز حرفه اى به معنايى كه من مى شناسم در مطبوعات دنيا كم مى شود و البته اين حركت موقت است زيرا با رواج اينترنت دسترسى به تصاوير باد آورده و آسان ياب در دنيا راحت شده است و فضا به گونه اى شده كه افراد به سادگى به تصاوير دسترسى دارند.»
تصويرساز را كسى مى داند كه «مطلبى را بخواند، بفهمد و آن را تصوير كند.» و مى گويد اين هنر «پايان ناپذير» است و مطمئناً دوباره رونق خود را باز مى يابد: «همان طور كه امروزه در غرب به تصاوير كامپيوترى هيچ اهميتى نمى دهند و اصطلاحى دارند كه ترجمه آن مى شود: فحشاى تصويرى.»
به اعتقاد او در ايران كامپيوتر روى ميزها قرار گرفته و خيلى ها از آن استفاده مى كنند. نرم افزارهايى چون فتوشاپ و كورل كه براى طراحى گرافيك به كار مى روند به راحتى با قفل هاى شكسته و قيمت ارزان در دسترس همه هست.
«اين قابل دسترس بودن سبب شده تا همه از اين نرم افزارها استفاده كنند بدون آن كه علم آن را داشته باشند يا حتى بتوانند با قلم طرح بزنند.» از جلوه هاى كامپيوترى كه در صدا و سيما به كار مى رود گله مند است و اعتقاد دارد كه اين طرح ها محدود شده به سه بعدى كردن، سايه انداختن براى آرم ها و طلايى كردن آنها.
«در همه نرم افزارها امكاناتى هست كه نشان مى دهد اين نرم افزار چه قابليتى را دارد و مى توان از اين امكانات هم استفاده كرد، نه اين كه همه موارد استفاده از نرم افزار محدود شود به همين برنامه هاى آماده.»
او به دنبال جاى خالى خلاقيت و نوآورى در طرح هاى گرافيكى جديد مى گردد. اما آن چه با آن روبه رو مى شود تنها «يوزر»ها هستند: «سال ها است كه يوزرها جاى گرافيك كارها و طراح ها را گرفته اند. يوزر كسى است كه با نرم افزارهاى كامپيوترى آشنا است. اولين چيزى كه به دست گرفته ماوس بوده نه قلم.»
• كيفيت، شايد وقتى ديگر
در سال هاى گذشته گرافيك از رشته اى مهجور و مورد غضب خانواده ها به رشته اى باكلاس تبديل شده است. خانواده هايى كه تا چندى پيش از آوردن نام هنر به عنوان رشته درسى امتناع مى كردند، حالا با افتخار مى گويند كه فرزندشان در فلان دانشگاه رشته گرافيك مى خواند. دانشگاه هاى ايران هم در بالا بردن تعداد فارغ التحصيلان رشته گرافيك تلاش زيادى كرده اند. اما آيا اين افزايش تعداد گرافيست هاى خوب ايران را هم افزايش داده است؟
«دالوند» مى گويد: «اين روزها خيلى ها مى گويند من فوق اليسانس گرافيكم اما نمى توانند كار كنند. البته گاهى بسط كمى ممكن است به رشد كيفى منجر شود ولى اين بخش كمى چون با بنياد علمى همراه نيست، تنها مى تواند جوانان سرگردان را مشغول كند.»
البته او نااميد هم نيست: «نمى توان گفت كه اين رشد كمى، اتفاق بدى است. در نهايت ممكن است اين رشد به افزايش كيفيت در اين رشته تبديل شود.»
• نقش كاسه آب يا ديوار
«دالوند» هنر ايرانى را كاربردى مى داند و معتقد است كه هنر در ايران از ديرباز از نقش تجملى خود خارج شده بود و بيشتر كاربردى بود. «تصويرگران نقش پرنده را در ته كاسه آب مى زدند تا هنگام نوشيدن آب نقش به پرواز در آيد.»
او مينياتوريست ها را نمونه واقعى تصويرگران مى داند و مى گويد: «تصويرى كه مينياتوريست ها آماده مى كردند براى متن بوده و نمونه هاى زيباى آن را مى توان در موزه هاى معروف دنيا يافت.»
و مى افزايد: «پديده اى كه بيايند هنر خود را قاب كنند، به ديوار بياويزند و نمايش دهند و نام «گالرى» را به آن دهند۷۰سال است كه به ايران آمده است. آن هم از اروپا. وقتى هنر كاربردى ايران را مى شناسيد آنگاه مى فهميد كه اين رواج بى رويه اينترنت با ما چه مى كند.»
البته همچنان اميدوار است: «در چند سال اخير آشنايى جدى با هنر غرب پيدا كرديم. افراد زيادى آمدند تلاش كردند تا ضمن فهم هنر غرب، چيزى از هنر ايرانى را هم حفظ كنند. اين التقاط با هنر جهانى در حال آزمون و خطاست و هنوز آن چيزى را كه بتوان گفت ويژگى هنر ايرانى ما است كشف نكرده ايم.»
«به همين دليل است كه با وجود پيشينه تاريخى امروز در دنيا سبكى به نام سبك ايرانى در گرافيك وجود ندارد.» او معتقد است كه يكى از دلايل اين امر خود قدمت تاريخى هنر در ايران است. به جوامعى چون دبى اشاره مى كند و مى گويد: «دبى در مقايسه با ايران و مصر مدرن تر است. پيشينه تاريخى و تمدن ايران و مصر سبب شده تا آنها ديرتر تغيير كنند.»
• گفت و گوهايى كه هنر مى آفرينند
«دالوند» اعتقاد دارد كه گفت وگوى روشنفكر و هنرمند نقش مهمى در غناى كارهاى هنرى دارد. به گفت وگوهاى «رنه مگريت» نقاش فرانسوى با «ميشل فوكو» فيلسوف در مورد فهم اشيا و طبيعت اشاره مى كند و مى گويد: «اين ديالوگ ها به تخيل و ذهنيت مگريت غناى زيادى داد.»
«اما چنين ديالوگ هايى بين روشنفكر و هنرمند ايرانى وجود ندارد. در ايران افكار يا خيلى سياسى است يا ادبى. هنوز بستر فرهنگى ما آن غنا و رنگارنگى را پيدا نكرده است تا موسيقى، انديشه، ادبيات و نقاشى با هم نقش بيافريند.»
به گفته او در همه جاى دنيا در كنار يك رمان نويس بزرگ مى توان يك شاعر يا موزيسين بزرگ يافت. اما در ايران گهگاهى تك ستاره هايى ظهور مى كنند اما حركت شان سمفونيك نيست. وقتى «فروغ» شاعر هست همه در سايه اند يا زمانى كه «كمال الملك» نقاشى مى كند ديگران ديده نمى شوند.
او فكر مى كند كه تنها هنرمند نيست كه بايد اين ارتباط را ايجاد كند و قسمت زيادى از اين ارتباط گيرى در بستر فرهنگى جامعه بايد رخ دهد. يعنى بستر بايد به گونه اى باشد كه امكان اين تعاملات وجود داشته باشد.
در طول فصل پاييز سال ۸۴ آثار ۵۰۰ هنرمند در ۸۰ گالرى تهران به نمايش در مى آيد. «دالوند» مى گويد كه خيلى تلاش كرده تا بتواند با اين گالرى ها ارتباط بگيرد و از جريان كارى آنها با خبر شود تا بتواند در مورد كارهاى به نمايش درآمده نقد بنويسد يا گزارشى دهد. اما نتوانسته است.
اطلاع رسانى در اين مورد را ضعيف مى داند و مى گويد: «خيلى از هنرمندان كارهايشان را غريبانه و به تنهايى به نمايش مى گذارند. بين موزه، گالرى، رسانه، منتقد و متوليان فرهنگى دولتى و خصوصى ارتباط قوى برقرار نيست.»
«درحالى كه در يك جامعه فرهنگى پيشرفته يك گالرى دار آرزوى ايجاد ارتباط با خبرنگار، منتقد و هنرمند است در ايران وضعيت به اين شكل نيست. خيلى ها از ارسال برنامه هايشان امتناع مى كنند و ترجيح مى دهند هزينه فكس يا پست ندهند.»
او از بعضى جهات به گالرى داران حق مى دهد و معتقد است: «اگر به صفحه اول تمام روزنامه هاى بزرگ كشور نگاه كنيد، تمام تيترهاى اصلى و فرعى و تصاوير در مورد مسائل سياسى و اقتصادى است. اين عرفى است كه ساخته شده است. اگر يكى از بهترين منتقدان در مورد يكى از شاهكارهاى هنرى نقد بنويسد در نهايت در يك صفحه لايى چاپ مى شود.»