اگر در ايران کتاب چاپ بشود و طرح جلدش به چشم بيايد احتمالاً طراحش ابراهيم حقيقی است. او مرد شمارهی يک طراحی جلد کتاب در ايران است و طراحی جلد بسياری از آثار برجستهی فلسفی و ادبی منتشر شده در ايران را انجام داده. او طراح جلد اکثر آثار منتشرشده توسط نشر مرکز و نشر اختران هم است. ابراهيم حقيقی متولد سال ۱۳۲۸ در تهران است و از سن ۱۹ سالگيی کار گرافيک را شروع کرده و در طول ۳۰ سال گذشته بیوقفه کار کرده. او دارای مدرک کارشناسیارشد معماری است و نمايشگاههای انفرادی و گروهی زيادی را در کشورهايی اروپايی برپا کرده و جوايز متعددی هم دريافت کرده است. او به همراه مميز، شيوا، و ميرزاعلیخانی از مؤسسان انجمن صنفی طراحان گرافيک ايران بودهاند. ابراهيم حقيقی در گفتوگو با ما از طراحی جلد در ايران و تايپ و گرافيک گفته است.
چه شد كه آقای ابراهيم حقيقی به بزرگترين طراح جلد كتاب ايران تبديل شد؟
اين شايعهای است که من اصلاً آن را قبول ندارم. من فقط طراحی جلد كتاب میكنم. مثل ديگر كارهای گرافيكی كه انجام میدهم. در حقيقت از سیوچند سال پيش تا كنون به طور مداوم طراحيی جلد كتاب را بر عهده داشتهام و دليل آن علاقهام به كتاب يا آشنايیام با ناشرين متعدد بوده است.
ولی الان كتابهای با طراحی جلد شما به بازار میآيند...
اين از لطف ناشرها است به من.
در طراحی جلد كتاب شيوهی خاصيی داريد كه معمولاً خيلی ساده است و با اشكال هندسی كار میشود. آيا در اين زمينه ايدهی خاصی داريد؟
من در تمام كارهايم سعی میكنم و يا اين سعی را داشتهام كه به محتوا بپردازم. يعنی فرمهای در خور محتوای هر موضوعی را پيدا كنم. فرقی نمیكند كه اين جلد كتاب باشد يا مثلاً پوستری باشد برای فيلم سينمايی يا تئاتر. در حقيقت مضمون اصل اول است كه راهبر من میشود برای پيدا كردن فرم. اما اين چيزی كه شما میفرماييد تصور میكنم در طول ساليان در مورد هر كار هنری و يا هر اثر هنرمندی كمكم اتفاق میافتد كه به اكستاراسيون يا تجريد بيشتری میرسد و بعضی كارهای اخيرم را كه ديگران و يا خودم میبينم به مينیماليسم نزديک شده.
اما از طرف ديگر همين چيزی كه به سبك شما تبديل شده گاهی اوقات منتقدانی دارد كه معتقدند طراحیهای آقای حقيقی خيلی شبيه به هم شده، مخصوصاً در مورد كتابهايی كه نشر مركز در میآورد.
ممكن است اينگونه باشد. من نقد ديگران را انكار نمیكنم. از اين طرف هم بدم نمیآيد كه اين تشخيص داده بشود كه كارهای من قابل شناسايی است. اين هميشه برای طراح خوب است. اما اگر قرار بشود كه نتواند بيانگر محتوا باشد قطعاً از نكات ضعفی است كه آنها درست تشخيص دادهاند. در مورد بعضی كارها با ناشر علیالخصوص نشر مركز كه نشر پركاری است به نتيجهی دوسويه میرسيم كه ما به يونيفرمهايی دست پيدا كنيم كه در حقيقت آن يونيفرم بيانگر صفاتی يک نويسندهی شاخص يا مشهور باشد. ممكن است آن سری از صفات لزوماً بيانگر محتوای هر يک از كتابها نباشند.
معمولاً از طراحی و نقاشی در طراحی جلدتان كمتر استفاده میكنيد؟
اخيراً كمتر.
دليل خاصی دارد؟
نه. عرض كردم .برای رسيدن به همان تجريد بيشتر يا رفتار مينیماليسم.
مسألهی ديگر بحث تايپوگرافی است. برخی اخيراً در طراحی جلد كتاب خيلی به آن میپردازند. با توجه به اينكه من هميشه كارهايی نويی از شما میبينم، اما تا به حال نديدم به اين سمت برويد؟
اينكه میفرماييد برای من نديديد به خاطر تعريفی است كه از تايپوگرافی در ايران بجا مانده. لااقل مثل فرنگ نيست كه لزوماً ما متكيی به تايپ فيس يا فونت باشيم. بلكه تمام رفتارهايی كالیگرافی يعنی خوشنويسی يا آزاد نويسيی هنر رايتنيگ و يا تايپ و گرافيك متكی به تايپ فيس است. جلد كتابهای ما هم اخيراً زياد شده. من شخصاً در كارنامهام اين رفتار آزاد نويسی را در بسياری از كتابهای نشر مركز و اختران كه جزء همين ردهی تايپوگرافی كه در ايران به معنای نوشتاری به خودش گرفته و چاپ شده دارم.
آخر در ايران تايپوگرافی را يكجوری يأجوج و مأجوج تعبير میكنند؟
بله، اين مسأله متأسفانه به دليل ندانمكاریها يا كثرت اينگونه رفتارهای نوجوانان است كه اتفاق افتاده و اين معنا حاصل شده كه معنای درخوری نيست. در حقيقت الان هر نوع كار گرافيكی را كه نوشتهها در آن در هم پيچيده باشد حتی اگر بعضاً ناخوانا باشد میگويند تايپوگرافيک. اصلاً معنای تايپوگرافيک در طراحی گرافيک به هيچ وجه اين نيست. يعنی سابقهای بسيار طولانی هم در ايران ما از پنجاه سال گرافيك ايران—كه نمايشگاهی تهيه ديديم—داريم و در طراحی اروپايی هم از آغاز پيدايش گرافيك كارهای مبتنی بر تايپ فيس و حروف در طراحیشان موجود است، اگر در ايران چند سالی است كه اين موضوع باب شده و اين عنوان را گرفته به دليل ساختن گونهای بازار اغتشاش، يا از آب گلآلود ماهی گرفتن است وگرنه پيچاندن در هم حروف و ناخوانا كردن به معنای تايپ گرافيک نيست و تصور من اين است كه اين يكی از آسيبهايی است که گرافيک ما درست به زبان ما میزند. من اصلاً اعتقاد ندارم كه ما بر جلد كتاب نوشتههايی را بگذاريم كه خوانا نباشند ولی اكنون در ويترين كتابفروشیها ما شاهد اين موضوع هستيم. در هم پيچاندن و يا پشت و رو كردن حروفی كه به زبان زيبای فارسی ما و به خط فخيم ما لطمه میزند.
فكر میكنيد طراحی جلد كتاب در ايران به شكل سازمند و ساختاری چه توسط ناشرين و چه طراحان جدی گرفته میشود؟
برمیگردم به خاطرهی همان سیوهفت، هشت سال پيش خودم و میگويم كه قبل از من اساتيد من آقايان مميز و مثقالی، كار طراحی جلد كتاب را با ناشرين معتبر آغاز كرده بودند، هرگاه پای ناشر معتبری در ميان باشد، ناشری كه فرهيخته باشد و به طراح جلد كتاب رجوع كرده باشد شما جای پای طراحی خوب را روی جلد كتاب شاهد خواهيد بود. مگر اينكه ناآگاهیها يا ندانستگیهايی از جانب كسانی كه فقط كتابهايی را چاپ میكنند كه بفروشند اتفاق بيفتد كه متأسفانه ممكن است اكثريت هم با آنها باشد.
ناراحت نيستيد از اينكه ويترين اين بخش از كار شما بر كارهای ديگرتان غلبه كرده؟
خير. ببينيد من خودم خيلی سعی میكنم نام هنری رويش نگذارم. اگر بخشی كمرنگ میشود ترجيحاً بخش ديگر را میتوان پررنگ كرد. سالهاست—مثلاً چيزی حدود شش، هفت سال میشود—كه پوسترهای سينمايی را به طراحان گرافيک باسابقه يا به من، سفارش نمیدهند. خب من دارم جبران آن رفتارهای طراحی تجربیام را روی جلد كتابهايم میكنم.
چرا پس اسمش را كار هنری نمیگذاريد؟
من گرافيک را يك ارتباط تصويری میدانم. اول از همه كه ملزم است متكی به سفارش باشد. ببينيد گرافيک تا يک سفارش نباشد اتفاق نمیافتد. من اعتقاد ندارم كه گرافيک را برای دل خودم انجام میدهم، اول يک سفارش بايد باشد از کسی. در حقيقت يك متن اوليهای است كه من متن ثانويه را بر مبنای آن میسازم. من نفر بعدی هستم كه میآيم. گرافيک تفاوت دارد با نقاشی. اگر اين اثری كه من توليد كردم بتواند به ماندگاری دست پيدا بكند ممكن است كه جامعه به آن اطلاق نام هنری بكند. من از اول خودم را محق نمیدانم كه نام اثر هنری بر كار گرافيكی بگذارم.
خيلی معقول برخورد میكنيد آقای حقيقی...
اميدوارم بتوانم اين تعريف را داشته باشم. دليل اينكه جوانها میخواهند به هر اثری كه توليد میكنند معنای هنری اطلاق كنند به اين سبب است كه میخواهند خودشان را در جايگاه والاتری قرار بدهند. من اصلاً اعتقاد ندارم كه يك طراح گرافيک جايگاهی والاتر از يک نقاش يا يک آهنگساز دارد.
كار طراحان جوان جلد كتاب را چهطور میبينيد؟ خوب است؟
بعضیها واقعاً درجهی يک و خوب هستند ولی بعضیهاشان نه. همان رفتاری را میكنند كه به قول شما پسند بازار است و ناشرانی كه نادانسته آن سفارشها را میدهند دچار آن اعوجاج رفتاری حروف هستند كه تصور میكنم مد روز است و ممكن است بهتر بفروشند. اما نامهای بسيار شاخصی حضور دارد در جوانان روی طراحی جلد كتاب كه ما اكنون داريم و بسيار باعث خوشحالی من است كه نااميدی كه مثلاً ما پانزده سال پيش در كشور داشتيم نسل جوان گرافيک ما آمدند و در حقيقت بخشی را پر كردند، اميدوارم كه اين نسل نااميد نباشند كه نسل بعدی از راه میرسد.
در بين كارهايی كه طراحی كرديد و از بين طرح جلدهايی كه زديد كدام يک را از همه بيشتر میپسنديد؟
تقريباً بيشترين كارهايی را كه با نشر مركز و اختران دارم میپسندم. برای اينكه فضای آزاد و بازی در اختيار من میگذارند، بیآنكه فشاری بياورند يا مثلاً اعمال سليقههای خاصی بكنند. اگر هم اعمال سليقههايی میكنند، اعمال سليقههای حرفهای از جانب يک ناشر است و به شخصه مثلاً همينطوری الان دارد به خاطرم میآيد "يوزپلنگانی كه با من دويدهاند" مال بيژن نجدی را فرضاً دوست دارم يا بقيهی كارها يا جلد كتابهايی را كه برای بيژن نجدی زدم كلاً دوست دارم يا الان حضور ذهن ندارم از جلد كتابهايی كه برای انتشارات اميركبير زدم در سال پنجاهوشش.
چون اسم آقای نجدی را آورديد، اين سؤال را میپرسم. نويسندهی كتاب آيا نقشی در اين كه كارتان خوبتر در بيايد دارد؟
بله نقش دارد. چون ترجيح میدهم كتابها را بخوانم اگر توانش را داشته باشم. لااقل كتابهايی را كه مجموعه داستانهای كوتاه يا شعر است قطعاً میخوانم. مگر اينكه مثلاً رمان بسيار سنگينی باشد كه نتوانم بخوانم. آن وقت از نويسنده يا مترجمش میخواهم كه خلاصهای به من بگويد يا تعريفی از فضايی كه ساخته بكند. من در حقيقت آن وقت بايد فضا را از جانب روايت او درک بكنم و اين خواندن و شنيدن قطعاً برای رسيدن به درک فضای اصلی نويسنده است. صاحب اصلی يک اثر تأليفی اول از همه نويسندهاش است.