یکشنبه 30 اردیبهشت 1386

آقایان از ارتباط بین فعالین حوزه اجتماعى وحشت دارند‌! گفت‌وگوی ميترا شجاعی با زینب پیغمبرزاده، صدای آلمان

زینب پیغمبرزاده، عضو كمپین یك میلیون امضا، روزنامه‌نگار و از دانشجویان دفتر تحكیم وحدت بعد از ۹ روز اسارت، چهارشنبه شب (۲۶ اردیبهشت) به طرزى غیرمعمول و با قید ۲۰ میلبون تومان وثیقه از زندان اوین آزاد شد.

این دانشجوى ۲۳ ساله معتقد است آنچه بیش از هرچیز باعث نگرانى مسئولان شده، ارتباط بین حوزه‌هاى مختلف فعالیت‌هاى اجتماعى است. زینب پیغمبرزاده در گفت‌‌وگویی با دویچه وله توضیحاتی در مورد نحوه غیرعادى آزادى این فعال جنبش زنان و نیز برخوردهاى صورت گرفته با او و پدرش داده است.


دویچه‌وله: خانم پیغمبرزاده شما بعد از تحمل ۹ روز اسارت، دیشب به طرز غیرعادى از زندان آزاد شدید، یعنى شما را ساعت ۹ شب تنها و بدون پول در میدان كاج تهران از ماشین پیاده كردند. اگر ممكن است در این مورد بیشتر توضیح بدهید.
زینب پیغمبرزاده: قرار بود من را بعدازظهر روز چهارشنبه آزاد بكنند، چون معمول زندان اوین این است كه ساعت ۶ به بعد زندانى‌ها را آزاد مى‌كنند. ساعت ۶ اسم من را همراه با افراد دیگرى خواندند و من آمدم دفتر زندان و كارهاى مربوط به آزادى‌ام انجام شد. خانم رضایى رییس بند نسوان زندان اوین از مسئولین زندان خواسته بود كه موقع آزادى من به حراست زندان خبر بدهد. در نتیجه با حراست زندان اوین تماس گرفتند و گفتند كه این خانم را ما داریم آزاد مىكنیم ولىحراست زندان گفت كه در جریان نیست. بعد تماس گرفتند و گفتند این خانم را همراه با سرى بعد آزادشده‌ها آزاد كنید و بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند نه، اصلا این خانم را تحویل ما بدهید و ما خودمان آزادش مى‌كنیم. بعد من را همراه با یك خانم مامور بردند سوار یك پژوى شخصى كردند. دوتا مامور مرد هم داخل این پژو نشسته‌ بودند. بعد در زندان باز شد و اینها بسرعت از زندان خارج شدند و طورى با سرعت داخل اتوبان رانندگى مى‌كردند كه مورد اعتراض راننده‌هاى دیگر قرار گرفتند و درگیرى لفظى بین راننده‌ى این ماشین و ماشین‌هاى دیگر بوجود آمد. حتا از پشت به یك ماشین پراید هم زدند و تصادف هم كردند، چون سرعتشان فوق‌العاده بالا بود. بعد كه به میدان كاج رسیدند، به من گفتند كه باید اینجا پیاده بشوى. من اعتراض كردم و گفتم من نه موبایل دارم نه كارت تلفن و نه پول و شما نمى‌توانید با این وضعیت من را اینجا پیاده كنید. یك اسكناس به طرفم دراز كردند و گفتند این پول. من بهشان گفتم كه به پولشان هیچ احتیاجى ندارم و رفتم. یك كارت اعتبارى داشتم كه با آن یك كارت تلفن خریدم و به خانواده و دوستانم اطلاع دادم كه من در میدان كاج‌‌ام و خانواده‌ام به من گفتند كه قبلا بهشان گفته‌اند كه او را داریم به خانه‌شان در كرج مىبریم و یكسرى از دوستان حتا راه افتاده بودند به سمت كرج كه دوباره برگشتند.

شما را با چشم‌بند سوار این ماشین پژو كردند؟
نه! نه چشم‌بند داشتم و نه دستنبد، ولى چادر زندان را سرم كرده بودند.

در طول مدتى كه شما داخل ماشین بودید، آیا صحبتى بین شما و مامورین رد و بدل شد؟
نه، مامورین هیچ صحبتى نمى‌كردند و حتا به سوالات من جواب هم نمى‌دادند.

شما فكر مى‌كنید كه این مامورین، مامورین زندان بودند یا اینكه از ماموران وزارت اطلاعات بودند؟ حدس‌تان چیست؟
من فكر مى‌كنم با توجه به اینكه وزارت اطلاعات خودش چند تا بند امنیتى در داخل زندان اوین دارد كه خودشان اداره‌شان مى‌كنند، اینها مامورین وزارت اطلاعات داخل زندان اوین بودند. این ماموران با لباس شخصى بودند و ظاهرشان هم ظاهر مذهبى نبود كه مامورین زندان اوین دارند و برخوردى هم كه با مردم در داخل خیابان مى‌كردند، با مردمى كه به نحوه‌ى رانندگى‌شان اعتراض مى‌كردند یا آن آقایى كه با او تصادف كرده بودند، بشدت جسارت‌آمیز و بى‌ادبانه بود و من فكر مى‌كنم با توجه به این شواهد اینها مأموران وزارت اطلاعات داخل زندان اوین بودند.

خانم پیغمبرزاده در این ۹روزى كه شما در زندان بودید، آیا مورد بازجویى قرار گرفتید؟
هیچ بازجویى‌اى در كار نبود. من بعد از اینكه از دادگاه انقلاب به زندان اوین منتقل شدم تا روزى كه آزاد شدم هیچ صحبتى با من نشد. فقط یكبار من را به دادگاه انقلاب منتقل كردند براى اینكه وثیقه‌ام را امضا بكنم و اصلا اینها توجه نمى‌كردند كه یك زندانى را وارد زندان كرده‌اند و او یك نیازهاى اولیه‌اى دارد، چه برسد به اینكه بخواهند از او بازجویى بكنند.

شما در كدام بند نگهدارى مى شدید؟
بند ۳ نسوان كه راهروى بالایى‌اش متعلق به نوجوانان است.

یعنى بند عمومى بوده، درست است؟
بله. بند عمومى بوده.

وضعیت این بند زندان اوین به چه صورت است؟ اگر ممكن است كمى برایمان توضیح بدهید؟
اكثر زندانیان بند نسوان زندان اوین از خانواده‌هاى پایین هستند، یا دخترانى هستند كه دختران فرارى‌اند و خانواده‌هایشان طردشان كرده‌اند. اینها كوچكترین حمایت مالى از سوى خانواده‌هایشان نمىشوند. زندان اوین وضعیت بهداشتى و تغذیه‌اى نامناسبى دارد و این زندانیانى هم كه هیچ پولى از خانواده‌هایشان دریافت نمى‌كنند و ملاقاتى ندارند بشدت تحت فشارند و شاهدش هم همین است كه من بعد از خروج از زندان اوین دچار ناراحتى‌هاى گوارشى شده‌ام. این وضعیتى‌ست كه براى خیلى از زندانیان اینجا پیش مى‌‌آید. این زندانى‌ها آنجا دچار انواع بیمارى‌ها مىشوند، بخاطر اینكه مسئولین زندان به وضعیت بهداشتى هیچ توجهى نمى‌كنند و غذا بشدت ناكافى‌ست و اكثر این زندانى‌ها گرسنه مى خوابند.

شما بعنوان یك زندانى عقیدتى آیا اعتراض نكردید به اینكه نباید در بند عمومى نگهدارى شوید؟
مسئله‌اى كه مطرح بود این بود كه من روز دوم یا سوم واقعا فكر كردم كه شرایط بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات واقعا بهتر از بند عمومى‌ست و خیلى دلم مى‌خواست كه اعتراض كنم و بگویم من را به بند ۲۰۹ منتقل بكنند. ولى قاضى خودش آنجا به من گفته بود كه باید بروى بند عمومى و «تجربه‌هاى زنانه» (نام وبلاگ شخصى زینب پیغمبرزاده) به‌دست بیاورى و قهرمان بشوى مثل دوست‌هاى دیگرت و كاملا مشخص بود كه خودشان با این اطلاع كه بند عمومى اصلا وضعیت خوبى ندارد و شرایط دشوارى را براى من بوجود مى‌آورد من را به آنجا منتقل كرده بودند. با توجه به این شرایط دیگر من اعتراض نكردم.

در خبرها آمده بود كه حتا داروهایتان را به شما نمى‌دادند. گویا شما بیمارى قلبى دارید و داروهاى قلب‌تان را هم به شما ندادند، درست است؟
بله، داروهاى قلبم را در اختیارم نمى‌گذاشتند. من تقاضا كردم كه من را ببرند بهدارى و وقتى خواستند من را به بهدارى ببرند اشتباها من را همراه گروه دیگرى بردند براى انگشت‌نگارى كه اینها تازه وارد زندان شده بودند و من با دو تا از خانمهاى معلم، دارابى و میرزایى، كه آنموقع دستگیر شده بودند، همانجا بود كه توانستم آشنا بشوم. بعد به من گفتند كه خودشان برایم دارو تهیه مى‌كنند و پیگیرى‌هاى من بجایى نرسید و هیچ دارویى به من ندادند. اما خانم دارابى كه خودشان ناراحتى قلبى داشتند یك تعدادى از داروهایشان را در اختیار من گذاشتند كه من همین‌جا باید ازشان تشكر كنم، چون اگر ایشان به من دارو نمى‌دادند مسئولین زندان هیچ مسئولیتى در این زمینه در خودشان احساس نمى‌كردند.

دلیل اصلى بازداشت شما بالاخره چه بود؟ عدم تحویل وثیقه بود یا بى‌توجهى شما به احضار تلفنى؟
خب قبل از اینكه من وارد دادگاه بشوم وثیقه‌اى صادر نشده بود، آن وثیقه همان موقع صادر شد. بنابراین قبل از آن من نمى‌توانستم وثیقه‌اى تهیه بكنم كه به مسئولین دادگاه تحویل بدهم. ولى از وقتى كه من وارد دادگاه شدم، مدام گلایه‌‌مند بودند كه ما چرا توى سایت‌ها و وبلاگهایمان در مورد صحبت‌هایى نوشته‌ایم كه با ما در داخل دادگاه شده است و مى‌گفتند اینها اسرار محرمانه است و شما نباید مسایل مربوط به پرونده‌یتان را فاش بكنید و خیلى‌ هم گله‌مند بودند از این بابت كه چرا از ۳۳نفرى كه احضار شده‌اند فقط ۳نفرشان با احضار تلفنى حاضر شده‌اند و بقیه خواستار دریافت احضاریه كتبى شدند. به من گفتند كه تو باعث شدى روند ۳۳تا پرونده متوقف بشود و ما منتظر بودیم كه تو بیایى. در حالیكه یكسرى دیگر از دوستانم بعد از من احضاریه كتبى به‌دستشان رسید و توى دادگاه حاضر شدند. یعنى در زمانى كه من بازداشت بودم تازه این دوستان احضاریه كتبى دریافت كردند و حاضر شدند. من تاكید داشتم كه احضاریه تلفنى غیرقانونى‌ست و مسئولین دادگاه بعنوان افرادى كه خودشان مجرى قانون‌اند، باید به قانون احترام بگذارند. اما مى‌گفتند كه این صحبت‌ها دوستانه است. هرچند در این صحبت‌هاى دوستانه‌شان به من تفهیم اتهام كردند...

اتهاماتتان چه بود؟
اقدام علیه امنیت ملى، ایجاد اخلال و آشوب و تمرد از دستور پلیس.


در سوالاتى كه توى دادگاه از شما شد قبل از اینكه به زندان بروید ، آیا در مورد ارتباط شما و گروههایى كه در آن فعال هستید با خارجى‌ها و عوامل بیگانه هم صحبتى شد؟
دوباره ادعاى روزنامه كیهان را مطرح كردند و گفتند مركز فرهنگى زنان از موسسه‌ى «هیفوس» پول مى‌گیرد و بنابراین چون مركز فرهنگى زنان پول مى‌گیرد، مسلما كمپین دارد از سوى عوامل خارجى اداره مى شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

خانم پیغمبرزاده نحوه‌ى دستگیرى شما و نحوه‌ى برخورد مسئولان با پدر شما در طول مدتى كه در زندان بودید و همینطور نحوه‌ى آزادىتان نشان مىدهد كه خواسته‌اند شما و خانواده‌‌تان را بسیار تحت فشار قرار بدهند. شما جزو كسانى هستید كه در حقیقت از چند جهت تحت فشارید، هم فعال زنان هستید، هم عضو جنبش دانشجویى هستید و هم روزنامه‌نگار. فكر مىكنید بخاطر كدامیك از فعالیت‌هاى شما بیشتر شما و خانواده‌‌تان را تحت فشار گذاشته‌اند؟
ظاهرا آقایان از چیزى كه بیشتر مى‌ترسند همین ارتباط پیداكردن بین حوزه‌هاى مختلف فعالین اجتماعى هست. یعنى مسئولین از این مى‌ترسند كه روزنامه‌نگارها از فعالین زنان حمایت كنند و در موردشان بنویسند، فعالین زنان براى آزادى روزنامه‌نگارها تجمع كنند و فعالین جنبش دانشجویى و جنبش زنان از همدیگر حمایت كنند. یعنى افرادى كه این حوزه‌ها را بهم دیگر بتوانند پیوند بدهند، ظاهرا افرادى هستند كه بیشتر از همه خطرناك شناخته مىشوند و سعى مىشود با آنها برخورد بشود. در حالیكه صرف فعالیت در این حوزه‌ها به معناى پیونددادن این حوزه‌ها نیست. دوستان دیگرى هستند كه براى پیوند‌دادن جنبش دانشجویى و جنبش زنان تلاش خیلى بیشترى كرده‌اند و روزنامه‌‌‌‌نگارانى هستند كه واقعا در معرفى فعالین زنان تلاش بیشترى داشته‌اند. من فكر مى‌كنم كه مسئولین حتا براى شناسایى افرادى كه نقش مهمى در فعالیت‌هاى اجتماعى دارند دچار خطا مىشوند. در حقیقت سیستم امنیتى بهیچوجه نتوانسته گزینه‌هاى مناسب خودش را خوب شناسایى بكند. مثلا دسته‌بندى‌هاى داخل جنبش زنان را بهیچوجه درك نمى‌كنند و نمى‌توانند گروههاى مختلف فعال را از همدیگر تفكیك كنند و حتا نمى‌توانند ناشرین را از فعالین پراتیك جنبش زنان تفكیك كنند و كاملا دچار توهم‌‌اند و داده‌هاى نادرستى دارند.

مصاحبه‌گر: میترا شجاعی

Copyright: gooya.com 2016