advertisement@gooya.com |
|
با ياد پروفسور منوچهر حکيم
با اتکا و به اعتبارصدها شاهد و سند , بار ها و بارها گفته , نوشته و نشان داده شده است که تاريخ حدود سه هزار ساله ی ما ( و به رواياتی بيش از هفت هزار ساله ) , تاريخ عدم تحمل و کشتار دگرانديشان بوده و هست. بخش اعظم همين شواهد و اسناد گواه اند که شيعيان اثنی عشری در زمره ی بی تحمل ترين ها و بيرحم ترين ها بوده و هستند. دودمان های صفويه و قاجاريه , و المثنی شان " جمهوری اسلامی " نمونه اند ..
در ميان دگرانديشان عقيدتی ( مذهبی) ستمی که بر بابيان و بهاييان روا داشته شده است بيش از ستمی ست که بر ديگر اقليت های مذهبی رفته است. برگ هايی از کارنامه ی شرم آور سلسله قاجاريه و حکومت اسلامی نشان از رفتار ضد انسانی اين دو دودمان با رهبران و پيروان اين اقليت مذهبی دارند.
حتی در "عصر" ناصرالدين شاه، او و روحانيون دور و برش نابردبارانه ترين رفتاررا با " باب ", پيشوای جنبش مذهبی و اجتماعی بابيان, و پيروان اش داشتند.
" .... سال ۱۲۶۶ ناصرالدين شاه و ميرزا تقی خان امير کبير چنين انديشيدند که تا باب زنده است پيروانش از پا نخواهند نشست ......سه تن از ملايان فتوی به کشتن ايشان نوشتند .... باب را با ميرزا محمد علی( که پايداری شگفت از خود می نمود) به سربازخانه کوچک برده با ريسمانی آويزان کردند و يک فوج نصرانی را که برای اين کار آماده گردانيده بودند, دستور اتش دادند ...گلوله به ريسمانی که باب بسته به آن می بود خورده پاره گردانيد, وباب رها شده از ترس جان خود را به يکی از اتاق های آن پيرامون انداخت . چون دود تفنگها فرو نشست مردم نگاه کردند و باب را نديدند , ويکی از سرکردگان او را جسته ودرآن اتاق يافته بيرون کشيد که بار ديگرآويزانش
کردند و بار ديگر بسربازان دستور آتش دادند....."
توهين و تحقير و کشتار پيروان باب با سبعيتی ناباورانه در دوره ی قاجاريه ادامه يافت .
در حکومت اسلامی نهضت اسلامی عدم تحمل دگرانديشان سياسی و عقيدتی , در نوع حکومتی اش , از همان آغاز حاکميت اين " جمهوری" شروع و تا به امروز ادامه دارد . اين نهضت در رابطه با پيروان باب , و بهاييت راه " علما" ی قاجاريه پيشه کرد.
در اين حاکيمت ,امام زمان های ريز و درشت و امام زمان زده های رنگارنگ بهترين فرصت برای کسب ثواب بيشتر از آزار و شکنجه و اعدام و قتل های وحشيانه ی نا باوران به " مهدويت " يافته اند!
تواب کردن اجباری و گرفتن اعلام انزجار علنی از پيروان " فرقه ضاله بهاييت " کمترين تاوان بابی و بهايی بود و هست . بيکاری , اختفا , زندان , شکنجه و مرگ مراحل بعدی " اتهام" و " جرم " بابی و بهايی بودن است .
بهائيان , به عنوان بزرگ ترين اقليت مذهبی در ايران که بيش ۳۰۰ هزار ايرانی را شامل می شوند , هنوز بزرگ ترين قربانيان عقيدتی حکومت اسلامی اند. اکثربهائيانی که در ايران زنده مانده اند زير سايه ی دشنه ی حکومت اسلامی زندگی می کنند , و يا به اجبار ترک دين خود کرده اند.« بهائيان هنوز ازدواج شان به رسميت شناخته نمی شود، فرزندان آن ها از نظر شرع اسلام و حکومت اسلامی مشروع نيستند. جوانان شان حق ورود به دانشگاه ندارند و شهادت آن ها را محاکم قبول نمی کنند» .
البته تکليف شرعی و حکومتی را دادستان انقلاب اسلامی در همان آغاز قدرت گيری ی آخوند های معمم و غير مععم روشن کرد:
"...... ما همين الان اعلام می کنيم که تمام فعاليت های جمعی و تشکيلاتی بهائيت در ايران ممنوع و تا حال هم ممنوع بوده و دولت جمهوری اسلامی ايران و قانون اساسی اين ها را به رسميت نشناخته. در اين مورد بايد بگويم چون بعضی از اين ها که دستگير شدند گفتند که فعاليت ما ممنوع اعلام نشده و ما فعاليت کرديم من از امروز اعلام می کنم که به خاطر اين خرابکاری ها و خلافکاری هايی که در تشکيلات بهائيت انجام می شود اين تشکيلات از نظر دادستانی انقلاب در جمهوری اسلامی محارب و توطئه گر شناخته می شود و فعاليت به نفع آن ها به هر طريقی باشد ممنوع است....... "
و دادگاه ها و دادسراهای ديگر نيز در گرما گرم پيروزی انقلاب مسلمين " فتاوی " کشتار بهاييان را " شرعی" و" قانونی " کردند , برای نمونه اين متن اطلاعيه دادسرای انقلاب اسلامی يزد در مورد اعدام تعدادی از بهاييان است:
«انقلاب اسلامی ايران به ياری الله تحت زعامت و رهبری حضرت امام خمينی و با کمک خون يک صد هزار شهيد و ملت مستضعف به پيروزی رسيد، اما تداوم آن وظيفه تمام مسلمانان جهان به ويژه ملت قهرمان و مبارز ايران است، بنابراين چنين ملت به پا خاسته ديگر حاضر نيست که در کشوری که مهد اسلام و حکومت قرآن است افرادی خودفروخته بر روی خون پاک شهيدان قدم بگذارند و به امريکا و اسرائيل غاصب خدمت و به اسلام و قرآن خيانت کنند و او بی تفاوت بنشيند لذا با شکايت روزافزون ملت و طوماری که متجاوز از هزاران امضاء به دادگاه انقلاب اسلامی استان يزد رسيده و طبق سوابق موجود و وظيفه شرعی و قانونی به پرونده ۷ نفر از اين افرادی که مستقيماً عليه حکومت جمهوری اسلامی ايران جهت خدمت به بيگانه سمت جاسوسی داشته اند، با دلايل فراوان که نمونه بارز آن گزارشات اداره مرکز اسناد ملی انقلاب اسلامی ايران صراحتاً محفل بهاييان يزد را يک ارگان جاسوسی دانست و صدها دليل ديگر که در پرونده موجود است، دادگاه انقلاب اسلامی استان يزد بررسی و رسيدگی نمود و حکم شرعی را که اعدام هفت نفر از متهمين است صادر و حکم صادره سحرگاه دوشنبه ۱۷ شهريور ماه به مرحله اجرا درآمد....."
و به اين ترتيب ,به گزارش سازمان عفو بين الملل درفاصله ی سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ (۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱) حداقل
۲۰۰ نفربهايی اعدام و صدها بهايی ديگر مورد تحقير، تکفير، ضرب و شتم قرار گرفته و درزندان ها شکنجه شدند.
يکی از نخستين قربانيان بهاييت در حکومت اسلامی پروفسور منوچهر حکيم بود که در سال ۱۳۶۰ در سن ۷۱ سالگی شيعيان جان اش را گرفتند.
"......منوچهر حکيم يکی از پزشکان نامدار ايران بود، او ساليان دراز استاد بخش اندام شناسی دانشکده پزشکی تهران بود.
دکترحکيم پس از پايان تحصيلات مقدماتی در ايران به فرانسه رفت و به تحصيل در رشته پزشکی پرداخت. او از معدود پزشکان ايرانی است که امتحانات (اگرگاسيون) را در فرانسه با موفقيت گذراند و عنوان پروفسور به او داده شد. او در فرانسه در رشته مطالعاتی خود موفق به کشفی شده که به نام وی در کتب پزشکی ثبت شده است.
پرفسور منوچهر حکيم پس از مراجعت به ايران علاوه بر تدريس در دانشکده پزشکی به کار طبابت پرداخت و گروهی از بيماران بی بضاعت را مجانا معالجه می کرد و حتی به برخی نيز داروی مجانی می داد.
پرفسور حکيم از مؤسسين بيمارستان ميثاقيه و خانه سالمندان بود. متأسفانه در دوران حاکميت قشريون بطور ناگهانی بازداشت و به عنوان بهائی در کوتاه مدت به قتل رسيد....".
حکومت اسلامی نه فقط به دکتر حکيم ۷۱ ساله و ديگر کهنسالان بهايی , حتی به نوجوانان بهايی نيز رحم نکرد و جان شان راگرفت.
برای نمونه به مونا محمود نژاد , دانش آموز ۱۷ ساله را در سال ۱۳۶۲ به جرم بهايی بودن در ميدان چوگان شيراز اعدام کرد, می توان اشاره داشت.
اين متن وصيت نامه ی اين بهايی نوجوان و شجاع ست :
" الهی باميد تو
مادر عزيزتر از جانم و خواهر مهربانم چه بگويم چه بنويسم از فضل حق که بسيار است و در جميع احوال شامل حال بندگانش ميشود حتا بنده عاجز و ناتوانی چون من که لايق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزيزان از دل و جان برايمان دعا بخوانيد که در هر صورت راضی به رضای الهی باشيم دل به قضا دربنديم و چشم از غير دوست درپوشيم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش برآئيم.
فدايتان شوم فراموش نکنيد که آنچه کند او کند ما چه توانيم کرد پس بايد سر تسليم در برابر حق فرود آوريم و توکل بر رب رحيم نمائيم پس رجا داريم که غم و حزن را بخود راه ندهيد و برايمان دعا کنيد که محتاج دعائيم."
اعدام و قتل بهاييان اگر چه از سال ۱۳۷۶ خورشيدی کاهش يافته , اما توهين , تهديد , تکفير ,آزار و اذيت , دستگيری و زندانی کردن آنان کاهش نيافته است .
۲۳ آذر ماه سال ۱۳۸۴ ذبيح الله محرمی که به " جرم اعتقاد به ديانت بهايی" سال ها در زندان به سر می برد در زندان جان باخت .
".....آقای ذبيح الله محرمی، کارمند وزارت نيرو بودند و در سالهای اوليه انقلاب که کليه کارکنان بهائی دستگاه های دولتی از کار اخراج می شدند؛ يکی از دوستان نزديک آقای محرمی، البته به نيتی خيرخواهانه و بجهت ابراز محبت به ايشان و بدون اطلاع وی، عکس ايشان را به همراه اعلاميه ای مبنی بر تبری از ديانت بهائی، برای يکی از روزنامه ها ارسال می کند تا بدينوسيله بتواند به ابقاء ايشان در شغلشان کمک کرده باشد. آقای محرمی پس از آگاهی از اين امر، کتبا و علنا به اعلاميه مذکور اعتراض کرده، تمسک خويش را نسبت به ديانت بهائی ابراز می دارند و همين امر موجب بازداشت و گرفتاری ايشان در سال ۱٣۷۴ می گردد که صرفا به جرم اعتقاد به ديانت بهائی بوده است؛ مثل هزاران بهائی ديگر که در سالهای اوليه انقلاب، به اتهام جرائمی واهی و بی اساس، مثل جاسوسی برای بيگانگان، روانه زندانها شدند و حتی بيش از دويست نفر از آنها، بدون رعايت اصول اوليه دادرسی در محاکم قضائی، محکوم به مرگ شدند و جان خود را فدای آئين خويش نمودند؛ ...
اگرچه آقای محرمی در سالهای اخير محبوسيت خود از مرخصی بهره مند بودند؛ ولی در طی ده سال و چهار ماه دوره زندان، مراحل بسيار سخت و طاقت فرسائی را گذراندند؛ از جمله تا چهل روز پس از بازداشت، خانواده از محل نگهداری ايشان کاملا بی خبر بودند. ايشان ابتدا محکوم به اعدام شدند؛ ولی پس ازتلاشهای خانواده و درخواستهای مکرر جامعه بين المللی، حکم اعدام به حبس ابد و سپس به پانزده سال زندان تخفيف يافت. در اين مدت، در زندانهای ابرقو و اردکان، به کارهای سخت وادار می شدند؛ بطوريکه فشار کار در زندان ابرقو، موجب عمل جراحی روی زانوی ايشان گرديد. بالاخره نامبرده در تاريخ ۲٣ آذر ماه ۱٣٨۴، در زندان، دارفانی را وداع گفتند....." ( سايت اخبازر روز, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۵)
و نمونه ی ديگر: اعضای يک گروه ناشناس که خود را "سربازان گمنام امام زمان" معرفی میکنند، در روز ۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۶ با ارسال نامه تهديدآميزی برای ۹ شهروند بهايی در شيراز، آنها را به "اعدام انقلابی" تهديد کردند. مخاطبان اين نامه، "سرسپرده و جاسوس اسرائيل" خطاب شدهاند و تهديد آنان به مرگ، "برگی ديگر بر لوح زرين انقلاب اسلامی" توصيف شده است , و اين" برگ زرين " را با تلاش برای به آتش کشيدن يک شهروند بهايی در شيراز آغاز کردند.
اين متن نامه اين شهروند بهايی به " اداره اطلاعات استان فارس " است:
" اداره محترم اداره اطلاعات استان فارس
محترما پيرو نامه تهديد آميزی که در تاريخ ۲۷/۱۲/۸۶ از سوی گروهی که خود را سربازان گمنام امام زمان معرفی کرده بودند (که کپی آن ضميمه ميباشد) مبنی بر اعدام انقلابی من و هشت نفر ديگر به دليل بهايی بودن در ملا عام، در تاريخ امروز ۲۹/۱۲/۸۶ جهت انجام کاری در خيابان سعدی اتومبيل وانت خود را در خيابان داوری پارک نموده و سپس به خيابان سعدی رفتم . پس از برگشت هنگامی که درب اتومبيل خود را باز نموده متوجه فردی شدم که يک ظرف ۴ ليتری دستش بود و از من تقاضای بنزين کرد و گفت خانواده در ماشين هستند لطفا اگر ممکن است مقداری بنزين به من بدهيد تا به پمپ بنزين برسم .
من هم درب باک را باز کردم ولی شلنگ نداشتم خودش رفت از صندوق عقب پرايد سفيد رنگی که خانمی با چادر مشکی روی صندلی جلوی اتومبيل نشسته بود ]شلنگی[ برداشت و آمد خودش بنزين را کشيد .زمانی که ظرف ۴ ليتری پر شد، او ظرف را روی زمين گذاشت و از پشت مرا محکم گرفت و يک دستش را روی دهانم گذاشت. در همان لحظه فرد ديگری که از داخل پياده رو در حرکت بود به ما نزديک شد و با هم کمک کردند من را نزديک يک درخت بردند و با زنجير و يک قفل گردن مرا به درخت بسته و سپس بنزين را روی من ريختند. نفر اول سريع رفت بطرف اتومبيل و سوار شد و نفر ديگر هم يک کبريت زد بطرف من انداخت که روشن نشد کبريت دوم همزمان با روشن شدن خاموش شد. کبريت سوم هم به لباس من خورد و باز خاموش شد و چهارمين کبريت و آخرين کبريت روی زمين جلوی پای من افتاد کمی روشن شد و با کفش روی آن گذاشتم خاموش شد. پس از آن او فرار کرد و سوار پرايد شد و صحنه را ترک کردند.
دو کودک که در پياده رو مشغول دوچرخه سواری بودند من را ديدند. آنها را صدا کردم در همان موقع يکی از همسايه ها را صدا کردم و آمد و صحنه را که ديد ترسيد. .... و همسايه های ديگر همديگر را خبر کردند. جمعيتی آنجا جمع شدند. خودم هم کمی حالم بهتر شد. متوجه موبايل خودم شدم. به ۱۱۰ زنگ زدم ديگر همسايه ها هم تماس گرفتند. از کلانتری زند پس از نيم ساعت آمدند و اول سعی کردند با تبر زنجير را پاره کنند نتوانستند. بعد يکی از همسايه ها کليد آورد و بالاخره قفل باز شد. سپس يکی از مامورين داخل اتومبيل من نشست و به اتفاق به کلانتری رفتيم و گزارشی تهيه شد که به پيوست يک نسخه تقديم میگردد.
با کمال احترام , امضا محفوظ ۲۹/ ۱۲/۱۳۸۶ "
تهديد ها ,دستگيری ها و زندانی کردن بهاييان ادامه دارد , تنها طی سال گذشته و سال جاری بيش از ۵۰ بهايی در شيراز, تهران , مشهد و ديگر شهر های ايران دستگير شدند . به نظر می رسد " دولت احمدی نژاد " که به ادعای ايشان " مديريت" اش در دست امام زمان است با بهانه تراشی های مختلف بر آن است تا بساط اعدام ناباوران به " مدير " کشور و دولت اش را بار ديگر پهن کند. انفجار در حسينيه " ره پويان وصال " در شيراز که يک مرکز " ضد بهايی " ست , يکی از اين بهانه تراشی ها برای آغاز وتوجيه آزار و کشتار بهاييان است .
پس از اين انفجار دستگيری بهاييان افزايش يافته است .
دستگيری و بازداشت شش نفر از اعضای رهبری جامعه بهائيان در روز ۲۵ ارديبهشت ماه و انتقال آنها به زندان
اوين، يک نمونه است.
مامورين حکومتی شش نفر از رهبری جامعه بهائيان ايران، موسوم به محفل ملی بهاييان ايران, که متشکل از هفت نفر است را در اين روز به اتهام " اقدام عليه امنيت ملی " باز داشت کردند.
بر اساس بيانيه سازمان عفو بين الملل, فريبا کمال آبادی، جمال الدين خانجانی، عفيف نعيمی، سعيد رضايی، بهروز توکلی و وحيد تيزفهم روز چهارشنبه پس از تفتيش وسايل شخصی،در خانه هايشان توسط نيرو های امنيتی بازداشت شدند.
مهوش ثابت , نفر هفتم از اعضای رهبری جامعه بهائيان ايران، به تاريخ ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۶ در مشهد دستگير و همچنان در زندان به سر می برد.
پررنگ ترکردن نقش مديريت امام زمان در اداره امور مملکت نشان از ظهور دشنه ی صيقل داده ی اسلام برای آغاز کشتار دگرانديشان , بويژه بهاييان دارد.
***
تعدادی از قربانيان اقليت مذهبی بهايی - اين ليست توسط "کميته دفاع از حقوق بشر در ايران – سوئد" تهيه شده است: