جناب آقای دکتر منصور بيات زاده که هميشه نوشته های ايشان را با دقت مورد مطالعه قرار می دهم ،در مقالهای بيانيه «هشدار به ايرانيان » را مورد نقد و بررسی قرار داده بود. با توجه به شناختی که از نوشته های آن شخصيت گرانمايه داشتم و می دانستم که با دلسوزی و علاقمندی مبادرت به اين کار نموده است.اينجانب که يکی از امضا کنندگان بيانيه بودم با پذيرش اينکه امکان کاستی هايی در اينگونه بيانيه ها که به طور گذرا ديد گاه خود را در مورد مسايل بيان می نمايند،وجود داشته باشد.ولی ايراد های ايشان را در کليت وارد ندانسته ومبادرت به پاسخگويی می نمايم.با بررسی دوباره بيانيه به طور گذرامتوجه می شويم که:
اين بيانيه تنها در رابطه با جنگ گرجستان نبوده، بلکه از سه بخش تشکيل می شود . بخش يکم اشتباهات سياست خارجی جمهوری اسلامی را بطور گذرا نام می برد . بخش دوم آن در شش بند توصيههايی جهت اصلاح آن ارائه می دهد. بخش سوم آسيب هايی که اين اشتباهات برای کشور وملت ايران دارد را بيان ميدارد .پس از بررسی بيانيه متوجه می شويم که:
۱-آنچه در مورد گرجستان گفته شده با واقعيت تاريخی واصول منشور ملل متحدسازگارا می باشد.
الف -از ديد تاريخی، گرجستان در دوران پيش وپس از اسلام هميشه ، با ايران يک واحد جغرافيايی را تشکيل می داد. پس از جنگ ها و تجاوزات خونين روسها بر طبق عهدنامه گلستان اين سرزمين از پيکره واحد جغرافيايی که ايران نام داشته است جدا گرديده است اين يک واقعيت تاريخی است که به درستی در بيانيه به آن اشاره شده است.
ب -از ديد منشور ملل متحد،در دوران اتحاد جماهير شوروی اين کشور از چند ين جمهوری و جمهوری های خودمختار تشکيل گرديده بود . سردمداران شوروی پيشين بر اساس سياست های استالينستی مبنی بر تثبيت سلطه روس ها ،جوامع واحدی چون اوستيا رابه دو نيمه شمالی وجنوبی تقسيم نمايند وهر يک را در محدوده جغرافيايی متفاوت قرار دادند ويا مردم سمرقند وبخارا را عليرغم تمايل عمومی از الحاق به تاجيکستان جلوگيری نمودند وتحت سلطه ازبکستان قرار گرفت.به همين جهت صلاح در آن ديدند که جمهوری گرجستان دو تا جمهوری خودمختار داشته باشد که عبارت بودند از آبخازيا و اوستيای جنوبی واوستيای شمالی که در درون فدراسيون روسيه قرار داشت. پس از فروپاشی شوروی که ۱۵ جمهوری جايگزين آن شدند. فدراسيون روسيه و۱۴ جمهوری ديگربوجود آمدند. فروپاشی با عث بحران در اقتصاد واجتماع در اين جمهوری ها بويژه فدراسيون روسيه گرديد،وسياست خارجی ونظامی روسيه کارايی خود را از دست داد. پس از گرانی نفت و دلارهای ناشی از آن به اقتصاد روسيه جانی داد.پس از اين بهبودی روسيه کوشش می کند که نقش تزارها و شوروی پيشين را دوباره ايفا نمايد وتازش به گرجستان در همين راستا می باشد. بر اساس منشور ملل متحد گرجستان يک کشور مستقل و اوستيای جنوبی جزئی ازآن سرزمين می باشد. پس حمله گرجستان به اوستيای جنوبی يک مساله داخلی به شمار می آيد و در برابر آن تازش روسيه به اوستيای جنوبی يک تجاوز آشکار بر عليه حاکميت يک کشور عضو سازمان ملل متحد به شمار می آيد. محکوميت اين تجاوز که برخلاف حقوق بين الملل ومنشور ملل متحد بر عليه يک کشور مستقل انجام گرفته مطابق با منشور و موازين حقوق بين الملل می باشد. اين تجاوز يادآور تجاوزات روسيه تزاری به ايران دردوران قاجار و پشتيبانی از غائله فرقه دموکرات پس از پايان جنگ جهانی دوم می باشد.
نظام حکومتی روسيه برآن است همانند دوران استالين راه حکومت فردی را پيش گيردکه با موازين دموکراسی وحقوق بشر اعلام شده کنونی همخوانی ندارد وبه همين جهت مورد احترام افکار عمومی و روشنفکران جهانی نخواهد بود.
۲-« در رابطه باپيمانهای سه جانبه و دوجانبه کشورهای کناره دريای مازندران »
advertisement@gooya.com |
|
آنچه دربيانيه در اين مورد گفته شده است يک واقعيت عينی ، ملموس است. همه کشورهای شوروی پيشين در ۱۹۹۱ در آلماآتی و مينسک اعلان کردند که بعنوان ميراث خواران شوروی همه معاهدات و تعهدات آنرا به رسميت شناخته و محترم می دارند. در سال ۱۹۹۴ هم روسيه طی نامه ای به سازمان ملل متحد پايبندی خود رابه تعهدات شوروی پيشين اعلان کرد.پس اين فروپاشی يکی از مشکلات ايران با ميراث خواران شوروی پيشين،رژيم حقوقی دريای مازندران بود.رژيم حقوقی جديد دريای مازندران می بايستی بر پايه دو قرارداد،يکی دوستی ۱۹۲۱ وديگری بازرگانی و دريانوردی ۱۹۴۰ ميان دولت ايران و شوروی پيشين با در نظر گرفتن شرايط ومقتضيات پيش آمده با موافقت تمامی کشور های ساحلی تعيين شود.
پس روسيه، جمهوری آذربايجان و قزاقستان وحتا ترکمنستان با قراردادهای دو ،سه وچند جانبه برخلاف موازين حقوق بين الملل به دليل ضعف ديپلماسی ايران عمل نموده اند. با اينکه اين ميراث خواران بايستی سهم شوروی پيشين را بين خود تقسيم نمايند.آنان سهم ايران را هم بين خود تقسيم کرده اند.آيا پشتيبانی از حقوق راستين ايران در دريای مازندران کاری اشتباه می باشد؟
پشتيبانی ابزاری وتاکتيکی روسيه از جمهوری اسلامی و همکاری استراتژيک با غرب در شورای امنيت، دليل دوستی و خيرخواهی روسها نيست، بلکه آنان کوشش می کنند در بازی سياسی با آمريکا از آن سود ببرند . روسيه از بحران ايران استفاده می کنند تا در تعاملات با غرب آثار منفی تجاوز خود به گرجستان را بيرنگ سازد.
۳-آيا آمريکا ستيزی در راستای منافع ملی ما می باشد؟ آيا واژگونی صدام در عراق وطالبان در افغانستان بوسيله امريکا در راستای منافع ملی ما نبود؟آياامريکا ستيزی جمهوری اسلامی با منافع ملی ما همخوانی دارد؟برای پاسخگويی به اين بخش به ريشه يابی موضوع می پردازم.
ازديد تاريخی، همسويی امريکا با انگليس در کودتا بر عليه دولت قانونی دکتر مصدق آسيبی بزرگ به ملت ايران برای بدست آوردن استقلال، آزادی و مردم سالاری زد.ما هيچگاه نبايد آنرا فراموش کنيم. ولی اگرسياست آمريکا را با ديگر قدرتها مانند روسها و انگليس ها در مورد ايران بسنجيم می بينيم که آسيب آمريکايیها به مراتب کمتر بوده است .در سد سالی که از حضور امريکا درصحنه سياسی ايران می گذردغير از گناه نابخشودنی کودتا عليه دولت مصدق ، در موارد زير به ملت ايران کمک نمودهاندوبامقايسه، انگليسی ها وروس ها دستکم پرونده استعماری نداشته اند.
۱- ساموئل جردن در مورد ياری به آموزش در ايران
۲- باسکرويل درکمک به مشروطه خواهان
۳- کمک به لغو قرارداد ۱۹۱۹
۴- مخالفت با حوادث آفرينی ديکتاتوری رضاشاه در راستای منافع بريتانيا مانند قضيه سقا خانه شيخ هادی که عاقبت به بهانه ای ديگر به قطع رابطه سياسی منجر شد
۵- مخالفت با دادن امتياز نفت شمال به روسها
۶- کمک به ايران و اولتيماتوم ترومن به استالين و عقب نشينی نيروهای شوروی از آذربايجان
۷- کمک های اوليه به ملی شدن صنعت نفت «بويژه بوسيله دکتر هنری گريدی» وقبولاندن آن به دولت بريتانيا
۸- کمک به پيشرفت اقتصادی و به رسميت شناختن جايگاه تاريخی ومنطقه ای ايران در خليج فارس که به اعاده حاکميت ايران برسه جزيره استراتژيک در سال ۱۹۷۱ انجاميد.
اما ريشه آمريکا ستيزی در ايران در ساختار سياسی احزاب چپ در دوران جنگ سرد،بوجود آمد ،که بوسيله شوروی هم پشتيبانی می شد. اما گروهی از روشنفکران ما اين آمريکا ستيزی را همرديف غرب ستيزی و حتی تمدن ستيزی قرار دادند. گروهی از حکومت گران جمهوری اسلامی بزرگترين استفاده رااز اين طرز فکر نمودند. با گروگانگيری در سال ۵۸ توانستند قانون اساسی دلخواه را تصويب و گروههای ميانه رو را از صحنه سياسی کشور خارج نمايند. جريانی که درآن مقطع زمانی مورد تائيد حزب توده بودهوخود را در خط امام تلقی می کرد.
امروزه جنگ سرد پايان يافته است اما هنوزهم گروهی از روشنفکران چپ اين سياست آمريکا ستيزی را که مترادف با غرب ستيزی و در نهايت تمدن ستيزی می دانند بر انديشههای آن چنگ انداخته وآنرا ادامه می دهند اين سياست زيانهای زير را برای منافع ملی ايران در پی داشته ودر آينده نيز خواهد داشت.
۱-سياست امارات متحده عربی،شورای همکاری خليج فارس،اتحاديه عرب نسبت به جزيره های سه گانه ايرانی در خليج فارس،بدون پشتيبانی امريکا امکان پذير نمی باشد.
۲- سياست استخراج بهينه از منابع نفتی و گازی مشترک ما با قطر هم بدون رفع تحريم های آمريکا امکان پذير نيست.
۳- نيمی از دريای مازندران طبق عهدنامه های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ به ايران تعلق دارد. سياست خارجی ضعيف جمهوری اسلامی و درگيری بی هدف با غرب بويژه امريکا باعث شده که کشورهای کناره آن بويژه روسيه از آن به سود خود بهرهبرداری نمايند و تماميت سرزمينی ما در بستر وزير بستر دريای مازندران را مورد تهاجم قرار داده و عملاً آنرا تصاحب نمايند.
۴-مخالفت امريکا با انتقال نفت وگاز منطقه دريای مازندران از طريق ايران که کوتاهترين ،کم هزينه ترين وامن ترين راه است ،ما رااز منافع اقتصادی وژئوپولتيک خاص محروم ساخت.
۵-عراق هم بدون اشاره وپشتيبانی امريکا نمی تواند نسبت به قرارداد ۱۹۷۵ ترديد کند و خواهان تجديد نظر در آن گردد.
۶- خطر حمله به تاسيسات هسته ای بوسيله اسرائيل هم بدون حمايت آمريکا عملی نيست.
۷- در نهايت خطر حمله آمريکا همانند سناريو افغانستان و عراق را نبايد دست کم بگيريم.
آمريکا يک ابرقدرت جهانی می باشد. و در تمامی جهان از جمله خاورميانه و خليج فارس ، عراق ، افغانستان ، جمهوری آذربايجان ، دريای مازندران ، پاکستان و ... حضور پررنگ و منافع دراز مدت دارد. ما بايد در يک فضا روشن و با توجه به منشور ملل متحد اختلافات خود را با آمريکا حل کنيم و از زيانهای آينده و حتا آسيب های جبران ناپذير جلوگيری کنيم. به سود ايران است که جهت گيری سياسی خود را متوجه کشورهای اروپايی و آمريکا کند ضمن آنکه با روسيه نيز روابط حسنه داشته باشد.
۴- ايراد ديگری که بربيانيه «هشدار به ايرانيان » گرفته شده اينکه در بيانيه آمده است :
« حوزه تمدن و فرهنگ ايرانی که يک واقعيت تاريخی و فرهنگی می باشد، بايستی در ديد راهبردی ما در منطقه قرار داشته باشد. ما بايد همه مردم و کشورهای واقع در اين حوزه فرهنگی را دوستان استراتژيک خود بشماريم و در معادلات سياسی اين ديدگاه را بگنجانيم. »
به نظر نويسنده نبايد از کنار کمبودها و نقايص و بی توجهی هايی که به ارزشهای دمکراتيک شده است گذشت و در اين باره سکوت اختيار کرد تا بر آن خطای بزرگ سرپوش گذاشته شود، و ديگر آنکه اشکال مهم ، طرح ديدگاه انحرافی و خطرناکی است که بعنوان معيار «معادلات سياسی» و ديد راهبردی به ايرانيان توصيه شده است.
ايراد ديگر بيانيه «کردها يکی از اجزای تفکيک ناپذير اين حوزه تمدنی می باشندو هر کجا که باشند ايرانی به شمار می آيند وما نبايد بر عليه منافع آنا با ديگران متحد شويم»
به نظر نويسنده ، اين ديدگاه «ناسيوناليستی» نيست بلکه از موضع «نژاد پرستانه » می باشد.
و در مغايرت کامل با اصول منشور ملل متحد وتعريف جهانشمول ملت و کشور و ارزشهای دموکراسی قرار دارد.برای پاسخگويی به اين ايرادها
الف بايد نخست به منشور ملل متحد و رويه جاری کشورها مراجعه شود.
درمنشور ملل متحد در فصل هشتم آن تحت عنوان قراردادهای منطقهای آمده است
ماده ۵۲- بند ۱ هيچيک از مقررات اين منشور مانع وجود قراردادها يا موسسات منطقهای برای انجام امور مربوط به حفظ صلح و امنيت بين المللی که متناسب برای اقدامات منطقه ای باشد نيست مشروط بر اينکه قراردادها يا موسسات و فعاليت آنها با مقاصد و اصول ملل متحد سازگار باشد.
۲-اعضای ملل متحد که چنين قرارادهايی را منعقد می نمايند ، يا چنين موسساتی را تاسيس می کنند هرگونه کوششی را برای حل و فصل مسالمت آميز اختلافات محلی از طريق اين قراردادها يا موسسات منطقهای قبل از مراجعه به شورای امنيت بکار خواهند برد.
۳- شورای امنيت توسعه حل و فصل مسالمات آميز اختلافات محلی را از طريق چنين قراردادها يا موسسا ت منطقهای چه به ابتکار کشور ذينفع و چه با ارجاع از طرف شورای امنيت تشويق می نمايد.
اگر مواد ۵۲ و ۵۳ و ۵۴ منشور ملل متحد را در نظر بگيريم متوجه می شويم که نه تنها تشکيل چنين سازمانهايی با اصول منشور ملل متحد و تعريف جهانشمول ملت و کشور و ارزشهای دموکراسی در تعارض نيست بلکه بوجود آمدن آنها هم تشويق شده است.
پس همگرائی منطقهای از نظر منشور ملل متحد در جهت صلح و امنيت بين المللی به شمار آمده است. بر طبق منشور ملل متحد اتحاديههای منطقه مانند اتحاديه اروپايی ،اتحاديه عرب ، اتحاديه افريقا و .. شکل گرفته است. اگر يکی از موفقترين اين اتحاديه که اتحاديه اروپا می باشد را در نظر بگيريم متوجه می شويم که اين اتحاديه براساس ۱- باورهای مسيحی ۲- ريشه نژادی مشترک هند واروپايی ۳- وارث فرهنگ وتمدن رومی - يونانی شکل گرفته و در درون آن اصول دموکراسی وموازين حقوق بشر هم رعايت می شود. پس همگرايی منطقه ای مبتنی بر اشتراک تاريخی و فرهنگی امروزه روندی مسلط در روابط بين الملل می باشد. حوزه فرهنگ و تمدن ايرانی و نزديکی کشورهای اين حوزه هم می تواند باعث تقويت صلح و امنيت جهانی شود و هم اصول دموکراسی را نهادينه نمايد.بر همين اساس سازمان اکو مرکب از ده کشور شکل گرفته است باتاکيد بر اينکه عراق،گرجستان وارمنستان نيز می بايد به عنوان اعضای جديد اکو پذيرفته شوند.
ب : دربيانيه آمده است «حوزه تمدن و فرهنگ ايرانی» پس در بيانيه بين مرزها فرهنگی و سياسی فرق قائل شده اند. از ديدگاه سياسی: با توجه به اعلاميه جهانی حقوق بشرو ملحقات آن تمامی ايرانيان بدون در نظرگرفتن دين، زبان ، رنگ، نژاد ، صاحب حق بوده و بيانيه هم در همين راستا نگارش يافته است. از ديدگاه فرهنگی بايد به ريشه يابی اين موضوع پرداخت که بين مرزهای فرهنگی و سياسی تمايز وجود دارد. در جهان ما ملتهايی هستند که محدوده فرهنگی آنان کوچکتر از مرزهای سياسی می باشد. وجود محدوده فرهنگی کوچک در برابر محدوده سياسی بزرگ نشان از آن دارد که ملتی از درون آن محدوده به حقوق ديگر ملتها تجاوز کرده است. نوع ديگری هم وجود دارد وآن اين است که محدوده فرهنگی ملتی بزرگتر از محدوده سياسی آن است در اين صورت اين ملت در دورانهای گوناگون مورد تجاوز قرار گرفته است. هرگاه با اندکی انصاف به وضع کشور خود ايران نگاه کنيم خواهيم ديد که محدوده فرهنگی ما از مرزهای سياسی بزرگتر است. نمونههای اين فرهنگ را می توان در زبان، ادب ، دين ، باورها و سنتها، شيوه زندگی ، جشنها و بسياری ديگر از جوانب گوناگون زندگی مشاهده کرد.وجود فرهنگ ايرانی در سرزمينهای همجوار نشانه آن است که کشور ما در سدهها و زمانهای دور و نزديک مورد تجاوز قرار گرفته است. اين را ز پويايی وماندگاری فرهنگی ماست. سياست دشمن تراشی و سود بردن از بحرانهای ساختگی خارجی جهت سرپوش گذاشتن بر بیکفايتی مديران حکومتی باعث شده است تا دستهايی قدرتمند بکوشند تا ميان اقوام ايرانی جدايی افکنده تا از اين رهگذر به مقاصد توسعه طلبانه خود دست يابند. بايد گامهای جدی برای آگاهی و روشن ساختن مردم ميهن عزيز خود ايران برداريم. بايد فعاليت توضيحی بزرگی کنيم تا ابهامی که دشمن درونی و بيرونی پديد می آورند از ميان برداشته شود و افراد جامعه ما خود را به درستی بشناسند و بدانند که از هزارههايی دراز همه اعضاء يک خانواده بودهاند و درگذشته فرهنگ واحدی را پايه گذاری کرده اند . بايد ماهيت تبليغات بيگانگان از راه منطق و استدلال درست و در نتيجه خنثی شود. در اين راه روشنفکران و صاحبان قلم بيش از ديگران مسئوليت دارند. بايد خشک انديشی را بدور افکند و با سازگاری و کوشش هميشگی پرده از فريبکاری ها برداريم تا فريبکاران نتوانند نادانی را به خدمت گيرند و خرد ناتوان جامعه ما را به گوشه نشينی وادارند. باشد به خود آئيم و فرصتهای ارزنده را از دست ندهيم . و نزديکی با حوزه فرهنگ ايرانی نه يک چالش بلکه يک فرصت برای صلح و ثبات جهانی است و با اصول دموکراسی سازگاری دارد.