در سال ۵۷ خورشيدی در انقلاب ارتجاعی و اسلامی به رهبری آيت الله خمينی با شعار های کاملا اسلامی برای تاسيس جمهوری اسلامی و اتحاد در برابر دشمن مشترک يعنی شاه همه روشنفکران را به د نباله روی از روحانيت کشانيده است و بخش اعظمی از روشنفکران همچنان از شرکت در انقلاب اسلامی شکوهمند وسرنگونی شاه ،افتخار می نمايند. خمينی بلافاصله پس از به قدرت رسيدن، بسرعت چهره واقعی خود را به مردم و نيروهای سياسی که به او ياری رساده بودند تا وی به قدرت برسد نشان داد. خمينی در رای گيری دوازده فرورين همه حقوقی را که به اکثر نيروهای سياسی وعده داده بود تا آنها در انقلاب شرکت نمايند ، ضايع کرد و تنها حرف خود را زير نام حکومت اسلامی به کرسی نشاند. در آغاز تابستان ۱۳۵۸ خورشيدی نيروهای حزب الهی به کتابفروشی های مقابل دانشگاه تهران حمل بردند و آنها را غارت و به آتش کشيدند و همان موقع شاعر پيشکسوت ـ احمد شاملو با شجاعتی بی نظير شعر معروف خود را تحت عنوان "روزگار غربيست " را سرود و با مفاهيم شعری بسيار رسا و آشکار، خمينی را مسئول همه وقايع و فجايع معرفی نمود.
advertisement@gooya.com |
|
زنان ايران اولين قربانيان شکل گيری نظام جمهوری اسلامی گرديدند و بهمين خاطر زنان ايران به پيشتازان مبارزه با استبداد اسلامی و پرچم آزاديخواهی را در دست گرفتند اما از جانب مردان چندان مورد حمايت قرار نگرفتند. خمينی بيشترين حملات خود را به زنان زير پوشش مبارزه با فساد بعمل می آورد. بيشترمردم و نيروهای سياسی از کرده خود در دنباله روی از انقلابی که خمينی را به پيروزی رسانده بودند در پشيمانی بسر می بردند.هنوز در ميان مردم و نيروهای سياسی اين انگيزه و پتانسيل وجود داشت که با صدای رسا اعلام کنند که آنها برای چنين حکومتی انقلاب نکرده اند. نيروهای سياسی مختلف در داخل و خارج سعی می کردند تا بارديگر حقوق مدنی از دست رفته را باز ستانند اما به شدت در اختلاف نظری و پراکندگی بسر می بردند.رفته رفته نارضايتی مردم از همه مسائلی که جمهوری اسلامی بوجود آورده بود افزون می گرفت. روحانيت بقول دکتر ابراهيم يزدی در يک مانور حساب شده در ۱۳ آبان ۵۸ خورشيدی دست به گروگانگيری کارکنان سفارت امريکا زد تا چپ را فريب دهد. همه مبارزات ضد امپرياليستی رژيم اسلامی در حالی اتفاق افتاده است که هوشنگ امير احمدی بعنوان يکی از لابی های رابط بين امريکا و حکومت ايران اعلام کرده است که در ۳۰ سال گذشته بين نمايندگان حکومت اسلامی و امريکا روابط حسنه ائی وجود داشته است. امريکا نيز در ضديت با زياده خواهی های رژيم اسلامی آن چنان ماهرانه برخورد می نمايد تا جمهوری اسلامی را هرچه بيشتر بسوی چين و روسيه نکشاند!اما جمهوری اسلامی در ضديت با اسرائيل هرگز با امريکا به تفاهم نخواهد رسيد! ا بار ديگر روحانيت جبهه ديگری گشود تا بتواند تا اينبار بار همه روشتفکران ضد امپرياليست را به زير پرچم خود گرد آورد. پس از آنکه معلوم شد مبارزه ضد امپرياليستی روحانيت فريبی بيش نبود و حنای آن ديگر رنگ باخت داده بود عوامل روحانيت بدنبال تحريک و خرابکاری در کشور عراق روی آوردند.خمينی رسما بخش شيعه نشين عراق را جزئی از قلمرو ولايت خود تعين کرده بود و همه روحانيت شيعه عراق را ملزم به تبعيت از رهبری خود کرده بود.حمله صدام به ايران آغاز شد.اين همان چيزی بود که روحانيت به رهبری خمينی در آرزويش به انتظار نشسته بود.خمينی بلافاصله جنگ را يک موهبت الهی توصيف نمود و همه نيروهای سياسی ومردم را که در جبهه جديدی گشوده بود به اتحاد و وحدت ودفاع ميهنی دعوت کرد.جنگی که می توانست در دوره رياست جمهوری بنی صدر به پايان برسد به هشت سال انجاميد تا زير سايه دوران جنگ و سازماندهی نظامی همه ابزار های سرکوب دستگاه حکومتی به پايان رسانده شود وهمه مخالفان نظام را تحت عنوان ضد انقلابيون منافق و سلطنت طلب و کمونيست سرکوب نمايد. بلافاصله با اعلام آتش بس جنگ بيهوده هشت ساله روحانيت بارديگر جبهه ائی بنام دوران سازندگی را به رياست رفسنجانی افتتاح نمود که اين دوره نيز به هشت سال پياپی انجاميد.ماجراهای دادگاه ميکونوس رژيم اسلامی را در جهان به شدت منزوی کرده بود و حکومت اسلامی با براه انداختن کارناول های انتخاباتی محمد خاتمی توانست دوباره جبهه تازه ائی را برای دنباله روی روشنفکران بگشايد.روشنفکران در سالهای متمادی در تحليل و ارزيابی جنبشی به نام دوم خرداد بسر می بردند که حکومت اسلامی با براه انداختن قتل های زنجيره ائی بارديگر سرمستی روشنفکرانی که به طرفداری از خاتمی برخاسته بودند به خماری برد.روشنفکرانی که به حمايت از خاتمی برخاسته بودند،محمد خاتمی را مسئول رسيدگی به قربانيان قتل های زنجيره ائی کردند که خاتمی با اعلام اينکه نامبرده تنها يک تدارکات چی در دستگاه حکومتی می باشد ،آب پاکی روی دست همه حاميان خود ريخت. روحانيت در ۳۰ سال گذشته با مهارت خاصی هر بار با گشودن جبهه تازه ائی برای دنباله روی روشنفکران از خود همه پروژه را تاکنون به موفقيت به انجام رسانده است.
"پس در مجموع می توان گفت به رغم اينکه شما يک چهره دموکراسی خواه هستيد، اما حمايت تان از رياست جمهوری خاتمی، بيش از آنکه ناشی از دموکراسی خواهی باشد، برخاسته از ميهن دوستی است. بله، چون معتقدم بعيد نيست احمدی نژاد کار دست مان بدهد. خاتمی هرچه بود و هر که بود، به هر حال اين مشکلات را پديد نياورد و امنيت ايران را به خطر نينداخت، بلکه برعکس، کار را برای نئومحافظه کاران امريکا و اسرائيلی هايی که به فکر حمله نظامی به ما هستند، به مراتب دشوارتر کرد."(صادق زيبا کلام)
اينک مدتهاست که بارديگر جمهوری اسلامی برای گشودن جبهه نوينی که مردم ونيروهای سياسی را بدنبال خود بکشاند در تلاش است .حکومتی که مردم ايران را در تمام عرصه ها سرکوب کرده است و جامعه سياسی را مسخ نموده و ۱۲ ميليون از مردم ايران را به اعتياد گرفتار کرده است تا ديگر بدنبال فعاليت سياسی و عليه حکومت اسلامی به قيام بر نخيزند و از طرف ديگر بيکاری و فحشاء وفساد های اجتماعی گوناگون آن چنان فزونی يافته اند که ارکان اخلاقی جامعه را مانند موريانه خورده است، بهمين خاطر آن روحيه ميهن پرستانه ائی که در آغاز حمله صدام در ميان مردم وجود داشت در حال حاضر ديگر در ميان اکثر اقشار مردم باقی نمانده است که هنگام حمله بيگانگان از حکومت اسلامی به دفاع برخيزند و اينرا جمهوری اسلامی بخوبی می داند به بهمين خاطر جمهوری اسلامی از برتری انسانی در مقابل عراق به تقويت بر تری نظامی پيشرفته روی آورده است ودائما در حال خريد سلاح های مدرن از روسيه می باشد.روسيه نيز ايران را خط مقدم خود عليه امريکا تبديل کرده است! در حالی که سران حکومت ايران در هفته ها و ماههای اخير بارها گفته اند که اطمينان دارند هيچ گونه حمله نظامی عليه تاسيسات اتمی يا نظامی ايران صورت نخواهد گرفت اما از طرف ديگر در حال رجزخوانی و تهديد بستن تنگه هرمز و به آتش کشيدن تمام منطقه خاورميانه هستند! همانطور که رژيم اسلامی تهديدات خارجی را بی اثر معرفی می نمايد،روشنفکران نيز در دنباله روی از حکومت اسلامی همه خبر های مربوط به حمله نظامی را بی پايه و اساس ارزيابی می نمايند وهيچ برنامه ائی در صورت حمله نظامی بيگانگان به تاسيسات نظامی جمهوری ، پيش روی خود ندارند!مدت ۳۰ سال هست که بخش وسيعی از روشنفکران ايرانی يا به بازيچه رژيم اسلامی در آمده اند و يا بطور مکرر از حکومت اسلامی اسلامی دنباله روی می کنند. در انقلاب مشروطيت اين روشنفکران بودند که روحانيون را به آلت دست خود تبديل نمودند تا پيروزی حکومت قانونی الهام گرفته از کشور های اروپائی به پيروزی برسد اما در انقلاب ۵۷ روشنفکران به آلت دست ملاها تبديل شدند تا از حکومت مدنی مشروطيت دوباره به حکومت اسلامی برگرديم؟در مورد دانش سياسی نيروهای سياسی همينقدر را بگويم که دکتر منصور بيات زاده که چهل و پنج سال است که در آلمان مقيم و تحصيل کرده و با مکتب فرانکفورت آشنائی دارد در چهارسال پيش در ارزيابی پيروزی خمينی و فريب خوردن روشنفکران اينچنين نوشته بود:ما روشنفکران هيچ شناخت روشنی از جدائی دين و حکومت نداشتيم))اما بخش قابل توجه ائی از نيروهای جبهه ملی هوادار دکتر شاپور بختيار به گفته بنی صدر معتقد بودند که بيست سال ديرتر شاه را سرنگون کنيم اما بدون شرکت مذهبيون اين کار را انجام دهيم که بالاخره خط طرفداران همکاری با اسلاميون در جبهه ملی پيروز شد و بيشتر نيروهای جبهه ملی نيز به زير پوشش رهبری خمينی رفتند!اگر روشنفکران ما در خارج فاقد دانش سياسی لازم بودند وای به حال روشنفکران داخل کشور که زير استبداد سياسی اصلا دسترسی به دانش سياسی دست نيافته بودند!شاه به غلط ميدان رابرای يکه تازی ملاها عليه کمونيست ها وتمدن غرب باز گذاشته بود و برای مثال مرتضی مطهری که يک روز هم در زندان بسر نبرده بود براحتی به نجف می رفت تابا خمينی ملاقات نمايد هنگام برگشت به ايران هيچ مشکلی برايش به وجود نمی آمد اما اگر يک دانشجوی ايرانی هنگام سفر به برلين غربی که می بايستی آنموقع از آلمان شرقی کمونيستی عبور می کرد ودر پاسپورتش مهر کشور آلمان شرقی می خورد هنگام سفر به ايران به گير ماموران امنيتی حکومت شاه می افتاد!دنباله روی روشنفکران ايرانی از روحانيت همچنان ادامه دارد و همين ۲ سال پيش ، فرخ نگهدار برای پيروزی در انتخابات برای شيوخ محترم رفسنجانی ـ خاتمی ـ کروبی التماس دعا کرده بود. هم اينک نيز بيشتر روشنفکران ما يا بدنبال ـ عبدالله نوری و يا خاتمی و يا کروبی تا حسن روحانی و رفسنجانی هستند!پس می بينيم که دنباله روی از روحانيت همچنان ادامه دارد و همچنان مانند گذشته بيشتر روشنفکران از خود صف مستقل و برنامه مستقل و آلترناتيو مستقل ندارند و اين دائره ارتجاعی و شيطانی همچنان مانند ۳۰ سال پيش ادامه دارد چون بخش وسيعی از روشنفکران ما هنوز در سرنگونی شاه سهم می طلبند و خود را با بخش وسيعی از نيروهای مذهبی متحد العمل می دانند.اين در حالی است که تمام نيروهای مذهبی بدون استثناء به فعاليت های نيروهای غير مذهبی ارزشی قائل نيستند و همه تلاش های آنها را کتمان می کنند.نيروهای مذهبی تنها در روزهای حساس برای جلب توجه همه نيروهای سياسی هر بار جبهه جديدی می گشايند و سرود های ای ايران پخش می کنند و برای چند صباحی بار ديگر روشنفکران را فريب می دهند!پايان سخن اينکه اگر نيروهای روشنفکر از همان آغاز که ديدند نيروهای مذهبی با شعار تشکيل حکومت اسلامی به ميدان آمده اند ودست بالا با آنهاست بايد در ميان مردم به روشنگری می پرداختند و مردم را هوشيار به عواقب عملشان در حمايت از خمينی آگاه می ساختند تا جامعه به انشعاب کشيده می شد. شايد شاه سرنگون نمی شد اما زمينه های سياسی بهتری برای فراروئی به مراحل تکاملی پر فراز تر گشوده می شد و به حکومت اسلامی ختم نمی شد.حالا که هيچ معلوم نيست که آينده ايران به کجا کشيده خواهد شد. اينکه بيشتر نيروهای حتی مذهبی نيز از دست احمدی نژاد و شخص ولی فقيه درمانده اند ، نشان از کوری آينده ايران است!مانند گذشته اين رژيم اسلامی هست که برای نيروهای سياسی زمين بازی ايجاد می کند تا روشنفکران را به خود مشغول بدارد!