چهارشنبه 22 آبان 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


حضور بی رحم تيشه تخريب، عبدالکريم سروش

عبدالکريم سروش
دريافت من اين است که مراد فرهادپور، به "افکار" چندان اهميت نمی‌‌دهد که به حواشی آن ها. آشکارتر بگويم وی‌ جرات رويارويی با فکر و قدرت نقد معرفتی آن را ندارد و اين بی‌ قدرتی‌ و بی‌ جراتی را در لفافی از انگيزه خوانی ها، سياست مالی‌ ها و ماستمالی ها، تخفيف و تمسخرها، طعن و کنايه ها، شماتت‌ها و ملامت ها، حرمت شکنی‌ها و فرافکنی‌‌ها فرو می‌‌پوشاند، و در اين ميدان چنان گرد و خاکی به پا می‌کند که چشم خودش را هم نابينا می‌کند ... [ادامه مطلب]

بنيادهای توتاليتر و دينی بينش سياسی در پرتو ديالوگ سارتر و بنی لِوی، شيدان وثيق

شيدان وثيق
آن چه که در اين بخش نخست، زير عنوان ديباچه ای بر گفتگوهای سارتر- بنی لِوی، از نظر خواننده می گذرد، توضيح ماجرای اين ديالوگ فلسفی – سياسی است. شرايطی که در بستر آن ها، در دهه ی ۱۹۷۰ اين مباحثات انجام می پذيرند؛ شرايطی که خودِ ما چپ های مارکسيست ايرانی، بويژه در خارج از کشور، در آن قرار داشتيم و سرانجام، تحولی که در روند ديالوگ آن دو پيش می آيد ... [ادامه مطلب]

بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه فرزند محمد صديق کبودوند: برای تنهايی پدرم، سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان

آن هنگام که دست به قلم می‌برم قلمم او را می‌نويسد و او را می‌خواند. قلمم ناتوان از وصف مهر پدری‌ست. اين قلب پردرد و پرزخمم را شايد اين نوشته مرهمی باشد. از که بگويم از آنان که فريادهای عدالت‌خواهی، برابری و آزادی‌طلبی‌شان گوش دنيا را پرکرده است و اکنون برای «غيرخودی» چون او با سکوت‌های زجرآورشان قلبم را تکه تکه می‌کنند و يا از آنان که بودنشان را در رفتن به جای ماندن ديدند و تنهايی ما را تنهاتر کردند يا آنان که تماس هرازچندگاهی‌شان ما را دلگرم می‌کند و ما را به صبری هم‌چون صبر ايوب فرامی‌خواند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


می‌نويسم تا همه به ياد آورند؛ او مظلوم‌ترين زندانی است که سالها با بی‌عدالتی‌ جنگيد و کنون خود در چنگال اين بی‌عدالتی به بندکشيده شده است. او هرگز نمی‌ايستد،‌ سکوت اختيار نمی‌کند و هرگز دست از دفاع از حق ديگران برنمی‌دارد حتی اگر در بند باشد. چه دردی جانکاه‌تر از آن که ببينی بسياری از آنان که آزادند برای آزادی وی گامی برنمی‌دارند و او که خود گرفتار است برای رهايی همگان در تلاش است.

می‌نويسم برای آنان که او را مشوش‌گر اذهان عمومی و نظام‌برانداز خويش می‌نامند باور کنند که او فارغ از بازی‌های سياسی، تنها دلواپسی‌اش پايمال گشتن حق همنوع‌اش در هر لباس و هر جنسيت و هر نوع تفکر و ايده‌ سياسی است.

در آغاز راه تنها بود و چه خيل يارانی که دست ياری بسويش دراز کردند و خود را همگام و همراه با وی دانستند. هرکس با هدف و نيت خاص خويش خواست تا نگذارد اين بار سنگين تنها بر دوش او باشد و افسوس از اين ميان تعداد ياران راستين انگشت‌شمار بود. چه آنانکه ترسيدند و چه آنانکه در پی‌نام و نشانی بودند همه رفتند و اکنون او باز همچون آغاز راه تنهاست. او نه می‌‌ترسد و نه در پی نام و نشانی است و چنين است تاوان ماندن ۱۱ سال حبس و شکنجه برای آنکه نخواست برود، برای آنکه ماند تا همگان باور کنند و بدانند بايد از حق دفاع کرد تاوانش هرچه هست باشد.

تونيا کبودوند
فرزند محمد صديق کبودوند

سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان





















Copyright: gooya.com 2016