خشونت و عدم خشونت و خشونت زدائی در جنبش همگانی، ابوالحسن بنی صدر
هرگاه هدف جنبش اين باشد و بماند که "اصلاح طلبان" را جانشين "اصول گرايان" کند، مبارزه از آغاز تا پايان خشونت آميز می شود زيرا وقتی قدرت هدف می گردد، زور تنها روش سازگار با آنست... و هرگاه استقلال و آزادی هدف بگردد، روش نيز استقلال و آزادی می شود. هر انسان، نخست استقلال (بازيافت حق تصميم در باره خود و شرکت در تصميم در باره جامعه خود) و آزادی (رها کردن خود از کره و اجبار و شرکت در "اکراه زدائی"، در جامعه خود) خويش را باز می يابد و آن گاه به خشونت زدائی می پردازد
* پرسشها:
۱ - آيا جنبش کنونی، بايد هميشه به "مبارزه ی بدون خشونت" بعنوان يک تابوی غير قابل تغير نگاه کند؟
۲- آيا تا اين مرحله از" مبارزه بدون خشونت" جنبش تنها در فاز "اعتراضی " باقی مانده است ؟ و دليلی برای گذار به فاز" تعرضی" ندارد؟چرا؟
۳- آيا باورمذهبی گونه وچشم بسته به اين مشی مبارزه معقول است؟
۴ - در تحليل نهايی، چه جريانی ميتواند مهر تاييد برای تداوم آن يا نفی و رد آن بزند؟
پرسش اول و پاسخ آن:
۱ - آيا جنبش کنونی، بايد هميشه به "مبارزه ی بدون خشونت" بعنوان يک تابوی غير قابل تغيرنگاه کند؟
پاسخ پرسش را نخست می بايد از هدف خواست: هرگاه هدف جنبش اين باشد و بماند که «اصلاح طلبان» را جانشين «اصول گرايان کند»، مبارزه از آغاز تا پايان خشونت آميز می شود. زيرا وقتی قدرت هدف می گردد، زور تنها روش سازگار با آنست. بديهی است طرفين نزاع، بنابر توان و اسباب در اختيار، خشونت بکار می برند. خشونت نيز به نزاع پايان می بخشد. بدين سان که با زور بی زور را از پا در می آورد.
و هرگاه استقلال و آزادی هدف بگردد، روش نيز استقلال و آزادی می شود. هر انسان، نخست استقلال (بازيافت حق تصميم در باره خود و شرکت در تصميم در باره جامعه خود) و آزادی (رها کردن خود از کره و اجبار و شرکت در «اکراه زدائی»، در جامعه خود) خويش را باز می يابد و آنگاه به خشونت زدائی می پردازد. از اطلاع های بس شادی بخش که اين ايام دريافت کردم، يکی اين بود که مصرف مواد مخدر نصف شده است. در صورت صحت اطلاع، به يمن جنبش، خشونت زدائی مهمی انجام گرفته است. بنا بر اين، هرگاه در محيط های خانوادگی و در بيرون از اين محيط ها، با اعتياد به زور مبارزه شود، جنبش می تواند سرتاسر ايران را فراگيرد بی آنکه رژيم بتواند يک تن از قوای خود را وارد عمل کند.
اما در قلمرو سياست و بطور مشخص در روياروئی با رژيم جنايت کار، وقتی آزادی هدف می شود، خشونت زدائی تحقق می يابد با بکار بردن روشهای زير:
۱ /۱ وقتی آزادی هدف می شود، پندارها و گفتارها و کردارهای يکايک شرکت کنندگان در جنبش می بايد از خشونت خالی شوند. شعارهای گويای زندگی در استقلال و آزادی می بايد جانشين شعارهای گويای مرگ (مرگ بر...) ها شوند. نه تنها به اين دليل که «مرگ بر» خشونت و بيانگر ادامه نظام سياسی مبتنی بر ميراندن است بلکه به اين دليل نيز که مرگ بر ابراز انزجار و خشم و کينه است و زنده باد آزادی و استقلال و ولايت جمهور مردم، اظهار عزم به بنای جامعه باز و تحول پذير، جامعه انسانهای مستقل و آزاد است. بدين قرار، شعارها می بايد بيانگر حقوقی باشند که تمامی مردم ايران از آنها بر خور می شوند. برای مثال، «ولايت جمهور مردم آری، ولايت فقيه نه» و يا «استقلال، آزادی، جمهوری ايران» و يا « رشد بر ميزان عدالت اجتماعی آری و ويرانگری بر ميزان ستم گستری نه» و يا عدالت اجتماعی آری (برخورداری زنان از منزلت و کارگران و ديگر اقشار، هم حقوق خود بعنوان انسان و هم از منزلت و امکان برابر بر کار و حاصل آن و هر قوم از حقوق فرهنگی و غير آن ) و ستم گستری نه»
۱ /۲ غنی و شفاف کردن هرچه بيشتر وجدان علمی ( خالی کردن شعور همگانی از غير عقلانی ها و سرشار کردن آن از دانش ها و فنون که کاری که در عهده انديشمندان است) و وجدان همگانی با بيان آزادی بمثابه انديشه راهنما از راه قابل فهم کردن اين بيان برای همگان (غنی و شفاف کردن وجدان عمومی که کار دانشگاهيان و دانشجويان است) به ترتيبی که جمهور مردم شرکت خود را در اداره امور جامعه و کشور خود، حق يکايک خود شناسند و در جنبش همگانی تا بازيافت استقلال و آزادی، شرکت کنند.
۱/۳ غنا بخشيدن به وجدان اخلاقی با تبليغ سامانه ارزشهای بيانگر استقلال و آزادی و عمل کردن به اين ارزشها و برانگيختن همگان به عمل به آنها و حساس کردن وجدان اخلاقی به ترتيبی که هر اقدام سرکوبگرانه رژيم، تمامی ملت را در برابر آن قرار دهد.
۱/۴ خشونت زدائی بقصد از کار انداختن قوای سرکوب رژيم از راه:
● افشای جنايتها و فسادهای رژيم و مافياهای نظامی – مالی،
● سلب مشروعيت دينی و اخلاقی از روشهای سرکوبگرانه،
● شرکت دادن جهانيان در مبارزه با خشونتهای رژيم، مانند اعدام و شکنجه و شکستن شخصيت انسان و...
۱/۵ شناسائی تبعيض ها ( تبعيض به زيان زنان و کارگران و... و تبعيض ها بسود روحانيان دولتی و سرکوبگران و مافياها) و مبارزه با اين تبعيض ها به ترتيبی که موانع شرکت در جنبش همگانی، در سطح جامعه، از ميان برداشته شوند.
۱/ ۶ برقرار کردن سامانه امداد، به ترتيبی که قربانيان سرکوبها، تا جائی که ممکن است ياری شوند. احراز هويت قربانيان سرکوب و در اختيار سازمانهای مدافع حقوق بشر گذاشتنش نيز، کارسامانه امداد است.
۱/۷ مبارزه با ضد اطلاعات رژيم (دروغ سازيها و دروغ پراکنی ها) که با موفقيت نسبی در حال انجام است. اين مبارزه وقتی موفقيت کامل پيدا می کند که مبارزان، خود به ضد اطلاعات نپردازند. يعنی حقيقت را با دروغ در نياميزند و خلاف حقيقت را نسازند و انتشار ندهند.
۱/۸ مبارزه با سانسورها که هم اکنون با موفقيت انجام می گيرد. اين مبارزه نيز وقتی پيروزی جنبش همگانی را تضمين می کند که حقيقت در باره هيچ کس، قربانی مصلحت نشود. و جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات برقرار شوند به ترتيبی که جامعه هم انديشه را بشنود و بخواند و همه اطلاع ها را در دسترس خود بيابد.
۱/۹ تشکيل پرونده جنائی برای آمران و مأموران سرکوب گری ها. با توجه به اهميتی که نقش جامعه جهانی و افکار عمومی جهانی بدست آورده است، تشکيل پرونده جنائی قابل ارائه به دادگاه جنائی بين المللی، کاری بسيار بزرگ و سخت تعيين کننده است. در حال حاضر، دولتهای خارجی در پی جستن و بکار بردن اين و آن دست آويز فشار و تهديد هستند. اما وقتی مردم ايران خواستار تعقيب جنائی استبداديان می شوند،
الف - اين رژيم است که از حاميان خود محروم می شود.
ب – مردم ايران هستند که از تحريم های اقتصادی و تهديد به جنگ و ديگر فشارها که متوجه زندگی روزمره آنها است، می رهند.
۱/۱۰ با توجه به نقشی که کارکنان دولت در «انتخابات» و جنبش بعد از آن داشته اند و با توجه به اهميت تعيين کننده کادرها در مديريت امور کشور، بسط جنبش به دستگاه اداری کشور، از توان سرکوبگری رژيم بسيار می کاهد. حمايت از کارمندان درست کار و نيز افراد نيروهای مسلح که تن به سرکوبگری نمی دهند و بسا مورد غضب رژيم می شوند، در وضعيت کنونی، خشونت زدائی سخت کارآمدی است.
۱/۱۱ برانگيختن کادرهای اداری و بسا نظامی به ايستادگی در برابر سرکوبگری، با تضمين آينده آنها، از جمله با باز کردن راه ابراز پشيمانی و عفو شدن، انجام می گيرد. در انقلاب ايران، اين تضمين داده شد اما صد افسوس که آقای خمينی تضمين کتبی (خطاب به سران ارتش) و شفاهی خود را رعايت نکرد و سرکوبگری را با اعدام ها آغاز کرد. در افريقای جنوبی اين روش با موفقيت بکار رفت.
۱/۱۲ مبارزه با نابسامانی ها و آسيبهای اجتماعی (انواع اعتيادها، انواع جرمها و جنايت ها و خود و ديگر تخريب کردن ها). در سطح جامعه و با مشارکت مردم، اين مبارزه موفق می شود. زيرا جامعه وقتی مصمم می شود نظام اجتماعی خود را باز و تحول پذيرکند، همزمان، به خود نقش پزشک و پرستار و درمانگاه و پناهگاه را ميدهد. قدرت، جوان را بمثابه نيروی محرکه يا مأمور ويرانگری می کند و يا خود آن را ويران می کند. اکثريت بزرگی به مخدرها و يا بکار گرفتن زور روی می آورند زيرا اين نوع کارها را نوعی دهن کجی و حتی مبارزه با قدرتمدارها گمان می برند. از اين رو،
۱/۱۳ مبارزه با «فکرهای جمعيی جبار» که خود و ديگر تخريبی بمثابه مبارزه، بدترين نمونه ها آنها است، ضرورت تمام دارد. به همان اندازه که ميزان تخريب در جامعه کاهش می پذيرد، از عمر رژيم نيز کاسته می شود. بسا به نسبت بيشتری کاسته می شود. زيرا از توان سرکوبش کم می شود.
۱/۱۴ رها شدن و رها کردن از ترسها که می بايد با بيرون آمدن از مدارهای بسته بد و بدتر همراه باشد مهمترين خشونت زدائی و کارآمد ترين روش همگانی کردن جنبش و ادامه آن تا پيروزی است: مدار بسته بد و بدتر، (رژيم و ترس از بدتر از رژيم و...) و مدار بسته خشونت ( اگر نکشم کشته می شوم، پس بهتر که وارد ميدان نشوم) و مدار بسته روابط قوا در زندگی روزمره (اگر دست بالا را نگيرم، زبون و زير دست می شوم) و... مدارهائی هستند که می بايد از آنها بيرون آمد تا جنبش همگانی بگردد.
۲ - در روياروئی با قوای سرکوب که از هيچ جنايتی روی گردان نيستند، خشونت زدائی های زير در ايران و در کشورهای ديگر، با موفقيت اجرا شده اند و پيشنهاد می کنم:
۲/۱ انتقال حق رهبری به ديگری، برده کردن خويش و خود را تسليم ويرانگر ترين خشونت ها کردن است. در حقيقت، برده کسی است که ديگری «ولی مطلق» او است. او از استقلال رأی محروم است. حتی اگر صاحب با او خشونت بکار نبرد، محروميت از استقلال، زور ويرانگری است که او را از درون ويران می کند. از اين رو، شکوفائی انسان در گرو استقلال رأی و آزادی او است. بدين قرار، کارآمدترين روشهای خشونت زدائی، نه گفتن به ولايت فقيه (که بی کم و کاست نظام برده داری است) و آری گفتن به ولايت جمهور مردم است. هر ايرانی می بايد بداند که تا وقتی استقلال رأی نجويد، ممکن نيست رشد کند و تا جامعه ايرانی از ولايت جمهور مردم برخوردار نشود، جامعه مستقل و آزاد و در رشد بر ميزان عدالت اجتماعی نمی گردد.
۲/۲ بر هر ايرانی است که از آزادی و حقوق ديگر خود بطور کامل برخوردار شود. کسی که از حق کار خود بطور کامل برخوردار نيست، نياز به رژيم ندارد، خود خويشتن را تخريب می کند. برای مثال، کسی که بيکار است و يا در روز، به يکی دو ساعتی کار با مزدی ناچيز تن می دهد، تخريب می شود. کسی که نمی تواند نظر خود را اظهار کند، تخريب می شود و...
برخورداری از همه حقوق، نيازمند خلاصی از رژيم سرکوبگر نيست. بسا از ميان برخاستن اين رژيم، نتيجه برخورداری کامل از حقوق است. توضيح اين که در خانواده، وقتی رابطه ها بر ميزان حقوق برقرار می شوند، بخش بزرگی از خشونت ويرانگری از ميان می رود که جامعه ايرانی را رنجور ساخته است. تنها اين يک خشونت زدائی از قلمرو مداخله رژيم و بنا بر اين از توانائی سرکوبش بسيار می کاهد.
بقصد برانگيختن ايرانيان به برخوداری از حقوق و تن ندادن به جزئی از حقوق، اين واقعيت را به آنها خاطر نشان می کنم: شما مردم از جامعه مدنی بسيار شنيده ايد. اما لازم است بدانيد اين جامعه را دولت بوجود نمی آورد بلکه اين ملت است که با عمل به حقوق و تصدی امور خويش، قلمرو دولت را محدود و توان سرکوب را از آن می ستاند. يک جامعه مدنی کامل جامعه ايست که امکانات لازم را برای برخوداری اعضای خود از حقوق خويش ايجاد می کند. بنا بر اين، در خانه، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در محله، در روستا، (سنديکاهها و اتحاديه ها و...) حتی در سازمانهای اداری، می توان دست بکار بنای جامعه مدنی و بنا بر اين، خشونت زدائی شد. در دراز مدت، جامعه مستقل و آزاد ساخته می شود و دولت حقوق مدار و تابع ملت می گردد. اما در کوتاه مدت نيز، سبب تقابل روز مره رژيم زورمدار با مردم حقوق مدار می شود و هر روز، بيشتر از روز پيش، توان سرکوبگری را از دولت زورمدار می ستاند.
۲/۳ مقام اول امر دهنده (امام الکفر)، می بايد بعنوان مجرم اصلی معرفی و مدارک در باره مجرميت او و دستيارانش جمع آوری شوند.
۲/۴ اما از آنجا که مأموران جنايت پيشه هستند که سبب ميشوند آمرانشان جنايت را روش حکومت گری کنند، شناسائی و تعيين هويت آنها نيز کاری ضرور است. با توجه به تحول قوانين و رفتارهای قضائی در جهان، اين شناسائی ها امکان می دهند که آمران و مأموران جنايت در هيچ کجای جهان نتوانند خود را پنهان کنند و از تعقيب قضائی بگريزند.
بديهی است با هر يک از آنها که از کرده خود پشيمان شد و اعتراف به جرم و جنايت خود کرد، به ترتيبی که در بند ۱ پيشنهاد شد، رفتار خواهد شد.
۲/۵ جنبش کنندگان می بايد از قاعده مسئوليت گروه در برابر اعضای خود پيروی کنند. يعنی
الف – هيچ فردی از گروه دور نشود و
ب – نسبت گروه به قوای سرکوب تا ممکن است بزرگ باشد.
ج – بهنگام حمله گروههای سرکوب، هرگاه خنثی کردن حمله بدون بکار بردن خشونت ممکن باشد، می بايد از بکار بردن خشونت اجتناب کرد. تا ممکن است سرکوب گران را می بايد به ترک خشونت فراخواند.
د – اما وقتی يک عضو گروه در چنگ قوای سرکوب افتاد، اصل اينست که می بايد او را از چنگ آنها رها کرد. در جنبش کنونی، در مواردی، اين روش با موفقيت بکار رفته است.
۲/۶ جنبش کنندگان همواره می بايد عمل باشند و هيچگاه نبايد واکنش آمران و مأموران سرکوب شوند. نه وقتی رژيم خشونت تمام عيار می شود و نه زمانی که در باغ سبز نشان می دهد. (چنان که احتمال بسيار است که يک چند از دستياران آقای خامنه ای را در تقلب بزرگ و سرکوبهای سبعانه، کنار بگذارند). اين مأموران سرکوب در خيابانها هستند که همواره می بايد عکس العمل جنبش کنندگان شوند. جنبش کنندگانی که ابتکار عمل را از دست دهند و با زورگو فصل مشترک پيدا کنند، رژيم سرکوبگر را برخود مسلط کرده اند.
۲/۷ اما چگونه بتوان با زورگو مقابله کرد و با بکار بردن نيرو، زور او را خنثی کرد و بکاربردن نيرو را خشونت نخواند؟ بدين گونه: سرکوبگر زور را در تخريب بکار می برد. وقتی آزادی هدف می شود، بکار بردن نيرو می بايد ناممکن کردن تخريب باشد و اگر ممکن نشد، کاستن تخريب به حد اقل بگردد .
بدين ترتيب، سه کار، يکی فصل مشترک پيدا نکردن با قدرت سرکوبگر و دومی همواره کنش بودن و هيچگاه واکنش نشدن و سومی، تخريب را به حداقل رساندن، وقتی همراه با يکديگر انجام گيرند، قدرت سرکوبگر را به زانو در می آورند اگر با کار چهارم و بسا کارهای ديگر همراه شوند:
۲/۸ بايد تمام حق شد و در برابر تمام ستم قرار گرفت و به نيرو، جهت ويرانگری نداد. توضيح اين که وقتی جنبش کنندگان از چهار سو در محاصره زور قرار می گيرند، هدف آنها بايد بيرون رفتن و بيرون بردن از حلقه محاصره باشد:
می بايد از روشی پيروی کنند که ابراهيم در حلقهﺁتش بکار برد: بنا بر قرﺁن، ابراهيم ( ع ) در حلقه ﺁتش قرار گرفت و ﺁتش بر او سرد شد. برای ﺁنکه ﺁتش خشونت رژيم سرکوبگر بر جنبش کنندگان سرد شود، هدف می بايد بی اثر کردن ﺁتش باشد از راه روياروئی تمام حق با تمام زور
ب . نيرو، تنها در خنثی کردن زور متجاوز می بايد بکار رود:
۲/۹ ياد آور می شود که جنبش کنندگان هيچگاه نبايد استقلال قوه رهبری خود را از دست بدهند. انسانهای آزاد، وقتی در محاصره آتش زور هستند، هريک بايد نفس خويش را مکلف بداند. اگر بر حق استوار بمانند و عقل آزاد خويش را به ابتکار برانگيزند، راه بيرون رفتن از حصار آتش را می يابند. اگرنه، هيزم آتش زور مداری شده و خاکستر میشوند. بدين قرار، در مقام مقابله با قوای سرکوب رژيم، استقلال قوه رهبری، «آزادی از» همه صفتهايی است که زور را، در شکلی از اشکال آن، در آدمی مؤثر میکند. علامت بارز استقلال رهبری، يکی جهت ويرانگر ندادن به نيرو است.
۲/۱۰ ابهام زدائی کار ديگری است که هر شرکت کننده در جنبش می بايد انجام دهد. در حال حاضر، خامنه ای و دستياران او، به شيوه استالين و دستيارانش، سه گروه را در دادگاه های فرمايشی و نمايشی محاکمه می کنند. «متهمان» بجای دفاع از خود، «اعترافات» می کنند. نبايد گفت کسی اين نمايش خشونت سخت ضد انسانی را باور نمی کند. چرا که از ابهام در گفتارها و کردارها است که شکنجه گران و اعتراف ستانان، در کار خود سود می جويند. همان ابهامها، سبب می شوند که در ذهن بينندگان و شنوندگان ترديد پديد آيد و عزم شرکت در جنبش سست شود. برای نمونه، از ميزان واقعی آرای ريخته شده به صندوق های رأی، در درون کشور، ابهام زدائی نشده است. حتی اصلاح طلبانی به خود باليده اند، که توانسته اند ۴۰ ميليون ايرانی را به پای صندوقهای رأی بياورند. بدين سان، بخشی از تقلب بزرگ پذيرفته شده است. حال اگر در «اعترافات» تأمل شود، مشاهده می شود که مبنای اصلی همين دروغ پوشيده در ابهام است. ابهام در هدف بازهم بزرگ تر و مانع همگانی تر شدن جنبش است: «اجرای قانون اساسی» يعنی چه؟ و ربط آن با «استقلال، آزادی، جمهوری ايران» چيست؟ تکليف حقوق ملی و حقوق انسان و کرامت و منزلت زن و عدالت اجتماعی و حقوق قشرهای مختلف و اقوام و... چه می شود؟ بر هر ايرانی است که بداند کاهنده ترين خشونتها، خشونت نامرئی ابهام است. بدترين نوع ابهام نيز ابهامی است که آدمی می داند حق چيست، اما «خود را مجبور می بيند به صراحت آن را بر زبان نياورد» .
۲/۱۱ عمل به حق و دفاع از حق به ترتيبی که اين دفاع شامل متجاوز وقتی به حقوقش تجاوز می شود، نيز بگردد. بهوش بايد بود که هر سخن دروغی در باره زورگو، او را به اين نتيجه می رساند که جنبش کنندگان نيز از قماش او هستند و می خواهند به زور جانشين او در قدرت شوند. دفاع از حق می بايد عام باشد و فرهنگ آزادی را بنا بنهد که در آن، برخورداری هر انسانی از حقوق خود، پذيرفته همگان در پندار و گفتار و کردار است.
۲/۱۲ جنبش کنندگان گرفتار خشونت مأموران «ولی جائر» نمی شوند اگر اختيار زمان و مکان را از دست ندهند. در حقيقت، اگر آدمی خود اين اختيار را از دست ندهد، هيچ قدرتی نمیتواند آن را از دست او بستاند. توضيح اينکه مکان و زمان قدرت (= زور)، هم اينجا و هم اکنون، است. اما زمان انسانی که آزادی را هدف می کند، زمان بی نهايت و مکان او بی کران لااکراه (= هر جای جهان که با قرارگرفتن در آن بتوان خشونت زدائی را تا انحلال قدرت ادامه داد) است. شرط پيروزی روش آزادی بر روش قدرت، يکی اينست که انسان آزاد، زمان و مکان روش زور پرستان را نپذيرد. زنهار! تن دادن به زمان و مکان زورپرستان، پپروزی ندارد. بر فرض که کسی بتواند از حصار زور، با غلبه بر زور پرستان، بيرون آيد، شکست خوردهاست. زيرا به قدرت اصالت بخشيده و روش او راپذيرفته و بکار بردهاست.
۲/۱۳ رابطه مستقيم برقرار کردن با واقعيتها و استفاده از آنها در بی اثر کردن خشونت سرکوبگران: استفاده بهينه از زمان و مکان، منوط به اينست که واقعيت های موجود در هر مکان و زمان شناسائی و پيشاپيش، روشهای استفاده از آنها برای بی اثر کردن خشونت سرکوبگران، سنجيده شوند. برای مثال، با توجه به ادعای «اسلام مداری» رژيم، سنجيدن پندار و گفتار و کردار سخنگويان و آمران و مأمورانش به واقعيت ها کاری واجب و خشونت زدائی کارسازی است. در همان حال، روزهای مذهبی و ملی و نيز روزهای کارگران و زنان و ... بکار آن می آيند که واقعيت های پديد آورنده آن روزها و نيز درسهای رويدادها، با مردم در ميان گذاشته شوند تا اراده تغيير کردن و تغيير دادن در آنها پديد آيد. شناسائی واقعيت های اقتصادی و سياسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه و آگاه کردن مردم از آنها، هم وجدان های علمی و عمومی را غنی می کند و هم انتظار مردم از تغيير را معلوم می کند و هم شرکت آنها را در جنبش تا پيروزی تضمين می کند. تلفيق واقعيت ها با درس تاريخ استفاده از مناسب ترين روزها و، در هر روز، در خور ترين ساعت ها و بهترين محلها برای تشکيل اجتماع را ميسر می کند. به ترتيبی که بزرگ ترين اجتماع ها، با کمترين خشونت ها ميسر می گردند.
و هرگاه وجدان همگانی غنای بايسته را بجويد، تمامی جامعه را به جنبش بر می انگيزد. آن زمان، همه روز، روز جنبش و همه جا، جای جنبش می شوند.
۲/۱۴ جنبش کنندگان نمی بايد از علائم مرگ رژيم غافل شوند. قدرت از تخريب پديد می آيد و به ويرانگری خود، بيمن استقامت استقامت کنندگان، از پای در می آيد. علائم مرگ رژيم مافياهای نظامی – مالی آشکار و قابل مشاهده هستند. اين علائم را، ماهی پيش از «انتخابات رياست جمهوری»، در تحقيقی، گرد آوردم و مشاهده کردنی تر کردم و در شهر هامبورگ و سپس در مصاحبه با راديو آزادگان و انتشار در نشريه انقلاب اسلامی و ديگر رسانه ها، به اطلاع ايرانيان رساندم. يادآور می شوم که خالی شدن انديشه راهنما (فقه ) از محتوا و پر شدنش از زور، آشکار ترين علامت ها است. از جمله، خالی شدن فقه دولتی از حقوق انسان و حقوق جمعی مردم، علامت مرگ رژيم است. پس هرگاه ايرانيان، از زن و مرد، پير و جوان کارگر و دهقان، بازاری و اداری، حقوق خويش را بشناسند و برای بازيافت اين حقوق به جنبش درآيند، تقابل رژيم با مردم، تقابل زور با حق می شود. توانائی بکار بردن قوای سرکوبش بازهم کمتر می شود و با شتاب بيشتری به تحليل می رود. بدين سان، هر رژيمی را به مرامش می بايد سنجيد و با نشان دادن خالی شدن مرامش از محتوای اوليه و پر شدنش از زور، می بايد نزديک شدنش را به مرگ معلوم به اطلاع مردم رساند. تا هم جامعه اطمينان پيدا می کند که رژيم مردنی است و هم قوای سرکوب رژيم در بکار بردن خشونت با مردم، سست شوند.
از اين ديد که بنگری، می بينی ناتوانی نسبی رژيم حاصل ۳۰ سال افشای خيانت ها و جنايتها و فسادهای رژيم و بکار بردن علامتهای مرگ رژيم در شتاب بخشيدن به انحطاط و انحلال آنست.
۲/۱۵ بيرون بردن خود و رژيم از مدار بسته خشونت. اين امر که رژيم مافياها تقلب بزرگ را سازمان داده و خود را در مدار بسته خشونت ↔ خشونت بيشتر، زندانی کرده است، بر همگان عيان است. دو روش تجربه شده اند: يکی روياروئی در مدار بسته خشونت و خشونت متقابل و ديگری، آشتی در فضای باز آزادی. روش اول راه بجائی نمی برد. هر طرف برنده شود، مردم، در استقلال و آزادی و حقوق خود، بازنده می شوند. زيرا قدرت خشونت گستر برجا می ماند و تنها آلتهای قدرت عوض می شوند. روش دوم استقامت برسر حقوق و شکيبائی بسيار می خواهد. اين روش پيروز می شود زيرا سرکوبگران در می يابند که ترک بندگی زور و بازيافتن آزادی، به آنها امکان زندگی در جامعه آزاد را می بخشد. اگر آقای خمينی نقض عهد نمی کرد، انقلاب ايران نيز می توانست يکی از تازه ترين نمونه های موفقيت آميز اين روش بگردد. اين روش را پيامبر (ص) با موفقيت بکار برد، در قرن بيستم، گاندی در هند آن را بکار برد. در ايران، مصدق و سپس اين جانب کوشيديم بکار بريم اما ساخت قدرت و وجود کانون قدرت اصلی، تجربه را ناکام کردند. اين بار، امکان پيروزی اين روش وجود دارد، بشرط آنکه جنبش محل خود را بيرون از رژيم و درون ايران قرار دهد و بخواهد که اصل ولايت جمهور مردم جانشين اصل ولايت فقيه و شاه و حزب و رهبر و... بگردد.
۲/۱۶ بازکردن درب (امکان «حر» شدن) آشتی بر روی همه. دو روش ۱۳ و ۱۴ را با هم که بکار بريم، توانائی خشونت زدائيمان بازهم بيشتر می شود. در حال حاضر، بسياری از کسانی که به آقايان موسوی و کروبی رأی داده اند، در پاسخ به اين پرسش که گذشته آنها چه می شود؟، می گويند: انسانها تغيير می کنند. بديهی است که در مدار بسته ای که مردم خود را در آن می انگارند، با گذشت می شوند. وگرنه يا می دانند و يا می بايد بدانند که درب را بر روی هرکس که بخواهد آزادی خود را بازجويد، می بايد بازگذاشت. اما کسی که آزاد می شود،
الف - با انتقاد از خود شروع می کند. و
ب – استقلال و آزادی انسان را هدف می کند و
ج – پيوندهای خود را با قدرت ستمگستر می گسلد و
د – خدمتگزاری مردمی را رويه می کند که درکار بازيافت استقلال و آزادی خود هستند.و
ه – تمام توان خود را بکار می برد تا کارگزاران «ولی جائر» و نيز خود او، به بازيافتن کرامت و استقلال و آزادی خويش بر انگيخته شوند. و – چون هم در استبداد رئيس بودن و هم در آزادی، رئيس شدن، آسان ترين کار ها و در همان حال، مانع استقرار دولت حقوق مدار می شود، آنها که می خواهند حر شوند می بايد خود را وقف استقلال و آزادی مردم کنند و به گرد قدرت و قدرتمداری نگردند.
۲/۱۷ حساس کردن هرچه بيشتر وجدان های همگانی و اخلاقی از راه يادآوری بی وقفه کرامت و حقوق انسان به ايرانيان و نيز به استبداديان. ايرانيان هنوز از اين غفلت بدر نيامده اند که حقوق را هيچ زوری نمیتواند از آدمی بستاند و کرامت را نيز. زيرا کرامت و استقلال و آزادی و ديگر حقوق انسانی ذاتی حيات اويند. بنا بر اين، وقتی هم آدمی
الف - در محاصره آتش زور است، نبايد از آزادی، از حقوق و کرامت خويش غافل بماند و
ب – بی آنکه خسته شود، می بايد آزادی، کرامت و حقوق زورمدار را به او يادآور شود. در اين پهنا است که خشونت بی محل می شود و زورپرستی که خشونت را روش کرده است، اين امکان را می يابد که آزادی و کرامت خويش را باز يابد. اگر هم قدرت او را يکسره از استقلال و آزادی و حقوق و کرامتش غافل کرده باشد، وقتی جمهور مردم اين حقوق را بشناسند و بکار برند، زور بی محل می شود و دستگاه ستم چون برف آب می شود.
بدين ترتيب، مجموعه ای از روشهای خشونت زدائی در اختيار نسل امروز ايران، قرار می گيرد. بکار بردن اين روشها جنبش همگانی را ممکن می کند و مداومت اين جنبش تا پيروزی را تضمين می کند.
* پرسش دوم و پاسخ آن:
۲-آيا تا اين مرحله از" مبارزه ی بدون خشونت" جنبش تنها در فاز "اعتراضی " باقی مانده است ؟ودليلی برای گذار به فاز" تعرضی" ندارد؟چرا؟
پاسخ به پرسش دوم: هرگاه جنبش همگانی با تحريم شروع می شد، از آغاز "تعرضی"می گشت. اما شرکت بخش بزرگی از جامعه در دادن رأی و بی اثر شدن آرای رأی دهندگان بر اثر تقلب بزرگ که توسط آقای خامنه ای و دستياران او انجام گرفت، سبب شد که جنبش، در آغاز خود، صفت اعتراضی بجويد. هرگاه آقای خامنه ای و دستياران او فرياد اعتراض را می شنيدند و انتخابات پرتقلب باطل می شد، تجديد انتخابات سبب تغيير در تناسب قوا در رژيم می شد. اما دموکراسی استقرار نمی جست و تضمينی وجود نداشت که با گذشت زمان، محور قدرت (ولايت مطلقه فقيه) موقعيت خويشتن را باز نيابد. به سخن ديگر، استقرار دموکراسی و تضمين دوام آن در گرو جنبش همگانی است که خواستار تغيير رژيم استبدادی بگردد.
«اشتباه» های پی در پی آقای خامنه ای و دستياران او و تصدی خشونت کور و سبعانه توسط آنها، جنبش اعتراضی را وارد مرحله «تعرضی» (به تعبير پرسش کننده) کرده است. در اين مرحله، جامعه به ولايت فقيه و مطلقه فقيه نه و به ولايت جمهور مردم آری می گويد و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايران» ترجمان ولايت جمهور مردم است. هرگاه جنبش ادامه بيابد و ايران را فراگيرد، تمامی تمايلهای سياسی که می توانند در مردم سالاری، فعاليت کنند، وارد مرحله «تعرضی» می شوند. محل جنبش همگانی با هدف استقرار ولايت جمهور مردم، بيرون از رژيم و درون ايران است. در سطح جامعه ما، قشر جوان دارد، در اين محل، قرار می گيرد. هرگاه اين قشر بتواند به جنبش تداوم بخشد و آن را گسترش دهد، قشرهای ديگر جامعه نيز در اين محل قرار می گيرند.
* پاسخ ها به پرسشهای سوم و چهارم:
۳ - آيا باورمذهبی گونه وچشم بسته به اين مشی مبارزه معقول است؟
۴- در تحليل نهايی چه جريانی ميتواند مهر تاييد برای تداوم آن يا نفی ورد آن بزند؟
● پاسخ به پرسش سوم: پاسخ پرسش سوم را بهنگام پاسخ به پرسش دوم داده ام. با وجود اين، در پاسخ به اين پرسش و پرسش چهارم خاطر نشان می کنم:
۱ – اصل در برابر اصل قرار می گيرد: در برابر ولايت فقيه، ولايت جمهور مردم قرار می گيرد. زنهار جنبش همگانی نمی شود و ره به پيروزی نمی برد هرگاه جمهور مردم شرکت در رهبری جامعه خود را حق فرد فرد ايرانيان (ولايت جمهور مردم) ندانند و در پی بازيافتن اين حق بر نيايند.
۲ - در قانون اساسی، محور صاحب اختيار مطلق، «رهبر» است. بنا بر اين، هرگاه نخواهند با مردم زبان فريب بکار برند، می بايد با صراحت به مردم بگويند: اصول قانون اساسی که با ولايت مطلقه فقيه سازگاری ندارند، در اين رژيم، هرگز قابليت اجرا پيدا نمی کنند. چنانکه اصول بيانگر انتخاب رئيس جمهوری، با وجود تصويب صلاحيت نامزدها از سوی «شورای نگهبان»، قابليت اجرا پيدا نکردند. در آغاز، بنا بر نظارت فقيه بود، اما کودتای خرداد ۶۰، درسی است برای نسل امروز که به ولايت فقيه از مطلقه و غير مطلقه نه بگويد و خواستار ولايت بدون اما و اگر جمهور مردم شود.
۳ - بنا بر اين، بديل که فرآورده تداوم جنبش می شود، بيانگر ولايت جمهور مردم و توانا به استقرار دولت مردم سالار و حقوق مدار می شود. بنا بر اين، معرف بيان آزادی و مرکب از صاحبان طرزفکرهای سازگار با مردم سالاری و حقوق ملی و حقوق انسان و قشرها و اقوام است.