چهارشنبه 24 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيانيه خانواده زندانيان سياسی: اعضای خبرگان از زندان اوين بازديد کنند، تحول سبز

خانواده های زندانيان سياسی در بيست و هشتمين بيانيه خود ضمن تاکيد بر نقش مقاومت و استواری آزادگان دربند و همچنين اطلاع رسانی خانواده هايشان در گسترش آگاهی مردم و بالندگی نهال جنبش سبز، از نمايندگان مجلس خبرگان خواسته اند تا در حاشيه اين اجلاس سری هم به عزتکده اوين بزنند و از نزديک با کسانی که صرفا به دليل مخالف بودن و معترض بودن و منتقد بودن دربندند، گفتگو کنند.

آنها در اين بيانيه تاکيد کرده اند زندانی سياسی امروز که از فردای کودتا سالی و ماه هايی گذشته و دادستان کودتا مقصر اصلی جزئی از جنايات رخ داده معرفی شده است، با اين که قربانی همان کودتا و بازداشت شده با احکام فله ای بی تاريخ و يا با تاريخ قبل از انتخابات توسط همان دادستان کودتاست، به سختی مجازات می شود.

به گزارش تحول سبز متن کامل اين بيانيه به شرح زير می باشد:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسم الله الرحمن الرحيم

«اتی امرالله فلاتستعجلوه سبحانه و تعالی عمّا يشرکون»

به نام بخشنده مهربانی که فرمانش قطعی است. هم او که بندگانش را مهلت می دهد تا راه خير يا شر را انتخاب کنند و مسئوليت اعمال خويش را بپذيرند. هم او که بهترين نگاهبان برای بندگان است و بهترين هدايت کننده برای آنان.

يک رمضان ديگر هم گذشت و ما خانواده های زندانيان سياسی توفيق اين را داشتيم که در کنار ديگر هم وطنان هم کيش و هم آيين در ضيافت الهی شرکت کنيم. ما در اين رمضان نيز برخلاف اراده حاکمان زهدفروش حتی لحظه ای از ياد و همراهی عزيزان دربند غافل نمانديم. ما کنار آنان بر سر سفره رحمت و برکت الهی نشستيم و هيچ اراده ای قادر نبود اين هم نشينی را از ما دريغ کند. ما در همه لحظات روحانی رمضان بويژه در ليالی قدرش هرچند به ظاهر از عزيزانمان دور مانديم اما به واقع گام زن در يک مسير و همراه در يک راه بوديم: راه حق. راه عدالت طلبی و آزادی خواهی. راه سبز اميد.

و اينک در پايان يک ماه عبادت و بندگی با دل هايی که کوشيديم از رذائل پاکشان کنيم و ميان آن ها و گناهان و معاصی ستر و حجاب افکنيم، با دل هايی هم چنان حقيقت جو بار ديگر با آزادگان دربندمان پيمان می بنديم که به سپاه خوارج رخصت ندهيم که راهشان را و مرامشان را وارونه جلوه دهند و همه معصوميت و پاکی شان را با دروغ و فريب و دسيسه و نيرنگ بيالايند. عزيزان ما به واقع قربانيان مظلوم کودتای نظامی ای هستند که هر روز برای مردم آشکارتر می شود نه تنها با اعترافات مشفق نامی و تأييديه همکارانش بلکه با اقدامات ملتهبانه و از سر عصبانيت توأم با نااميدی ايادی شان روزی به نام گروه های خودسر و روز ديگر به نام نيروهای امنيتی. يک روز برای ايجاد آشوب و ناامنی و البته تحت چتر و پوشش حمايتی نيروهای رسمی نام و نشان دار و روز ديگر با ايجاد محدوديت برای سران جنبش سبز. بی شک اين گسترش آگاهی مردم و بالندگی نهال جنبش بی تأثير از مقاومت و استواری آزادگان دربند نيست و بی تأثير از اطلاع رسانی خانواده هايشان که زينب وار پيام مظلوميت شان را عليرغم سانسور شديد خبری و اختناق رسانه ای شديد و گسترده که فقط در قاموس کودتاگران معنا می يابد، به سراسر کشور بلکه به گوش همه آزادی خواهان عالم می رسانند.

يک رمضان ديگر گذشت و عزيزان ما بر اثر کينه ورزی های لجوجانه همچنان دوری از خانه و کاشانه را تحمل می کنند. ما هنوز شاهد حبس و بند و زنجير برای بزرگانی از جنس ايمان و اخلاق هستيم. بزرگانی از جنس اميد و پای بندی به ارزش ها. از جنس دل و دين باختگان به اسلام عزيز و انقلاب و امامِ امتی سترگ. از جنس مردم. مردمی که جرمشان جستجوی رأی های سبزشان است. يک رمضان را مردان و زنان اسير ستم در بازداشت گاه هايی گذراندند که برای زندانی سياسی محروميت های مضاعف دارد و برای خانواده هايشان سختی ها و صعوبت های مضاعف. اين رمضان نيز گذشت و عيدش نيز. اما چشمان منتظران تنها به آزادی تعداد بسيار محدودی از اسرای سبز روشن شد و بقيه ماندند تا کوس رسوايی ستمگران عصر جديد را نه در سايه گوانتانامو و ابوغريب بلکه همين جا در اوين و رجايی شهر، سخت تر از پيش به صدا در بياورند. هنگامه ها و بهاره ها و ديگر عزيزان در بند نسوان ماندند تا شاهدی بر مظلوميت زن ايرانی در ديار گردآفريدها و مظلوميت زن مسلمان در ديار علّامه امين ها باشند.شاهدی بر مظلوميت زنانی که شرفشان را به ارزانی نفروختند و زيربار تهمت های ريزو درشت نرفتند و نامشان را به ننگ نيالودند. و مردان ما در بند ماندند تا سند زنده ای باشند بر دروغ هايی که امروز در کشور اسلامی ما به مصلحت و به نام قانون گفته می شود.

آری زنان و مردان سبز ستبر ما پس از يک سال و سه ماه در زندان های اوين و رجايی شهر و ديگر زندان های با نام و بی نام ماندند تا ثابت شود در جمهوری اسلامی زندانی سياسی هست و به رسميت شناخته نمی شود و چون به رسميت شناخته نمی شود حقوق خودش و خانواده اش ضايع می شود. اعترافاتی که زير فشار و شکنجه از او گرفته شده حجتی می شود برای احکام سنگين برای خودش و ديگران و توضيحات بعدی و شرح و تفسير آن چه بر او گذشته تا بدان جا برسد که در دادگاه نمايشی و فرمايشی اکاذيبی را به فرموده بازجوها بيان کند، به هيچ گرفته می شود و شرايط ناهنجارتری برايش به وجود می آورد و اگر از آن چه به ناحق بر او گذشته شاکی شود، به دليل افشای محرمانه های پلشت، بر جرايمش افزوده می شود. زندانی سياسی امروز که از فردای کودتا سالی و ماه هايی گذشته و دادستان کودتا مقصر اصلی جزئی از جنايات رخ داده معرفی شده است، با اين که قربانی همان کودتا و بازداشت شده با احکام فله ای بی تاريخ و يا با تاريخ قبل از انتخابات توسط همان دادستان کودتاست، به سختی مجازات می شود. امکانات اوليه در زندان از او سلب می شود. وضعيت بهداشتی و خوراک و امکانات رفاهی و غيره بسيار محدودتر از زندانيان عادی دارد و نهايت بی حرمتی و رفتارهای تحقيرآميز با او و خانواده اش روا داشته می شود. برای بسياری از آنان مرخصی حرام می شود. آزادی مشروط و ديگر امتيازات بی معنا می شود. صفايی ها جانشان به مخاطره می افتد، تاجزاده ها و نوری زادها بيش از يک ماه در قرنطينه می مانند، کرمی ها را به جرم افشای جنايات کودتاگران و شکنجه ها و ناروايی که با او داشته اند، از معالجات ضروری بازمی دارند و انتقال به بيمارستان را برای تحقير او با دستبند و پابند، ميسر می دانند. و در برابر اعتراض به بی عدالتی ها اقدامات تنبيهی مانند محروميت از ارتباط تلفنی و ملاقات حضوری و فرستادن به انفرادی و تبعيد به بازداشت گاه های ديگر، را روا می دارند. و چون صدای ناله مظلومانه خانواده ها در برابر اين مظالم آشکار بلند می شود، آنان را تهديد می کنند و آزار می رسانند، احضار می کنند و فشار را بر خودشان و زندانی شان افزايش می دهند.

آری اين است رسم مسلمانی در ديار ما و کاش امروز نمايندگان مجلس خبرگان که نمايندگان ما هستند و رأيشان را با تبليغات انتخاباتی از ما گرفته اند، صدای ما مظلومان را می شنيدند که حجت را بر ايشان تمام می کنيم و می گوييم اگر شما تذکر به قانون شکنان ندهيد چه کسی بايد بدهد. حالا که نه نمايندگان واقعی مردم در خانه ملت و نه نمايندگان شورای شهر و نه نمايندگان احزاب و نه نمايندگان رسانه های مستقل و نه نمايندگان ما خانواده های مظلوم، راهی به زندان های جمهوری اسلامی ندارند، چرا شما در حاشيه اين اجلاس بزرگ از باب توجه به مظلومان سری به اين عزتکده که امروز جايگاه نخبگان واقعی کشور است، نزنيد و از نزديک با کسانی که صرفا به دليل مخالف بودن و معترض بودن و منتقد بودن دربندند، گفتگو نکنيد؟ شما که هر يک سابقه مبارزه عليه طاغوت را در فهرست فعاليت های خود در ايام انتخابات به ما عرضه کرديد لابد به خوبی درد زندانی سياسی و خانواده زندانی سياسی را درک می کنيد خوب است به فرزندان ما پاسخ دهيد که علت اصلی انقلاب اسلامی چه بود؟

فرزندان ما می پرسند که جرم پدرانشان که بهترين سال های عمرشان را وقف خدمت به نظام و انقلاب کرده اند، چيست و چرا بايد حالا که زمان استراحت و راحت آنان است در محبس به سر برند. فرزندان ما می خواهند بدانند اين بازی کثيف که مشتی کودتاگر قدرت طلب خشونت پيشه آغاز کرده اند، تا کی ادامه دارد و حالا که تمام سال های کودکيشان از آغوش گرم پدر و نوازش های پدرانه به دليل خدمت محروم مانده اند، جوانيشان را به چه بهايی بايد دور از پدر سپری کنند؟ و ما می پرسيم که ما و ياران همراه و فرزندان دربند ما تا کی بايد تاوان ندانم کاری مسئولان و ضعف و اهمال قوه قضائيه را بپردازند. اين قصه کی تمام می شود آيا هنوز زمان رسيدگی به شکايت از کودتاگران فرا نرسيده است؟

آيا خدای ناکرده اين قوه قضائيه و اين دادستان و اين مجموعه که بايد داد مظلوم بستاند همگی در خدمت کودتاگران هستند؟ ما می پرسيم بالاخره چه کسی بايد جواب ما را بدهد؟ نامه های ما به دادستان برای ملاقات حضوری و ارتباط تلفنی کجا می رود به دست دادستان می رسد و پاسخ نمی گويد يا ايادی کودتا در پشت اتاق ايشان هم حضور دارند و مانع رسيدن نامه ها و فريادها و اعتراضات ما می شوند؟ براستی کجای کار گير دارد؟ ما از سياست سر در نمی آوريم ولی علی الظاهر سياست مداران هم در کار اين قانون شکنان قانون ستيز مانده اند. ما از سياست سر در نمی آوريم از حقوق نيز اما اين را می فهميم که حقمان را درست مانند رأيمان خورده اند و اين را ظلم مضاعف می دانيم و حالا از مردم و از مجلس و از انديشمندان و از علما و از دانشگاهيان و ازحقوق دانان و وکلا و از فرهيختگان و از خبرگان می پرسيم پايان قصه کجاست؟ عزيزان ما کی آزاد می شوند و تا وقتی که در زندانند چگونه بايد دادستان را وادار کرد که حق و حقوق آن ها را و حقوق ما خانواده ها را که برای جرم ناکرده روزها و شب ها و ماه هاست که داريم تنبيه می شويم و مجازات می شويم، بپردازد. جواب ما و فرزندانمان را چه کسی می دهد؟ خوب است زمامداران مملکت ما به جای سرک کشيدن در کار همسايه و ديگر دول و ملل شبی را به امورات داخله بينديشند و روزی را به رفع مشکلات خود بپردازند و عيوب داخلی را مرتفع نمايند. ما به امور هامّه و مهمّه ديگر کاری نداريم همين يک فقره رسيدگی به داد ما مظلومان ثوابش برابر با دلسوزی با همه مظلومان عالم است. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

والسلام
جمعی از خانواده های زندانيان سياسی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016