دوشنبه 22 خرداد 1385

زنان و ادبيات داستانی، خسرو ناقد، روزنامه اعتماد ملی

خسرو ناقد
اگر تا ديروز زنانی روستايی چون "زرين کلاه" هدايت و "مرجان" دولت‏آبادی به‏عنوان شخصيت‏های اصلی داستان‌ها در جستجوی مردان گم‏شده‏شان بودند، در رُمانها و داستانهای نسل کنونی ايران با زنانی مواجه می‏شويم که در شهرهای بزرگ روزگار می‏گذرانند و با پيچيدگی‏ها و دشواری‏های زندگی ماشينی و توده‏وار دست به‏گريبانند. شخصيت و کنش اجتماعی "قهرمانان" اين داستان‌ها، همانند نويسندگانشان ديگرگون شده‏است و هر دو هويتی تازه کسب کرده‏اند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

با ترجمه و انتشار رُمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در آلمان، بار ديگر نام يکی از نويسندگان زن معاصر ايران بر سر زبان‌ها افتاده است: زويا پيرزاد. اين رُمان را مؤسسه معتبر انتشاراتی «اينزل - زورکامپ» که پيشتر کتاب‌های «بامداد خُمار» و مجموعه داستان‌های کوتاه «در خلوت خواب» فتانه جاج‌سيدجوادی را نيز منتشر کرده بود، به‌چاپ رسانده است. مترجم تمام اين آثار سوزانه باغستانی است که خود با دلبستگی و علاقه‌ای که به‌ادبيات معاصر ايران دارد، پيشنهاد انتشار اين کتاب‌ها را به‌ناشر آلمانی داده است. خسرو ناقد در مقاله‌ی حاضر که برای انتشار در ويژه‌نامه هشتاد و پنجمين سال تولد سيمين دانشور نگاشته است، با اشاره‌ای به‌نقش زنان در ادبيات، نگاهی دارد به‌ترجمه و انتشار دو کتاب از آثار ادبيات داستانی ايران در آلمان که «زن ايرانی» و مسايل زنان را در کانون اصلی خود دارد.

پژوهش پيرامون سرآغاز و پيشينه حضور زنان در عرصه ادبيات داستانی و نقش آنان در توسعه و تکامل اين گستره از ادبيات و نيز تأثيری که شعر و داستان و رُمانِ شاعران و نويسندگان زن بر فرايند مبارزات اجتماعی و کوشش‏های زنان در جهت احقاق حقوق انسانی‌شان داشته است، از جمله مباحثی است که می‏تواند موضوع يکی از جالب‏ترين تحقيقات دانشگاهی قرار گيرد. در کشورهای اروپای غربی و آمريکای شمالی دير زمانی است که چنين مطالعاتی از ديدگاه‏هايی متفاوت و متنوع صورت می‏گيرد و کوشش می‏شود تا در کنار نقد و بررسی ادبی داستان‌ها و رُمان‌ها، به‏جنبه‏های فرهنگی و اجتماعیِ آثار نيز پرداخته شود. در اين پژوهش‌ها نه‏تنها آثار زنان نويسنده، بلکه گاه خود نويسندگان و سير زندگيشان موضوع تحقيق قرار می‏گيرد و در نتيجه‌ی چنين تحقيقاتی است که تازه روشن می‏شود که شعر شاعر و رُمان نويسنده‏ای در چه مقياسی از رويدادهای زمانه و تا چه اندازه از زندگی او و همنسلانش تأثير پذيرفته ‏است؛ و چه بسيارند آثار زنانِ شاعر و نويسنده و هنرمند که شفاف‏ترين آينه حيات اجتماعی و بهترين و گوياترين گواه رويدادها تاريخی‏اند. شايد يکی از نمونه‏های جالب در اين زمينه، زندگی و آثار نويسنده نامدار فرانسوی «ژُرژ ساند»۱ باشد. اين بانوی نويسنده که در سال تاجگذاری ناپلئون، يعنی در سال ۱۸۰۴ ميلادی (۱۲ سال بعد از انقلاب فرانسه) به‏دنيا آمد، در رُمان‌هايش به‏بهترين وجه رويدادهای پُر تلاطم اروپای قرن نوزده و سرنوشت محنت‏انگيز زنان آن دوران را بازتاب داده ‏است. البته زندگی و آثار «ژُرژ ساند» تنها نمونه‏ای از تلاش زنان نويسنده برای احراز جايگاهی شايسته در عرصه‏های فرهنگی و اجتماعی است؛ وگرنه در اين راستا می‏توان از شخصيت‏های بسياری نام برد که بی‏ترديد نام زنانی چون «سيمون دِ بووار» و «دوريس لِسينگ»۲ و نيز پروين اعتصامی در شمار آنان خواهد بود؛ بی آنکه از نقش و جايگاه معاصرانی چون کاترين مانسفيلد، ويرجينيا وولف، مارگرت دوراس، تونی موريسون و يا فروغ فرخزاد، سيمين دانشور، ليلا احمد، فاطمه مرنيسی، نوال السعداوی و سيمين بهبهانی بتوان غافل شد.

اينکه در ايران- در گذشته بيشتر از امروز- به‏زنان نويسنده و آثارشان کمتر توجه شده ‏است شايد در وحله اول به‏اين علتِ بسيار ساده باشد که هنوز حضور زنان را در اين عرصه برنمی‏تابند و همانند بسياری از عرصه‏های فرهنگی و هنری و اجتماعی، برای آنان نقشی ثانوی و پيرامونی قايلند و تازه اگر هم عنايتی روا دارند آثار زنان نويسنده را در نوع (ژانر) «ادبيات بازاری» قرار می‌دهند و سخن از «پرچمداری زنان در ادبيات بازاری ايران» پيش می‌کشند؛ و اين در حالی است که در چند دهه اخير زنانِ شاعر و نويسنده و هنرمند، حضوری فعال و موفقيتی چشمگير در عرصه‏های گوناگون داشته‏اند و آثارشان نه اگر هم‌سنخ، اما بی‌گُمان همسنگ و هم‌سطح نويسندگان «جنس برتر» بوده است.

حال با اين مقدمه‏چينی و تمهيدات، می‏خواهم به‏دو کتابی بپردازم که در فاصله زمانی بيش از يک دهه در آلمان منتشر شده ‏است و هر دو «زن ايرانی» را در عنوان و مضمون خود دارند. کتاب نخست «زنان در ايران»۳ نام دارد و دربرگيرنده مجموعه‏ای از داستان‌های کوتاه نويسندگان معاصر ايران است. به‏استثنای يک داستان، زمان نگارش (يا بهتر گفته باشم: تاريخ انتشار) داستان‌های اين کتاب به‏پيش از انقلاب پنجاه و هفت ايران باز می گردد؛ يعنی دقيقاً بين سال های ۱۳۱۱ تا ۱۳۵۷ خورشيدی. اين مجموعه که به‏کوشش تورج رهنما در آلمان منتشر شده، افزون بر تاريخ انتشار آنها (پيش از انقلاب) که پيشتر اشاره کردم، چند ويژگی ديگر هم دارند. اول آنکه زن ايرانی مضمون داستانهای کتاب را شکل می‏دهد. ولی به‏رغم اين ويژگی از مجموع بيست داستانی که رهنما از ميان آثار پانزده نويسنده برای اين کتاب برگزيده، تنها چهار داستان به‏قلم نويسندگان زن ايرانی است (سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهی، بهجت ملک‌کيانی و فهيمه فرسايی). مابقی داستان‌های کوتاهی‏اند که مردان درباره زنان نوشته‏اند. به‏بيانی ديگر، مردان راوی احساسات زنان و قصه‏گوی غم‌ها و شادی‌های آنان بوده‏اند. اينکه اين نويسندگان در شخصيت‏پردازی‏های خود تا چه حد توانسته‏اند به‏احساسات و دريافت‏های زنانه و واقعيت زندگی زنان ايرانی و شخصيت و جايگاه آنان در خانواده و اجتماع نزديک شوند، موضوع بحث و بررسی جداگانه‏ای است. هر چند که رهنما در مقدمه‏ای که براين کتاب نگاشته، کوشيده‏است تا به‏اين پرسش که «زن ايرانی چه شخصيتی دارد؟» پاسخ گويد و شماری از خصوصيت‏ها و خصلت‏های بارز زنان ايرانی را نيز برشمرده است. به‏باور او زن ايرانی از يک سو چون زنان هندی و ژاپنی پايبند سنت و آداب و رسوم ملی و مذهبی است و از سوی ديگر زنی مدرن است که زندگی و طرز رفتارش به‏زنان اسپانيايی و ايتاليايی می‏ماند.

صادق هدايت، بزرگ علوی، صادق چوبک، جلال آل‏احمد، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمود اعتمادزاده (م-به‏آذين)، محمود کيانوش، ابراهيم گلستان، هوشنگ گلشيری و جمال ميرصادقی از ديگر نويسندگان داستان‌های کوتاه اين مجموعه‏اند که همگی در زمره نويسندگان نسل پيشين‏اند و تصويری هم که از زن ايرانی به‏دست داده‏اند، کمتر با واقعيت‏های زندگی زنان امروز ايران تطابق و همسويی دارد. با اين همه اين کتاب همانند ديگر آثاری که به‏اهتمام تورج رهنما به‏زبان آلمانی منتشر شده، اثری جالب و خواندنی است که ماندگار خواهد ماند. به‏خصوص که ترجمه داستان‌ها با همکاری مترجمانی باسابقه و ورزيده چون خانم زيگريد لطفی، کريستف بورگل، آنه‏ليزه قهرمان و خودِ تورج رهنما به‏انجام رسيده ‏است.
دومين کتاب مورد بحث اثری نسبتاً تازه است که همانند کتابی که پيشتر از آن سخن رفت، مجموعه‏ای است از داستان‌های کوتاه نويسندگان معاصر ايران؛ با اين تفاوتِ اساسی که تمام نويسندگان اين کتاب را زنان تشکيل می‏دهند و تمام داستان‌ها نيز بعد از انقلاب ايران منتشر شده‏اند. ناشر کتاب «انتشارات گلاره» است که پيشتر نيز سه مجموعه ديگر از داستانهای کوتاه نويسندگان ايران و همچنين رُمان «سووشون» خانم دانشور (با ترجمه‌ای متوسط) و «زمستان ۶۲» اسماعيل فصيح و چند اثر ديگر از نويسندگان معاصر ايران را در آلمان منتشر کرده‏است. کتاب که عنوان «حضور آبی مينا»۴ برای آن برگزيده شده ‏است، با مقدمه‏ای از محمد علافی، مدير اين مؤسسه‌ی انتشاراتی، آغاز و با مؤخره‏ای از همسر او سابينه علافی به‏پايان می‏رسد. البته مقدمه و مؤخره‏هايی که مترجمان و اهتمامگران به‏اغلب ترجمه‏های آلمانیِ آثار نويسندگان معاصر ايران می‏افزايند، بر دو نوع‏اند: برخی با معرفی کوتاه نويسنده و اشاره‏ای به‌ديگر آثار وی، امکان آشنايی خوانندگان آلمانی‏زبان را با نويسنده کتاب که برای اکثر قريب به‏اتفاق خوانندگان آلمانی ناآشناست، فراهم می‏آورند. چنين اطلاعاتی که بهتر است به‏عنوان مؤخره در صفحات پايانی کتاب بيايد، به‏نظر من برای افزودن به‏رُمان‌ها و مجموعه داستان‌های کوتاه ايرانی کافی است و ذهن خواننده را پيش از مطالعه کتاب دستکاری نمی‏کند و نمی‏آزارد. چون نوع ديگری از مقدمه و مؤخره‏نويسی هم رواج پيدا کرده که بر مبنای آن مترجم يا اهتمامگر و يا حتی گاه شخص ثالثی، دست به‏تحليل‏های «جامعه‏شناسانه» و «روانشناسانه» آنچنانی می‏زند و خواننده‏ای را که می‏خواهد ساعتی با دنيایِ خيال نويسنده رُمانی يا داستان کوتاهی خلوت کند، پيشاپيش با مسايلی درگير می‏کند که او از اين طريق و به‏اين شکل نه قصد آشنايی و نه خيال روبرويی با آنها را داشته ‏است؛ وگرنه به‏جای خريدن اثری از ادبيات داستانی، به‏سراغ کتابهايی می‏رفت که مسايل اجتماعی و سياسی ايران در آنها طرح شده ‏است. وانگهی، نويسنده اثری خلاقه، اگر بخواهد، چنين مسايلی را با روش‌ها و شگردهای مختص خود و با به‏کارگيری عناصر هنر داستانسرايی، طرح می‏کند. جای چاپ چنين مقالاتی بيشتر در مجلات ويژه نقد و بررسی کتاب است و باور ندارم که درج آنها در مقدمه و مؤخره رُمانی يا مجموعه داستانی حتی به‏فروش بيشتر کتاب کمک کند.

به‏هر حال، مجموعه داستان مورد بحث دربرگيرنده ترجمه شعر «هديه» از سروده‏های فروغ فرخزاد است به‏همراه ۱۸ داستان کوتاه از نويسندگان زن ايرانی: آذردخت بهرامی با داستان کوتاه «صفيه»؛ ناهيد طباطبايی با «حضور آبی مينا»؛ منصوره شريف‏زاده با «يک عکس فوری»؛ سيمين دانشور با دو داستان کوتاه «باغ سنگ» و «برهوت»؛ بهجت ملک‌کيانی با «آی بابا! آی بابا!»؛ خاطره حجازی با «جانی و هنرمند»؛ فرخنده آقايی با «ولگا»؛ مهشيد اميرشاهی با «بار»؛ مه‏کامه رحيم‏زاده با «قاصدک»؛ فرشته ساری با «زمان گمشده»؛ منيرو روانی‏پور با «ما فقط از آينده می‏ترسيم»؛ نسرين پارسا با «بلوغی ديگر»؛ مهرنوش مزارعی با «داستان غم‏انگيز يک جنايت هولناک»؛ مهری يلفايی با «تنهايی سميرا»؛ گلی ترقی با «خانه‏ای در آسمان»؛ شهلا شفيق با «مِه» و سودابه اشرفی با «سيل خاکستر».
با نگاهی به‏اسامی نويسندگان اين مجموعه، می‏بينيم که اغلب آنان را نويسندگان نسبتاً جوانی تشکيل می‏دهند که بعد از انقلاب قلم به‏دست گرفته‏اند؛ از اين‏رو پيداست که سبک کار و زاويه ديد و شخصيت‏پردازی‏های آنان با نويسندگان نسل گذشته تفاوتی اساسی دارد. گذشته از اين برخی از نويسندگان اين کتاب مدت‌هاست که در کشورهای اروپايی و آمريکای شمالی زندگی می‏کنند و داستان‌هايشان هم کمابيش متأثر از محيط زندگی و مسايل و مشکلات زنان ايرانی در غربت است.
اگر تا ديروز زنانی روستايی چون «زرين کلاه» هدايت و «مرجان» دولت‏آبادی به‏عنوان شخصيت‏های اصلی داستان‌ها در جستجوی مردان گم‏شده‏شان بودند ... در رُمانها و داستانهای نسل کنونی ايران با زنانی مواجه می‏شويم که در شهرهای بزرگ روزگار می‏گذرانند و با پيچيدگی‏ها و دشواری‏های زندگی ماشينی و توده‏وار دست به‏گريبانند. شخصيت و کنش اجتماعی «قهرمانان» اين داستان‌ها، همانند نويسندگانشان ديگرگون شده‏است و هر دو هويتی تازه کسب کرده‏اند. جالب آنکه نه ‏تنها شخصيت‏های داستان‌ها از شخصيت آفرينندگانشان تأثير می‏پذيرند، بلکه نويسندگان و خوانندگان داستان‌ها نيز بی‏تأثير از شخصيت «قهرمانان» خود نخواهند ماند. «آدمهای» داستان‌ها که زمانی حاصل خيال‏پردازی نويسنده و خيال‏پرستی خواننده بودند، حال خود از اعماق اعصار پا به‏جهان واقعيت‏ها نهاده‏اند و دست در دستِ خيال‏پردازان و خيال‏پرستان سر به‏طغيان برداشته‏اند و حقوق پايمال‏شده خود را می‏طلبند.

نسل تازه زنان نويسنده ايران بااعتماد به‏نفسِ فزاينده و تلاش خستگی‏ناپذير و ايستادگی در برابر مسايل و مشکلات گوناگون، در حال اوج گرفتن‏اند. راز موفقيت روزافزون اين نسل در درک پيچيدگی‏های زندگی مدرن و پرهيز از ارائه راه حل‏های ساده و يکنواخت نهفته است. و شايد همين ويژگی‏هاست که آثار زنان نويسنده معاصر ايران را، هم برای خواننده ايرانی و هم برای خوانندگان غربی، جالب و جذاب می‏کند.

پانوشت:
۱- ژُرژ ساند George Sand نام مستعار اين بانوی نويسنده فرانسوی است. نام حقيقی ‏او Amantine-Aurore-Lucile Dupin بود.
۲- دوريس لِسينگ Doris Lessing در سال ۱۹۱۹ ميلادی (۱۲۹۸ خورشيدی) از پدر و مادری انگليسی در شهر کرمانشاه به‏دنيا آمد و دوران کودکی خود را نيز در ايران گذراند. پدرش که در جنگ جهانی اول يک پای خود را از دست داده ‏بود، در کرمانشاه رئيس «بانک شاهی» بود و تا سال ۱۹۲۴ ميلادی نيز با خانواده‏اش در اين شهر زندگی می‏کرد. او سپس به‏اتفاق همسر و فرزندانشان به‏کشور رودِزيا («زيمباوه»ی کنونی) که در آن زمان هنوز جزو مستعمرات انگليس بود، مهاجرت می‏کند و با خريدن مزرعه‏ای به‏کار کشاورزی می‏پردازد و در آنجا ساکن می‏شود. دوريسِ جوان در سن ۱۹ سالگی ازدواج می‏کند و تا سال ۱۹۴۹ ميلادی در آفريقا روزگار می‏گذراند. او بعد از جدايی از همسرش که يکی از کمونيست‌های کارگزار دولت جمهوری دمکراتيک آلمان (آلمان شرقی سابق) بود، آفريقا را ترک می‏گويد و برای هميشه به‏انگلستان می‏رود. دوريس لسينگ هم اکنون ساکن لندن است.
۳- Frauen in Persien, Erzaehlungen. Herausgegeben von Touradj Rahnema. Muenchen, ۱۹۸۶.
۴- Mina mit dem blauen Kleid, Moderne Erzaehlungen iranischer Frauen. Herausgegeben von M. H. Allafi. Glare Verlag. Frankfurt am Main, ۱۹۹۹.

www.naghed.net

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/30447

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'زنان و ادبيات داستانی، خسرو ناقد، روزنامه اعتماد ملی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016