چهارشنبه 15 خرداد 1387

مناسبات رهبری حزب تودۀ ايران و آيت الله خمينی، گفتگوی شهروند امروز با بابک اميرخسروی

بابک اميرخسروی
رهبری حزب، به ويژه دبير اول آن، آن چه در اساس افکار و آمال و آرزوهای ما بود با اتکاء به برخی اظهارنظرهای آيت الله خمينی و تا حدی دست کاری در آن ها، به عنوان "خط امام"، فرمول بندی کرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


(اين مصاحبه تلفنی صورت گرفته است)

علی مليحی - شهروند امروز: آقای کيانوری در کتاب "حزب توده ايران و مسائل ميهن انقلابی ما" در قسمتی به تبيين خط امام می پردازد و ويژگيهايی را از جمله بر می شمرد. می خواهيم بداينم حزب توده ايران با چه هدفی از امام خمينی حمايت همه جانبه به عمل می آورد و بر "خط امام"تاکيد می کند
بابک اميرخسروی مسئله حمايت از آيتالله خمينی در آغاز يک امر کاملا طبيعی به نظر می رسيد ايشان رهبر يک انقلاب بزرگ مردمی و ضد استبدادی بود و همه احزاب ملی و آزاديخواه به حمايت از وی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب پرداختند.
مسئله ای که بعدتر در خصوص موضع حزب توده در برابر آيت الله خمينی پيش آمد مربوط است به نظريه ای که رهبری حزب و بويژه دبير اول وقت آن يعنی «نورالدين کيانوری» در ۵ عنصر اصلی به عنوان «خط امام» تئوريزه کرد.

علی مليحی: اين ۵ عنصر اصلی چه بودند؟
بابک اميرخسروی ـ اين ۵ عنصر«خط امام»، ازنگاهِ وی، عبارت بودند از «جنبۀ ضد امپرياليستی قاطع» ، «جنبۀ ضد استبداد سلطنتی» ، «عدالت خواهی اجتماعی وحمايت ازتوده های محروم» ،«سمت گيری درجهت تامين حقوق وآزادی های فردی» و« تکيه به لزوم اتحاد همۀ نيروهای راستين خلق درجهت تحقق موارد چهارگانۀ ذکر شده»!
اما مسئله ازاين نظر در خور تامل است که ما بدون توجه به گوهر تفکرات آيت الله خمينی به چنين تعريفی از«خط امام» پرداختيم. رهبری حزب ، بويژه دبير اول آن ، آنچه در اساس افکار و آمال و آرزوهای ما بود با اتکاء به برخی اظهارنظرهای آيت الله خمينی و تا حدی دست کاری در آن ها، به عنوان «خط امام»، در ۵ عنصربالا، فرمول بندی کرد.

علی مليحی: اولين بار چنين بحثهايی در چه زمانی مطرح گرديد؟
بابک اميرخسروی ـ تا آنجا که به خاطر دارم مقوله خط امام و دفاع حزب ازآن، درجلسات «پرسش و پاسخ» که دبير اول برگذار می کرد، در اوايل سال ۵۸ و کمی پس از بازگشت رهبران حزب توده به ايران برگزار می شد مطرح گرديد و سپس در پلنوم هفدهم حزب که در تهران برگزار گرديد، تصويب شد و به عنوان مشی اصلی و راهنمای حزب در آمد.

علی مليحی: چه تناقضاتی در اين ايده ديده ميشد؟
بابک اميرخسروی ـ مثلا فرض کنيد وقتی آيت الله خمينی درآغاز، ازآمريکا به عنوان «شيطان بزرگ» ياد می کرد و يا می گفت: "هر چه فرياد داريد برسرآمريکا بزنيد". اين حرف ها، بدون درنظرگرفتن گوهرفکری وباورهای آيت الله خمينی دراين راستا، با باورهای ايدئولوژيک حزب توده ايران ونيزرهنمودهای رايج آن دوران در احزاب کمونيستی جهان پيوند زده شد. ودرذهن خود، آيت الله خمينی را دررديف رهبران دموکرات انقلابی ضد امپرياليست جهان سوم قرارداديم وتعريف کرديم. رهبری حزب براين توهّم بودکه جمهوری اسلامی نيزطبق رهنمود کنفرانس های احزاب کمونيستی وکارگری رايج درآن دوره بناگزير همراه با ملل کشورهای سوسياليستی وجنبشهای آزاديخواه ملی در مبارزه مشترک عليه امپرياليسم جهانی به رهبری آمريکا شرکت خواهد کرد. و اين را اقتضای زمانه می پنداشت.
بر اين مبنا نتيجه می گرفت که با تشديد درگيری های آيت الله خمينی و گردانندگان جمهوری اسلامی با امپرياليسم، به ويژه با آمريکا، بناچار به سمت اتحاد شوروی گرايش خواهند يافت! به همان گونه که در ساير کشورهای منطقه همانند مصر و سوريه و الجزاير يا ليبی چنين رخ داد. و حافظ اسد و جمال عبدالناصر و بومدين و قذافی به اتحاد شوروی نزديک شدند. توهّم اين بود که با سمت گيری به سوی اتحاد شوروی و نزديک تر شدن به او، چون حزب توده در افکارِ عمومی نماد و بنوعی نماينده جبهۀ سوسياليسم جهانی و شوروی است. حزب جای پای محکمتری در سيستم جمهوری اسلامی خواهد يافت!
اماواقعیّت به گونه ديگری بود. درواقع، معضل آيت الله خمينی فقط با آمريکا نبود. او با هر کشور اجنبی که به نوعی با ايران طرف بود، مرزبندی داشت.
آيت الله در يکی از سخنرانی های مهرماه ۵۷ صريحا گفت:اصل عقيده ما اين است که آمريکا نباشد، نه تنها آمريکا، شوروی هم نباشد، اجنبی نبايد باشد!
ايشان در اين زمينه يک ديدگاه پراگماتيک داشت و چون می ديد که جمهوری اسلامی مشکلات بيشتری با آمريکا دارد مسئله اصلی را آمريکا می دانست و اگرنه ديدگاه صريح آيت الله خمينی روحيه اجنبی ستيزی و مخالفت با دخالت اجنبی بود، ولی رهبری حزب اين هارا نمی ديد ويا به روی خود نمی آورد! بيست سال پيش ازآن هم گفته بود: آمريکا از انگليس بدتر،انگليس از آمريکا بدتر و شوروی از هر دو آنها بدتر، وهمه ازهم پليدترند. ليکن امروز سروکارما باآمريکاست! يعنی فردا ممکن است با ديگری باشد!
از سوی ديگر اگر بنا باشد شاخصی برای بيان تفکر آيت الله خمينی داشته باشيم جنبه اسلامی تفکر وی بود. آيت الله خمينی همه چيز را بر اساس محور اسلام می ديد.
او می گفت، که اگر به ما هرگونه استقلال بدهند يا هرگونه آزادی بدهند وليکن قران را بگيرند، ما آن آزادی و استقلال را نمی خواهيم. بنابراين گوهر تفکر آيت الله خمينی حکومت اسلامی بود. درواقع، آن چه برای ايشان فرعی بود، ازمنظر حزب اصلی تلقی می شد. و مقولۀ اسلام و حکومت اسلامی راکه برای ايشان اصلی بود، رهبری روی فرصت طلبی ازقلم انداخت و در«خط امام» تصويریِ دبيراول، کوچک ترين بازتابی نيافت.
شما ببينيد در اين شاخصها اصلا توجه نمی شود که آيت الله خمينی يک روحانی برجسته و مرجع تقليد است و اساسا فکر اصلی او پياده کردن حکومت بر اساس اسلام است بنابراين برداشت و تئوری حزب از خط امام دراساس نادرست وبرپایۀ ذهنيات استوار بود.
درگذشته من طی رساله های چند تک تک اين عناصر ابداعی «خط امام» را موردبررسی و نقدقرارداده ام که پرداختن به آن هادراين گفتگوی تلفنی ميسر نيست.
اضافه براين تئوری سازی «خط امام» برای حمايت ونزديکی به هواداران آيت الله خمينی، که اساساً جنبه های معرفتی وايدئولوژيک سياست های رهبری حزب را تشکيل می داد. همزمان، نوعی حسابگری سياسی هم که ناشی ازآرايش نيروهای سياسی وسوابق ذهنی گذشته بود، دخالت داشت.
گرچه حزب توده ايران مسئله اتحاد سياسی را مطرح می کرد، اما در عمل، با بسياری از نيروهای سياسی حاضر در صحنه، مسئله داشت. مثلا حزب از زمان های دور با جبهه ملی ايران و نيروهای نزديک به آن مشکل داشت. رهبری حزب توده ايران دو سال به طور سيستماتيک، دولت دکتر مصدق را تخريب و تضعيف کرده بود. با اينکه در پلنوم چهارم حزب درسال ۱۳۳۶ اين عملکردرهبری حزب شديداً مورد نقد قرارگرفته بود. اما بعد از انقلاب بازهم به نحوی، به توجيه سياست های گذشته پرداخت. بگومگوهای گذشته امکان برقراری رابطه واتحاد بانيروهای سياسی طرفدارجبهۀ ملی رادشوارمی ساخت.
از سوی ديگر، حزب توده ايران تقريبا باقاطبۀ جريانات چپ موجود در آن زمان نيز مشکل داشت. و اختلافات ايدئولوژيک جدی بودند. بنابراين تنها نيرويی که حزب تودۀ ايران باوی سابقۀ ذهنی منفی وخصمانه نداشت، همين نيروهای مذهبی بودند. می دانيد که حزب توده ايران در هيچ دوره ای ازحيات سياسی خود، ضد مذهب نبود. بلکه به مذهب و اعتقادات دينی مردم وجامعه احترام می گذاشت. بخاطر می آورم که در روزهای عاشوراهمواره سرمقاله ارگان حزب به اين موضوع اختصاص داشت و اين ديدگاه را تبليغ می کرد که بجای گريستن درعاشورا بايد از اينکه امام حسين در برابر جباریّت ايستاد وشهيد شد، درس گرفت و بايد يزيدهای زمانه را شناخت و عليه آن ها رزميد.
در ۱۵ خرداد ۴۲ نيز حزب توده ايران از حرکت آيت الله خمينی دفاع کرد. از راديو پيک ايران بارها، البته نه هميشه، اعلامیّه های آيت الله به گوش ايرانيان داخل کشوررسانده می شد.همۀ اين ها وموضع گيری های گذشته حزب درجزوه ای در يک تيراژ گسترده تحت عنوان ۲۵ سال حمايت از خط امام چاپ شد ودرسطح کشور پخش شد که تاثير خوبی هم داشت.
مورد ديگر اينکه رفقای زندانی ما بخصوص افسرها در زندان شاه، با بسياری از شخصيتهای برجسته روحانی از جمله آيت الله منتظری هم سلول و هم زندان بودند و ارتباط خوبی با نيروهای مذهبی نزديک به رهبری انقلاب داشتند.
اينها زمينه هائی بود که تصورمی شد برپایۀ آن، شانس نزديکی واتحاد سياسی با پيروان آيت الله وجود دارد. حساب براين بود که اگر با اين نيرو مانوس شويم و تفاهم کنيم، موقعیّت سياسی حزب بهتر خواهدشد. با همين تحليل از ميان نيروهای سياسی موجود آن زمان عملا بهترين نيرو برای پيشبرد اهداف حزب توده ايران، نيروهای مذهبی طرفدارآيت الله خمينی به حساب می آمدند. طرح «خط امام» حاصل اين ملاحظات بود.

علی مليحی: آيا حزب با توجه به ديدارهای اکثر مخالفين شاه با امام پيش از انقلاب برای ديدار با ايشان تلاش کرده است؟ می بينيم که چهره های نهضت آزادی يا جبهه ملی(دکتر سنجابی) با امام ديدار می کنند. آيا امام ديدار با سران توده را رد کرده بوده است؟ آيا حزب مايل نبوده است؟
بابک اميرخسروی ـ بله چنين تلاشهايی شد. من چون مستقيما در جريان اين اقدامات بودم دقيقا می دانم که چنين کوشش هائی صورت گرفت. بار اول زمانی بود که «محمد رضا قدوه» از اعضای هيئت اجرايی وقت که برای شرکت در کنفرانس صلح در پاريس حضور داشت، اقدام شد. قدوه به همراه من و محمد علی جواهری که درايام جوانی مدتی رييس فرهنگ شهر قم بود و در آنجا با آيت الله اشراقی آشنايی داشت، در واقع معلم ايشان بود، به مقر آيت الله خمينی در نوفل لوشاتو، درحومۀ پاريس، رفتيم. ناگفته نگذارم که خود قدوه نيز در جوانی طلبه بود و با اسلام و موازين اسلامی خوب آشنا بود.
قدوه کوشش کرد از طريق آشنايی جواهری با آيت الله اشراقی، زمينه ارتباط حزب با آيت الله خمينی را فراهم سازد. آقای اشراقی در ابتدا خيلی صميمانه و با گرمی از آقای جواهری، به دليل سابقه شاگرد معلمی استقبال کرد.
در ملاقات دوم جواهری به گونه ای به آيت الله اشراقی فهماند که وی از طرف حزب توده ماموريت برای ايجاد ارتباط رهبری حزب و آيت الله خمينی را دارد که آقای اشراقی ديگر فاصله گرفت و با سردی برخورد کرد. ديگر ادامه اين تماس بی فايده بود.
با اين حال قدوه نامه ای از سوی رهبری حزب نوشت و به من سپرد. و بنا شد اگر رهبری با متن آن موافقت داشت، من نامه را نزد آيت الله خمينی ببرم.
قدوه پس از مراجعت به آلمان به من اطلاع داد که نوشتۀ اومناسب نيست و متن ديگری ارسال خواهد کرد. هيئت اجرايی متن تايپ شده ديگری را برای من فرستادند. من به نوفل لوشاتو رفتم و آن نامه را به نوه آيت الله خمينی دادم.

علی مليحی: کدام نوه ايشان؟
بابک اميرخسروی ـ نوه دختری ايشان بود. که خيلی هم فعال بود، دائم دررفت وآمد بود. من در اتاقی که جدا از محل اقامت بود او را ديدم و نامه را دادم. نوه آيت الله خمينی مدتی بعد بازگشت و گفت نامه را به خود حاج آقا داده است. من هم پس ازمدتی انتظارچون خبری نشد مراجعت کردم. آدرس وتلفن گذاشتم که اگر لازم شد خبرکنند.
اما هرگز خبری از سوی آيت الله خمينی نشد. من اين اسناد و متن آن نامه را هنوزدارم. شايد در فرصت مناسب به چاپ برسانيم.
البته می شد رفتار آيت الله خمينی را ازروی اظهاراتش حدس زد. استفتايی در شعبان ۱۳۹۷ ازايشان، فکرکنم هنگامی که هنوز درنجف بودند، شده بود. ايشان در پاسخ صريحاً می گويدکه از کمونيستها و مارکسيستها بيزاز بوده و آنها را خائن به مذهب و انقلاب می داند! درمهر ماه ۱۳۵۷ نيز مطالب مشابهی به يک خبرنگار مصری زده بود، خطرآنها برای کشورکم ترازشاه نيست! من بريده های روزنامه هارابرای رهبری حزب درآلمان می فرستاذم.
طبيعتا وقتی فردی درمقام و موقعيت آيت الله خمينی اين حرف ها را می زند، آن هم درآستانۀ انقلاب، به پيام رهبری حزب توده ايران برای ديداروگفتگو، پاسخ نمی دهد.
اين را هم بايد اضافه کرد که در آبان ۵۷ هنوز موضع رهبری حزب نسبت به آيت الله خمينی روشن نبود و اختلافاتی ميان ايرج اسکندری و کيانوری وجود داشت که اتّخاذ چنين ابتکاراتی رادشوار می کرد. دراين مقطع زمانی است که اين اختلافات تاحدی حل می شود و فعاليت برای نزديکی به بارهبرروحانی انقلاب فراهم می گردد.

علی مليحی: حزب در تحليلی نيروهای انقلابی را به دو دسته راست سرمايه داری و دسته دوم نيروهای خط امام که به محرومين نزديکند تقسيم می کند. حزب اميدوار است که در بلند مدت اين نيروهای طبقه بندی شده تحت عنوان خط امام در نهايت به سمت سوسياليسم حرکت کنند. مبنتای اين تحليل چيست؟
بابک اميرخسروی ـ تصور بر اين بود که نيروهای خط امامی با توجه به شعارهايی که در خصوص دفاع از محرومان جامعه می دادند سمت سوی پيشرفت کشور را بر اساس حرکتی که به راه رشد غير سرمايه داری معروف بود، به پيش ببرند. با توجه به اينکه در آن زمان بسياری از صنايع و بانکها و اموال به تصرف دولت در آمده بود چنين تصوری از حرکت اين نيروها به سمت يک اقتصاد غير سرمايه داری ويا سمت گيریِ سوسياليستی چندان دوراز ذهن نمی نمود.

علی مليحی: آيا بحث دفاع از امام بر اين مبنا بوده است که انقلاب بهمن ۵۷ انقلاب اوليه است و انقلاب بعدی که ديکتاتوری پرولتاريا را ايجاد می کند در راه است و با اين هدف از انقلاب و امام دفاع می شده
بابک اميرخسروی ـ مسلماً در حزب توده ايران چنين چيزی در مخيله کسی نمی گنجيد. گويا بعضی ازسازمان های چپ ازاين حرف ها می زدند. آن ها نيزبه سرعت ازآن فاصله گرفتند. به هرحال، موضوع بدين معنا ومضمون، اصلاً درحزب مطرح نبود. تصوربراين بود که جمهوری اسلامی می تواند در چارچوب کشورهايی ديگر جهان سوم، که راه رشد غير سرمايه داری راپيش گرفته اند حرکت کند و دولت، بسياری از امور را در دست گرفته، در مسير غير سرمايه داری حرکت کند. افکار حزب از اين فراتر نمی رفت. سياست رهبری حزب، حمايت صوری از«خط امام» نبود و اين حمايت واقعا صادقانه و بر اساس محاسبات سياسی و ايدئولوژيک بود که عرض کردم. اصلا فکری برای اينکه مثلا با اقدامی کودتا گونه، قدرت قبضه شود، درگذشته من طی رساله های چند تک تک اين عناصر ابداعی «خط امام» را موردبررسی و نقدقرارداده ام که پرداختن به آن هادراين گفتگوی تلفنی ميسّرنيست.
در سياست رهبری حزب توده نبود. نهايت آمال اين بود که با نزديکی به نيروهای مذهبی، حزب بتواند مثلاً دريک شرايط مساعد، مثل دورۀ قوام السلطنه، در يک دولت ائتلافی در حد چند وزير شرکت کند. و يا در مجلس حضور داشته باشد.

Copyright: gooya.com 2016