توضيح: نشريه «شهروند امروز» به ملاحظاتی، بخش هائی از آخرين سوال ونيزجاهائی را،«حذف» کرده است. ولی متنی که ازنظر می گذرانيد، کامل آنست. خواننده محترم می تواند بخش های حذف شده راحدس بزند.
بابک اميرخسروی
آقای بابک امير خسروی با توجه به سابقه طولانی عضويت شما در حزب توده، نحوه اشنايی شما با خانم مريم فيروز چگونه بوده است؟
آشنايی من با شادروان مريم فيروز به يش از ۶۰ سال قبل، و همزمان با اولين روزهای ورود من به حزب توده ايران بازمی گردد. در آن دوران من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم و حوزه ما در منزل مريم فيروز برگزار می شد. باايشان هم عضو حوزه بودم، جلسات هم در منزل ايشان برگزار می شد. همسر او کيانوری نيز عضواين حوزۀ وگويندۀ ما ازسوی کميتۀمرکزی بود.
بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پراکندگی ها و دربه دری های فراوانی که اعضای حزب متحمل شدند، در سال ۱۳۳۶ در شهر مسکو کيانوری و مريم خانم را که تازه از ايران آمده ودر هتلی در مسکو زندگی می کردند، ملاقات کردم. من هم برای انجام ماموريتی ازسوی دبيرخانۀ اتحادیۀ بين المللی دانشجويان، از پراگ به مسکو آمده بودم. چون کيانوری در پلنوم وسيع چهارم حزب توده ايران که در تيرماه ۱۳۳۶برگذارشد، به عضويت هيئت اجرايی حزب انتخاب شد ه بود،همراه با بقيه اعضای هيئت اجرايی در تيرماه ۱۳۳۶ به شهر لايپزيک منتقل شد، مريم خانم نيز به همراه او چندسالی مقيم لايپزيگ درآلمان دموکراتيک بود. هرباربه اين شهر می رفتم مريم مهمان نوازِ خوش برخود را می ديدم .
سال های ۴۴-۱۳۴۳ بود که من برای تحصيل در رشته اقتصاد به برلين آمدم. اين سال ها همزمان بود با پلنوم يازدهم حزب توده که در جريان آن احمدقاسمی و دکترفروتن ازکميتۀ مرکزی حزب اخراج شدند.،کيانوری ابتدا با اخراج اين دو نفر مخالف بود اما بلافاصله،دراثر فشار و دخالت مستقيم شورويها، همراه با عدۀ ديگری ازاعضای کمينۀمرکزی، موافق اين اخراج شد. کيانوری به همين دليل، مغضوب بود و در رهبری تا مدتی، نقش چندانی نداشت. کيانوری نقل مکان داد وازلاپزيگ به برلين آمد وچند سالی به کارحرفه ای پرداخت ودرآکادمی معماری استخدام شد. تصادف روزگار دوباره مرا درجوار مريم قرارداد.
بخاطر دارم آغاز سال نو ومصادف باهمين روزها، درست ۱۳ فروردين ۴۴ بود. برای گرفتن بسته ای ازايران، به اداره مرکزی پست در برلين شرقی رفتم. و چون منزل کيانوری و مريم فيروز در مرکز برلين، نزديکی های الکساندر پلاتس بود، به صرافت افتادم به ديدار آنها بروم. وقتی وارد شدم مريم وکيا از ديدن من بسيار خوشحال شدند و مريم فيروز بيش ازانتظار، به من ابراز محبت کرد .
به اطاق پذيرائی که واردشدم، ديدم مريم خانم به روال هميشگی سنن ايرانی، هفت سين مفصلّی چيده که با انواع و اقسام شيرينی های ايرانی مزیّن است ، اما هيچ کدام از اين شيرينی هادست نخورده بود. منتظر مهمان هائی بودند که ازجفای روزگار نيامده بودند. درشگفتی بودم که مريم به حرف درآمد و گفت: امسال "تو تنها کسی هستی که برای عيد به ديدن ما آمده ای" .
من از اين موضوع بسيار ناراحت شدم. پيش خود گفتم: اين چه حزبی است که بخاطر دعواهای درون حزبی، برخی اعضای حزب در غربت بدين شکل بايکوت می شوند! تصميم گرفتم به نشانه اعتراض وتنفّراز اين رفتار غير انسانی اعضای حزب توده، و عليرغم اختلاف نظرها ودلخوری هائی که از کيانوری داشتم، روابط دوستانه ای با اين خانواده برقرارکنم. مريم که انسان بسيار اجتماعی و خوش مشرب بود روابط دوستانه ای با همسر من که اهل ونزوئلا است، برقرارکرد که تا آخر پايدارماند. ما تقريبا يکشنبه ه به همراه دوست نازنين ديگری به نام مهندس فتوحی به گردش می رفتيم و تمام روز، با هم بوديم
و اين روابط صميمی تا چه تاريخی ادامه داشت؟
تا زمانی که من در برلين ساکن بودم. در سال ۴۹ و بعد از حمله ارتش سرخ به پراگ من ديگر نتوانستم آن جوّ را تحمل کنم و از برلين شرقی به پاريس آمدم. البته هربار که برای کاری به برلين می رفتم حتما مريم خانم و کيانوری را می ديدم. او بسيار زن مهربان و خوش مشربی بود و شما در حرف زدن با او هيچ گاه مشکلی نداشتيد.
آقای اميرخسروی ، خانم فيروز در چه تاريخی به عضويت حزب توده در آمدند؟و چه سمتهايی را در حزب توده داشتند؟
بنده تاريخ دقيقی از زمان عضويت ندارم اما بطور قطع، تاريخی بين دی ماه ۱۳۲۲ و اوايل سال ۱۳۲۴ بوده است. در دی ماه ۲۲ سليمان محسن اسکندری رهبر حزب در آن زمان بود، درگذشت، وراه برای ورود زنان به حزب، بازگرديد. سليمان ميرزا با اينکه شخصی دموکرات و دارای روحيات سوسياليستی بود، از ديدگاه مذهبی فردی متعصب بود و مخالف ورود زنان به حزب.
درخاطرات خانم فيروز خواندم که از قرار، خود کيانوری نيز در ابتدا مخالف ورود او به حزب عضويت مريم فيروز به دليل وابستگی خانوادگی وی به فرمانفرمايان بوده است. اما به هر شکل، بعد از سال ۲۲ زنان بسياری به عضويت حزب در آمدند وازجمله مريم فيروز. درسال ۲۴ که من وارد حزب شدم ايشان پيش ازآن به حزب پيوسته بود. لذا بايد بين سال های ۲۲ و۱۳۲۴ باشد. بياددارم در پلنوم چهارم برخی از مخالفان کيانوری ومالا" مريم فيروز، صحّت عضویّت او را به عنوان مشاور کميتۀ مرکزی منتخب کنگرۀ دوم درسال ۱۳۲۷ زيرسوال می بردند. ازجمله دلايل، اين بود که خانم فيروز در سال ۱۳۲۷ فاقد سابقه لازم در عضویّت حزب بوده است.
در پلنوم چهارم حزب خانم فيروز مجددا به عضويت در کميته مرکزی در آمد؟
خير،همانطور که عرض کردم به بهانه عدم سابقه لازم حتّی کنار گذاشته شد. البته اين هاناشی از اختلافات ناسالمِ درون کميتۀ مرکزی بود، نه ازاصول گرائی. به طور کلی وضعيت سياسی مريم فيروز در حزب توده فراز و فرود داشت و اين وضعيت متاثر از وضعيت همسرش کيانوری در حزب بود. مثلا در سال ۱۳۵۴ که کيانوری در حزب توده قدرت داشت و دبير تشکيلات بود، خانم فيروز هم به عضويت کميته مرکزی در آمد و پس از انقلاب نيز در ايران، مريم فيروز با توجه به نفوذ کيانوری درماه های آخرحيات حزب، به عضويت هيئت سياسی در آمد. يک نکته را توضيح دهم که باهمۀ اين احوال، مريم فيروز کلا"نقش چندان مستقيم وفعالی دررهبری حزب نداشت. زيرا در دوران مهاجرت مسئوليت اصلی امور حزب توده با هيئت اجرايی بود و در ايران بعد از انقلاب نيزهمه چيز وسياست گزاری ها، در اختيار هيئت سياسی قرارداشت. کميته مرکزی-که مريم خانم ومن نيز عضو آن بودم- تنها در پلنوم ها حضور داشت و بعد از آن هر کس به دنبال کار خودش می رفت.
آيا شاهزاده بودن و تعلق خانم فيروز به طبقه اشراف عامل منفی در وضعيت وی در حزب توده نبود؟
گمان نکنم شاهزاده بودن ايشان عامل روشن ومستقيمی برای حمله به وی بوده باشد. اما چون هرگاه بگو مگويی در درون حزب بود که دريک سویِ دعوا کيانوری قرار داشت. مريم هم چوب آن را می خورد! و حتی بعضا تهمتهای شرم آوری می زدند که من به خود اجازه بيان آن را نمی دهم. اما عموما به دليل اينکه او از خانواده فرمانفرما بود، که درگذشته روابط نزديکی با انگليسی ها داشت، مريم را هم عامل «نفوذی» انگليسی ها قلمداد می کرند! درواقع هدف اصلی زيرسوال بردن همسر او کيانوری بود! درهمۀ اين درگيری ها:«عروس چمن مريم تابناک» سپر بلا بود.
اما اينکه مريم فيروز به طبقه اشراف تعلق داشته نه تنها درنزد ماها، عامل منفی نبود بلکه بعنوان يک امتياز مثبت به حساب می آمد. درنگاه قاطبۀ توده ای ها، مريم با آن که متعلق به خانواده ای بسيار ثروتمند و متمول بودکه بستگانش پستهای مهمی همچون نخست وزيری ووزارت داشتند، با اين حال، به تمامی اين امتيازات و ثروتها پشت پا زده بود و برای طرفداری از محرومان جامعه به حزب توده ايران پيوسته بود.
در برخی منابع سخن از جلسات فرهنگی که خانم فيروز برگزار می کردند و چهره های ادبی مانند صادق هدايت هم در اين جلسات شرکت می کردند گفته شده است. آيا شما اطلاع خاصی از اين جلسات داريد؟
من بيش ار آنچه در کتاب خاطرات مريم فيروز نقل شده است اطلاعی ندارم. اما به اين نکته توجه داشته باشيد هستۀ اصلی اين ارتباطات فرهنگی ميان نويسندگان وروشنفکران آن دوره عبارت بود از: صادق هدايت و بزرگ علوی، نوشين ومينوئی که به آن ها:«ذوات اربعه» می گفتند، وپاتوق شان کافه نادری معروف بود. اساسا هدايت در آن سالها به حزب توده نزديک بود، چون حزب توده در آن دوران به عنوان نماد يک حرکت تجدد طلبانه ومترقی مطرح بودو جاذبۀ زيادی داشت. از سوی ديگر هدايت کنجکاو بود بداند، جماعت توده ای، چه حرفی برای گفتن دارد. صادق هدايت با خيلی ازروشنفکران حزبی، ازجمله احسان طبری ، دوستی داشت. چنانچه اردشير آوانسيان در خاطرات خود نقل می کند که در برخی جلسات حزبی در منزل هدايت برگزارمی شد، شرکت داشت. او تنها در گوشه ای می نشست و به سخنان بقيه گوش فرا می داد. البته تحت تاثير افکار چپ بود و به نظر من کتاب حاج آقای او نمونه تمايلات سياسی هدايت در آن دوره است.
مريم فيروز هم زنی بودشاخص و اهل فرهنگ و ادب. در عين حال روحيه ای اجتماعی و صفات مثبت اشرافی داشت و برگزاری جلسات فرهنگی توسط مريم همانگونه که خود شرح داده ، دور از انتظار نبوده است.
نحوه تشکيل سازمان زنان ايران و نقش مريم فيروز در اين ميان چگونه بوده است؟
بايد در ابتدا يادآوری کنم که پيش ترها، از همان اوايل دهه ۲۰، «تشکيلات دموکراتيک زنان» توسط حزب توده ايران ايجاد شده بود. اتفاقا اولين ارتباطات مريم فيروز با حزب توده از طريق همين تشکيلات دموکراتيک زنان بوده است. دراين «تشکيلات» زنان با شخصيتی،همچون جميله صديقی،زهرا اسکندری،منير علوی و اختر کامبخش حضور داشتند. و خود مريم فيروز نيز به اين تشکيلات پيوست. اما در شبه کودتای بهمن ماه ۱۳۲۷ که حزب توده ضربه خورد و غير قانونی اعلام شد،اين تشکيلات نيز به همراه سازمان کارگران وديگر سازمان های علنی دموکراتيک، غيرقانونی اعلام گرديد و به فعاليت زيرزمينی روی آورد.
با باز شدن فضای سياسی کشور در جريان آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت و نخست وزيری مرحوم دکتر مصدق، به ابتکار حزب توده ايران و فراکسيون زنان حزب، که افرادی همچون مريم فيروز و اعظم صارمی از اعضای برجسته ان بودند، «سازمان زنان ايران» تشکيل شد که فعاليتهای آن هم علنی بود. البته چون «تشکيلات دموکراتيک زنان» در سال ۲۷ غير قانونی اعلام شده بود امکان احيای مجدد ان نبود، فعالیّت دوبارۀ آن زيرعنوان «سازمان زنان ايران» ازسرگرفته شد.مريم خانم در تشکيل و سازماندهی اين نهاد مدنی نقش عمده ای داشت. اولين کنگره «سازمان زنان ايران» در ارديبهشت سال ۳۲ و با حضور ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ زن برگزار شد.
ارتباط حزب با اين سازمان چگونه بود؟
در خصوص نحوه تعامل اين سازمان و سازمانهای ديگر مدنی ايجاد شده در آن سالها مانند سازمان جوانان و دانشجويان و سازمان کارگران وده هاتشکيلات دموکراتيک ديگر، بايد بگويم که متاسفانه يک سنتی در ميان احزاب کمونيستی از قديم حاکم بود؛ و مختص به ايران هم نبود و احزاب کمونيستی در اروپا وآسيا وآمريکا نيز آن را اجرا می کنند که من به آن «فرهنگ کمينترنی» می گويم. سياست اين احزاب همواره بر پايه نفوذ و هژمونی هر گونه سازمانها و نهادهای دموکراتيک و مدنی بوده است تا از آن طريق توده ها را هدايت کنند وبسوی حزب بکشانند.
اين سياست اگرچه نکات مثبتی همچون حضور يک موتور اصلی هدايت کننده در يک سازمان مدنی را دارد اما از سوی ديگر استقلال اين نهادها را از ميان می برد و آنها دقيقا همان سياستهای حزبی را پيگيری می کرند. سرنوشت آن ها با سرنوشت حزب گره می خورد وعملا دنباله رو سياست های يک حزب بودند.
مثلا هرخطای بزرگ وکوچک که حزب توده ايران، چه درجريان ملی شدن صنعت نفت و چه در جريان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و يا درنحوه مواجهه با دولت دکتر مصدق و چه بعد از انقلاب ۵۷ مرتکب گرديد، تاوان آن را همين سازمان های دموکراتيک هم دادند.
زيرا متاسفانه اين سازمانها اعم از جوانان، زنان و کارگران، اين سياستهای اشتباه را مرتکب می شدند و ضربه آن را نيز تحمل کردند. در خصوص «سازمان زنان ايران» نيز شکی نيست که فعاليتهای ان زير نظر مستقيم رهبری حزب توده ايران بوده است. امروزه نيز در ايران احزاب تلاش بسياری برای زير سيطره قرار دادن نهادهای مدنی و جنبشهای اجتماعی مانند دانشجويان را دارند که اين امر جدا به استقلال آها لطمه خواهد زد.
سرنوشت اين سازمان چه شد؟
با ضربه سختی که حزب توده در سالهای ابتدايی دهه ۳۰ خورد، اين سازمانها اگرچه دارای زير ساختی مدنی بودند اما چون اکثر اعضای ارشد آن را رهبران حزب توده تشکيل م دادند. با فروپاشی حزب آنها هم متلاشی شدند. اين قصه بعد از انقلاب ۵۷ نيز تکرار گرديد.
-فيروز در جريان کودتای ۲۸ مرداد بنابر گواهی خودش و همينطور مرحوم کيانوری رابط ميان حزب توده و خانه دکتر مصدق بوده است(ادعايی که شمادر آن ابراز ترديد می کنيد در نقد خاطرات کيانوری) توضيح در اين مورد
در اصل موضوع يعنی ارتباط مريم فيروز با اندرونی خانه دکتر مصدق شکی نيست.، مريم و مرحوم دکتر مصدق دختر دايی و پسر عمه بوده اند و ارتباط نزديک ميان اين دو خانواده طبيعی است. از سوی ديگر اين نکته هم صحيح است که حزب توده ايران، بعضا پيامهايی را توسط مريم فيروز به همسر دکتر مصدق و از آن طريق به ايشان منتقل می ساخته است.
آنچه بنده در نقد خاطرات کيانوری به تفضيل آورده ام در خصوص ادعاهای مربوط به تماسهای مريم فيروز در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ و به ويژه روز ۲۸ مرداد وچگونگی مطع ساختن مصدق از ماجرای کودتاست. حزب توده در۲۴ مرداد به مريم فيروز دسترسی نداشته است. من در اين مورد شهادت خانم اعظم صارمی را نقل کرده ام که بر طبق ان سرهنگ مبشری به خانه خانم صارمی که دوست بسيار نزديک مريم بوده است می ايد و به دنبال مريم فيروز بوده است، اما او را پيدا نمی کند. بنابراين با توجه به بررسی هايی که صورت داده ام و گفتگو با افراد مختلف، به احتمال فراوان خود سرهنگ مبشری به صورت ناشناس و از تلفن عمومی با منزل مصدق تماس گرفته و اين اطلاع را به ايشان داده است. چنانکه مرحوم مصدق در دادگاه نيز بر تماس فردی ناشناس تاکيد می کنند.
در خصوص روز ۲۸ مرداد بنابر آنچه خود مريم فيروز در خاطراتش گفته است ايشان يک مرتبه با منزل مصدق تماس می گيرد بدين شکل که گفته است: «در روز ۲۸ مرداد در بهارستان و در منزل قاسمی-قاسمی همسر اعظم صارمی دوست نزديک مريم- بودم و ديدم که ميدان بهارستان ناآرام است و عده ای شعار سر می دهند. با منزل دکتر مصدق تماس گرفتم و خواستم اين موضوع را به ايشان بگويم». همين وبس.
اما کيانوری در خاطرات خود از ۳ بار تماس تلفنی در اين روز خبر می دهد که با توجه به شواهد تاريخی، متاسفانه اين ادعاها ساخته ذهنيات وی بوده است.
مريم فيروز در سال ۳۶ از ايران خارج می شود و البته ۴ سال قبل از ان را زندگی مخفی داشته است،از سال ۳۶ تا بازگشت در بهار ۵۸، ۲ سال در شوروی و ۲۰ سال در المان شرقی بوده است.در ان دوران چه می کرده؟چه نقشی در تشکيلات در تبعيد حزب داشته؟
در خصوص خروج از ايران دقيقا مطمئن نيستم که در سال ۱۳۳۵ يا ۱۳۳۶ بوده است. اما قطعا کيانوری زودتر از مريم فيروز از ايران به شوروی رفته است. چرا که در سال ۱۳۳۶ که پلنوم وسيع چهارم حزب برگزار شد، کيانوری از مدتها قبل از آن در مسکو بوده است و مقدمات برگزاری پلنوم را همراه با ديگراعضای کميته مرکزی،فراهم می ساخته است.
در خصوص دوران زندگی مخفی بعد از ۲۸ مرداد ۳۲، اين دوره روزهای بسيار دشواری برای اعضای حزب توده ايران بوده است، شرايطی سخت که به دليل تعقيب اعضای حزب از سوی حکومت شاه بوجود آمده بود. با لو رفتن سازمان افسران حزب توده و اعدام رهبران ان تقريبا حزب توده از هم متلاشی شده بود. اتفاقا من در اين سالها يک مرتبه به صورت کاملا تصادفی مريم را ديدم
در تهران؟
advertisement@gooya.com |
|
بله در تهران و در خيابان انقلاب، من در نزديکی های مدرسه البرز بودم که ديدم از مقابل من يک خانم چادری در حاليکه تبسمی بر لب دارد از روبرو به من نزديک می گردد. خوب که دقت کردم متوجه شدم وی مريم فيروز است. از اين ملاقات اتفاقی خيلی خوشحال شديم و ساعتی با يکديگر گپ زديم در آن سالها زنان عضو حزب با استفاده از پوشش چادر راحت تر به فعاليت مخفی می پرداختند. مريم در آن سالهای سخت، به شدت فعال بود،در سازماندهی مخفی گاههاوجابجايی افراد يار حزب و رهبری آن بود. من اطلاع دارم که او در آن دوره به دليل شرايط مالی بسيار بدی که حزب توده داشت. تنها ملکی را که برايش باقی مانده بود فروخت و پول آن را در اختيار حزب قرار داد. فعاليتهای او در آن دوران تنها از فردی که ايمان و علاقه به اهداف سياسی اش داشته باشد بر می آمد. اگرچه بسياری از اين فداکاری های او در راه آرمان حزبی ناگفته مانده است.
فعاليتهای مريم فيروز بعد از خروج از ايران و در سالهای مهاجرت چگونه بود؟
در اروپا اينگونه نبود،وقتی مريم و کيانوری به برلين آمدند، کيا چند سالی مغضوب بود و حتی ۳ يا ۴ سال به دنبال کار معماری در آکادمی معماری برلين رفت.خود مريم هم در آن سالها در جلسات حوزه ها شرکت نمی کرد و بخاطر دارم که او يک گواهی پزشکی هم از دکتر اعصاب گرفته بود مبنی بر اينکه حضور در فضاهای متشنج برای سلامتی او مضر است و به همين دليل در جلسات حوزه ها شرکت نمی کرد. او در اين مدت بيشتر به مطالعات ادبی و فرهنگی و همچنين زبان می پرداخت. مدتی هم در «فدراسيون جهانی زنان دموکرات» فعال بود که بازهم به دليل دعواهای درون حزبی سمت او را به فرد ديگری دادند. بنابراين در مهاجرت او تقريبا نقشی در فعاليتهای سياسی نداشت.
خانم فيروز بعد از خروج از ايران غيابا به اعدام محکوم شده اين ديدگاه صحيح است؟
بله ما هم در حارج از ايران اين مسئله راشنيديم و خيلی تعجب آور بود چرا که چون در قوانين مدنی ايران حکم اعدام برای زن وجود نداشت. صدور حکم اعدام برای مريم فيروز مغاير قوانين مدنی ايران بود. البته برخی ديگر از اعضای کميته مرکزی نيز غيابا" به اعدام محکوم شده بودند. تحليل ما اين بود که رژيم شاه برای اينکه مانع از برگشت اين افراد شود برای آنها چنين حکمی صادر کرده است که خوب در آن دوران کمترکسی به فکر برگشت، آن هم بصورت علنی به ايران نبود.
خانم فيروز هم زمان همسر دبير اول حزب توده و عضو هيئت رهبری بوده اند، نظرات و ديدگا های همسرشان تا چه حد در فعاليتها و ديدگاههای سياسی ايشان تاثير داشته است؟
در ابتدا بايد اين توضيح را بدهم که کيانوری شخصيت قوی داشت و در بحث و جدل استاد بود. و معمولا در بحثها طرف مقابل خود را خلع سلاح و عاجز می ساخت . طبری هميشه به شوخی می گفت که آدم در بحث با کيا قانع نمی شود بلکه مجاب می گردد.
بنابر اين طبيعی بود که کيانوری اين ادم با اين خصوصيتهای اخلاقی بر مريم به عنوان رفيق حزبی تاثير می گذاشت و مريم هم عمدتا در ديدگاههای سياسی از کيانوری پيروی می کرد. تاکيد من بر اين است که کيانوری بيش از همسر، رفيق زندگی مريم فيروز بود. مريم از آشنايی با او به مسير حزب توده ايران درآمد. واگرنه مريم فيروز اساسا فردی فرهنگی و علاقه مند به مسائل مربوط به حقوق زنان بود و نه يک مبارز ايدئولوژيک و حزبی. در خاطرات مريم فيروز هم اين حالت اشکار است در بسياری ازپرسش های سياسی، يا ابراز بی اطلاعی می کند و يا می گويد که از کيا بپرسيد و از ديدگاه او انچه کيا در مورد مسائل ايدئولوژيک مطرح می کرد صحيح بود.
آنچه در خاطرات و اکثر منابع هست نشان از رابطه عاطفی بسيار نزديک مريم فيروز و کيانوری دارد؟
بله! ترديدی در اين نيست که برای کيانوری زندگی بدون مريم معنا نداشت و اين دو به واقع عاشق و معشوق بودند. قطعا مريم فيروز در خيلی کارهای سياسی کيانوری اثر داشته است تصور من اين است که مواضع تند کيانوری در ضديت فراوان با شاه و دستگاه پهلوی تحت تاثير مريم بوده است. اما انچه من بايد با توجه به شناخت فراوانی که در اين سالهای دراز و طی گفتگوهای فراوان خصوصی که باايشان داشتم، به شما بگويم اين است که: اگر مريم آزاد بود و از نظر فکری و ايدئولوژيک آزاد می انديشيد، هرگز با بسياری از کارهايی که بعد از انقلاب انجام شد و حزب با آنها موافقت کرد مانند قصاص ديه و حجاب اجباری موافقت نمی کرد.
او به طرز شگفت آوری در خصوص آزادی زنان حساس و متعصب بود. اما به دليل سياست حزب، مجبور به دفاع از اين مسائل بود يادم هست بعد از انقلاب در ديداری که با او داشتيم همسر من نسبت به اجرای حکم قصاص و عدم مخالفت حزب اعتراض کرد. اما مريم در پی توجيه برآمد و«استدلال» متداول ماکه مسائل رابه «عمده وعيرعمده» تقسيم می کرديم، گفت: که قطع دست عمده نيست عمده مبارزات ضد امپرياليستی است که سرنوشت ساز است! وقتی زن من با عصبانيت وهيجان گفت: اين چه حرفی است، برای انسانی که قصاص می شود قطعا مهمترين مسئله قطع عضوی از بدنش است و نه چيز ديگر. مريم از اين جواب وحرفی که زده بود، بسيارستپاچه وناراحت شد. و معلوم بود که خود به توجيهی که می کند اعتقادی ندارد.
او بارها در صحبتهای خصوصی از زورگويی های شوروی ها و آلمانی ها و دخالتشان در حزب توده گلايه داشت اما به دليل ديدگاههای کيانوری وحزب، اين مسائل را علنی مطرح نمی ساخت.
شما با توجه به سالهای فراوان اشنايی ، چه خصوصيات اخلاقی را در مريم فيروز ديديد؟
مهمترين خصوصيت اخلاقی مريم فيروز انسانيت و انسان بودن او بود. مريم می توانست نقش بسيار برجسته ای را در فعاليتهای فرهنگی و در دفاع از حقوق زنان ايفا کند اما متاسفانه کانون حزب ودربه دری های ناشی ازآن، چنين امکانی را از وی سلب کرد. او بيشتر ين دوران شاه را در مهاجرت و زندگی مخفی گذراند و بعد از انقلاب نيز زندانی شد و آزارهای فراوانی ديد.
مريم از يک خانواده اشرافی بود و در ناز و نعمت پرورش يافته بود. برايم، با خنده، خنده ای که کم ازلبان او دور می شد، تعريف می کرد که مادرش برای اينکه پوست اش لطيف بماند، او را در وان پر از شير ، حمام می کرد! پدرش فرمانفرما،برای او دايه فرانسوی گرفته بود تا او باآداب ورسوم و تربيت اروپايی باربيايد.
فريدون توللّی درغزل زيبائی اورا همچون:«عروس چمن، مريم تابناک» به تصوير می کشيد. من وامثال من درجوانی، درحيرت بوديم که مريم! چگونه از ۲۰ سالگی به تمامی اين ناز ونعمت ها پشت پا زده و پيکار درراه محرومان ولگدمال شدگان کشور را انتخاب کرده است.
او سختی های فراوانی را متحمل شد. در زندان همان پوست لطيف او را زير شلاق گرفتند و تکه تکه کردند. برای اين که آزار جسمی را باآزارروحی دوچندان کنند، شلاق را بدست يک نارفيق توده ای سپردند. اما او هيچ گاه تسليم نشد وتا پايان به باور های خود وفادارماند.
قطعا مريم فيروز همانند هر فعال سياسی ديگری خطاها و اشتباهاتی داشت اما اين اشتباهات فيروز بيشتر منبعث از اشتباهات و مسير خطاهای حزب توده ايران بودکه در مقاطعی دچار آن شد. لذا مايل نيستم دراين روزهای ماتم،به اين مسائل بپردازم. زيرا دوست دارم جوانان امروز و زنان مبارز ايران، در ذهن خود، از مريم فيروز، سيمای يک زن مدافع حقوق زنان وآزادی وبرابری را، که بحق نيزچنين بود، داشته باشند، تا يک فعال سياسی. يادش گرامی باد.