حاکمان اسلامی مانند صدام به همه پيشنهادات غرب برای حل وفصل ديپلماتيک پروژه اتمی خويش جواب رد می دهد.غرب نيز در برابر ايران يکپارچه نيست وجمهوری اسلامی شاهد سستی های آنهاست. جمهوری اسلامی با آگاهی از عدم يکپارچگی غرب در برابر خويش، می خواهد هرچه بيشترفرصت بخرد تا برای پيشبرد سياست کسب دانش اتمی سود بجويد.عدم يکپارچگی غرب عليه جمهوری اسلامی مانع اتحاد کشورهای اسلامی با ايران ميشود.اگريکپارچگی غرب عليه ايران که داعيه جهان رهبری اسلام را نيز دارد، بسرعت شکل می گرفت ـ جنگهای صليبی را تداعی می کرد.
اما تفرقه وعدم سياست متحد عليه حاکمان ايران درميان کشورهای غربی مانند دوره حمله نظامی به عراق به ميان کشورهای اسلامی نيز سرايت کرده است و تضاد ايران اسلامی با غرب را به تقابل مسيحيت واسلام نمی کشاند ،چراکه قدرت گيری بيش از پيش جمهوری اسلامی در منطقه همه حاکمان منطقه را به وحشت واداشته است و همه آنها خطری بنام اسرائيل رايا به فراموشی سپرده اند ويا ديگر بدان چندان بها نمی دهند.
همه تحليل گران سياسی داخلی وخارجی بر اين موضوع پای می فشارند که ايران ـ عراق نيست!اما همه آنها اين موضوع را نمی پرسند که چگونه عراق ـ آماده حمله نظامی شد و کدام پروسه ها را پشت سر گذاشت تا مشروعيتی بدست آيد تا مورد حمله نظامی قرار بگيرد؟ماداميکه عراق با تشويق های ضمنی امريکا در سال ۱۹۹۰ ميلادی دست به تصرف کويت نمی زد ـ امکان نداشت که در سال ۲۰۰۳ مورد تجاوز نيروهای ائتلافی قرار بگيرد!پس از آنکه صدام به کويت حمله برد، صدام در جهان عرب وغرب منزوی گرديد وهمه حاميان خود را در جنگ با ايران از دست داد.تصرف کويت برای صدام يک دام بود که برای برنامه های دراز مدت امريکا و برای آينده منطقه گسترده شده بود.وقتی جرج بوش پد رـ صدام را از کويت بيرون راند اين مشروعيت منطقه ائی و جهانی را بدست آورده بود تا وارد عراق نيز بشود اما با وساطت و توصيه های مدبرانه رهبران عربستان سعودی که ناظر بر قدرت گيری جمهوری اسلامی در منطقه بود ـ امريکا را از تهاجم به کشورعراق بازداشت.صدام در يک پروسه دوازده ساله همه زمينه ها و آرزوهای امپرياليست ها را بر آورده ساخت تا حمله نهائی به عراق نفت خيز برای سرنگونی صدام ـ جامه عمل بپوشد!اما جمهوری اسلامی با اتخاذ سياست های افراطی تر در برابر جهانيان، همه آن پروسه دوازده ساله صدام را که به در گيری نظامی انجاميد به چهارسال تقليل داده است.جمهوری اسلامی با برگزيد ن احمدی نژاد می خواست بر طبل افراطی گری بکوبد تا دنيای غرب ازقلدری جمهوری اسلامی به وحشت در آيد!اما همه تحليل گران سياسی داخلی وخارجی شاهدند که احمدی نژاد چگونه پروسه و پروژه حمله نظامی را سرعت بخشيده است!صدام از آنجائيکه با محوريت مذهب به قدرت نرسيده بود، بلکه با ناسيوناليست عرب بر عراق چنگ انداخته بود هيچگاه مانند احمدی نژاد خود را نماينده امام زمان و ادعای مديريت جهان را در سر نمی پروراند!صدام عليرغم اينکه چند موشک اسکات در جنگ کويت در سال ۹۱ ميلادی بسوی اسرائيل شليک کرد و همان باعث شد که قبر خود را بدست خويش بکند اما هرگز بطور مکرر شعار نابودی اسرائيل سر نداد.صدام يک حکومت يکد ست نظامی را بر عراق حاکم کرده بود و مانند ايران ـ با جناح بندی های شکننده و حکومت گران متخاصم روبرو نبود!اما امريکا چکار بايد بکند تا هرچه بيشتر برای حمله نظامی به جمهوری اسلامی مشروعيت بد ست آورد؟تا کنون قيمت نفت به مرز بشکه ائی ۱۵۰ دلار رسيده است و همه جهانيان عامل گرانی را ناشی از بحران اتمی جمهوری اسلامی می دانند.همانطور که همگان می دانند ـ امريکا فعلا قصد پياده کردن نيروی نظامی در خاک ايران را ندارد وتنها به حمله هوائی واز بين بردن تاسيسات اتمی جمهوری اسلامی دست خواهد زد که در آن هنگام برابر پيش بينی اقتصاد دانان ـ قيمت هر بشکه نفت به ۲۷۰ دلار نيز خواهد رسيد که تا همينجا يک شوک کوبنده بر اقتصاد جهان است اما به خود امريکا صدمه زيادی نخواهد رسيد چون از نفت سرشاری در آلاسکا ودر خود امريکا برخورداراست .در جريان حمله هوائی امريکا ـ همه استعدادهای نظامی و موشکی ايران نيز از بين خواهد رفت تا موشکی بسوی اسرائيل شليک نگردد .اگر جمهوری اسلامی نتواند پاسخ نظامی متناسب به امريکا بدهد ـ برابر ادعا های هميشگی رهبران و سپاهيان ارشد جمهوری اسلامی ـ تتگه استراژيک هرمز وآنسوی آبها را خواهند بست و شايد جزيره بحرين را بعنوان بخشی از قلمرو واگذار شده ايران به گروگان در آورد .در کنار همه اينها جمهوری اسلامی به ناوگان های امريکا در خليج فارس حمله خواهد برد.در چنين موقعيتی قيمت هر بشکه نفت از پانصد دلار هم فراتر خواهد رفت وبخش وسيعی از جهان فلج خواهد شد ودر آن وضعيت همه نگاه ها بسوی ايران بعنوان عامل نابسامانی های جهانی دوخته خواهد شد که به حل مسالمت آميز و ديپلماتيک مسائل اتمی گردن نمی گذاشت .آنموقع امريکا به افکار عمومی جهان توضيح خواهد داد که عامل بدبختی و گرانی نفت و رکود اقتصاد جهانی ـ رژيم حاکم بر ايران هست ودر سايه همين سياست ـ همان مشروعيتی را که برای اخراج صدام از کويت بد ست آورده بود اين بار در برابر ايران منزوی شده بدست خواهد آورد تا کار را يکسره کند تا برای آزاد سازی تنگه حياتی هرمز در خاک ايران نيرو پياده کند ودر همين راستا خود را به مرزهای آسيای ميانه وماوراء قفقاز ودر همسايگی روسيه نوپا برساند. با وضعيتی که پيش روی داريم ،اگر پای روسيه به آبهای گرم خليج فارس نرسيد اما پای امريکائيها به راه ابريشم که بخش وسيعی از آن در آسيای ميانه قرار دارد خواهد رسيد! بهمين خاطر حکومت روسيه با بت حمله به ايران هم به غرب هشدار وهم به ايران گوشزد می کند که با جناح های معتدل غرب به توافق برسد!موقعيت سياسی و جغرافيائی ايران بعنوان آخرين مانع پيشروی جهان سرمايه داری تلقی می شود.تضاد های جمهوری اسلامی با غرب ديگر از مرحله مسائل اتمی گذشته و به مرحله حيثيتی و غيرتی ورجز خوانی هميشگی حاکمان تاريخ تبديل شده است و در همين راستا جمهوری اسلامی بعنوان عامل ناامنی در خاورميانه در مجاورت با نيروهای نظامی غرب در عراق وافغانستان بايد از ميان برداشته شود! همه اين سياست ها را بخش های بسيار"هار وتوسعه طلب" سرمايه داری وهوس بازی های ديرينه بشر که از ديرباز در پی استقرار وتحکيم نهاد تک امپراتوری جهانی ـ رهبری ومديريت می کنند و جرج بوش ها و"او باما ها" تنها عوامل پيشبرد اين سياست ها می باشند. کسانی که به پيروزی اوباما از حزب دمکرات دل خوش کرده اند تا شايد جلوی جنگ گرفته شود در همينجا بايد گفت اگر شوروی به افغانستان لشگر نکشيده بود ـ قرار بود که جيمی کارتر دمکرات برای آزاد سازی گروگان ها در تهران درخاک ايران نيرو پياده کند.در مقايسه با جرج بوش دوم ـ بيل کلينتون عاشق پيشه،قبل از جرج بوش ـ عراق ،افغانستان ، يوگسلاوی،سودان،ليبی را بمباران کرده بود بی آنکه از حزب جمهوريخواه باشد!