خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
در يك نگاه كلي بهمن فرزانه مترجم «صد سال تنهايي» مشهورترين اثر گابريل گارسيا ماركز معتقد است در سالهاي اخير تقريبا در تمام دنيا نويسنده خوبي ظهور نكرده است.
اين مترجم ايراني مقيم رم ايتاليا با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در گفت و گويي با اشاره به تعداد زياد ناشران در ايران گفت: به نظر ميرسد اين گروه زياد يك شبه تصميم گرفتهاند ناشر شوند و براي چاپ كتاب بويژه در حوزه ترجمه دست به دامن هركسي شدهاند، حتي كساني كه فقط دو كلمه زبان خارجي بلد هستند. خواننده از اين تعداد زياد ناشر و اين همه كتاب كه چاپ شده گيج ميشود.
فرزانه هدف بسياري از ناشران را تنها پول درآوردن عنوان كرد و يادآور شد: كتابها در تمام سطح دنيا مبتذل و اصلا ادبيات تقريبا از بين رفته است.
اين مترجم كه اولين رمان تاليفياش را با عنوان «چركنويس» سال گذشته توسط نشر ققنوس منتشر كرد، درباره اينكه چرا ترجمه آثار برجسته ايراني به زبانهاي ديگر چندان صورت نميگيرد با اشاره به اثر خودش اظهار داشت: چركنويس را خيليها پسنديدند چون ميگفتند خيلي ايراني است و به عقيده خودم هم همينطور است.
بهمن فرزانه در ادامه گفت: ترجمه آثاري كه خيلي ايراني و بومي بودهاند هميشه غيرممكن بوده است. هرچقدر هم مترجم خوب باشد واژهها و مفاهيمي هستند كه غيرقابل ترجمهاند و اگر ترجمه شود مفهومش را از دست ميدهد.
فرزانه در ادامه گفت و گو با ايسنا در پاسخ به اينكه چرا آثار نويسندگان ايراني كمتر به زبانهاي ديگر ترجمه شده است اذعان داشت: تقصير نويسندههاست كه آثارشان خيلي ايراني است. و با اين وضع هم فعلا نميشود كاري كرد. شما به عنوان يك مترجم نميتوانيد صفحه را پر از پاورقي كنيد و خواننده را گيج نمائيد.
وي با اشاره به ترجمههايي كه از برخي آثار صادق هدايت در بعضي كشورها انجام شده است متذكر شد: دركشوري مثل ايتاليا كه بيشتر در جريان فرهنگ و آثار و وضعيت نشرشان هستم ميدانم كه در حدود سالهاي 1952 ترجمههايي از «سه قطره خون»، «بوف كور» و «سگ ولگرد» صورت گرفت و منتشر شد، اما اين آثار چندان به فروش نرفت. چون خود ايتاليا در همان سالها نويسندگان قوي و محكمي را داشت و ناشران اين كشور نيازي نميديدند كه بر روي چاپ آثار نويسندگان ساير كشورها سرمايهگذاري كنند.
او ادامه داد: ناشران خارجي بينهايت سختگيرند وحتي براي نويسندگان خودشان اين قوانين سخت را به اجرا ميگذارند چه برسد به نويسندگان كشورهاي ديگر.
اين مترجم مقيم خارج از كشور سپس درباره مميزي برخي آثار در ايران و اعتراض نويسندگان توضيح داد: شخصا از اعتراضهاي بيهوده خوشم نميآيد.به هر حال اينجا مملكت ماست و زيادي نبايد ايرادهاي بي جا گرفت و مرتب بد گفت. گاهي وقتهاآن بخشهايي را كه مميزان ميگويند نادرست است و بايد حذف شود درست ميگويندوبايد حذف شود. خيلي قبول ندارم كه با مميزي چند جمله در يك اثر چندصد صفحهاي داستان و كتاب به هم بخورد و معتقدم جاهايي را كه ارشاد به دلايل خودش صلاح نميداند بايد حذف كرد.
وي افزود: برخي مترجمها و ويراستارها كه متاسفانه در ايران اصلا خوب كارشان را بلد نيستند اگر خوب باشند ميتوانند مساله را طوري بيان كنند كه معنا را برسانند.
وي تصريح كرد: كتابهاي من را هم خيلي جاهايش را زدند و من هم عوض كردم، اما هميشه سعيام انتخاب اثري نجيبانه براي ترجمه بوده است. البته بستگي به مترجم دارد كه چه كسي ترجمه ميكند و اينكه در ارشاد زيردست چه كسي برود كه مرتب مو را از ماست نكشد و مته به خشخاش نگذارد .
فرزانه عنوان كرد: تا حدي هم خود مترجم مقصر است چون تو به عنوان يك مترجم ميتواني كتابهايي را انتخاب كني كه ميداني كمتر به آنها مميزي ميخورد. ترجمه يك كتاب عجيب و غريب اروتيك مثل آثار هنري ميلر به چه درد مي خورد و اصلا نميشود ترجمه كرد .
وي خطاب به مترجمها گفت: پس كتابهايي نرمال را ترجمه كنيد كه خوشايند باشد.
اودر پاسخ به اينكه با توجه به رعايت اين هنجارها چه اصراري از سوي برخي مترجمان وجود دارد كه گاهي به ترجمه اينگونه آثار مبادرت ميورزند توضيح داد: البته اصراري نيست و لزومي هم ندارد دنبال كارهايي بروند كه ميدانند مميزي ميشود كتاب بايد خوب باشد و مترجم هم بايد باحيا باشد. برخيها خيال ميكنند چون مترجماند هرچه بگذارند گذاشتهاند درست است بگذاريد اما يك جور قشنگي بگذاريد اتفاقا وقتي لغات قشنگ نشست ارشاد هم كاري به آن ندارد.
وي افزود: اما اين مترجمها كمخوان هستند و خيلي كم كتاب ميخوانند در نتيجه از بين همان تعداد كم كتابي را انتخاب و ترجمه ميكنند. خودم چون به چند زبان مسلط هستم كتابها را كه ميبينم درمييابم كه يكي از يكي ديگر بدتر است پس طبعا ترجمه نميكنم چون اولا آبروي خود مترجم ميرود ديگر آنكه ناشر زيربار چاپ چنين اثري نميرود.
بهمن فرزانه درباره اينكه آيا اين ترجمه كردن يا ترجمه نكردن آثار ادبيات كلاسيك را نيز دربر ميگيرد خاطر نشان كرد: آثار ادبيات كلاسيك غرب يا شرق بيهوده كلاسيك و ماندگار نشدهاند اصلا كهنه و قديمي هم نميشوند.«جنگ و صلح» ، «مادام بوآري» و «آناكارنينا» تا ابد زنده هستند و آدم با خيال راحت ميتواند براي ترجمه دوباره به سراغشان برود. كلاسيكهاي مدرن هم همچنين وضعي را دارند و داستانها اغلب شروع و پاياني خوبي دارد.
اين مترجم پيشكسوت متذكر شد: ايرانيها رمانهايي كه تم عاشقانه داشته باشند را هميشه دوست دارند چون ايراني با شعر بزرگ شده است. ما نثر خيلي كم داشته و داريم در حاليه نظم ما در دنيا لنگه ندارد. فردوسي، خيام، حافظ و بقيه بزرگان كه در خانواده هاي ايراني بوده اند اين روحيه را تقويت كرده اند.
او با اشاره به اينكه برخي نويسندگان غربي بيهوده در ايران مشهور شدهاند اضافه كرد: به عقيده من آثار ميلان كوندرا چندان هم جالب نيست يا ايزابل آلنده كه برخي معتقدند «خانه اشباحش» تقليد بدي است از «صدسال تنهايي».
فرزانه با تاكيد بر نبود تبليغات جدي براي كتاب در ايران گفت: اينجا نه تبليغ براي كتاب هست و نه نقد در حالي كه در اروپا اگر امروز كتابي چاپ شود فردا يك صفحه يك روزنامه معتبر دربارهاش مينويسد. اينجا اگر هم نقد باشد به صورتي است كه حس ميكني شخص كتاب را تند تند خوانده و فقط خواسته مطلبي بنويسد.
وي با نام بردن از تبليغات «پچ پچي» كتاب در ايران افزود: در ايران زياد از حد كتاب منتشر ميشود درحاليكه خواننده اينقدر نيست. وضع نشر امور فني كتاب در حد خوبي است اما كتابها زيادند. دليلي ندارد اين همه كتاب منشتر شود درحاليكه نه تبليغي برايش صورت ميگيرد و نه خوانندهاي دارد.
بهمن فرزانه متولد 1317 تهران ميباشد. تقريبا از سال 1959 م مقيم ايتاليا شده است. او پس از گرفتن ديپلم در ايران به رم رفت و در مدرسه مترجمي بينالملل در فاصله سالهاي 1960-1964 مشغول به تحصيل شد.
اولين كتابش را در 25 سالگي كه نمايشنامهاي بود از تنسي ويليامز با عنوان «پرنده شيرين جواني» توسط موسسه انتشارات علمي درآورد.
تاكنون بيش از 50 جلد كتاب توسط فرزانه به فارسي برگردانده شده است كه از آن جمله ميتوان به «پرنده شيرين جواني» نمايشنامهاي از تنسي ويليامز، «ده سياهپوست كوچولو» آگاتاكريستي رمان، «دفترچه ممنوع» ، «دير يا زود» ، «تازهعروس» ، «عذاب وجدان»، «از طرف او» ، «درخت تلخ» ، «يك دسته گل بنفشه» و «هيچ يك از آنها باز نميگردد» از آلبادسس پدس «صدسال تنهايي» اثر معروف گابريل گارسيا ماركز، «ارنديرا و مادربزرگ سنگ دلش» ، «خاكستر» ، «وسوسه» و «حرير در باغ زيتون» از گراتزدا دلددا و كتابهاي تاليفي «چركنويس» ، «سوزنهاي گمشده» و «نمك گنديده»اشاره كرد.