"ساعدي /sa’edi/، غلامحسين: (1314-64 شمسي) نويسنده و روانپزشک ايراني از مردم تبريز، از جملهء داستانها و نمايشنامه هاي او، که اغلب با نام مستعار گوهرمراد منتشر شده است: عزاداران بـِـيـَـل؛ دنديل؛ واهمه هاي بي نام و نشان؛ گور و گهواره؛ تاتار خندان. (عکس غلامحسين ساعدي)"
"علوي /alavi/، بزرگ: (1283-1375 شمسي) نويسندهء ايراني، از همکاران دکتر اراني در انتشار مجلهء دنيا، که سالهاي 1316-20 را در زندان گذراند و از سال 1331 به بعد در خارج از ايران، به ويژه در آلمان زندگي کرد. نويسندهء چمدان؛ ورق پاره هاي زندان؛ پنجاه و سه نفر؛ چشمهايش؛ خانوادهء سالاريها؛ موريانه؛ همچنين مولف تاريخ ادبيات ايران، به زبان آلماني؛ مترجم نوشته هاي صادق هدايت و از مولفان اصلي فرهنگ فارسي – آلماني. (عکس آقا بزرگ)"
"فرهنگ فارسي اعلام"، اثريست ارجمند از نشر "فرهنگ معاصر" با تيراژي نامشخص، در 829 صفحه، به قيمت 8500 تومان، که در سال 1373 تاليف و بعد از ده سال در سال 1383 منتشر شده است. آقاي داوود موسائي که نشر فرهنگ معاصر را در سال هاي بحراني 1360 بنياد نهاد چند سالي است که ثمره ي نهالي را که کاشته و اکنون تبديل به درختي بارآور شده در اختيار دوستداران فرهنگ فارسي قرار مي دهد که اميدواريم شاهد آثار بيشتري از اين موسسه باشيم. در جايي که بانک ها به سپرده هاي ثابت بيست تا بيست و پنج در صد، و شرکت هاي خصوصي سي تا چهل درصد بهره ي بي زحمت و محنت مي دهند، سرمايه گذاري و هزينه در رشته ي فرهنگ نگاري که سال ها طول مي کشد تا اولين محصولش به مرحله ي فروش برسد، نمي تواند فقط انگيزه ي مادي داشته باشد و عشق به کار و آفرينش فرهنگي نيز شرط است.
استاد غلامحسين صدري افشار و خانم ها نسرين و نسترن حَکــَمي که پيشتر "فرهنگ معاصر فارسي" را تاليف کرده بودند، مولفان اثر حاضرند که به صورتي کاملا حرفه اي و "به روز" مواد و مدخل هاي اين فرهنگ را گردآوري و تدوين کرده اند. اهميت جرياني که امروز از آن به عنوان ِ "نهضت فرهنگ نگاري و دائرةالمعارف نويسي" ياد مي شود از آن روست که باعث استمرار ِ تجديد و نو نويسي مقالات و تازه کردن پي در پي ِ اطلاعات در اين رشته از نشر شده که اگر ادامه يابد ما را در آينده اي نه چندان دور به جريان فرهنگ نگاري جهاني متصل خواهد کرد. اگر انتشار ِ اولين جزوه ي "لغت نامه ي دهخدا" تا آخرين آن چند دهه فاصله يافت و اجزاي آن بوي کهنگي به خود گرفت، و اگر بسياري از کساني که جلد نخست "دائرةالمعارف مصاحب" را به دست گرفته بودند، عمرشان به ديدن جلد سوم و اطلاعات ِ قديمي شده ي آن نرسيد، با نهضتي که امروز در اين عرصه به راه افتاده، مي توان حداقل اميدوار بود که در فرهنگ ها و دائرةالمعارف هاي تک جلدي، اطلاعات دست اول و به روز در اختيار مراجعان قرار بگيرد.
نکته ي ديگري که در مورد اين فرهنگ شايسته ي ذکر است تعهد علمي مولفان آن نسبت به مراجعان است. اگر در دوران پيش از انقلاب، ياد کردن از دکتر محمد مصدق يا نام بردن از مارکس و انگلس شايسته ي آفرين و تحسين بود امروز درج چنين مطالب ِ بي طرفانه اي شايسته ي تقدير است:
"فروهر /foruhar/، داريوش: (1307-77 شمسي) سياستمدار و حقوقدان ايراني از مردم اصفهان، از بنيانگذاران حزب پان ايرانيست، رهبر و بنيانگذار حزب ملت ايران؛ نخستين وزير کار در جمهوري اسلامي ايران (1357-58). همراه با همسرش در يک ترور سياسي کشته شد."
"سازمان فداييان خلق ايران /sāzemāne-fadāiyîyāne-xalqe-irān/: سازمان چريکي که در سال 1344 شمسي، به وسيلهء برخي عضوهاي سازمان جوانان حزب تودهء ايران، با انديشه هاي شبه مارکسيستي براي مبارزه با حکومت ايران تشکيل شد. پس از استقرار جمهوري اسلامي در ايران، مدتي فعاليت نيمه علني داشت، ولي به زودي تحت تعقيب قرار گرفت و بسياري از عضوها و هوادارانش دستگير و اعدان شدند."
اين که در جمهوري اسلامي، در فرهنگي رسمي به صراحت قيد شود که اعضاي سازماني را دستگير و اعدام کرده اند البته مسئوليت علمي و ميل به واقعيت نگاري مولفان آن را مي رساند، اما اي کاش دقت در غلط گيري نيز به همين ميزان بالا بود و اغلاطي از قبيل "اعدان" به جاي "اعدام" (که تعداد آن ها در مجموع کم هم نيست) به اين فرهنگ راه نمي يافت.
مطالب اين فرهنگ در نهايت ايجاز و اختصار نوشته شده و اطلاعات اوليه و لازم را در عرض چند ثانيه به خواننده مي رساند. آوانگاري و تلفظ ْنماي مدخل ها به خط لاتين است و کار ِ دُرُستْ خواندن را بسيار آسان مي کند.
در انتهاي کتاب، نمايه اي کار شده در 29 صفحه که در عين کوتاهي، براي خوانندگاني که با کتاب هاي خارجي سر و کار دارند بسيار مفيد است و معادل انگليسي نام هاي فارسي را مشخص مي کند. بسيار پيش آمده که مترجمان ِ بي تجربه ي کتاب هاي فلسفي و تاريخي، فارسي ي ِ نام هايي را که به انگليسي مي خوانده اند نمي دانسته اند و آنها را با همان تلفظ انگليسي منعکس کرده اند. اين نمايه در صورت کامل شدن مي تواند به چنين مترجماني بسيار کمک برساند. اين که خارجيها به ابن سينا، Avicenna مي گويند، به افلاطون، Plato؛ به انطاکيه، Antioch؛ به آل بويه، Buwaihids؛ به مرقس، St. Mark، شايد در نظر اول بي اهميت و نالازم به نظر بيايد اما وقتي با تلفظ هاي غريب در برخي از آثار ترجمه شده برخورد مي کنيم ضرورت چنين معادلياب هايي بيش از پيش احساس مي شود.
اميدوارم در آينده شاهد آثار بيشتر و درخشان تري از مولفان ِ نشر فرهنگ معاصر باشيم.