[email protected]
www.goftamgoft.com
● از ابتدای سال ۷۵، هربار که روزنامهی همشهری را (که در آن روزگار، مهندسی افکار عمومی تحولخواه را برعهده داشت) باز میکردم؛ میديدم که شهردار وقت تهران (کرباسچی) به هر بهانه ای که شده، اگر میخواهد موزهی فرش تهران را افتتاح کند يا حتا پل عابر پياده ای را؛ قيچی را به دست سيد محمد خاتمی میدهد. و بلافاصله، عکس و شرح و تفصيلاتش را هم در «صفحهی سه همشهری» منتشر میکند.
خب اين چيز عجيبی بود. طوری که هميشه از خودم میپرسيدم «چرا شهردار تهران اين همه اصرار دارد تا دستکم هفتهای يکبار، عکس و خبری مربوط به محمد خاتمی، «چهرهی فراموش شده ای در کنج کتابخانهی ملی» را، در طلائیترين صفحهی روزنامه و در نيمتای بالای آن، به ياد همگان بياورد؟!
اوايل، درک چندان دقيقی از ماجرا نداشتم و تنها برايم غريب مینمود. اما رفتهرفته دريافتم ماجرا چيست. هنوز هم بسياری معتقدند محمد خاتمی، کانديدای چپ خط امامی بود. اما من؛ همچنان معتقدم «کارگزاران» کاری کرد که او «کانديدای چپ به نظر برسد». اما خودش ترجيح داد ديده نشود تا از عوارض احتمالی اش مصون بماند اما در صورت موفقيت، از منافع آن برخوردار شود (همچنان که شد و بيشتر وزرای دولت خاتمی را عناصر برجستهی حزب کارگزاران تشکيل دادند).
به اين ترتيب و از ديد من:
«سيد محمد خاتمی» رياستجمهوری اش را بيش از آنکه مديون چپ باشد؛ مديون کارگزاران و علیالخصوص «غلامحسين کرباسچی»ست که دربازی سياسی، بازيگر ماهری محسوب میشود.
● اما در مورد «رایگيری دهم» بگذاريد چند نکته بهتان بگويم که از ديد من؛ چه بسا بتواند در پيشبينی آينده کمکتان کند:
[اول اين که]:
روی هيچ کانديدايی که «قبلا يک بار باخته» شرط نبديد که ضرر میکنيد (روی ولايتی، لاريجانی، محسن رضايی، معين، مهرعليزاده، و الی آخر). چنين اشخاصی ممکن است آنقدر ناشی باشند که چنين خطای بزرگی مرتکب شوند. اما شما چرا؟!
[دوم اينکه]:
روی هيچ «کانديدای روحانی» شرط نبنديد. اعم از اينکه قبلاً باخته باشد يا نباخته باشد (روی کروبی، روحانی، خاتمی، هاشمی، عبدالله نوری يا هر روحانی ديگر). آنها هنوز باور نکردهاند يا نمیخواهند باور کنند يا باور هم کرده اند که در دوران افول به سر میبرند؛ اما برای حفظِ ظاهر هم که شده، وارد بازی میشوند. اما شما چرا؟!
[سوم اينکه]:
روی هيچ کانديدايی که اگر چه «غير روحانیست، اما به روحانيون، به هر سبب نزديکتر است تا نظاميان» شرط نبنديد. آنها نمیدانند علت از سکه افتادنشان شدنشان چيست يا خود را به ندانستن میزنند. اما شما چرا؟!
[چهارم اينکه]:
ولی استثناء بر اينها؛ حواستان به «کارگزاران» باشد که اهدافش را معمولاً طوری پيش میبرد که ديگران با خودشان فکر کنند «اين هدف ماست»! (و در نتيجه طوری بازی میکنند که دلخواه اوست).
● پس از مدتها غيبت و سکوت، جناب «دبيرکل شبهحزب کارگزاران» از در دوران نزديک به رایگيری مجلس هشتم به بعد (به نحوی کاملاً غيرمترقبه و برخلاف روال شخصی او در چند سال گذشته) حضوری رسمیتر و رسانهایتر پيدا کرده است. و البته اينبار «به طرزی ريش سفيدانه» و «از موضع «دلسوز نظام» که در مسئلهی اختلافات رو به بالا گرفتن، تمايل دارد نقش «مردِ خردمند»ی را ايفا کند که ميانه را میگيرد و میکوشد مصالح نظام سياسی را بر مصلحت خود مقدم بدارد.
از جمله: در خصوص بحث جنجالی «رد صلاحيتها» موضعی اعتدالی گرفت. در موضوع «پرونده هستهای ايران» از مواضع دولت نهم حمايتی جدی و اساسی کرد. در موضوع «اپوزيسيون»، موضع خود را از طريق «قطع گفتگوی تلفنی با راديو فردا در حين مصاحبه» و متهم کردن آنان به «همکاری با بيگانگان عليه منافع ملی کشور» نشان داد. يا برای جذب افکار عمومی تحولخواهانِ غيرخودی (در حين بازديدش از خبرگزاری ايسنا) چنين اظهارنظر کرد که «بايد به سمت جذب نخبگان، فارغ از ديدگاه سياسیشان پيش رفت و از اين طريق نظام را از ايدهها و راهکارها و مديريت ايشان کارآمدتر کرد» و ...
● بايد بگويم:
تا پيش از مسئلهی «اظهارنظر مستقيم او در دفاع از کانديداتوری کروبی» (در گفتگو با اکبر منتجبی) همچنان شک داشتم که «آقای شهردار» تصميم به «ورود به بازی دهم» گرفته باشد. اما همين که خواندم گفته است «چنانچه خاتمی وارد رقابت شود، از کروبی حمايت خواهد کرد» ترديدم تبديل به يقين شد که در حال پهن کردنِ صفحهی بازی به نحویست که اهداف شخصیاش، خود به خود پيش بروند!
اما چطور؟!
● ناگفته روشن است که پيش از آنکه نوبت به «رقيب نهايی» (مثلا محمود احمدینژاد) برسد؛ شما ناچار از آن هستيد که «رقيب يا رقبای مقدماتی محتمل» خود را کنار بزنيد (مثلا خاتمی و کروبی را) . از اين جهت؛ با دقت و حوصله، فعل و انفعالات موجود در ميان جريان سياسی همفکر خود را رصد میکنيد.
در اين بين؛ «شکاف»ی را تشخيص میدهيد که از «اختلاف نظر همسويهگان شما بر سر نامزدی اين يا آن» بروز کرده است. چنين شکافی، محل خوبی برای سرمايهگذاری شماست تا اگر به اندازهی کافی هوشيار باشيد، خود از عمق آن بالا بيائيد!
به ويژه اگر مطمئن باشيد که يک سر اين شکاف؛ کسی (خاتمی) ايستاده است که:
اولاً) خودش بهتر از هر کسی میداند که رياستجمهوری اش را مديون شما بوده است و اکنون نوبت همکاری او ست!
ثانياً) هم خودش و هم شما؛ بهتر از هر کسی میدانيد که هيچ تمايلی به کانديداتوری ندارد!
ثالثاً) به شما اطمينان خاطر داده است و شما هم خاطرتان از اين بابت جمع است که اگر بيرون راندن «آن رقيب مقدماتی ديگر» مستلزم نفی کارآمدی يا اصولاً نامزدی اوست؛ اشکالی در آن نمیبيند!
● از طرف ديگر؛ شما میدانيد که جريان حزبی «آن رقيب مقدماتی ديگر» (کروبی) شامل دو دسته اند. دستهی اول که «طرفدار خاتمی»اند يا بودهاند. اما چون در آخرين رایگيری حضور نداشته است؛ ناچار از پيوستن به شبهحزبِ کسی بوده اند که «دست به نقدتر» است!
و دستهی دوم که بنا به هر دليل و از جمله علائق صنفی، به شدت هواخواه شخص حاج آقا هستند. چه رئيسجمهور باشد چه نباشد!
اين است که از يک طرف:
با «داغ نگه داشتن موضوع کانديداتوری خاتمی»؛ دستهی نخست را در شبهحزب حاجآقا «دو دله» میکنيد. که میدانند اگر خاتمیبيايد، شانس برد او و در نتيجه به آلاف و اولوف رسيدن خودشان بيشتر است و به قولی: اگر نه وزارت، اما مديرکلی، روی شاخش است!
اين است که از طرف ديگر:
با «اعلام حمايت شخصی از کروبی»؛ هواداران سرسخت حاج آقا (دستهی دوم) را برمیانگيزانيد تا در برابر تمايلات و استدلالهای دستهی نخست که «حاج آقا نبايد بيايد اگر به خرد جمعی احترام میگذارد» بايستند و موضع سختی بگيرند و کار تا جدائی و انفصال هم پيش برود!
اين است که از طرف ديگر:
با همين «اعلام حمايت از کروبی و سپس تکذيب سريعش و رويدادهای پيرامون آن»؛ شما اعلام حضوری جدی و سنگين در صحنه داريد که به طور ناگهانی «وزن شما» را هم آشکار میکند و به يادِ افکار عمومی میآورد که چقدر حمايت يا عدم حمايت شما مهم است و چقدر ارزش دارد!
● نتيجه چيست:
۱) «تعميق شکاف در شبهحزب حاج آقا» طوری که مديران استانی اش (فعلاً در خراسان شمالی و جنوبی) هنوز هيچ اتفاقی نيفتاده، با صدور بيانيههای استعفا، خرج شان را از خرج «حاجآقا» جدا کنند و به سمت کسی خيز بردارند که خيال آمدن ندارد (اما آن بندگان خدا خيال میکنند خيال آمدن دارد!).
۲) «تعميق شکاف در شبهحزبهای همسو اما رقيب داخلی» (مشارکت و مجاهدين انقلاب از يکسو و اعتماد ملی از سوی ديگر. بر سر «آمدن و نيامدن حاج آقا و محمد خاتمی و آمدنِ کدام شان» (که اين دومی را، شخص شما خاطرتان جمع است که نخواهد آمد!).
۳) «افزايش ميزان محبوبيت در بين هواداران حاج آقا، برای موقع ضرور و روز مبادا. که خيلی هم دير و دور نيست». به نحوی که يکی از مسئولان عاليرتبهی شبهحزب اش بردارد و نامهی تقدير و تشکر برایتان بنويسد و از اين همه هوشمندی و انصاف و واقعبينی، تقدير کند!
۴) «پیبردن تمامی جريانهای همسو و همفکر به وزن و اهميت شما در بازی آينده» و تبديل شدن ناگهانی شما به «عنصری موثرتر از آنچه هستيد» به ارزانترين قيمت و سهلترين وسيله (حتا در افکار عمومی، که ناظر بازیهای شماست!)
● خب تا اينجای کار، خيالتان از يک مطلب مهم و نگرانکننده که موجب «تجزيهی همين اندک آراء موجود در کيسهی دوم خردادیها» خواهد شد، راحت شده است:
حاج آقا که اعلام کرده بود «قطعاً» نامزد است، از ترس فروپاشی شبهحزب اش و ملامت شنيدن از «عقل جمعی اصلاحطلبان» نامزدی اش را پس میگيرد تا ببيند «عقل جمعی» چه میگويد! (علاوه بر هم حزبیهايش، خودش هم «دو دله» میشود / عقل جمعی هم معلوم است که بعدتر چه خواهد گفت به ايشان!)
● خب اگر:
تنها «رقيب مقدماتی محتمل و يکدنده و لجوج» را که کانديداتوری اش موجب تجزيهی آراء در جبههی شما خواهد شد؛ طوری از صحنه پس رانده باشيد که از سادهدلی اش، هنوز برایتان نامهی تقدير و تشکر هم میفرستد و به اين ترتيب کمک بزرگی هم به مشارکت و مجاهدين انقلاب کرده ايد که به رياست شما صدبار متمايلترند تا حاج آقا و پيشاپيش، خاطرتان هم جمع است که در نهايت تکخالی توی آستين ندارند که رو کنند (خاتمی هم که نخواهد آمد) آنوقت چه خواهد شد؟!
بله! دوم خردادیها میمانند و حوض شان (که البته شما در مرکزش نشسته ايد!).
● قبول. اسم «عبدالله نوری» هم برده میشود. اما کيست که نداند او نخواهد توانست از فيلتر شورای نگهبان بگذرد؟! يا «ميرحسين» هم به هرحال کسیست که نمیشود ناديده اش گرفت. اما کيست که نداند او اگر چه از فيلتر شورای نگهبان خواهد گذشت، اما دشواریاش در جای ديگریست؟! يا «عارف» هم گمان میکند «در آب نمک خواباندهی نظام» است. اما کی باورش میشود که نظام از همهجا او را توی آب نمک خوانده باشد؟! «حسن روحانی» هم محتمل است که به بازی وارد شود. اما کيست که نداند «از هاشمی به يک اشاره و از او به سر دويدن» است و کافیست او مصلحت ببيند و باز هم کنار بکشد؟! يا اسمی از «نجفی» هم در ميان است. اما او که اسمش فقط در ميان است تا «کارگزاران هم اسمش در ميان باشد» نه بيشتر!
● پس «تا اطلاع ثانوی»؛ دستورالعمل ابلاغی به رسانههای آشکارا يا تلويحاً متمايل به کارگزاران (مانند شهروند امروز، کارگزاران) اين است:
[بالا کشيدن و رو آوردن موقتِ شيخ اصلاحات برای ايجاد حداکثر شکاف. حداکثر شکاف هم در شبهحزبِ خود شيخ و هم ميانِ ساير شبهحزبها با شبهحزب حاجآقا].
جای نگرانی هم نيست!
هنوز تا موعد رایگيری زمان زيادیست. هرچه هم که اختلاف در کوتاه مدت و از طريق اقدامات ايضائی شما بالا بگيرد، سر بزنگاه (و وقتی همهی جريانهای همسو و همفکر به حوض که نگاه کنند، ماهی درشتی نبينند مگر شما را) يکی دو ماهه میشود «جمع»اش کرد. نمیشود؟! (کار که نشد دارد).
به اين ترتيب:
فقط کافیست تمام تمرکزتان را متوجه «گرفتن تائيد صلاحيت از شورای نگهبان» بکنيد. وگرنه، اگر چنين مجوزی تضمين شده باشد؛ از همين حالا هم میتوانيد بنشيند و همهی آراء «قاليباف»، «لاريجانی»، «معين»، «مهرعليزاده» و «حاجآقا» (همه مگر محمود احمدینژاد) را جمع بزنيد و خودتان را در خيابان پاستور ببنيد.
اما چون ممکن است نتوانيد تائيديه بگيريد (و از نيامدن خاتمی هم مطلعيد) شيخ اصلاحات را نبايد به کلی نااميد کرد و سوزاند. بلکه فعلاً و تا اطلاع ثانوی و تا «معلوم شدن نتيجهی لابیها برای اخذ تائيد صلاحيت شما» بايد او را بالا کشيد و رو آورد.
چرا؟!
محض احتياط!
برای اينکه: مشارکت و مجاهدين نتوانند روی شخص ديگری (روحانیزادهی ديگری، مثلاً محمدرضا خاتمی) تمرکز کرده و بقيه را هم به دنبال خود بکشانند («کلّه کردن حاجآقا» که مثل آب خوردن است. وقتی روزنامهاش را هم خودتان میچرخانيد و مشاوره هم، شما يا يکی از خودتان بهش میدهيد).
● نمیدانم حواس «محافظهکاران جوان» (محمود احمدینژاد و همفکرانش) به اين بازی کارگزاران هست يا نه. اما اگر جای «محافظهکاران جوان» بودم؛ تمام هوش و حواسم را متمرکز اين بازی میکردم. چون:
«آقای دبيرکل» میتواند محور يک ائتلاف فراگير قرار گيرد که از مجاهدين انقلاب تا هیأت مؤتلفه تا روحانيون چپ و راست و همهی روحانیزادگان (همهی راندهشدگان از قدرت در سه سال اخير) را در بر گيرد.
خيز اخير «روحانيون عليه محافظهکاران جوان» يک نشانه است. نشانهی اينکه يک «روحانیزاده» مثل آقای دبيرکل؛ میتواند همان کسی باشد که از ديد ايشان: همهی محاسن احمدینژاد را دارد، اما هيچکدام از معايبش را ندارد!
اگرچه تا همين چندی پيش، اجازه داده نمیشد تا کلامش منعقد شود! اما آن؛ مربوط به خيلی گذشته و مربوط به يک بازی ديگر بود و از آن هنگام تاکنون؛ بسيار چيزها تغيير کرده است. «منافعی در يک جهت قرار گرفته اند که تا پيش از اين يکديگر را قطع میکرده اند» و «منافعی که تاپيش از اين يکديگر را قطع میکرده اند؛ اکنون همسو و هم جهت شده اند». نه؟!
● به گمان و برآورد من و با توجه به آنچه در «بند دوم» اين نوشته به عرض رسيد:
رایگيری دهم؛ ميان يک «دانشگاهی» (محافظهکار جوان / محمود احمدینژاد) از يک سو و يک «روحانیزاده» (محمدرضا خاتمی، غلامحسين کرباسچی و با احتمال کمتر علی لاريجانی) از سوی ديگر برگزار خواهد شد.
«حضور مقدماتی برخی روحانيون» (که فقط يک حضور مقدماتی و بازی دستگرمی برای ورود «آقازادهها»ست) و همهی منازعات و کشاکشهايی که در گرفتهاند و خيزهايی که برداشته شده اند؛ در حقيقت برای يافتن پاسخی به اين پرسش شکل گرفته اند که: «کدام روحانیزاده بايد به هماوردی محافظهکار جوان دانشگاهی فرستاده شود؟!»