دوشنبه 23 بهمن 1385

با مطالبات ما مشکلی ندارند، باور کنيد! نوشين احمدی خراسانی، زنستان

نوشين احمدی خراسانی
ممکن است با اين برنامه‎ريزی‎ و مديريت امنيتی و ابزارهای مدرن، بتوانيد نسل کنونی فعالان کمپين را منزوی و فلج کنيد و کمپين يک ميليون امضاء را به شکست بکشانيد، اما با عشقی که در دل کودکان‎مان می‎کاريم چه می‎کنيد؟ ممکن است با تکنولوژی پيشرفته به قلب کامپيوترهای شخصی ما رخنه کنيد، اما با روياهای‎مان چه می‎کنيد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

عکس از [کسوف، سايت آرش عاشوری نيا]

پنج ماه از آغاز به‎کار کمپين يک ميليون امضاء برای تغيير قوانين تبعيض‎آميز می‎گذرد. مطالبات‎اش مشخص است و واضح: تغيير قوانين تبعيض‎آميز، و هويت فعالان‎اش نيز واضح‎تر از آن: هر شهروندی که برگه‎ای می‎گيرد و شروع به جمع‎آوری امضاء و پخش دفترچه‎هايی که در آن قوانين يک به يک شرح داده شده است. حاميان‎اش نيز مشخص‎ هستند: بسياری از زنان و مردان فرهيخته و عدالت‎خواهی که به‎هرحال در اين مملکت نقش خود را بر پيشرفت و تعالی جامعه‎ی ايران در حوزه‎های مختلف فرهنگی و حقوقی ثبت کرده‎اند. روش آن نيز معلوم است: روش مدنی و مسالمت‎آميز ”چهره‎ به چهره“، يعنی صحبت و گفت وگو در مورد قوانين موجود (به‎خصوص قوانين خانواده)، با شهروندانی که از آن‎ها تقاضا می‎کنيم نظرشان را بگويند و در صورت توافق، بيانيه را امضاء کنند.
مطالبات‎ اين کمپين هم قدمتی ۱۰۰ ساله در ايران دارد، يعنی يک قرن‎ است که مادران و مادربزرگان و اجدادمان در مورد آن صحبت کرده‎‎اند، نوشته‎اند و تاثيرات قوانين تبعيض‎آميز را بر زندگی زنان و نيز مردان ايران ترسيم کرده‎اند، قوانينی هم‎چون: حق طلاق، حق سرپرستی کودک، سن مسئوليت کيفری دختران، قانون پشتوانه‎ی قتل‎های ناموسی، حق اشتغال بدون ممنوعيت و.... مواردی است که انبوه فعالان کمپين خواستار تغيير آن هستند.
محل اطلاع‎رسانی کمپين نيز مشخص است: وب‎سايت ”تغيير برای برابری“ است متعلق به همه‎ی کسانی که بيانيه را امضاء کرده‎اند و از آن حمايت کرده‎اند، در آن می‎نويسند، روايت شخصی خود را ارائه می‎کنند و مستندات تجربی خود را به تاريخ مکتوب جنبش زنان می‎افزايند. هر کسی در مورد کمپين و حقوق زنان سخن بگويد در سايت ثبت می‎شود: از آيت‎الله بجنوردی، خانم فاطمه آليا تا دکتر خسرو خاور، دکتر شهلا شفيق، دکتر نيره توحيدی، مهندس کيوان صميمی و...
همچنين قرار است به مدت ۲ سال يک ميليون امضاء جمع کنيم تا آن را به مجلس ببريم برای درخواست تغيير قوانين. و البته با توجه به اولويت‎هايی که از بخش نظرسنجی آن به‎دست می‎آيد (اولويت قانونی که بيشترين تقاضا را به‎خود اختصاص دهد) توسط حقوقدانان برجسته‎ای هم‎چون شيرين عبادی به‎صورت لايحه‎ای تدوين و ارائه خواهد شد.

حلقه‎ی محاصره هر روز تنگ‎تر می‎شود
حال پرسش اين است که کدام بخش از فعاليت ما در کمپين برابری، غيرموجه است و مستوجب عقوبت؟ اين پرسش را از آن‎رو مطرح می‎کنم که از شروع به‎کار کمپين يک ميليون امضاء، از هر طرف تيرهای بلا بر سر ما باريدن گرفته است. مستاصل شده‎ايم، به فغان آمده‎ايم و از خود می‎پرسيم مگر چه جرمی مرتکب شده‎ايم و چه می‎گوييم که مستوجب چنين عقوبت‎هايی هستيم؟ عقوبت‎هايی که ذره ذره و کاملا بی‎صدا ما را درهم می‎کوبد.
در بازجويی‎های‎مان تاکيد می‎کنند: ”ما با مطالبات شما مشکلی نداريم!!!“، از خودمان می‎پرسيم: پس با کجای کار واقعا مشکل دارند؟ وقتی تجمع برگزار می‎کنيم با خشونت با ما برخورد می‎کنند و می‎گويند تجمع، خط قرمز نظام است. مگر ما فقط تجمع گذاشته‎ايم؟ در طول سال‎های اخير ما هر کاری از دست‎مان برآمده انجام داده‎ايم تا همين مطالباتی که شما با آن مشکلی نداريد را به‎روش‎های مدنی و مسالمت‎آميز در جامعه مطرح کنيم. حال نيز به مسالمت‎آميزترين روش ممکن يعنی روش ”چهره به چهره“ و جمع‎آوری امضاء اقدام کرده‎ايم، تا به‎قولی هيچ‎کس را به دردسر نياندازيم. آيا به‎راستی مسالمت‎آميزتر از کمپين يک ميليون امضاء راه و روشی وجود دارد؟
اما می‎بينيم که انگار خط قرمز ”نظام“ حالا حالاها تمامی ندارد، چون به برخی ديگر از ما می‎گويند چرا می‎خواهيد اول امضاء جمع کنيد بعد آن را ببريد مجلس، از اول برويد از طريق مجلس اقدام کنيد. لابد به زنانی هم‎چون فعالان زن در حزب مشارکت که می‎خواهند از طريق مجلس اقدام کنند با نظارت استصوابی جلوی آن‎ها گرفته می‎شود و لابد به آن‎ها می‎گويند چرا از طريق مجلس اقدام می‎کنند، بايد بروند اول فتوا بگيرند. و باز هم لابد به زنانی که می‎روند فتوا بگيرند می‎گويند چرا می‎رويد فتوا می‎گيريد اول برويد زنان را آگاه کنيد. خلاصه انگار همه‎ی گروه‎های مختلف و متنوع زنان به ” کژ‎راهه “ می‎روند و شايد برای همين هم هست که با اصل مطالبات ما مشکلی ندارند بلکه با ”روش“ تک تک ما در جنبش زنان مشکل دارند.
ما تصور کرديم حالا که برگزاری تجمع‎های مسالمت‎آميز را مانع می‎شوند لابد جمع کردن امضاء برای مطرح شدن درخواست‎مان در مجلس (با پشتوانه‎ی يک ميليون امضاء) می‎تواند نشان دهد که ما سر جنگ با کسی نداريم و فقط می‎خواهيم خواسته‎های‎ بر حق‎مان تحقق پيدا کند. با اين همه اما در طول اين ۵ ماه که از آغاز به‎کار کمپين می‎گذرد بی‏اغراق هر دو هفته يک‎بار، برای کمپين و اعضای آن بحران‎آفرينی کرده‎اند. و ما لبريز از دلشوره و شک و اضطراب، بخش عظيم انرژی‎مان صرف مقابله و رفع ”قضا و بلا“‎ها شده، صرف قوت قلب دادن به يکديگر شده، که به خودمان مدام يادآور شويم فعاليت‎مان قانونی و مسالمت‎آميز است پس چرا بايد بترسيم؟ چرا بايد دلشوره بگيريم؟ مگر به غير از عدالت و حقوق انسانی‎مان چيز ديگری می‎خواهيم؟ اما در اين ميان واقعا حيران مانده‎ايم و نمی‎فهميم که اين همه بگير و ببند و تهديد و اذيت و آزارهای ”آرام“ و ”بی سروصدا“ (و گاهی با ”سرو صدا“) برای چيست؟

”قضا و بلاها“ معمولا بی‎ سر و صدا بر ما هوار می‎شود
با مروری بر قضا و بلاهای اين پنج ماهه می‎توان به وضوح دريافت که مسئولان با کمپين و مطالبات ما مشکلی ندارند، بلکه گويا همه‎ی مشکلات از وجود تک تک افرادی است که در کمپين کار می‎کنند:

ـ از همان روز اول شروع، جلوی برگزاری سمينار آغاز به‎کار کمپين را گرفتيد و گفتيد ”مشکل خود سمينار نيست، ولی چون که در راديوهای ”بيگانه“ (راديو فردا) اعلام شده، جلوی آن را گرفتيم“. ما هم از همان ابتدا فهميديم که شما با ”مطالبات ما“ و خود سالن سمينار مشکل نداريد، فقط وقتی از طريق اطلاع‎رسانی، مردم را از وجود سمينار آگاه کنيم مشکلات آغاز می‎شود وگرنه می‎دانستيم که اگر در يک سالن خالی از جمعيت، خودمان برای خودمان صحبت کنيم مشکلی وجود نخواهد داشت.
ـ دختر جوان و فعال کمپين (زينب پيغمبرزاده) را در ايستگاه مترو هنگام جمع کردن امضاء بازداشت کرديد و به مدت ۵ روز در زندان نگه داشتيد و البته ما متوجه شديم که با زينب و مطالبات‎اش مشکل نداشتيد بلکه با ”اغفال‎کنندگان‎اش“ مشکل داشتيد!!!
ـ خديجه مقدم را دست‎بند زديد و به او گفتيد که در فرهنگسراها کمپين را پيش ببريد نه در متروها و کوچه و خيابان، البته به او گفتيد که با مطالبات زنان مشکلی نداريد، بلکه با اين شيوه‎ مشکل داريد و گفتيد برويد سمينار بگذاريد.
ـ نسيم سرابندی و فاطمه دهدشتی، ۲ تن ديگر از دخترهای جوان کمپينی را در مترو با چند ورقه‎ی بيانيه و چند جزوه‎، دستگير و به بازداشت‎‎گاه برديد و به آن‎ها گفتيد که با آن‎ها و مطالبات‎شان مشکل نداريد. به آن‎ها گفتيد: با مطالبات شما در کمپين مشکلی نداريم، بلکه با کسانی که دارند تو و امثال تو را را گول می‎زنند و می‎فرستند به مکان‎های عمومی که امضا جمع کنی، مشکل داريم، کسانی مثل شيرين عبادی!!
.ـ شهلا انتصاری را به‎خاطر توزيع دفترچه‎های توضيحی کمپين در محل کارش، از کار بيکار و اخراج‎ کرديد، چون حتما مطالبات ما را قبول داريد اما بهتر است کسانی که برای کسب اين مطالبات تلاش می‎کنند بيکار شوند و دنبال يک لقمه نان بگردند تا فرصتی برای طرح اين مطالبات نداشته باشند.
ـ در خلال اين ۵ ماه به بيش از ۱۰ فرهنگسرا تقاضای گرفتن مجوز داده‎ايم برای برگزاری مکانی جهت سمينار، اما از آن‎جايی که با مطالبات ما مشکل نداريد، هيچ‎ کجا برای طرح اين ”مطالبات“ به ما مجوز نمی‎دهيد. (تجمع می‎گذاريم، می‎گوييد برويد سمينار بگذاريد، می‎رويم سمينار بگذاريم، مکان به ما نمی‎دهيد و می‎گوييد سخنرانان مشکل دارند، سخنرانان را عوض می‎کنيم، و بعد از ساعت‎ها نامه‎نگاری آخرش از پذيرش برنامه، سرباز می‎زنيد و...)
ـ وقتی مکانی برای برگزاری سمينار به ما نمی‎دهيد می‎رويم به‎ اجبار در زيرزمين خانه‎ی خانم ”مه‎لقا ملاح“ سمينار می‎گذاريم، اما به ايشان که خانمی ۹۰ ساله است و پيشکسوت دفاع از محيط زيست، زنگ می‎زنيد و تهديدش می‎‎کنيد: ”می‎خواستيم بازداشت‎تان کنيم به‎خاطر نشستی که در خانه‎تان گذاشته بوديد“.
ـ وقتی بچه‎های کمپين جا و مکانی ندارند و مجبور می‎شوند در آپارتمان‎های خود کارگاه‎های آموزشی بگذارند، مامور می‎فرستيد به خانه‎هايی که کارگاه برگزار می‎شود و به همسايه‎های آن‎ها هشدار می‎دهيد: ”رفت و آمد اين همسايه‎تان مشکوک است و...“ خلاصه سعی می‎کنيد همسايه‎ها را حساس و نگران کنيد تا شايد آن‎ها وظايف شما را انجام دهند، بعد هم لابد می‎گوييد ”مطالبات کمپين بر حق است و مشکلی ندارد!!“.
ـ در شهرستان‎ها بچه‎هايی که در کمپين فعاليت می‎کنند را زير انواع فشارها قرار می‎دهيد، مکان‎ ان. جی. او هايشان را از آن‎ها می‎گيريد و می‎بنديد و تهديدشان می‎کنيد. به‎طور گسترده شايعاتی پخش می‎کنيد که تن هر فعال مدنی را می‎لرزاند برای نمونه در شهرستان گرگان شايعه می‎کنيد که فعالان کمپين قصد برپايی انقلاب مخملی دارند!!! فعالان شهرستانی هم که بی‎پناه‎تر از تهران چه از دست‎شان برمی‎آيد؟ جز اين‎که فکر کنند شما با مطالبات‎شان مشکلی نداريد فقط چون در محيط بسته‎ی ”شهرستان“ هستند اين مشکلات ايجاد می‎شود.
ـ ۲ بار سايت کمپين را فيلتر می‎کنيد، آن هم به فاصله‎ی کمتر از يک ماه، چون همان‎طور که همه‎ی دنيا می‎دانند شما با ”مطالبات برحق زنان مشکلی نداريد“.
ـ کلانتری‎ها را به جان خانواده‎های بچه‎های کمپين می‎اندازيد تا پدر و مادرها را روبه‎روی فرزندان‎شان قرار دهند. به منازل فعالان کمپين زنگ می‎زنند و از ليست ”نصيحتی“ و ليست ”دستگيری“، به پدر و مادرها خبر می‎دهند، و جالب اين‎که به پدر و مادرها تاکيد می‎کنند به دختران‎شان چيزی از اين مکالمات نگويند و فقط جلوی آن‎ها را بگيرند تا ”اغفال نشوند“.
ـ در کمال ناباوری، سه نفر از اعضای کمپين را در فرودگاه دستگير می‎کنيد و ”محترمانه“ به زندان می‎اندازيد (طلعت تقی نيا، منصوره شجاعی و فرناز سيفی) و خانه‎های‎شان را زير و رو می‎کنيد، شناسنامه‎ها و وسايل شخصی‎‎ و کامپيوترشان را ضبط می‎کنيد و زير برگه‎های بازجويی هم برای خود به تکرار می‎نويسيد که درباره‎ی ”کمپين“ سئوال کتبی نشود تا ما به حرف‎تان شک نکنيم که خدايی ناکرده با ”مطالبات‎ ما مشکلی داريد“ بلکه بيشتر از آن به‎ خودمان شک کنيم، اما نمی‎دانيم چرا مرتب در بازجويی‎های شفاهی‎تان می‎خواهيد بدانيد کمپين چگونه شکل گرفته است. به آن‎ها می‎گوييد با مطالبات‎شان و با کمپين مشکلی نداريد و نيز با مرکز فرهنگی زنان که يکی از فعال‎ترين انجمن‎‏های زنانه در کمپين است مشکلی نداريد بلکه فقط با سفر آن‎ها مشکل داريد، اما باز هم ما نمی‎فهميم که وقتی با سفر آن‎ها مشکل داريد چرا در اين ميان همه‎ی وسايل و اسناد و مهر مرکز فرهنگی زنان را ضبط می‎کنيد!!! شايد اين‎جوری بهانه‎ی خوبی است تا ما مرتب به جان همديگر بيافتيم و به‎دنبال ”گناهکار“در ميان خودمان بگرديم!
ـ سوسن طهماسبی را ممنوع‎الخروج می‎کنيد، چون همه می‎دانيم که شما با مطالبات حقوق بشری زنان مشکل نداريد بلکه نسبت به ارتباط فعالان کمپين با جنبش‎های زنان و با فعالان مدافع حقوق بشر در ديگر کشورها مشکل داريد.
ـ شايعات و تهمت‎های اخلاقی، جنسی، غيرجنسی، مالی، عطش معروفيت، ارتباط با بيگانه، تدارک انقلاب مخملی، و شايعات عجيب و غريب ديگر هم همين‎طور ”خود به‎خودی“ در هوا پخش می‎شود، البته خدايی ناکرده کانال‎های منظم و وسيعی هم برای پخش اين شايعات وجود ”ن ـ دارد“تا به همه‎ی مردم القا شود که زن‎هايی که فعاليت‎های حق‎طلبانه را انجام می‎دهند چقدر آدم‎های بد و عشق معروفيت دارند، خواستار پناهندگی به غرب، خودشان را ”محور جنبش زنان“ می‎دانند و به‎دنبال اين‎جور چيزهای کودکانه هستند. لابد اين همه شايعه برای اين است که چون با ”مطالبات ما مشکل نداريد“ حيف‎تان می‎آيد اين مطالبات خوب و نازنين به دست ”نااهلان“ و آدم‎های بد و مزخرفی مثل ما در جامعه مطرح شود.
ـ می‎دانيم شما با مطالبات ما مشکل نداريد فقط با همه‎ی تريبون‎هايی که اين مطالبات را مطرح می‎کنند مشکل داريد. در نتيجه مدام در اطراف رسانه‎ها و بلندگوهای مختلف موجود ”خط قرمز“ ايجاد می‎کنيد و دايره‎ی بلندگوها و سايت‎ها و تريبون‎های ”مجاز“ را هر روز تنگ‎تر و تنگ‎تر می‎کنيد تا فعالان مستقل جنبش زنان هم وحشت کنند و مدام شک و ترديد به جان‎شان بيفتد که اگر از فلان بلندگو استفاده نکنند مشکلات و فشارها ممکن است حل ‎شود!!! اما از آن‎جايی که با همه‎ی خودسانسوری باز هم می‎بينيم که مشکل وجود دارد بنابراين تنها مسئله‎ای که می‎ماند آن است که در پی مشکل در ميان خودمان و فعاليت‎های‎مان بگرديم و به يکديگر شک کنيم يعنی به‎دنبال کشف ”مقصر“ و ”گناهکار“ در جمع‎های خودمان باشيم!! تا مسئولان خيال‎شان آسوده شود که ما داوطلبانه يکديگر را در پی اين مقصريابی‎ها، حذف خواهيم کرد.
در واقع مشکل شما واقعا آن است که ما نبايد اين مطالبات عدالت‎خواهانه را با مصاحبه کردن و مقاله نوشتن برای سايت‎های مختلف فارسی‎زبان گسترش دهيم چون نمی‎خواهيد اين مطالبات ”منزه“ و ”نيالوده“ خدايی ناکرده به سايت‎های غيرخودی و ”وابسته به بيگانه“ آلوده شود. فقط يک مشکل ”کوچک“ در اين بين وجود دارد: هيچ بلندگويی در داخل کشور برای ما نگذاشته‎ايد. می‎رويد به سردبيران روزنامه‎های رسمی کشور می‎گوييد که در مورد کمپين چيزی ننويسند و فشار می‎آوريد تا از چاپ مقالات و گزارشات و مصاحبه‎های ما درباره‎ی کمپين جلوگيری کنند. احتمالا آن‎ها هم می‎دانند که شما با مطالبات ما مشکل نداريد فقط با اين مسئله مشکل داريد که مبادا خواسته‎های ما در روزنامه‎های ”خودی“ يا ”غيرخودی“ چاپ و مطرح شود، همين.
ـ جالب است که ناگهان يک وبلاگ عجيب و غريب (يک ميليارد امضا؟!) راه می‎افتد، آرم کمپين هم جعل می‎شود تا در پوشش ”طنز“ و مسخره کردن اهداف کمپين، همان اتهام‎هايی که به‎طور جدی در دادگاه‎ها عليه فعالان کمپين مطرح می‎شود، در اين وبلاگ به‎صورت تمسخرآميز همراه با چاشنی فرهنگ و واژگان مردسالارانه‎ی حاکم به خوانندگان القاء شود، و تک به تک فعالان کمپين را از اعتبار بياندازد تا يک وقت کسی اين ”مطالباتی که هيچ مقامی با آن مشکلی ندارد“ را جدی نگيرد، نکند خدايی ناکرده اين ”مطالبات“ که شما با آن مشکل نداريد همه‎گير شود. البته می‎دانيم راه اندازی چنين وب‎سايت‎هايی ”اتفاقی“ است و برنامه‎ريزی شده نيست!! ولی اعتراف می‎کنم که به اين همه تدبير (و اشراف‎ موسسان آن، بر روانشناسی عامه، جهت تخريب فعاليت‎های مستقل زنان) بايد تبريک گفت.
ـ تلفن‎های‎مان طوری کنترل می‎شود تا خودمان هم متوجه شويم و از اين طريق هميشه در ترس و دلهره باشيم و به اين صورت خودمان ”داوطلبانه“ ارتباط‎مان را با يکديگر قطع کنيم.
ـ در اين ميان چپ و راست، ما را به دادگاه احضار می‎کنيد برای آن‎که به ما پيام دهيد که با اصل مطالبات‎مان مشکلی نداريد و البته در خلال نصيحت‎های‎تان، اضافه کنيد که زن‎های فعال در ”گروه رقيب“ چقدر آدم‎های بدی هستند و چطور به ما حسادت می‎کنند (لابد همين‎ها را هم به ”گروه رقيب“ می‎گوييد) در کمال حيرت و ناباوری می‎بينيم که اين رقابت ساختگی‎ شما با شايعاتی که به‎طور گسترده در هوا پخش می‎شود مرتبا تشديد می‎گردد، به‎طوری‎که از هر سهل‎انگاری و اشتباه کوچکی که از سوی افراد هر گروه رخ می‎دهد، با اين شايعات بتوان يک بحران ساخت و اين ”رقابت“ ساختگی را به حقيقت نزديک کرد.
و به برکت حضور شبکه‎ی وسيع شايعه‎سازی، ما انجمن‎های زنانه که به‎خاطر تفاوت‎های‎مان، به‎ناگزير نوع فعاليت‎های مختلفی داريم (و البته وجود اين فعاليت‎های متفاوت در جنبش زنان چيز جديدی هم نيست) بيچاره و درمانده شده‎ايم چون مرتب بايد در حل و فصل بحران‎هايی باشيم که ”نمی‎دانيم“ از کجا منشاء می‎گيرد و روی سرمان هوار می‎شود.

نتيجه‎ی اخلاقی
پس از ۵ ماه تجربه و با توجه به رهنمودهای برخی از مسئولان امنيتی به اعضای مختلف کمپين سرانجام به اين نتيجه‎ی منطقی رسيده‎ايم که آن‎ها با ”مطالبات ما و خود کمپين اصلا مشکلی ندارند“ فقط با طرح و بيان اين مطالبات در: مترو، کوچه و خيابان، اتوبوس‎ها و محل کار و نيز بيان اين مطالبات در: راديو و تلويزيون‎ها، سايت‎های مختلف، روزنامه‎های رسمی کشور، و همين‎طور در وب‎سايت‎های خودمان (چه به‎صورت نوشتاری و چه مصاحبه)، و نيز طرح اين مطالبات در سمينارهای عمومی و کارگاه‎ها، هم‎چنين با مطرح کردن آن در سطح بين‎المللی از طريق سفر کردن و ارتباط با فعالان زن در ديگر کشورها، و از سوی ديگر صحبت کردن با يکديگر برای پيشبرد کمپين حتا اگر در خانه‎های‎ خودمان باشد، برگزاری کارگاه‎های آموزشی در خانه‎های‎ شخصی‎مان، و با تک تک فعالان از بزرگ و کوچک که در کمپين اين مطالبات را مطرح می‎کنند يعنی با فعالان جوانی که ”اغفال“ می‎شوند، با پدر و مادرانی که بچه‎های‎شان را توبيخ نمی‎کنند، با فعالانی که دختران جوان را ”اغفال“ می‎کنند و... مشکل دارند ـ همين و بس!!!

پايان سخن
به‎هرحال با همه‎ی اين ماجراهايی که در اين ۵ ماهه از سر گذرانده‎ايم تقريبا مطمئن شده‎ايم و با پوست و گوشت‎مان لمس کرده‎ايم که شما با مطالبات ما مشکلی نداريد، بلکه احتمالا با تک تک زنان و مردانی که برای اين مطالبات، به روش مسالمت‎آميز و صادقانه تلاش می‎کنند مشکل داريد.
بنابراين از شما تقاضا می‎کنيم بياييد خودتان آستين همت بالا بزنيد و اين حقوق و مطالباتی را که زنان هموطن‎تان می‎خواهند را برآورده سازيد و در تاريخ، تحقق آن را به نام دولت و دولت‎مردان ثبت کنيد، به خدا حيف از اين حجم عظيم وقت و انرژی که به جهت برنامه‎ريزی (برای کنترل و حصارکشی به دور جنبش زنان) صرف می‎کنيد تا منزوی‎ و خانه‎نشين‎مان سازيد، ای کاش می‎رفتيد انرژی فکری و قدرت مديريت‎تان را صرف چانه‎زنی با زنان نماينده مجلس و نخبگان اسلامی برای تصويب قوانين عادلانه به نفع زنان هم‎وطن‎تان می‎کرديد. ای کاش از تکنولوژی پيشرفته و ابزارهای مدرن کنترل (که از همان ”غربی“ به مملکت وارد شده که نزديک شدن به آن‎ برای ما جرم محسوب می‎شود) برای تحقق عدالت و ايجاد تعادل و حقوق برابر در جامعه استفاده می‎شد (راستی برای آموزش چنين مديريت‎های پيشرفته‎ی امنيتی آيا کارگاه‎های آموزشی در کشورهای ”بيگانه‎“ وجود ندارد؟؟).
اين همه بازدارندگی و سد راه شدن را با مرارت و رنج فراوان تحمل کرده‎ايم، اين تحمل درحالی صورت می‎گيرد که ضعف و ناتوانی جامعه‎ی مدنی‎مان را در مقابل قدرت فائقه دولت هر روز بيشتر از روز قبل روی پوست‎مان حس می‎کنيم، اما می‎بينيد که هنوز ادامه می‎دهيم، می‎دانيد چرا؟ چون ما عشق و شوری در سر داريم که شما از درک و پذيرش آن سر باز می‎زنيد، ما راهی جز تغيير و بهبود زندگی‎مان نداريم و چيزی هم برای از دست دادن غير از زندگی‎مان نداريم، زندگی ما زنان با وجود قوانين تبعيض‎آميز همين الان هم تحقيرآميز و زجرآور است. عشق و شور ما برای تغيير و ارتقای زندگی خودمان و زنان هم‎وطن‎مان چنان است که با وجود اين همه سنگ‎اندازی‎ها (که بخشی از آن را بازگو کردم) و به‎رغم توان و قدرت عظيم کنترل‎گری، هنوز در دل ما زنده است و شعله می‎کشد.
هرچند ممکن است در ‎ظاهر، عشق و شور ما در مقابل اين همه پرسنل و ابزارهای پيشرفته‎ای که مبنای آن بر کنترل‎گری بنا شده ، ناچيز و حقير جلوه کند، اما شک ندارم که نهايتا اين عشق مادرانه‎ و زنانه‎ی ما‎ست که بر مديريت مردانه‎ و تکنولوژی پيشرفته‎ی کنترل‎گر پيروز خواهد شد.
ممکن است زندانی‎ شويم، با احضارهای مکرر در مکرر خسته‎ و درمانده گرديم تا جايی که چنان مستاصل و زمين‎گير شويم که ديگر نتوانيم زنان هم‎وطن‎مان را از وجود اين قوانين عدالت‎ستيز آگاه سازيم، اما با خيل زنانی که هر روز بيش از گذشته کارشان به دادگاه‎های خانواده کشيده می‎شود (و از قضا خود اين دادگاه‏ها بهترين مدرسه‎ی آگاه‎سازی زنان از وجود بی‎حقوقی‎شان است) چه می‎کنيد؟ آری، ممکن است با اين برنامه‎ريزی‎ و مديريت امنيتی و ابزارهای مدرن، بتوانيد نسل کنونی فعالان کمپين را منزوی و فلج کنيد و کمپين يک ميليون امضاء را به شکست بکشانيد، اما با عشقی که در دل کودکان‎مان می‎کاريم چه می‎کنيد؟ ممکن است با تکنولوژی پيشرفته به قلب کامپيوترهای شخصی ما رخنه کنيد، اما با روياهای‎مان چه می‎کنيد؟....

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'با مطالبات ما مشکلی ندارند، باور کنيد! نوشين احمدی خراسانی، زنستان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016