مقاله ام با عنوان «به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد: تاثير چهار تجمع اعتراضی بر جنبش زنان» که در همين پست از زنستان به چاپ رسيده بود، واکنش هايی را به همراه داشت. دوستانی برای سايت، نامه نوشتند که:
«سردبير محترم سايت زنستان،
ديروز با يکی از دوستان شما تماس گرفتم و از او خواستم پيغامی را به طور شفاهی به شما برسانند اما چون از پاسخ خبری نشد بازهم خواستم تا قبل از انتشار جوابيه - که البته چون طولانی است در سايت خودم روز به روز منتشرش خواهم کرد- تقاضايم را مکتوب در محضر افکار عمومی مطرح کنم .
خواهش من از شما اين بود که به نوشين بگوييد در روز همبستگی جنبش زنان روا نيست که مقاله ای منتشر شود آنهم به قلم مدعی روز همبستگی در ۲۲ خرداد و طی آن به انحاء مختلف به همه گروه های فعال جنبش زنان در ايران بی حرمتی شده و وقايعی نقل شود که بعضا تحريف های آشکار واقعيات و رخدادهای تاريخی جنبش است.
نيز عرض کردم که انتشار چنينی مقاله ای در شرايط فعلی به معنی تحريک گروههای مختلف جنبش زنان و به مخاطره انداختن همبستگی نسبی است که حداقل آن در روز ۱۳ اسفند و با دستگيری ۳۳ نفر ايجاد شد و می توانست آغاز خوبی برای تحمل مدنی فعالان جنبش باشد. و اينکه سود اين ماجرا را بيشتر از هر کسی وزارت اطلاعات و دشمنان ريز و درشت مشترکمان خواهد برد و همچنين در پاسخ به اين دوست که از من خواست نقدی بر آن مطلب بنويسم گفتم که مطمئن نيستم که نقد جواب دهد چون فورا با تخريب مواجه خواهد شد و اين فضايی است که اين دوستان در يک سال اخير بيشتر به آن دامن زده و ما هم چون دنبال همبستگی بوديم تا به حال کوتاه آمديم . با اين همه از آنجا که اين اولين مقاله ای نيست که توسط سايت زنستان منتشر شده و آگاه يا ناخودآگاه به تفرقه و بدبينی و کاهش سرمايه اجتماعی جنبش دامن می زند باز هم خواهش ام را تکرار می کنم و از سردبير سايت زنستان تقاضا می کنم به حرمت فمنيستی هم که شده اين مطلب را يا تعديل کرده و يا اگر قابل تعديل نيست به طور کلی از سايت بردارند.»
به اين نامه پاسخی دادم و متعجب بودم که چه نوشته ام که چنين برآشفتگی ايجاد کرده است و اعلام کردم که به جای چنين نامه ای می توان نقدی نوشت و نظرات خود را بيان کرد. مطلب خانم آسيه امينی، دوست عزيز و زحمتکش و فعال حقوق کودکان و جنبش زنان، پس از آن جواب منتشر شد با نام «تاريخ جنبش زنان، ورای نظرها و سليقه ها و خاطرات شخصی است» که گذشته از تعارفات مرسوم لب کلام اش چنين بود که نوشته ام فاقد « مستندات کافی و منطقی برای بسياری از اظهار نظرهای شخصی» است و گفته بود:
«در اين يادداشت همواره گروهی و بخشی، انگ نزديکی با حکومت،تحت فرمان مردانه بودن ، ترسو بودن و ... می خورند. اما جسارت نويسنده تا همينجا متوقف می شود. نه دليلی برای اين مستندات ارائه می شود و نه اين افراد معرفی می شوند... مثلا اينکه بخشی از فعالان جنبش زنان بعد از انتخاب احمدی نژاد به دليل تبليغات رقبای او دچار انفعال شدند، بر اساس کدام دليل و منطق است؟ و اساسا انفعال يعنی چه؟ و مصداق فعال بودن چيست؟ و بر اين اساس، چه کار پژوهشی صورت گرفته تا گفته آيد که چه کسی يا کسانی در آن برهه دچار انفعال شدند، چه کسانی فعال بودند؟ و دليل هرکدام چه بود؟ آيا ايشان درباره همه گروه ها تحقيق و مطالعه کرده اند که حکم به انفعال برخی و فعاليت برخی ديگر می دهند؟ و آيا نشانه فعال بودن،داشتن صرفا دو مقاله و چند خبر است؟ ! ...يا چگونه عدم حضور برخی از فعالان جنبش زنان در تجمع ۲۲ خرداد ۸۵، دليل بر ترس آنها تعبير می شود و بدتر از آن دليل فرمانبری ايشان از مردان پشت پرده سياست که سکوت پيشه کرده بودند، در حالی که عدم حضور گروهی که نگارنده آن سطور از ايشان است، در تجمع ۸ مارچ ۸۵ ميدان بهارستان، نه تنها دليل "ترس" ندارد، که "غيبتی بهتر از حضور" تعبير می شود. در حالی که اتفاقا به نظر می رسيد تنها علت اين عدم حضور هراس از دوباره گرفتار شدن در بندی باشد که همان روز از آن رها شده بوديم. ( من نيز برای اين ادعا دليل و مدرکی ندارم و بنابراين در همين جا آن را باطل اعلام می کنم!) ...اما اساسا اين چه نوع قياسی است و چه مبنای علمی دارد و چگونه می توان اين نوشته ها را سندی بر تاريخ جنبش زنان تلقی کرد؟... در بخش ديگری از اين نوشته، به فعالان ايدئولوژريک و فعالان غير ايدئولوژيک اشاره شده. آيا جنبش زنان سياه لشگر يا نيروی يدی دارد؟! و نگاه تحقير آميز پشت اين اصطلاح چه کسانی را نشانه رفته است؟... و بالاخره اين که در دوسال گذشته زنان - فرقی نمی کند کدام زنان و کدام گروه ها - توانستند دو تجمع بزرگ موفقيت آميز را رهبزی کنند. اين دو تجمع، بيش از آنکه در تقابل با هم تعريف شوند، دنباله معقول و منطقی هم بودند. بدون شک ، تجمع سال ۸۵ از تجربه های منفی تجمع سال ۸۴،استفاده های فراوان برد. سراغ آنها نرفت و سعی کرد به جای باز توليد اشتباه های پيشين به روشهای جايگزين بهتری بينديشد .. اما آيا می توان تجربه های موفق امروز را بی در نظر گرفتن آزمون و خطاهای ديروز نقد کرد؟ به نظر من اين، مرز نظر دهی شخصی و وقايع نگاری و تحليل تاريخی است. اينکه منصفانه و بدون استفاده از عباراتی مثل نيروهای عدالت خواه مستقل و ... يا برچسب زدنهای معمولی که هرگز دليل و مدرکی برای اثبات آنها وجود نداشته،از گذشته حرف بزنيم يا منصفانه به بازگو کردن وقايعی که با وجود همه فعالان جنبش زنان شکل گرفته بنشينيم.» و ادامه داده است: «جنبش زنان به نظرم در يک سال گذشته نقاط اوج بسياری را پشت سر گذاشت. افراد و گروه ها و نهادها در آن هزينه های بسيار دادند. هزينه هايی که در قبال آن نياز دارند که نيرو و انرژی شان را در مقابله با نيروهايی صرف کنند که با تفکر بنيادگرايانه قصد سرکوب خواسته های بحق ايشان را دارند. روا نيست که اين انرژی ها و نيروها صرف يارگيری ها و ثبت و ضبط تاريخ شود. روا نيست ذهن نيروهای جوان جنبش زنان صرف اين شود که چه کسی يا چه کسانی امتياز بيشتری در جنبش دارند. روا نيست بر ما نوشين عزيز! - که دوستت دارم و برايت احترامی فراوان قائلم. - اما آسيب شناسی چيز ديگری است. لازم است و ضروری که در هر گامی به پشت سر نيز نگاهی کنيم. اما به شرطی که نگاهمان همه سو نگر باشد و منصف. بی غرض باشد و مستدل. برای اين منظور لازم است که که نگاهمان به پشت سر، تنها به رد پاهايی که به ما ختم می شود، ختم نشود..»
اما در مراسمی که امروز به مناسبت روز ۲۲ خرداد برگزار شد، از اين دست نقدها البته با توضيحات مفصل تری شنيدم و «قهر و غضب هايی» را احساس کردم. پس از آن به خانه آمدم و با نامه دوستی ديگر که مرا (با اين که خودم يکی از ۳۳ نفر زنان دستگير شده جلوی دادگاه انقلاب بودم) متهم به ناديده گرفتن اين حرکت کرده است. ايشان نوشته اند:
«نوشين جان عزيز، در بيانيهاش به مناسبت سالروز ۲۲ خرداد، طبق معمول انگار ميدان را خالی ديده و چنان دور برداشته که چيزی نمانده از جو زمين خارج شود. ولی توجهش را به چند نکته بايد جلب کرد:
۱. اگر ميدان هل من مبارز طلبی را خالی میيابی، به اين دليل نيست که کسی حرفی برای گفتن ندارد. از آن روست که همة کسانی که دلشان برای جنبش زنان میتپد، به اندازة تو غيرمسئولانه رفتار نمیکنند و خودشان را لنگر زمين و آسمان نمیبينند که با تحليلهای نوشينمدارانه، به جای اعتراف به اشتباه خود در ارزيابی درست از اوضاع، ديگران را متهم به انفعال و در لاک خود فرورفتن کنند. ديگران اگر حرمتی برای گفتگو قايلند، از آن روست که تو را تنها منجی و وارث جنبش زنان نمیدانند که بی کمکهای بیدريغ ديگران در مقاطع گوناگون هيچ بودی. آنها جنبش زنان را دستاورد مشترک تلاشهای همة زنان میدانند و آن را مثل شما خرج تحليلهای سطحی که فقط در جهت تبرئة خود باشد نمیکنند.
۲. تجاهل شما در مورد يکی دانستن دولتهای خاتمی و احمدینژاد تا بدان حد است که همة کسانی را که تفاوتی بين اين دو قايل شدهاند، در ردة زنان وايسته به اصلاحطلبان شکستخورده و لابد روسياه در برابر دولت پيروز روسفيد آوردهايد و کلیة هزينههايی را که با تحليلهای نادرست خود به جنبش زنان تحميل کردهايد، به گردن تبليغات کاذب و نادرست شکستخوردگان و تبرئة پيروزشدگان و در کنار آنها تبرئه خودتان میکنيد. اقدامات دولت جديد در موارد گوناگون روشنتر و آشکارتر از آن است که شما آن را سوءتفاهم و تبليغات کاذب رقبای انتخاباتی بدانيد و با تهمت زدن به ديگران، در ضمن چشمک زدن به پيروز شدگان، لبة تيغ را متوجه گردن کسانی کنيد که دست به کار تبليغات نادرستاند.
۳. ظاهراً تو «سياست خيابانی» را، آن هم فقط در ميدان هفت تير، تنها شکل برگزاری تجمعهای صلحجويانه و مقاومت مدنی میدانی. زيرا تجمع های خيابانی ديگر، مثلاً تجمع جمع زنان همانديشی را در برابر دفتر سازمان ملل (در محکوميت حمله وحشيانه اسرايی به لبنان)، يا اين همه فعاليتهای ديگر تشکلهای غيردولتی زنان را هيچ به شمار میآوری و ناديده میگيری.
۴. چگونه است که تحليل فقط بايد تحليل نوشين جان باشد؟ هر وقت گفت بايد به خبابان بريزيم، وگرنه منفعليم و در لاک خود فرو رفتهايم و وابسته به احزاب اصلاحطلبيم و بعد از اينهمه بگير و ببند و بسته شدن مراکز فرهنگی و تشکلهای غيردولتی، ايشان میتوانند مجوز صادر کنند که حالا ديگر وقتش نيست و مثلاً پای بيانیة ۷۰۰ تن از فعالان زنان را امضا کنند که در بخشی از آن نوشته شده:
به منظور تداوم و تثبيت فرايند همين تلاش ها، امسال (۱۳۸۶) سالروز ۲۲ خرداد را به جای تمرکز بر کنشی اعتراضی به صورت برگزاری تجمع در يک ميدان و در يک شهر، با پی گيری و گسترش روش «گفتگوی چهره به چهره» که جنبش زنان پايه گذارده، خواسته های خود را در تمام کشور همچنان تکثير می کنيم.
وقت آن است که تو نيز، به جای نفاقافکنی و کاربرد نقل و نباتگونة عباراتی چون «منفعل»، «درلاک خود فرو رفته»، «وابسته به احزاب»، «سابقهدارتر»، «مخالفت با برگزاری تجمعهای صلحجويانه و مقاومت مدنی» ، به جای خراب کردن تلاش ۳۳ نفر از فعالان جنبش زنان و آن را تحتالشعاع حرکت ۸ مارس در بهارستان قرار دادن، از آن درس بگيری، زيرا حرکتی بود که حتی مخالفان با برگزاری تجمع ۷ تير نيز به نشانة همبستگی با کسانی که با شرکت در آن تحت تعقيب قرار میگرفتند در آن مشارکت جستند.»
البته بگذريم از نامه های شخصی و برخی ناشناس، نوشته هايی که در اين جا آورده ام مخاطبانی گسترده داشتند، بنابراين به خود اجازه دادم آنها را (البته بدون ذکر نام) درج کنم. به هرحال از مجموعه اين تعبيرها و تفسير ها و نقدها از مقاله ای که اساسا فکر نمی کردم چيز جديدی در آن گفته باشم به جز بحث «استقلال خواهی» و «مديريت انرژی های آزاد شده پس از تجمعات مختلف ۲ ساله اخير»، مرا به فکر فرو برد. برخلاف آنچه برخی دوستان گفته اند هيچگاه قصد نداشته ام ياران جنبش زنان را بيازارم، آن هم در روز ۲۲ خرداد يعنی روز همبستگی زنان ايران و فقط قصدم در اين مقاله ارائه تحليلی بود که از اين وقايع داشتم و صادقانه فکر نمی کردم اين تحليل باعث آزردگی ديگران شود. در ضمن هيچگاه قصد توهين و جسارت به گروه يا افرادی را نداشته ام و فقط تصور می کردم «نقد از درون» می تواند به کل جنبش زنان کمک کند و به ويژه احساس ام اين بود که اين نقد بيش از همه متوجه خودم است، اما به هرحال اين برداشت من ظاهرا اشتباه بود و اگر برداشت دوستان از اين مقاله چنانکه نويسندگان نامه ها و برخی وبلاگ ها بيان کرده اند، اين گونه متفاوت است، در اين جا ضمن پوزش از همه آنان و ديگرانی که شفاها اين نقدها را عنوان کرده اند و احتمالا آنهايی که عنوان نکرده اند ولی اين احساس را دارند، بنابراين با احترام به آنان اين مقاله را از روی سايت زنستان برداشته ام و به جای آن، اين يادداشت را منتشر کرده ام تا بدين وسيله اگر در روز همبستگی زنان ايران، برای برخی از فعالان جنبش زنان ايجاد سوء تفاهم و رنجش ايجاد کرده رسما پوزش بطلبم.