خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
8 آذر» از علی دهباشی چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند تا ستون پنجم حميد دباشی و انگليسی خراب من26 آبان» از آقا ترکوندن چه ترکوندنی تا هفتاد سال با حزب توده ايران 10 آبان» از سايت جرس در آستانه خاموشی تا در صدای آمريکا چه خبر است 26 مهر» از زياد سفر نرو مضطرب میشم تا خاطرات يک فاحشه سينمايی در جمهوری اسلامی 15 مهر» کشکول خبری هفته (۱۶۰)، از بیانات سرّی رهبر معظم در باره اختلاس بزرگ تا بود و نمود خمینی از نگاه اکبر گنجی
بخوانید!
25 آذر » دعوت انجمن هنر در تبعيد از فيلمسازان برای شرکت در دهمين جشنواره جهانی سينمای ايران در تبعيد
25 آذر » از نظر استاد شفيعی کدکنی درباره دکتر غلامحسين مصاحب تا آقای محمد قوچانی و استالينيسم احسان طبری 23 آذر » توقف "بادبادک" و توضيحی پيرامون آن، اطلاعيه پندار 23 آذر » "پاپتی ها" لاله زار را احیا می کنند، مهر 23 آذر » مادران شاغل از سلامت جسمی و روانی بهتری برخوردار هستند، فارس
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از نظر استاد شفيعی کدکنی درباره دکتر غلامحسين مصاحب تا آقای محمد قوچانی و استالينيسم احسان طبریکشکول خبری هفته (۱۶۵) در کشکول شماره ۱۶۵ می خوانيم: نظر استاد شفيعی کدکنی در باره دکتر غلامحسين مصاحب چه فرصت مغتنمی ست که انسان با خواندن يک مقاله ی ۴ صفحه ای در يک مجله، با دو استاد بزرگ تحولخواه آشنا شود. تحول اساسی آن نيست که يک حکومت برود و يک حکومت ديگر بيايد؛ تحول اساسی، تحول انديشه ها و ديدگاه هاست. هر گاه انديشه ها و ديدگاه ها در جهت مثبت تغيير يابند، حکومت ها نيز خواه ناخواه در جهت مثبت تغيير می يابند و اين همان راز بزرگ تحول و جبر تاريخ است چرا که انديشه را از تغيير گريزی نيست و هيچ عاملی در تاريخ مانع آن نتواند شد. کوشندگان در اين راه و تاثيرگذاران واقعی نه اهل سياست که اهل فرهنگ اند که با کلمه، ذهن ها را دگرگون می کنند و زمينه های تحول و رشد را فراهم می آورند. اهل فرهنگ معمولا سر در کتاب دارند و در خلوت خود به مسائلی که در ظاهر مسائل روز نيستند می پردازند. يکی مانند دکتر مصاحب با دقت رياضی خود در صدد حذف زائدات کلام و تصحيح شيوه ی زندگی و رسيدن به لوازم و اسباب پيشرفت و تعالی ست، يکی مانند دکتر شفيعی کدکنی با لطافت ادبی در صدد معرفی استاد خود برای پند گرفتن جوانان. اين که مصاحب "هر شب بدون استثنا، ساعتِ سه بعد از نيمهشب از خواب بيدار میشد و به کارهای رياضیِ خودش و نوشتن آثاری از نوعِ «تئوری اعداد»... میپرداخت" چه اهمیّتی برای ما می تواند داشته باشد؟ اين که "دکتر مصاحب با آن نگاهِ رياضی و منطقیاش، به شعرِ فارسی خاصه به حافظ عشق میورزيد" چه خاصيتی برای ما می تواند داشته باشد؟ اين گفتار که "دکتر مصاحب عاشق ايران بود، نه از آن عشقهای رُمانتيکِ آميخته به اوهام با تصوراتی از اين نوع که هر چه نيکی و دانش است در جهان، همه از ايران عصرِ هخامنشی است و تمام علوم و فنون از اينجا سرچشمه میگيرد" چه تحولی در ما می تواند ايجاد کند؟ به اعتقاد من، همه ی اين گفته ها و نوشته ها، سازنده ی انسان نو و تلاشگری ست که با نگاه به گذشته، راه به سوی آينده دارد. نه تنها از نظر علمی، که از نظر شخصيتی و اخلاقی نيز بايد دگرگون شد که اين دگرگونی، دگرگونی فرهنگ ماست و دگرگونی فرهنگ، بدون ترديد موجب دگرگونی در امور سياسی و اجتماعی خواهد شد. زنان صيغه ای آقای نوری زاد و نبوغ عملياتی نيروهای اطلاعات اگر نگوييم نابغه چه بگوييم؟! اين همه توانايی، اين همه استعداد، اين همه بهره ی هوشی خداداد... خدا حفظ شان کند که تا اين ها هستند، عمليات سيا و موساد به نظرمان هيچ خواهد آمد. اصلا شما همين باشگاه خبرنگاران را نگاه کنيد که اين افشاگری را انجام داده؛ خودش به خودش با نهايت افتخار و سربلندی می گويد: "بزرگترين خبرگزاری فارسیزبان دنيا". از اين "بزرگ ترين" هم معلوم است چه معجزه ی خبری بزرگی صادر خواهد شد؛ حتماً يکی اش همين "جريان عجيب" در خصوص محمد نوری زاد است! حالا جريان عجيب چيست؟ هيچی! محمد نوری زاد به گفته ی اين خبرگزاری بزرگ، دو تا زن صيغه ای دارد! خب وقتی چنين جريان عجيبی کشف می شود ما هم بايد اين جوری از خودمان عکس العمل نشان بدهيم. با اين حال، وقتی بعد از هيجان اوليه و خوردن دو سه ليوان آب خنک، تب و تاب اين افشاگری در ما فروکش کرد، به خودمان گفتيم خب که چی؟ گيريم بزرگ ترين خبرگزاری فارسی زبان دنيا راست بگويد –که نمی گويد چرا که اين ها خميره شان با دروغ و پدرسوختگی سرشته شده است-؛ صيغه کرده که کرده، نوش جان اش. مگر کار خلاف شرع کرده؟ تلويزيون، سريال عشقی درست کرد که در آن حاج يونس فتوحی عاشق هستی شد و تا مرز اِهم و اوهومِ بدون صيغه هم پيش رفت، آن وقت آدم خوش تيپی مثل آقای نوری زاد که خودش کارگردان سينما است از اين سريال ياد نگيرد و زن صيغه نکند؟! تازه لب به تحسين ايشان هم گشوديم که عجب آدم با عرضه ای ست که تو اين واويلای گرانی غير از خانواده ی رسمی، دو تا زن صيغه ای هم دارد. آقايان اطلاعات! افشاگری افشاگری که می گفتيد همين بود؟ به قول آقای نوری زاد خاک بر سرتان با اين افشاگری تان! مذاکره ی وزير اطلاعات با وليعهد عربستان وزير اطلاعات حکومت اسلامی- ديگه وقتشه جمع کنيد و برويد... بخارای ۸۳ و مهدی اخوان ثالث بخشی از بخارای ۸۳ به مهدی اخوان ثالث اختصاص دارد و يادنامه ی او. نوشته ی کوتاه و نو نگرِ استاد شفيعی کدکنی با عنوانِ "شاعرِ شعرهای پر شکوه" جايگاه شاعر بزرگ ما را در ميان شعرای ايران نشان می دهد. اصولا آقای دکتر به شعر و ادبيات معاصر ايران از زوايايی نگاه می کنند که ديگران نگاه نکرده اند و اين نگاه تازه، به نوشته های ايشان شادابی و طراوت می بخشد و خواننده را مجذوب خود می کند. نوشته های ايشان به خاطر همين خصيصه هرگز از ياد نمی رود. در بخارای شماره ی ۵ -که دوازده سال پيش منتشر شده است- ايشان مطلبی دارند زيرِ عنوانِ شاعرانی که با آنها گريسته ام. در آن مقاله ی کوتاه ايشان شاعران را در صف های مختلف قرار داده اند و در باره ی صف مهدی اخوان ثالث نوشته اند: حال ببينيم ايشان امروز در باره ی شعر اخوان چه می نويسند: در ساير بخش های بخارا نيز -مثل هميشه- مطالب خواندنیْ بسيار است. "نوازشِ قلمی در هوای دلتنگی" دکتر جواد مجابی به شماره ی ۳ رسيده و ۱۲ مطلب در آن درج است که اولی "مراتب بیخردی خردپيشگان" است و آخری "برگهايی که مانده از خاطرات". در اين مجموعه نامه هايی درج شده که خواندنی ست. در ادامه ی يادنامه ی زنده ياد سعيد نفيسی، گفت و گوی راديو تبريز با ايشان را که در سال ۱۳۴۱ از آن راديو پخش شده می خوانيم. در اين گفت وگو از استاد در باره ی شهر تبريز، ادبيات فارسی، شعرای متقدم، نقش عشق در ادبيات فارسی، و آثار استاد سوال شده است. گزارشی هم از خانه ی ايشان همراه با ۳ عکس، زير عنوان "خانۀ سعيد نفيسی، از خانه هايی که می توانند موزه باشند" درج شده است: "در آئينۀ زمان" آقای محمود طلوعی که در صفحات ۳۵۸ تا ۳۷۶ بخارا (و عيناً در صفحه ی فيس بوک همين مجله) منتشر شده، "حرفهای تازه در بارۀ علل و عوامل سقوط رژيم گذشته" را مطرح می کند و به يک مورد تحريف تاريخی که در آن رضا شاه به عنوان نوکر سرکنسول هلند معرفی شده است اشاره دارد. ايشان از استيو جابز به عنوان اسطورۀ عصر اينترنت ياد می کنند و از داستان قذافی و سرنوشت ليبی سخن می گويند. در مجموعه ی ايشان يادی هم از شاعر نامدار ما شهريار می شود و اين که در نامگذاری روز "مرگ"ِ شهريار به عنوان روز شعر و ادب فارسی نهايت کج سليقگی به کار رفته است. در بخش معرفی کتاب، مقدمه ی آقای قاسم نورمحمدی در کتاب "جاسوسی در حزب توده (برادران يزدی و حزب توده ايران)" که "بر اساس مطالعۀ هزاران صفحه از پروندههای مربوط به ماجرای جاسوسی در حزب توده در آرشيو سازمان امنيت آلمان شرقی (اشتازی) و همچنين گفتگوهای مستقيم با حسين و فريدون يزدی تاليف شده است" عينا درج شده است: بخارای ۸۳ مثل هميشه پر بار است. اين شماره در ۶۷۱ صفحه به قيمت هشت هزار تومان در اختيار علاقمندان قرار گرفته است. آقای محمد قوچانی و استالينيسم احسان طبری می خواهم اعتراف کنم با خواندن مقاله ی آقای قوچانی در مهرنامه، از احسان طبری به خاطر حمايت اش از استالين بدم آمد. خيلی هم بدم آمد. کسانی مثل آقای قوچانی شب و روز مطالعه می کنند و مقاله می نويسند که اثری بر اشخاص گمراهی مانند من داشته باشد و اين اثر طبق آنچه من از مقاله ی "ناخودآگاه توده ای..." فهميدم اين است که بايد از امثال احسان طبری بدمان بيايد. چَشم. بدم آمد. من تازه متوجه شدم احسان طبری لولو خورخوره ای بوده عجيب غريب که می خواسته در ايران يک ديکتاتوری مثل ديکتاتوری استالين حاکم شود. گفتم ديکتاتوری و اين اشتباه است؛ بايد می گفتم توتاليتاريسم که درست تر است. به هر حال فرقی ندارد، چه اين، چه آن. حالا که بعد از يکی دو دهه جنازه ی طبری از قبر بيرون کشيده می شود و چوب زده می شود لابد می خواهند چيزی به ما ياد بدهند و ما هم که اصولا بچه ی خوبی هستيم حتما ياد می گيريم. من حاضرم قسم بخورم آقای قوچانی تمام آثار نثر و نظم و تحقيقات ادبی و هنری و نوشته های تاريخی و فلسفی و غيره ی طبریِ استالينيست را خوانده اند و به اين نتيجه رسيده اند که همه چيز يک طرف، اين چهار بيت در ستايش استالين يک طرف. يعنی اين طبری يی که زمانی نوشته: واقعا چقدر اين مطلب عميق است و من چقدر به عنوان خواننده ی آقای قوچانی تحت تاثير قرار گرفتم. اولا فهميدم مارکسيسم بيراهه است و چيزی در حد کشک. يعنی اين همه حرف و حديثی که همين امروز پيرامون مارکس و آثارش در جهان آکادميک و غير آکادميک در جريان است همه اش با اين جمله ی انديشمندانه ی آقای قوچانی بايد برود در سطل زباله. ثانيا فهميدم ايدئولوژی طبری ايدئولوژی وابسته و اشراقی بوده و نه فلسفی. واقعا چقدر از خواندن اين جمله به هيجان آمدم. من يادم هست در سال ۶۰ -يعنی همان سالی که آقای قوچانی پنج سال داشت و هنوز بزرگ نشده بود تا ما از ايشان ياد بگيريم و جلویِ افکارِ انحرافیِ اشخاصی مثل طبری بايستيم- يک مطلبی از طبری منتشر شد که بدون ترديد از اشراق او ناشی می شد چرا که چيزی که او نوشته بود امروز بعد از سی و خرده ای سال و راه افتادن آزمايشگاه "سرن" مطرح و اثبات شده که در همين اينترنت فارسی بازتاب گسترده ای داشته و آن کشف ذراتی سريع تر از ذرات نور است که همه می گويند تئوری نسبيت انشتين را زير و رو خواهد کرد (اين چيزها را من نمی دانم و آقای قوچانی حتما در اين زمينه هم اطلاعات دست اول دارند مگر آن که کشف کنند انشتين هم چون يهودی بوده، اصلا دانشمند نبوده و او هم موجودی صهيونيست بوده چرا که عليه اسرائيل غاصب مبارزه نکرده و احياناً در بزرگداشت اشغالگران اسرائيلی حرفی زده و برای بن گوريون شعری سروده و غيره و غيره). واقعا ها! اين روشنفکرِ استالينيستِ وابستهی جهانوطنِ بیوطنِ جهانِ سومی چه چيزهای بيخود و گمراه کننده ای می نوشت و چه جوری حواس مردم را پرت می کرد! من چهار بيت شعر افشاگرانه ی آقای قوچانی را به همه ی اين ها نمی دهم، و کشف آقای قوچانی هزاران بار ارزش اش از حکايت تاکيونِ طبری با ارزش تر است. ثالثا فهميديم اگر کسی بيايد از ما به خاطر سخنرانی به زبان مادری اش تشکر بکند، اين يعنی از تعريف و تمجيد در پوست خود نگنجيدن و ذوقمرگ شدن و احتمالا به گريه افتادن و گفتن اين که "تو را خدا باز هم از من تعريف و تمجيد کن، اگر نکنی ممکن است کم بياورم و دقمرگ شوم!" اين ها را همه گفتم فقط يک نکته را چون بلد نيستم و معنی اش را نمی فهمم از آقای قوچانی می پرسم و اين مطلب را که کمی طولانی شده است خاتمه می دهم. طبری در جايی می نويسد: ـــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|